پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
نیکول پولانزاس ۱۹۳۶ ۱۹۷۹
نیکول پولانزاس متولد ۲۱ سپتامبر ۱۹۳۶ در آتن یونان بود. پدرش استاد دانشگاه و یکی از شخصیتهای برجسته جامعه یونان بود.
او در کودکی دانش آموزی استثنایی بود که توانست در همین سنین به زبان فرانسه تسلط یابد و در سال ۱۹۵۳ در سن ۱۷ سالگی درجه معادل لیسانس را بگیرد.
او در ابتدا وارد دانشگاه حقوق آتن شد و در سال ۱۹۵۷ از آنجا فارغالتحصیل شد. او تنها به این علت رشته حقوق را برگزید تا فرصت تحصیل فلسفه و علوم اجتماعی را به دست آورد.
پولانزاس در این دوره در جناح چپ سیاسی کم و بیش فعال بود اما هنوز مارکسیست نشده بود. بعد از ۴ سال خدمت در نیروی دریایی به کانون وکلا راه یافت اما در عمل هرگز کار حقوقی نکرد و به جای آن برای ادامه تحصیل به خارج از یونان رفت و روانه پاریس شد.
او در حیات فکری فرانسه فعالانه شرکت میکرد و با شخصیتهایی چون «ژان پل ساتر» و «سیمون دوبوار» پیوندهای نزدیکی برقرار کرد. وی در سن ۳۰ سالگی در سال ۱۹۶۶ با یک داستاننویس جوان به نام«آنی لک لر» ازدواج کرد.
پولانزاس در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بیش از پیش درگیر اندیشه مارکسیستی و فعالیت سیاسی شد.
او هر چند که در فرانسه ماندگار شد و افکارش تحت تأثیر حیات فکری فرانسه شکل گرفت ولی پیوندهایش را با یونان حفظ کرد.
وی در فرانسه درباره رویدادهای روز در یونان اظهارنظر میکرد. در اواخردهه ۱۹۶۰ نوشتههای پولانزاس مورد توجه جهانیان قرار گرفت و به عنوان مهمترین و بانفوذترین نظریه پرداز مارکسیست دولت و سیاست در دوره پس از جنگ دوم جهانی تلقی شد.وی یکی از مارکسیستهای ساختارگرای امروزی به شمار میآید.
هر چند سعی نکرد یک نظریه کلی را ساخته و پرداخته کند؛ زیرا خودش و نظریهپردازان دیگر را قادر به این کار نمیدید. از جمله آثار وی میتوان به: «طبقات در سرمایهداری معاصر» «دولت، قدرت، سوسیالیسم» و «فاشیسم و دیکتاتوری» اشاره کرد.
پولانزاس، در میان متفکرانی که از آنها تأثیر پذیرفته بود؛ بیش از همه از «لویی آلتوسر»؛ فیلسوف ساختارگرای فرانسوی متأثر بود. او سرانجام در ۱۳ اکتبر ۱۹۷۹ خودکشی کرد.
● طبقات اجتماعی در اندیشه پولانزاس
پولانزاس استدلال میکرد که دولت سرمایهدار با جدایی نسبی اقتصاد از سیاست و خودمختاری نسبی دولت از طبقات حاکم مشخص میشود.
او همه اجزای ساختاری جامعه سرمایهداری را در ارتباط متقابل میدید. هرچند که برخود مختاری نسبی هر یک از آنها نیز تأکید میورزید. وی کارکرد اصلی دولت را حفظ انسجام اجتماعی از جهت سیاسی و ایدئولوژیک میدانست.
به نظر وی، دستگاههای دولتی عبارتنداز: یک سوی، دستگاه سرکوبگر دولتی به معنای دقیق آن با شاخههایش: ارتش، پلیس، زندانها، دادگستری و خدمات کشوری، از سوی دیگر دستگاههای ایدئولوژیک دولتی مثل: دستگاه آموزشی، دستگاه مذهبی (کلیساها)، دستگاههای اطلاعاتی (رادیو،تلویزیون، مطبوعات)، دستگاه فرهنگی (سینما، تئاتر، انتشارات)، دستگاه اتحادیهها با هدف همکاری طبقاتی و احزاب سیاسی بورژوا و خرده بورژوا و غیره. پولانزاس سرمایهداری نوین را متشکل از ۳عنصر میدانست و بر رابطه متقابل این ۳ عنصر در نظام سرمایهداری تأکید داشت: دولت، ایدئولوژی و اقتصاد.
او با این استدلال، دولت و ایدئولوژی را به هم پیوند میداد که دولت در دراز مدت نمیتواند کارکرد سلطهاش را تنها از طریق سرکوبگری انجام دهد، این سلطه همیشه باید با سلطه ایدئولوژیک همراه باشد و همچنین در پیوند میان ایدئولوژی و اقتصاد، مهمترین نقش از آن ایدئولوژی است که با فراگرد اجتماعی کردن تجلی مییابد. نیز آموزش دادن افراد جامعه برای تصدی سمتها و مشاغل موجود در بخش اقتصادی است.
او با آنکه فراگرد اجتماعی کردن را مهم میدانست اما این نکته را یادآور میشد که جامعه سرمایهداری تنها نمیتواند آدمها را برای پر کردن سمتها تولید کند بلکه پیوسته باید سمتهایی را برای تصدی آدمهایش نیز بهوجود آورد.پولانزاس در بحث از پیوند میان دولت و اقتصاد، استدلال میکرد که در مرحله سرمایهداری انحصاری، دولت اهمیت تعیین کنندهای مییابد.
این نتیجهگیری پیامد منطقی موضع کلیتر اوست که: هیچ مرحلهای از سرمایهداری نبوده که دولت نقش اقتصادی مهمی را در آن بازی نکرده باشد.وی در مورد امپریالیسم بر این نکته تأکید میورزید که امپریالیسم پدیدهای نیست که بتوان آن را تنها به تحولات اقتصادی تقلیل داد، امپریالیسم پدیدهای است با دلالتهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک و این به معنای رد جبرگرایی اقتصادی سادهانگارانه بسیاری از مارکسیستهاست. پولانزاس جهانی شدن را هم مرحله نوینی در تکامل نظام سرمایهداری و متضمن بازتولید سلطه سرمایه مالی آمریکا در درون کشورهای دیگر (از جمله اروپا) به شمار میآورد.
آثار عمده پولانزاس عبارتنداز: قدرت سیاسی و ایدئولوژیک (۱۹۶۸)، طبقات در سرمایهداری معاصر (۱۹۷۵)، بحران دیکتاتوریها (۱۹۷۵)، دولت، قدرت، سوسیالیسم (۱۹۷۸)، فاشیسم و دیکتاتوری (۱۹۷۹).
درک آثار وی ونیز نحوه کاربرد مفاهیم در نزد وی جز با مراجعه به چهارچوب فکریای که این آثار عمدتاً از آن نشأت گرفته است، میسر نمیباشد.
این چهارچوب فکری در حقیقت با نام لوئی آلتوسر- آلتوسر را میتوان اولین مارکسیست ساختارگرا دانست که به بازخوانی آثار مارکس پرداخت و برداشتی ساختاری از آثار مارکس ارائه کرد- گره خورده است.
مکتب آلتوسر که مبارزه تئوریک و ایدئولوژیک خود را با حمله به اکونومیسم و اومانیسم از یک سو و مبارزه علیه امپریالیسم از سوی دیگر آغاز نمود که مهمترین منبع الهام پولانزاس به شمار میرود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست