چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

جهانی شدن و دیپلماسی فرهنگی


جهانی شدن و دیپلماسی فرهنگی

با مروری بر تجربه ایالات متحده

جهانی شدن یک سیستم فراگیر بین المللی است که سیاست داخلی و روابط خارجی هر کشور واقعی را تشکیل می دهد. این سیستم شامل تعامل بی قید و شرط بازارها، دولت- ملت ها و فناوری ها در سطحی است که هرگز قبلا شاهد آن نبوده ایم و به شیوه ای است که افراد، شرکت ها و دولت- ملت ها در کل دنیا را قادر می سازد که نسبت به گذشته بیش تر، سریع تر، عمیق تر و آسان تر به همدیگر متصل شوند و به شیوه ای به این هدف نایل آیند که منجر به عقب زنی قوی کسانی شود که به صورت وحشیانه ای عقب نگه داشته شده اند. ما باید از عصر چه اندازه موشک شما بزرگ است به عصر مودم شما چه قدر سریع است عبور کنیم، ما باید از عصر طیفی از ایدئولوژی های اقتصادی به عصر انتخاب بین درخت بازار آزاد و ورود آن به کره شمالی یکی را انتخاب کنیم.»

● بازارهای بین المللی

پایان جنگ دوم جهانی مرحله ای را برای ایجاد تغییرات بنیادی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در دنیا فراهم ساخت؛ اگرچه تقریبا نیم قرن طول کشید تا این تغییرات به وقوع پیوستند. در غرب، ملیت گرایی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی از اعتبار افتاد. در سمتی دیگر در جهان در حال توسعه- چه کشورهای تازه ظهور یافته ناشی از سیطره استعمار یا کشورهای استقلال یافته قدیمی- ملی گرایی در تمام اشکال مختلفش گسترش یافت و تشدید شد. در کشورهای در حال توسعه مذکور، دولت ها به جمع کثیری از نظارت ها، مقررات و سیاست های توسعه ای متوسل شدند که از صنعتی کردن به سمت مدیریت دولت و محدود کردن تجارت و سرمایه گذاری بین المللی توسط آن حمایت می کرد. به علاوه بخش بزرگی از جهان با جوامع باز غربی و سیاست های سرمایه گذاری و تجاری ترجیحی این بخش از دنیا مشارکت کرد.

برنامه های اقتصادی متمرکز دولتی در حوزه شوروی، سرزمین اصلی چین و جاهای دیگر مستقر شدند. در این کشورها تکثرگرایی سیاسی به طور سیستماتیک حذف گردید و واردات فرهنگی تحت نظارت درآمدند یا به حداقل میزان خود رسیدند در حالی که صادرات فرهنگی تحت کنترل اهداف توسعه گرایانه سیاسی درآمدند. با وجود این عوامل، ایالات متحده توانست با استفاده از تفوق و نفوذ صنعتی خود و با حمایت صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، یک اقتصاد جهانی را با حذف کلی مرزهای تجاری و سرمایه گذاری در کنار بازارهای آزاد، ایجاد کند.

اگر چه فرایند آزادسازی تجاری که توسط کشورهای توسعه یافته صنعتی به راه افتاد، طولانی مدت، اغلب پرزحمت و مملو از تناقضات بود، با این حال از طریق دوره های متوالی مذاکرات هشت گانه که موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت (GATT) را دربر می گرفت و در سازمان تجارت جهانی، (WTO) به اوج خود رسید، ادامه یافت. مبادله کالاها و خدمات که به سرعت بالا رفتند، موجب خلق سطوحی از ثروت و امیدواری برای بخشی از جهان شد که تا آن زمان ناشناخته بود. در کنار شبکه سازمانی که ابتدا توسط GATT و سپس توسط WTO فراهم شد ترتیبات منطقه ای مانند آن چه که در اتحادیه اروپایی و بازار عمومی جنوبی آمریکای لاتین موسوم به مرکوسور رخ داد، تبدیل به منادیان توسعه اقتصاد جهانی شدند.

از سال های دهه ۱۹۸۰ هم کشورهای در حال توسعه به سمت نوعی از سیاست های بازار محوری که کشورهای توسعه یافته با آن رو به رو بودند گرایش یافتند. فرو ریختن کمونیسم بعد از سال ۱۹۸۹ هم گرایش به این سیستم را در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی افزایش داد. در طول یک دهه یا بیش از آن، یک تغییر در سیاست اقتصادی چین رخ داد که به طور پیوسته بخش بزرگی از آسیا را برای ایفای نقش روز افزون در بازارهای جهانی مهیا ساخت.

در بعد اقتصادی، افزایش عظیمی در حجم تجارت که دست به دست شاهد تغییرات عمده در سازماندهی تولید اقتصادی بود، رخ داد. با حذف مرزهایی که سر راه تجارت وجود داشتند و نیز تغییرات فناوری که به طور چشمگیری حمل و نقل و ارتباطات را تسهیل نمودند، شرکت ها توانستند همه سطوح تولید را در مناطقی مستقر سازند که هزینه های عامل در ارزان ترین شکل قرار داشتند و به آنان اجازه می داد فروش محصولات نهایی را در سودمندترین بازارها به انجام برسانند. این توسعه تجاری در کنار تعامل جغرافیایی فرایند تولید، منجر به ظهور بخش بزرگی از فرایندی شد که به جهانی شدن مشهور است.

همچنان که «مارگارت ویسزومیرسکی» خاطر نشان می سازد «جهانی شدن فرایندی است که در کارها و شغل ها صورت می گیرد».

از نظر اقتصادی، جهانی شدن به طور متفاوت به عنوان فرایندی مد نظر قرار می گیرد که از طریق آن تجارت به درون بازارهای جهانی گسترش می یابد یا به تعامل روزافزون بازارهای جهانی و بسته بندی مراحل متفاوت تولید به مناطقی که مزایای رقابتی را دارند یا به طور کلی به فرایند استقلال روزافزون تجارت و سیستم های مالی، اطلاق می شود.

از نظر فنی بین المللی شدن ارتباطات، رسانه ها و سیستم های پخش و ارسال اطلاعات، اقتصاد جهانی را هدایت و حمایت می کند. شرکت های ارتباطی فراملی و رسانه های چندملیتی از فناوری های بی سیم، فیبر نوری و وب سایتی به منظور مدیریت و بازاریابی محصولات خود در سطح جهانی استفاده می کنند. اینترنت و فعالیت های مرتبط با آن دستیابی به اطلاعات را نسبت به گذشته آسان تر و سریع تر ساخته اند و فناوری با گام های سریع پیش می رود.

جهانی شدن چیزی بیش از تجاری شدن است. «توماس فریدمن» در مقاله «واژه های فرهنگی و درخت زیتون» می گوید:

«جهانی شدن یک سیستم فراگیر بین المللی است که سیاست داخلی و روابط خارجی هر کشور واقعی را تشکیل می دهد. این سیستم شامل تعامل بی قید و شرط بازارها، دولت- ملت ها و فناوری ها در سطحی است که هرگز قبلا شاهد آن نبوده ایم و به شیوه ای است که افراد، شرکت ها و دولت- ملت ها در کل دنیا را قادر می سازد که نسبت به گذشته بیش تر، سریع تر، عمیق تر و آسان تر به همدیگر متصل شوند و به شیوه ای به این هدف نایل آیند که منجر به عقب زنی قوی کسانی شود که به صورت وحشیانه ای عقب نگه داشته شده اند. ما باید از عصر چه اندازه موشک شما بزرگ است به عصر مودم شما چه قدر سریع است عبور کنیم، ما باید از عصر طیفی از ایدئولوژی های اقتصادی به عصر انتخاب بین درخت بازار آزاد و ورود آن به کره شمالی یکی را انتخاب کنیم.»

عده ای بر منافع این نظم نوین جهانی، که عبارت است از افزایش بهره وری، توسعه و درآمد در کشورهای توسعه یافته جدید اقدام به گسترش بازارها و جذب سرمایه گذاری داخلی کرده اند. جهانی شدن در سطحی گسترده و در بعضی فصول و حوزه ها توسط دولت های ملی مشتاقانه مورد پذیرش قرار گرفته است. استانداردهای زندگی در این فرایند در سطحی گسترده، توسعه می یابند.

انتقادات وارده به تاثیر جهانی شدن بر کارگران و محیط زیست و اعتراضاتی که به نشست های انجمن تجارت جهانی در سیاتل و ژنو صورت می گیرند معیاری برای این نگرانی هاست. عده ای معتقدند که ظهور صنعت مونتاژ در اقتصادهای در حال پیشرفت در ازای پیشرفت کار در کشورهای توسعه یافته، صورت گرفته است. این تئوری معتقد است که حذف شغل های نیمه حرفه ای و غیر حرفه ای در کشورهای توسعه یافته منجر به حذف قشر کمتر تحصیل کرده و آموزش دیده در شرایط مشروط بدون آموزش آنان برای ایجاد رقابت در شغل های جدید در صنایع با فناوری بالا می گردد.

در سمتی دیگر نرخ های جاری بیکاری پایین در کشوری مانند ایالات متحده در مقابل این ادعا که اکثر کارگران از وضعیت بهتری برخوردار نیستند قرار می گیرد و این که تعدادی از فقرا در کشورهای در حال توسعه در وضعیت مطلوبی زندگی می کنند، را هم نباید از نظر دور داشت. به علاوه شروع بحران اقتصادی ممکن است منجر به تقویت نگرانی مداوم در برابر این مساله شود که تجارت آزاد ممکن است موجب بدتر شدن توزیع درآمد هم در اقتصادهای توسعه یافته و هم در اقتصادهای در حال توسعه گردد.

انتقادات دیگر، جهانی شدن را به عنوان کاهش حمایت های کارگری و زیست محیطی تلقی می کنند. شرکت ها در کشورهای پیشرفته با این حمایت ها خود را در رابطه با رقبایشان در کشورهای با مقررات کم هزینه تر، در مزیت رقابتی می بینند. تعدادی از اصحاب دانشگاهی که فاقد وجهه سیاسی واضحی برای تلنگر زدن به این حوزه اند معتقدند که تمایل برای ایجاد حمایت جهانی به بازیگران اقتصادی فرصت گریز نه تنها از کنترل و نظارت دولت ها بلکه از قوانین و نظم بازار را داده است. همچنان که پراکاش و هارت بیان می دارند: «در یک اقتصاد بین المللی، جریان های سرمایه و تجارت فراملی توسط دولت ها یا سازمان های فراملی که توسط دولت اشاعه یافته اند سازماندهی می شوند. برعکس تولید در یک اقتصاد جهانی در شبکه های فرامرزی یا زنجیره های ارزشی صورت می گیرد که عمدتا خارج از کنترل دولتند. از آن جا که بخش مهمی از تجارت فرامرزی در درون شرکت ها رخ می دهند، شبکه های فرامرزی کار، تخصیص منابع از طریق بازارها را به عهده گرفته اند.»

از طرفی دیگر فریدمن بیان می دارد که: «باید در طیفی وسیع از جهانی شدن در حال افزایش تشکر نمود که یک چهارم از جمعیت انسانی اکنون به واسطه آن از نرخ های بالای رشد، بهره مند شده اند به طوری که استانداردهای زندگی آنان در طول یک نسل چهار برابر ارتقا یافته است. این امر در تاریخ اقتصاد غیر قابل پیش بینی است و به جز در ایالات متحده این رشد جهانی منجر به کاهش نرخ بیکاری به پایین ترین سطح در قاره آمریکا در ۱۵ سال اخیر شده است.

● فرهنگ و اقتصاد جدید

اقتصاد جدید پیشرو، امروز چیزی فراتر از حباب فروکش کرده بازار سهام جدید است. اصطلاح مذکور بیان کننده یک تغییر بنیادی در فعالیت اقتصادی از تولید توده ای تکراری که نیازمند مهارت های متوسط است تا محیط کار مدرن که در آن قضاوت های عقلایی و نوآورانه در اولویت قرار دارند را در بر می گیرد. اقتصاد جدید یک اقتصاد دانش محور است و دانش از طریق سازمان هایی که به وسیله فرهنگ شکل می گیرند به د ست می آید. پایه این سازمان ها، سیستم آموزشی به خصوص دانشگاه ها است. در ایالات متحده سرمایه گذاری عمومی در هیچ جایی بیشتر از حوزه ارتقای آموزش و پژوهش عالی موثر نبوده است.

مرتبط ساختن دانشگاه ها به هم دیگر در دنیا پایه دانش و کیفیت آموزشی آن ها را ارتقاء می دهد. این امر از طریق آن چه که موسوم به مشارکت های عمومی- خصوصی است تکمیل می شود. ترغیب مبادله بین المللی محققین و دانشجویان دانشگاه ها تحت تاثیر برنامه فولبرایت بایستی ادامه یابد و نیز باید تسهیل سازی قانون مالیات برای سرمایه گذاری در حوزه مبادلات دانشگاهی صورت گیرد. پروفسور شالینی وینتورلی از دانشگاه آمریکایی در کنار دیگر تحلیل گران متفکر جامعه و اقتصاد معاصر از جمله کارشناسان بانک جهانی می گوید که سرمایه فرهنگی ملت ها کلید اقتصاد جدید است. او ادامه می دهد که این سرمایه فرهنگی را نمی توان چیزی بیش از مورد زیر دانست:

«چیزی که تکمیل می شود، به ارث می رسد و در سطح عمده و توده ای اشاعه می یابد اما به عنوان معیاری برای قدرت حیاتی، دانش، انرژی، و پویایی در عرصه تولید ایده ها و افکار نیز مد نظر قرار می گیرد. چالش سر راه هر ملتی این نیست که چگونه محیط را برای حمایت از ساختار هنر و سنت به ارث برده تجویز کند بلکه این است که چگونه می تواند یکی از نوآوری ها و هیاهوهای نوآورانه را در تمام عرصه های هنر و علم ایجاد کند. تعقیب دانش و تشویق نوآوری در کنار همدیگر یکسان نیستند. شروع این تلاش ها هم به َآموزش عالی منتهی نمی شود. بخش کامل آموزشی یک حوزه حیاتی است.»

همچنان که ونتورلی بیان می کند: «مهارت های اساسی سواد و یادگیری تقلیدی که برای دستورات آتی در مسیر ترکیبی و حوزه کارگاه ها، یا پایانه های کامپیوتری به کار می آیند به آسانی برای جوابگویی به تقاضاهای یک جامعه فعال و نوآور ناکافی اند. نه تنها آموزش و پرورش اساسی بلکه مهارت های نوآورانه و عقلایی پیشرفته که بر تفکر بین رشته ای و مستقل تاکید می کنند بایستی در مراحل اولیه فرایند آموزش و پرورش و گسترش آن از مرحله پیش دبستانی یا دبیرستان نیز به کار گرفته شوند. اقتصاد خلاق (همچنان که وینتورلی آن را به این اسم می خواند)، مجموعه ای از مسایل دیگری را به همراه دارد که به اعمال و قوانین مالکیت معنوی مرتبط می شوند.

دولتی که به صورت دقیق بتواند استفاده عادلانه از حقوق مالکیت را به هنگام مواجهه با جهش های غیر قابل پیش بینی در رشد ایده های خلاقانه متوازن سازد، باعث خواهد شد که آن دولت را در یک مزیت رقابتی در درون یک جامعه اطلاعاتی وارد شود.» او همچنین بیان می دارد که کمک مالی به شرکت های خلاق ممکن است نیازمند حرکت از ساز و کارهای در دسترس افراد اندک (مانند وام های بانکی، اقدام به سرمایه گذاری های سرمایه ای) به ساز و کارهای در دسترس افراد زیاد (مانند وام ها و اعتبارات کوچک) و تشویق طیف متنوعی از کارآفرینان از جایی شود که برندگان اندکی ظهور می یابند. نهایتا وینتورلی بر شبکه ها و چارچوب های سیاستگزاری که انحصارات علمی را سست می کنند تاکید می کند.

در این بحث از انحصار لازم است که خاطر نشان کنیم که کپی رایت ها و حق ثبت اختراعات امری لازم برای تشویق نوآوری اند. در همان حال تعدادی ایده باید به مفاهیم جاری یعنی قوانین و مقرراتی که دربرگیرنده مالکیت معنوی اند، اطلاق شود. در حالی که دانش جدید می تواند منجر به پیدایش دانش جدید بیشتری شود، تشویق تولید و اشاعه ایده ها ممکن است نیازمند توجه بیشتر به استفاده منصفانه برخلاف منافع آنی مالکیت شود. در مسیری طولانی، همچنان که مطالعات بی شمار در حوزه پیشرفت فناوری هم آشکار ساخته اند، اصلی ترین عناصر بنیادی در حقیقت تمام نتایجی اند که از میراث فرهنگ عمومی برآمده اند.

همکاری و مشارکت صرف در محیط نوآوری هم باید در جایی که مقررات با امتزاج مالکان و محصولات محتوای فرهنگی مواجهند، مد نظر قرار گیرد. امتزاج ناجور بازار همراه با سیاست هایی که بر مقررات زدایی تاکید می کنند می توانند به هزینه اجتماعی اضافه شوند و منجر به تخفیف و نادیده گرفتن اعتبار شبکه های اقتصادی در حال ظهور شوند.

● تاثیر جهانی شدن بر فرهنگ

اگر عده ای شاهد تاثیر اقتصادی جهانی شدن با چشمان مشتاق بوده اند، تاثیر فرهنگی این پدیده عده ای دیگر را بیشتر ناآرام ساخته است. تغییرات ایجاد شده در عرصه اقتصاد با ابعاد دیگر جامعه از جمله ساختارهای سیاسی و اجتماعی، منافع، الگوهای مصرف و دامنه توسعه فرهنگی در ارتباط است. تکنولوژی های ارتباطی فرایند جهانی شدن را تسریع می کنند و بر تفاوت های فرهنگی تاثیر می گذارند و بدین ترتیب اشکال ذخیره ای جوامع و اشکال بیان فرهنگی آن ها دستخوش تغییرات عمیق خواهند شد.

این امر منجر به این شده که تعدادی از کشورها از جهانی شدن بیش از حد فرهنگ و به مفهومی دیگر یکسان شدن بیش از حد آن ابراز نگرانی کنند. برای یک فرد اروپایی یا کانادایی تاثیر جهانی شدن فرهنگی واضح است.

مسأله برای تعدادی از اروپائیان، کانادایی ها و آمریکائی ها و میلیون ها فرد در جهان اسلام این است که «جهانی شدن» به معنی «آمریکایی شدن» است. هم شکلی و یکسانی نمودهای فرهنگ توده در سراسر جهان منجر به انتقادات فرهنگی در بررسی جهانی شدن به عنوان یک جهت گیری بین المللی به جانب جنبه های بدتر مصرف توده ای و محصولات فرهنگ آمریکایی که مختص پایین ترین بخش عمومی جامعه است، شده. این انتقادات کاملا نادرست نیستند. براساس بعضی از محاسبات، فرهنگ عامه (از جمله بخش نرم افزار)، هوانوردی و کشاورزی را به عنوان دو نوع محصول صادراتی بزرگ آمریکا قلمداد می کند. در سال ۱۹۹۶ صادرات آمریکا در بخش محصولات نرم افزاری و سرگرمی به ۲/۶۰ میلیارد دلار بالغ شد و صادرات محصولات مربوط به مالکیت معنوی با افزایش ۹۴ درصدی آن نسبت به سال ۱۹۹۱ مواجه شد. این آمار همچنین کپی های غیر قانونی و اشکال سرقت ادبی را هم دربر نمی گیرد. درضمن رستوران های مک دونالد در تمام دنیا در تمام روز باز هستند و کودکانی که هرگز یک حلقه انگشتری را ندیده اند، می توانند به آسانی «مایکل جوردن» یا لوگوی انجمن بسکتبال حرفه ای آمریکا (NBA) را بشناسند. تاثیر جهانی فرهنگ آمریکایی یک پدیده جدید نیست بلکه پدیده ای است که به طور چشمگیری به خصوص در طول ۵۰ سال اخیر مستدل و آشکار بوده است.

در کنار صادرات محصولات فرهنگ عامه، آثار نویسندگان آمریکایی در خارج از این کشور مورد استقبال قرار گرفته اند و تاثیر اکسپرسیونیسم انتزاعی و پیامد آن در نیویورک به طور ویژه و ایالات متحده به طور کلی نقش تعیین کننده ای در فرهنگ لغت های نقاشی و معماری به همراه داشته است. موسیقی دانان آمریکایی نه تنها در عرصه موسیقی عامه، بلکه به عنوان هنرمندان آهنگ ساز و اجرا کنندگان قوی در سطح جهانی مورد شناسایی قرار گرفته اند. به علاوه واکنش نسبت به آثار جهانی شدن در حوزه فرهنگ عامه انکارناپذیر است.

تعدادی از کشورها تاثیرات معیارهای نهادینه شده ای که به ملی گرایی فرهنگی و حمایت گرایی فرهنگی مرتبط می شوند را بیان نموده اند. همچنان که پروفسور «کوین مولچانی»، استاد دانشگاه دولتی لویزیانا، نیز بیان می کند، کانادا از آن بیم دارد که تبدیل به دولت خراج گزار آمریکا شود. برای مثال در کانادا فیلم های هالیوودی، ۹۵ درصد زمان نمایش سینماها را تسخیر کرده اند. برعکس دولت فرانسه از طریق سوبسید گسترده سهم بازارهای آمریکا را به میزان ۷۰ درصد به خود اختصاص داده است. او ادامه می دهد که اندازه و خشونت گرایی صنایع فرهنگی آمریکایی مانند فیلم های سینمایی، تلویزیون و انتشار آن در دوره های مختلف و در میان مخاطبان متنوع، مفهوم قوی از ترس از آمریکایی شدن کانادا را برانگیخته است.

در فرانسه، کره، نروژ، استرالیا و دیگر کشورها هم، چنین ترسی وجود دارد. این ترس از تفوق هنر و فرهنگ آمریکایی با رویکرد آمریکایی به تجارت فرهنگی عجین است. برای آمریکا احساس هم دردی با متحدانش در عرصه نگرانی های فرهنگی، خواسته بزرگ این کشور نیست. در رویکرد آمریکایی، کانادایی ها و اروپایی ها نباید هیچ مانعی در برابر محصولات فرهنگی آمریکا تا جایی که موجب تبعیض بین انواع دیگر کالاهای تجاری گردد، ایجاد کنند. «مایکل بوسکین»، مشاور ارشد اقتصادی بوش پدر، خاطر نشان می سازد که هیچ تفاوتی بین قطعات سیلیکون و قطعات سیب زمینی وجود ندارد و به خدمات و کالاهای فرهنگی هم باید با این رویکرد نگریسته شود.

این وضعیت، شرکای تجاری ما را آزرده خواهد ساخت. همچنان که مولچانی هم خاطرنشان می سازد. در کانادا و بسیاری از کشورهای اروپایی، فرهنگ، تبلوری از هویت ملی است و باید به عنوان یک وظیفه عمومی، ارتقا بیابد و مورد حمایت قرار گیرد. تا حدی که فرهنگ برای آمریکائیان به معنی صنعت سرگرمی سودآور است و برای کانادایی ها به معنی سیاست هویت ملی است، باید به تمایل بر ای فهم متقابل که نگران هر نوع وضعیت معافیت سازی صنایع فرهنگی در قراردادهای آزاد تجاری است، اندکی شک کرد.

پیامد حاصله، مجموعه ای از تلاش هایی است که توسط کشورها از جمله اعضای WTO به منظور محافظت از فرهنگ بومیشان از هجوم فیلم های سینمایی آمریکایی، شوهای تلویزیونی، کتاب ها و موسیقی عامه، اتخاذ شده است. در همان حال، این کشورها در بازارهای داخلی خود به منظور حمایت از صنایع فرهنگی بومی و داخلی دخالت نموده اند.

وینتورلی می گوید که: فرایندها و ساز و کارهای احیای فرهنگی برای مثال عبارتند از سیستم های بخت آزمایی برای کمک به تولید فیلم در انگلستان، مالیات های وارده بر محصولات سینمایی در فرانسه، نرخ های متفاوت پستی برای تقویت محتوای مجلات داخلی در کانادا، ایجاد موانع مالیاتی بر توزیع کنندگان برای کمک به توزیع کنندگان کوچک مقیاس در آلمان و سرمایه های ساختاری و نقض قوانین مالیاتی برای تشویق سرمایه گذاری خصوصی در شرکت های محتوایی در کانادا، فرانسه، استرالیا، هند و دیگر کشورها.

همچنان که «فرانسس کایرنکروس» در مقاله «مرگ فاصله» خود بیان می کند، ترس از تحت تسلط قرار گرفتن توسط هالیوود در اروپا بزرگترین ترس است. او ادامه می دهد که دو روند اروپائیان را نگران کرده است: فرو ریختن صنعت داخلی فیلم های سینمایی و افزایش صادرات آمریکایی. او ادامه می دهد که از اوایل دهه ۱۹۹۰، شرکت های تلویزیونی که فیلم های ساخت اروپا را در بازار خانگی خود به کار گرفته بودند به یک ششم سطح خود در سال ۱۹۵۷ در دوره های واقعی رسیده اند.

این بدون توجه به این حقیقت بود که هزینه فیلم های اروپایی، ۱۰ درصد فیلم های آمریکایی و ۸۰ درصد هزینه های تولید آن سوبسید دولتی بوده است. همچنان که «آنگوس فینی» در مقاله «وضعیت سینمای اروپا» هم از تهیه کننده بریتانیایی فیلم، «دیوید پوتنام»، نقل می کند: «اگر ما فیلمی بسازیم که کسی به تماشای آن نرود چه کسی را باید سرزنش کنیم؟» فینی همچنین از بازیگر فرانسوی، «ژان مورو»، نقل می کند که اگر بافندگان فرش به روشی که سناریست های فرانسوی نسخه های فیلمنامه خود را می نویسند، صندلی بسازند همه ما باید بر روی زمین بنشینیم. به علاوه مساله به سادگی حمایت از فرهنگ یک کشور نیست، اگر چه شاید این امر عاطفی ترین عنصر این سیاست ها و بهترین بحث از نظر سیاسی باشد. حمایت گرایی فرهنگی یک هدف اقتصادی نیز دارد. عده ای معتقدند که اقتصادها هدف اصلی اند و «شالینی وینتورلی» معتقد است که فراتر از صنایع فرهنگی، بخش فرهنگی لبه اصلی اقتصادها در قرن ۲۱ است چنان که اقتصاد اطلاعاتی، تبدیل به اقتصاد خلاق شده است. در جهانی که نوآوری یک امر حیاتی است، تهیه کنندگان تبدیل به تولید کنندگان کلیدی برای اینترنت و دیگر رسانه ها می شوند در حالی که در این جهان که خلاقیت کاربردهای چندگانه ای دارد، صنایع فرهنگی که احتمالا در عصر اولیه صرفا عوامل خوش گذرانی بوده اند، مرکزیت بیشتری یافته اند.

در دوره صدارت بوش پسر، دستورالعمل قانونی تجارت بین المللی سال ۲۰۰۱ تدوین شد که هدف آن دستیابی ایالات متحده به تجارت آزاد گسترده تر در تمام بخش های خدماتی است. ماده ۸۸ بخش توافقنامه عمومی تعرفه و تجارت(گات)، معافیتی را برای تمام تعهدات گات در جایی که یک کشور مرزهای تجاری را در ممنوعیت نگهداری گنجینه های تاریخی، هنری یا باستان شناختی که برای میراث یک کشور حیاتی اند، تحمیل کرده، مد نظر قرار داده است. به علاوه کشورها در ایجاد مانع برای محدود ساختن دسترسی به گنجینه هایشان آزادند. منازعات اصلی تجارت فرهنگی چیزی را فراهم می کنند که به خدمات دیداری شنیداری و خدمات مربوطه موسومند و شامل تصاویر متحرک صحنه ای، تلویزیون، سرگرمی ویدیویی خانگی و خدمات انتقال و ضبط موسیقی هستند. این یک عرصه تجارت بنیادی است که به مدت طولانی منازعات درازمدتی به خصوص با کانادایی ها و اروپائیان به همراه داشته است.

همچنین منازعات تجاری واقعی دیگری در بخش غیر انتفاعی بخش هنر وجود دارد، اگر چه اتحادیه کارگری که موانع مهاجرتی در بخش هنرهای خارجی در حوزه محصولات آمریکایی را ترغیب می کنند، مانع از استعداد تولیدکنندگان آمریکایی برای توسعه بهترین محصول ممکن می شوند. با پایان دور اوروگوئه در سال ۱۹۹۵، اتحادیه اروپا از تعهد دسترسی به بازار خود که آمریکا در جست و جوی آن بود، دست کشید. دور نهایی موافقت نامه عمومی خدمات تجاری(گاتس)، حاوی یک معافیت فرهنگی که اروپا درصدد آن بود، نبود. علاوه بر آمریکا، یازده کشور دیگر هم دسترسی مداوم به بازارهای خود را تضمین کردند. قبل از پیمان نقتا(پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی)، پیمان تجارت آزاد کانادا- آمریکا، حاوی اقداماتی بود که برای سه کشور عضو، آمریکا، مکزیک و کانادا اعمال می شد و بر طبق آن تجارت در ابزارها و خدمات فر هنگی محدود می شد و هر کشوری که تحت تاثیر این اقدامات قرار می گرفت، حق داشت که اقداماتی علیه تاثیر تجاری هم ارز آن قانون اعمال دارد.

دفتر نمایندگی تجاری امریکا اعلام می دارد که دسترسی به بازارهای بین المللی برای جبران هزینه های بالای تولید الزامی است، در حالی که گاتس انعطاف لازم برای هماهنگ سازی نگرانی های ویژه فرهنگی (ازجمله احتمال مخالفت با بخشی از آن به عنوان مخالفت با کل تعهدات مربوط به آن) را دارد، به روشی غیر تبعیض آمیز مانع دولت ها برای اعطای خدمات سوبسیدی دیداری و شنیداری و مانع اعطای سوبسید به محصولات خارجی در کنار محصولات داخلی هم نمی شود. ایالات متحده می گوید که این کشور در جست و جوی تعهدات مذاکراتی برای بخش دیداری - شنیداری است که قوانین تجاری واضح، وابسته و قابل پیش بینی را که حساسیت های ویژه این بخش را نیز مد نظر قرار می دهند، اشاعه می دهد.

خط پایین در این جا یک خطر ترکیبی است.

در یک سمت، محتوای دیداری شنیداری تولیدات آمریکایی مخاطبان جهان را تصرف کرده است چرا که این مخاطبان آن را دوست دارند. این بخش بدون سوبسید مستقیم است. از سمتی دیگر دولت های اروپایی و کانادا در مقابل ورود آزاد محصولات فرهنگی خارجی به منظور نیل به اهداف ملی، موانعی را ایجاد کرده اند. با این حال بیشتر محتوای سوبسیدی سنگین آن ها حتی در کشورهای خود، کمتر مورد درخواست قرار گرفت. به علاوه تکنولوژی ارتباطات، ظرفیت های دولت ها را در هر جا برای اجرای چنین موانعی به چالش می کشد و اکثر کشورهائی که از بازار های وسیع اولیه و ثانویه داخلی محرومند، بایستی درصد سوبسیدی لازمی را برای جبران سرمایه گذاری ها در حوزه این فعالیت ها به تصویب برسانند.

● فرهنگ و روابط بین الملل

تنش بین تجارت و فرهنگ باید ما را به سمت ارزیابی وسیع تر نقش فرهنگ در عرصه روابط بین الملل ایالات متحده هدایت کند. فرهنگ برای روابط آمریکا با بقیه کشورهای جهان دارای نقش حیاتی است. در حالی که سهم تجارت در بخش خدمات و کالاهای فرهنگی افزایش یافته، دسترسی به فرهنگ دیگران و فهم آن ها، به جای مناقشه، فرصت همکاری ایجاد کرده است. ظرفیت فرهنگ برای ارتقای فهم متقابل مردم و ملت ها از هم دیگر معمولا در حوزه مبادله آموزشی و دیپلماسی فرهنگی، درست و قابل رویت است. قدیمی ترین روابط آمریکا با کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین در حوزه فرهنگی بوده است.

«ویلیامز گلاد» از دانشگاه تگزاس می گوید: در میان دو دسته از سیاست ها (مبادلات آموزشی و دیپلماسی فرهنگی)، مبادلات آموزشی فرامرزی قدیمی ترند که به سال های سده ۱۷۰۰، یعنی زمانی که جوامع آموزش یافته مدرن بر اساس سن ارتباطات نهادی بین اعضای این سازمان ها و اعضای سازمان های مشابه در اروپا و آمریکای لاتین اشاعه یافتند، برمی گردد. برای مثال «بنجامین فرانکلین» اولین آمریکایی بود که به عضویت آکادمی تاریخ اسپانیا و جامعه فلسفی آمریکا در سال ۱۷۴۳ درآمد که اولین جامعه آموزشی برای انتخاب اروپائی ها و آمریکایی های اسپانیا به عنوان اعضای متناظر بود.

قبل از نیمه سده ۱۸۰۰، تعدادی آمریکایی برجسته که حضورشان الزامی بود، برای حوزه اروپا منصوب شدند که برای این قاره بنویسند، نقاشی کنند، و کارهای هنری انجام دهند و علوم انسانی مربوط به آن قاره را در کنار هنرهای تصویری، موسیقی و معماری آن مطالعه و بررسی کنند. از سده ۱۹۰۰، دانشگاه ها و موزه های آمریکا از هیئت های اعزامی به ماورای بحار به حوزه های مدیترانه و آمریکای لاتین که در آن ها هنرمندان و نویسندگان آمریکایی به آسانی می توانستند بنویسند و نقاشی کنند، حمایت کردند. از اواسط سده ۱۸۰۰، اعزام هیئت های آمریکایی به آسیا و خاورمیانه و ارسال اولین دانشجویان خارجی به ایالت ها توسعه یافت. بعد از جنگ اول جهانی برنامه های همکاری دوجانبه و چندجانبه، منابع را به جانب نهادسازی در حوزه آموزش و پرورش روانه ساخت. بنابراین موجب ایجاد فرصت های زیادی برای دانشجویان و افزایش محققان برای سفر به ورای مرزها گردید. مهمترین پیشرفت در حوزه مبادلات آموزشی بعد از پایان جنگ دوم جهانی، تحت تاثیرات طرحی که سناتور «جی. ویلیام فولبرایت» ارائه داد، به وقوع پیوست. این طرح شاید با ابهت ترین طرح در نوع خود باشد.

اگر چه مشارکت کنندگان هنر در این طرح مبادلاتی، تحت تاثیر مبادلات صورت گرفته در حوزه علوم انسانی و اجتماعی قرار گرفتند لیکن توسعه علوم انسانی با برنامه دولتی مطالعات آمریکایی بسیار مستحکم شد در حالی که دیگر برنامه های مبادله برای توسعه متوسط در منابع در دسترس که مبادلات هنری را هم دربر بگیرد، تدوین شدند.

طرح فولبرایت و برنامه های مبادله متناسب با آن نه تنها در شروع برنامه ها و طر ح های توسعه و مبادلاتی دولت ها مشارکت داشتند بلکه اثرات اقتصادی سودآوری نیز به همراه داشتند. «ریچارد جی. آرنت»، دیپلمات باسابقه و مدیر سابق موسسه فولبرایت، عنوان می کند که سهم جامعه و اقتصاد آمریکا همیشه روشن نیست چراکه سرمایه گذاری ها برای دو دهه بر حسب روابط خارجی پرداخت نمی شدند ولی نهایتا چنین اقدامی صورت گرفت. او ادامه می دهد که دانشجویان مهمان به کشور خود مراجعه می کنند و تقریبا زود به شکل دهی دیدگاه های خود، ایجاد تقاضاهای جدید می کنند و نیازهای جدید را شکل می دهند و بازارهای جدیدی را برای تجارب و محصولات آمر یکایی باز می کنند. مبادلات فرهنگی نه تنها برای ارتقای اقتصاد تدوین می شوند بلکه مزایای اقتصادی مانند تبلیغات سیاسی به عنوان نتیجه و محصول طبیعی این برنامه ها در صحنه ظاهر می شوند.

استراتژی دولت ایالات متحده تقریبا همیشه درصدد تهیه سرمایه و پول و تشویق تحمل بار مبادلاتی بوده است که باید توسط بخش خصوصی کشیده شود و دلایل آن کاملا مجزا از دلایلی بود که دیپلماسی فرهنگی را هدایت کرده اند. به علاوه جای تعجب نیست که از آغاز قرن ۲۰، بزرگترین بازیگران در این حوزه، بنیادها و سازمان های غیر انتفاعی و نهادهای دانشگاهی بوده اند. گلاد ادامه می دهد که تنها در طول قرن بیستم نیست که سرمایه گذاران مبلغ ابتدا موسسات تحقیقی خود را تشکیل دادند و سپس در عرصه توسعه و مبادلات آموزشی بر جوامع چیره شدند. ابتدا بنیاد راکفلر درحالی که فقط یک سال از عمرش می گذشت، در ۱۹۱۴م هیئت پزشکی چین را برای معرفی پزشکی غرب تاسیس نمود.

زمانی که بنیادهای آموزشی، پژوهشی و شرکت های گردش هنری و مبادلات بین المللی از هر نوع تشکیل شدند، جمع کثیری از کارهای خوب هم انجام گرفتند. در کنار این حقیقت که جریان های متداوم مهاجران به ترکیب فرهنگی آمریکا افزوده می شوند، مبادلات فرهنگی غیر دولتی، مهمترین نقطه ارتباطی بین آمریکا و دیگر نقاط جهان تا دوره قبل از جنگ دوم جهانی بودند. اهمیت کانونی چارچوب بندی طولانی مدت روابط فرهنگی بین المللی، رشد آن در دوره جنگ داخلی در جوامع آموزشی و دیگر نهادهای مرتبط با آموزش عالی است. در حقیقت این سیستم خصوصی و داوطلبانه که با فاکتور نوع پرستی و اهداف ایده آلیستی پشت سرهم در کنار یک رویکرد نخبه گرایانه که جنبش تبلیغی قدیمی را در حوزه پژوهشی احیا می کنند، طیف متنوعی از سازمان ها است.

از دوره سال های ۱۹۲۰ به بعد این سیستم از مبادلاتی تشکیل شده بود که مرکب از چندین شبکه متقاطع بود: موسسه آموزش بین الملل تحت رهبری مهارنشدنی «الیهو روت» و «نیکلاس موری بوتلر»، انجمن کتابخانه ای آمریکا، شورای آمریکایی جوامع آموزش یافته و شاخه آمریکایی کمیته همکاری عقلانی جامعه ملل. این سیستم همچنین شامل اقداماتی بود که مستقیما یا غیر مستقیم از دستاوردهای کنفرانس بین آمریکایی برای حفظ صلح در سال ۱۹۳۶ جهش یافته بودند. در حقیقت این خارج از سایه عمومی این کنفرانس و کنفرانس پان آمریکایی بود که سیاست همسایه خوب را که وزارت خارجه راه انداخته بود احاطه کرده بود و به دلیل نقش پیش روانه بخش خصوصی در روابط فرهنگی بین المللی که در سال ۱۹۳۸ اولین تقسیم بندی روابط فرهنگی را راه انداخت این سیستم تا حدودی متفاوت بود. به علاوه این سیستم محصول جهان گرایی روشنفکرانه ای بود که نتیجه تلاش سیاست گسترش ساحل شرقی در قالب یک سیاست عمومی واضح بود.

همزمان که جنگ جهانی دوم کشورهای بیشتری را در خود فرو برد، منافع امنیت ملی ایالات متحده نیازمند این بود که به دیپلماسی فرهنگی توجه بیشتری نشان دهد. به طور ویژه، فریفتگی ای که از طریق قدرت های همم پیمان و متحدین آمریکا، در آمریکای لاتین هدایت می شد، تصمیم گیران آمریکایی را مجبور ساخت که ابعاد فرهنگی دیپلماسی را به عنوان وسیله ای برای مقابله با نفوذ فاشیسم در منطقه آمریکای لاتین و اروپا درپیش بگیرند.

این تلاش بستری را برای استفاده های بعد از دوره جنگ از دیپلماسی فرهنگی به منظور حمایت از اشاعه دموکراسی سازی غربی فراهم ساخت. گلاد بیان می دارد که یک تصمیم جایگزین در سال ۱۹۳۸ وقتی که برنامه تقسیم بندی روابط فرهنگی در وزارت خارجه تدوین شد، گرفته شد. پس از آن، کاربرد جدیدی از دیپلماسی فرهنگی در کنار مبادلات آموزشی به وجود آمد. یک پاسخ سکولار، برآمده از جنبش تبلیغی دیپلماسی فرهنگی در درجه اول به عنوان بیان شجاعانه قصه انجام برنامه های فرهنگی آمریکا و روندهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این کشور برای جهان و در درجه دوم ارتقای گسترده تر دانش و فرهنگ خارجی است.

تاکید جدید بر دیپلماسی فرهنگی یک نوآوری آمریکایی نبود. فرانسه و بریتانیا اقدامات خود را زودتر شروع کرده بودند اما به محض این که آمریکا تبدیل به یک قدرت جهانی شد، دیپلماسی فرهنگی تبدیل به بخش بزرگی از سیاست خارجی این کشور شد. ریشه های اولین تاخت و تازها به درون دیپلماسی فرهنگی در وزارت خارجه آمریکا شامل تلاش کوتاه مدت علیه تبلیغات دول محور و حمایت طولانی مدت از تغییرات بودند. تلاش مبادله به عنوان افزایش پذیرش دیگران در میان تلاش تبلیغاتی خودی بود. لیکن این دو جنبه از دیپلماسی فرهنگی نباید با هم ترکیب شوند. «کوین مولکانی» بیان می دارد که باید مبادلات را از تبلیغات سیاسی تفکیک کرد. هر دو، فعالیت های مشروع دولت هائی هستند که در صدد طرح منافع خود در خارج اند.

تبلیغات سیاسی یک معنای ضمنی منفی با خود به همراه دارد ولی در این جا به معنای طیفی از اطلاعات و فعالیت های روان شناختی (در قالب فیلم، داستان ها و گزارش های جدید و پخش های تلویزیونی) است که درصدد بیان ماهیت سیاست خارجی آمریکا به دیگران است. این دیپلماسی اطلاعاتی، یک محتوای سیاسی آنی و واضح داشت که دیپلماسی فرهنگی از آن محروم بود و آن این بود که روش های این نوع دیپلماسی، غیر مستقیم و اهداف آن طولانی بودند. دیپلماسی اطلاعاتی از تکنیک های روابط عمومی و اغلب تکنیک های جنگ روانشناختی استفاده می کند درحالی که دیپلماسی فرهنگی در آموزش و پرورش و امثال آن ریشه دارد.

به طور کلی دیپلماسی فرهنگی براساس این فرض قبلی مبتنی است که اجازه دادن به فعالیت های فرهنگی آمریکا و رهبران آن برای بحث در مورد خود در خارج از کشور بهترین تبلیغ برای فضایل یک جامعه آزاد است. از آن جا که هدف مذکور یک هدف سیاسی است ارائه یک تصویر مطلوب از جامعه آمریکا در خارج از کشور باید مد نظر قرار گیرد. لیکن اسلوب های دیپلماسی فرهنگی، که عبارتند از مبادله آزاد عقاید، جریانات و افراد که به نوعی غیر سیاسی اند، به خوبی از طرف دیگران درک و پذیرش نشده اند.

ترکیب متقابل این دو جنبه از روابط فرهنگی خارجی آمریکا تعدادی از تنش های تجاری را که در بالا ذکر شدند بدتر کرده است. وضعیت مذکور با بیان این حقیقت که موسسات و افراد مشارکت کننده، عموما اهداف دیگری را به صحنه می آورند پیچیده تر می شود. حمایت از حضور فرهنگی آمریکا به عنوان بخشی از استراتژی کلی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم منجر به هدایت تعدادی از اروپائیان و آمریکای لاتینی ها برای شک به این مساله شده که هر نوع فعالیت فرهنگی مرتبط با آمریکا بدون شک با سازمان سیا در ارتباط است. به نوعی هم ترس تعدادی از دوستان آمریکا که از آمریکایی شدن بیان می دارند، ممکن است به این شک های اولیه برگردد.

● طرح های برنامه ریزی

منافع یک کشور در زمینه جهانی شدن می توانند ارتقا یابند اگر که در عرصه سیاست های عمومی از جمله در حوزه هنر و فرهنگ موضعی فعال اتخاذ کنیم. این امر در ابتدا نیازمند این است که دریابیم فرهنگ چگونه بر روابط آن کشور با دیگر کشورها و قدرت رقابتی آن در اقتصاد جهانی تاثیر می گذارد. دوما نیازمند آن است که بر نگرانی های متحدینش در عرصه فرهنگ به هنگام مذاکره درباره منافع اقتصادی بین المللی اش تاکید کند. نهایتا نیازمند آن است که مراقب نحوه تدوین و سازماندهی دیپلماسی فرهنگی خود باشد.

● فرهنگ و اقتصاد جدید

رقابت پذیری بین المللی یک کشور به ظرفیت مردم و نهادهای آن برای مدیریت عناصر بنیادی اقتصاد جدید بستگی دارد. ایالات متحده اخیرا رهبری دیگران را به دست گرفته است. لیکن این مزیت اقتصادی از هم فرو خواهد پاشید اگر که این کشور ظرفیت های فردی و جمعی خود برای خلق و مدیریت دارایی های فرهنگی و معنوی خود را ارتقا ندهد.

▪ آموزش و پرورش: مهارت های خلاقانه و معنوی پیشرفته که بر تفکر بین رشته ای و مستقل تاکید می کنند، باید در سطح پیش دبستانی شروع و در مدارس تحصیلی ادامه یابند. روش انجام این کار از جمله آزمون آن ها باید در کلاس ها مورد ارزیابی قرار گیرد. آموزش در درون هنر و از طریق آن می تواند به عنوان ابزاری برای دستیابی به این هدف ملی کمک کند.

▪ مالکیت معنوی: بین حق و استفاده منصفانه و نسبت آن ها با مالکیت در قانون کپی رایت ایالات متحده تعادل تاریخی وجود دارد. این تعادل، ممکن است زمانی که صاحبان برجسته کپی رایت، حقوق روزافزون خود برای جلوگیری از دستیابی به مالکیتشان توسط دیگران در درازمدت و شرایط گسترده را تضمین می کنند، فرسوده شود. کنگره نیازمند آن است که نتایج عملی برآمده از تصویب قانون کپی رایت دیجیتال هزاره در سال ۱۹۹۸ را بررسی کند.

▪ سرمایه گذاری: نیاز مبرمی برای توسعه دسترسی به اعتبار شرکت های کوچکی که اغلب عهده دار اشاعه تکنولوژی ها و الگوهای تجاری نوین در آینده هستند، وجود دارد. دولت فدرال نیز باید برنامه های کنونی خود را برای بررسی این امر که آیا شرکت های کارآفرین جدید تلاش مطلوب را در رابطه با ترغیب و جذب سرمایه برای این اهداف انجام می دهند یا نه، مورد بازبینی قرار دهد.

▪ جلوگیری از انحصارات: رقابت پذیری رابطه تنگاتنگی با بازارهای آزاد و باز دارد. سیاست های قانونی ضد تراست و دیگر قوانین تنظیمی که در عصر صنعتی توسعه یافته اند به منظور تعیین این امر که آیا این قوانین مسیرهای باز و عادلانه را برای طیف متنوعی از محتواهای فرهنگی و معنوی به خصوص در سایه شرکت های بزرگی فراهم می سازند که کانال های توزیع و تولید محصولات الکترونیکی، صوتی تصویری و رسانه های چاپی را تصرف کرده اند، باید به دقت مورد بازبینی قرار گیرند.

● فرهنگ و تجارت

ایالات متحده تمایل دارد که محصولات و خدمات فر هنگی را در چارچوب دیگر کالاها و خدمات تجاری ببیند. این روند سیاست ایالات متحده در مذاکرات تجاری دو جانبه و چند جانبه بوده است که باید مورد بازبینی قرار گیرد. رقابت پذیری عمومی صنعت سرگرمی آمریکا، تکنولوژی های نوین و سیاست های دیگر کشورها ممکن است سیاست های حمایت گرایی را خنثی کند حتی اگر ما به آن ها دسترسی پیدا کنیم. اغلب باید محصولات و خدمات فرهنگی را از موافقت نامه های تجاری معاف و جدا سازیم. حرکت در مسیر کشورهای اروپایی و دیگر کشورها منجر به کنار گذاشتن منبع آزادی می شود که لزوما به منافع تجاری ما حداقل در حوزه فرهنگ آسیب نمی رساند. این چنین حرکتی باید منجر به خلق اولویت های مذاکراتی در دیگر حوزه هایی گردد که ما در آن ها در جستجوی تجارت آزاد در بخش خدمات هستیم.

دو تکنولوژی که احتمال زیادی دارد حمایت گرایی فرهنگی را تباه سازند عبارتند از تکنیک پخش مستقیم ماهواره ای یا DBS و تکنیک تراکم دیجیتالی. این دو تکنولوژی به کشورها کمک می کنند که شمار برنامه های محصول آمریکا را که در زمان اولیه نمایش داده می شوند محدود سازند. چنین محدودیت هایی صد البته دارای مساله است.

این که آیا یک برنامه تلویزیونی که در تلویزیون تری استار تهیه شده که یک شبکه با مالکیت شرکت ژاپنی سونی است ولی در کالیفر نیا مستقر است، یک برنامه آمریکایی است یا ژاپنی، مساله ای است که این محدودیت ها با آن مواجهند . حتی اگر شخصی بتواند منشأ ملی چنین تولیداتی را مشخص کند، باید گفت که روزهای سهمیه های تلویزیونی به زودی سرخواهند آمد.

برای بیش از یک دهه تکنیک های پخش مستقیم ماهواره ای DBS به مصرف کنندگان اجازه داده اند که با نصب دیش های کوچک ماهواره ای برنامه های مختلفی را از شرکت های مختلف خصوصی دریافت کنند. برای بسیاری از مشترکین آسیایی و اروپایی این شرکت های پخش مستقیم ماهواره ای در کشورهایی مستقرند که خارج از کشور آنان است و رسومات و آداب و سنن آن کشور با آنها متفاوت است. آنها خواستار ترکیب برنامه های تولیدی هالیوود با کشور مقصد برطبق قیمت و تقاضای مشتری اند.

کمیسیون اروپایی اجازه اجرای سهمیه بندی ها در سطح ملی را برای برنامه هایی که به وسیله قانون «تلویزیون بدون مرز» مشروعیت یافته اند صادر کرده است و دادگاه های اروپایی سهم قانونگزاری ملی را در مورد ماهواره ها توسعه داده اند. لیکن واقعیت یک چیز دیگر است. احتمال اندکی وجود دارد که یک کشور بتواند از نقل و انتقالات پخش مستقیم ماهواره ای جلوگیری کند. ممانعت از نقل و انتقالات کاری است که با دولت های غیر دموکراتیک در ارتباط است و از نظر سیاسی کاری دشوار است.

دومین تکنولوژی که به هالیوود مرتبط می شود، تراکم دیجیتالی است که عمدتا میزان اطلاعاتی را که لازم است در یک برنامه تلویزیونی ارائه شوند، کاهش می دهد. این تکنولوژی ظرفیت را صدها برابر افزایش می دهد و میزان تقاضای استفاده از تلویزیون را بالا می برد.

بینندگان در این سیستم قادر به انتخاب یک برنامه یا فیلم از یک آرشیو و تماشای آن در هر زمانی که بخواهند هستند. قانون تخصیص ملی در مقابل قانون «تقاضا برای تلویزیون» همزمان با تولید و ارتقای تکنولوژی می تواند بی معنی شود. مقامات رسمی دولتی در آمریکا که مسئول سیاستگزاری در عرصه ارتباطات راه دورند هم سعی دارند ثابت کنند که حامیان هالیوودند. از دهه ۱۹۸۰ موجی بین المللی از خصوصی سازی، کشورها را به عنوان مکانی یافته است که فقط مسئول توزیع خدمات عمومی، یا مشتی از کانال های مستقلند که کار هماهنگی و تدوین طیفی از شرکت های خصوصی در ارائه شوهای تلویزیونی را برعهده دارد. این شرکت های خصوصی به جای مالیات ها با آگهی های تجاری حمایت می شوند.

افزایش این شرکت های پخش تلویزیونی منجر به افزایش تعداد کانال های تلویزیونی شده است در حالی که میزان رشد مخاطبان و تماشاچیان تلویزیونی ثابت مانده است. میزان اندک تماشاگر برای هر کانال به معنی تقسیم و خرد شدن بازارهاست. شرکت ها در مواجهه با کاهش میزان مخاطبان که به کاهش میزان آگاهی های تلویزیونی منجر خواهد شد، برای قیمت گذاری بر برنامه های خود حساس تر شده اند. (این ادعا را می توان با مشاهده مجوز فیلم ها دریافت).

در دنیای با بازارهای خرد و درآمدهای کوچک شده ناشی از آگاهی ها، ایالات متحده منافع مشخصی دارد. در حالی که فیلم ها و برنامه های تلویزیونی آمریکایی هزینه های تولید و بازاریابی بالاتری از محصولات رقیب دارند، قیمت صدور پروانه های تولید و فروش آن ها ارزان تر است. این به آن دلیل است که تولیدات ایالات متحده در بیشتر بازارهای بزرگ تر مستهلک می شوند.

آمریکا نه تنها یک بازار اولیه داخلی بزرگ دارد، بلکه از یک بازار خارجی گسترده نیز برخوردار است. شوهای تلویزیون یکبار به شبکه ها فروخته می شوند و بار دوم برای نمایش مجدد به کانال های محلی. نهایتا هم شوهای تلویزیونی و هم فیلم ها به یک بازار بین المللی جایگزین فروخته می شوند. تنها شرکت هایی که امروز می توانند به آسانی محصولات فرهنگی را در کل بازار جهانی توزیع کنند شرکت های آمریکائی اند. در کنار این حقیقت، ما از نظر اقتصادی چیزهایی برای از دست دادن داریم. حداقل در حوزه خدمات و تولیدات فرهنگی از نظر تاریخی منافعی در تنوع تولیدات و خدمات فرهنگی داریم. اقتصاددانان اغلب یک جمعیت ناهمگن را به عنوان عاملی می بینند که به سادگی به هزینه های حمل و نقل می افزایند. به علاوه تنوع، خود می تواند یک امتیاز باشد.

بخشی از دلیل موفقیت هالیوود این نیست که فقط برای یک بازار بزرگ داخلی محصول تولید می کند. کشف انواع گزارش ها و داستان هایی که به ترکیب های متفاوت از مستشرقین، غرب شناسان، شهرنشینان یهودی، مهاجران آمریکایی، آمریکایی های آسیایی و آفریقایی تبار مرتبط می شوند، یک کار بی اهمیت نیست. در هالیوود این امر نهادینه شده است اگرچه تهیه کنندگان اغلب از طرح های خود فقط براساس این امر که آیا آن ها روایت های خوبی هستند یا نه بحث و تفکر می کنند. به طور تلویحی یک داستان یا روایت خوب، روایتی است که می توان آن را برای طیف های متنوع عامه به کار برد. تاثیر پرداخت های اضافی (سوبسید) خوب این است که این داستان ها را برای افراد دیگر خارج از ایالات متحده قابل کاربرد می سازند. این عامل در کنار سرمایه گذاری واضح در ارزش های تولیدی بیان کننده موفقیت تولیدات آمریکایی در بازارهای خارجی است.

از آن جا که هالیوود بخش زیادی از استعداد خود را خارج از آمریکا ترسیم می کند می توان گفت که تنوع می تواند عامل مفیدی باشد. این یک موضوع اقتصاد سنتی است که هر اندازه حجم کارکنان بالقوه ای که یک نفر می تواند استخدام کند بیشتر باشد کیفیت کارگرانی که می تواند اجاره کند بیشتر و بهتر است. این امر اخیرا مد نظر شبکه های آمریکایی قرار گرفته است چرا که تلاش های زیادی برای استخدام اقلیت ها در دو طرف دوربین نموده اند. تنوع فرهنگی در مقیاس جهانی، مزایای اقتصادی و غیر اقتصادی زیادی دارد.

این مقوله می تواند موجب تشویق نوآوری شود. ایده های جدید در خارج می توانند ایده های جدید را در داخل تحریض کنند. فیلم غربی «هفت باشکوه» تقلیدی از فیلم شرقی هفت سامورایی کوروساواست و کمدی های فرانسوی می توانند موجب تقلید و ساخت فیلم خنده داری همچون فیلم «سه مرد و یک بچه» از یک کارگردان متوسط گردد. فیلم های خارجی هنگامی که متفاوتند و مجموعه ای از روندها را ایجاد می کنند، می توانند بسیار نافع باشند. در کشورهایی که سنت فیلم سازی به جای صنعت بر هنر مبتنی است، نوآوری می تواند موجب ایجاد تنوع شود. به علاوه ایده های برآمده از خانه هنر اغلب می توانند در طول دور بعدی تولیدات تجاری هالیوود ترکیب شوند. در این مسیر نوآوری که از بیرون از کشور می آید می تواند بر سودآوری و منافع مشتریان و تولید کنندگان آمریکایی نقطه پایان بگذارد.

● فرهنگ و روابط بین الملل

حوزه دیپلماسی فرهنگی حوزه ای است که ایالات متحده شوق زیادی برای موفقیت در آن دارد. آن چه که مهم است و آرنت و مولکاهی هم درباره آن بحث کرده اند، نیاز به حل و فصل منازعاتی است که گاهاً از تلاش برای هماهنگ سازی اهداف کوتاه مدت و اهداف بلند مدت برمی خیزند. این منازعه خود تبدیل به یک چالش بزرگ شده است چرا که نیازهای دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی همیشه مکمل یک دیگر نیستند. در نیمه دوم قرن بیستم، آژانس اطلاعات ایالات متحده هم به دیپلماسی عمومی پرداخته است و هم به دیپلماسی فرهنگی. در سال ۱۹۹۹، زمانی که این آژانس تاسیس شد زیر نظر وزارت خارجه و تحت سرپرستی دفتر دیپلماسی عمومی آن قرار گرفت که هدفش مد نظر قرار دادن اهداف این حوزه بود.

«دیک آرنت» بیان می دارد که دفتر جدید امور آموزشی و فرهنگی دولت که تحت مدیریت معاون وزیر در امور دیپلماسی عمومی قرار دارد باید بتواند اهداف و طرح های خود را به روشنی و مجزا از دیپلماسی عمومی بیان کند. در همان حال باید بتواند تعاریف مجزا از دیپلماسی عمومی و هم ارزهای فرهنگی- آموزشی آن را ارائه دهد.

مولکای هم بیان می دارد که: به طور آرمانی متخصصین فعال در حوزه فعالیت های اطلاعاتی، فرهنگی و آموزشی که قبلا در آژانس اطلاعات آمریکا (USIA)مستقر بودند باید بتوانند با هم دیگر و در کنار هم به عنوان واحدهای مجزا در درون وزارت خارجه کار کنند، لیکن پرسنل و عملکردهای USIA در میان دفاتر منطقه ای این اداره توزیع شده اند. فعالان عرصه دیپلماسی فرهنگی، هیئتی از متخصصین را با تجارب متفاوت در ابعاد انسانی و زیبائی شناختی روابط خارجی، تشکیل دادند.

این منابع غنی دانش و اطلاعات درباره نیروهای گسترده بین فرهنگی- نه تنها در بخش هنر و آموزش و پرورش بلکه در عرصه مذهب، ایدئولوژی، رسانه و فرهنگ عامه- با خطر تقلیل و کاهش از جانب عملکردهای اشاعه یافته در میان آژانس های هم ردیف که به توسعه آنی حوزه های سیاسی می پردازند، مواجهند. ایجاد پست معاون وزیر در حوزه دیپلماسی عمومی می تواند فرصتی را به صدای مجزای فرایند سیاست سازی خارجی بیفزاید. معاون آموزشی و فرهنگی وزارت خارجه به عنوان یک مقام ارشد سیاسی وزارت خارجه که مسئول یک دفتر مستقل اطلاعات و فرهنگ است از نظر رتبه بندی سازمانی مقامی است که مسئول ارائه و بیان رویکردهای فرهنگی دولت ها، مردم و دیگر تصمیم سازان خارجی به مقامات و مردم آمریکاست.

با تکیه بر توصیه متخصصین اطلاعاتی و فرهنگی این بخش از وزارتخانه می تواند حکایت آمریکا را برای بقیه جهان بازگو کند و در همان حال وضعیت جهان را برای آمریکا بیان کند. «ریچارد آرنت» از کاهش رقت انگیز بودجه در ابعاد فرهنگی دیپلماسی خبر می دهد که به میزان بودجه سال ۱۹۶۶ که در پایین ترین مقدار خود بود، رسیده است. او می گوید تمام اندک کتابخانه های آمریکا در خارج بسته شده اند، برنامه های رسمی در حوزه هنرهای تصویری به شدت کاهش یافته اند، مراکز فرهنگی تشنه حمایتند، مبادلات فرهنگی به حداقل خود رسیده اند و به صورت نامطلوب صورت می گیرند، کارکنان فرهنگی سفارتخانه ها پراکنده شده اند و پست های فرهنگی و آموزشی توسط افراد غیر متخصص پر شده اند. کار دیپلمات های فرهنگی یک کار چالش برانگیز است که نیازمند مستعدترین افراد در حوزه دیپلماسی فرهنگی است. فارغ از تمام وظایف این افراد که حول برنامه های مبادله قرار دارد، مقامات امور فرهنگی با روشنفکران هنرمندان و گروه های دانشجوئی روابط فوق العاده ای دارند. این گروه ها در شکل دهی افکار عمومی نقش مهمی دارند و اغلب دارای افکار ضد آمریکایی اند. در کنار اهمیت دادن به تعداد شغل های فرهنگی، سنت انتصاب افراد برجسته فاقد شغل در این عرصه باید در کنار تصویب بودجه اضافی برای برنامه های موقت، توسعه یابد. از میان افرادی که باید مورد توجه قرار گیرند می توان به اساتید دانشگاهی، مجریان آموزشی، روزنامه نگاران مقامات اتحادیه های تجاری و هنرمندان اشاره نمود.

افراد منصوب شده در کنار افزایش اعتبار در زمینه های مربوطه می توانند به باز شدن درهای بسته برای مرتب نمودن مقامات و تشویق دفاتر و عوامل شغلی در یک سفارتخانه کمک شایانی بنمایند. به علاوه باید به کادر شغل امور فرهنگی فرصت های لازم برای ارتقای مهارت های زبانی و آشنایی با ادبیات، تاریخ، علم و موسیقی در دیگر کشورها داده شود. عوامل فرهنگی باید دارای دانش همه جانبه از فرهنگ کشور مبدأ باشند تا بتوانند عظمت و اهمیت آن را به مردم کشور میزبان و هموطنان خود بفهمانند. اکنون زمان سرمایه گذاری در گروه دیپلمات های فرهنگی است که مسئول برانگیختن احساسات عموم مردم در کشور خود به منظور ایجاد رابطه با دیگر فرهنگ ها و تجسم تنوع فرهنگی کشور خود در خارج از کشورند.

سهم دیپلماسی فرهنگی در این راه بسیار والاست. در این راه جا دارد که مقاله را با بیانات ریچارد آرنت در این زمینه به پایان ببریم. «تاریخ مجموعه ای از اصول و ارزش هایی را عرضه می کند که برآمده از تجارب آمریکایی درباره فرهنگ دیپلماسی به صورت عمومی و خصوصی از قرن ۱۸ تاکنون هستند. آن ها ارزش های اجتناب ناپذیری اند اگر که یک دیپلماسی فرهنگی آرام بتواند به فرهنگ و آموزش و پرورش آمریکایی در سطح گسترده در جهان کمک کند. در عصر بی توقف و برگشت ناپذیر جهانی شدن و وابستگی متقابل و حتی در عرص نئوناسیونالیسم که ملت ها در جستجوی هویت خود در عصر پسا استعماری بودند یک دیپلماسی فرهنگی صرف و خالص می تواند بر رفاه و امنیت درازمدت سیاره ما تاثیر وافری بگذارد.»

● توصیه ها

این مقاله پیشنهاد می کند که: مزایای تجاری ایالات متحده در عرصه تولیدات و خدمات فرهنگی می توانند حفظ شوند اگر که ایالات متحده کم تر در مقابل معافیت های فرهنگی تجارت آزاد مقاومت کند. تکنولوژی پخش مستقیم ماهواره ای و تراکم دیجیتالی سعی دارد که تاثیرات حمایت گرایی فرهنگی را تعدیل و حتی کند کند. به علاوه بقای منابع مختلف تولیدات و خدمات فرهنگی در سطوح ملی و جهانی برای مصرف کنندگان و تولید کنندگان فرهنگ آمریکایی ارزش اضافی به بار می آورد و به دیگر کشورها فرصت می دهد فرهنگ های متفاوت خود را به عنوان یک کالای عمومی با ارزش به دیگران عرضه دارند.

تداوم رقابت بین المللی طولانی مدت آمریکا در عرصه اقتصاد علمی به آموزش و پرورش پیشرفته، قوانین تجدید یافته، انحصارات علمی و مالکیت معنوی، و کمک های مالی خرد به شرکت های نوآور کوچک بستگی دارد. این تلاش ها منجر به تمرکز بر محتویات فرهنگی می شود که پایه اقتصاد علمی اند. ایالات متحده ممکن است بتواند با بعضی معافیت های فرهنگی از طریق نرمش های موجود در گاتس، دوام بیاورد، لیکن نیازی هم به پذیرش وضعیت انعطاف ناپذیر در مقابل اشکال معافیت فرهنگی که از جانب اروپائیان و کانادایی ها حمایت می شوند، نیست. به طور کلی ایالات متحده باید با معماهای فرهنگی که دیگر کشورها در مواجهه با فرهنگ عامه آمریکایی تجربه می کنند همنوایی کند.

برنامه های وزارت خارجه در حمایت از امورات فرهنگی و آموزشی از یک سو و دیپلماسی عمومی از سوی دیگر بایستی کاملا مجزا از هم صورت گیرند هر چند که اساسا با همدیگر سازگارند. به علاوه هم مبادلات فرهنگی و هم دیپلماسی عمومی به منظور اجرای تعهدات ویژه خود نیازمند نیروی اجرایی در کنار منابع لازم هستند. دفاتر فرهنگی در خارج از کشور باید برای سازگاری با وضعیت های ویژه هر کشوری سازماندهی شوند و کارمندانی در آن ها استخدام شوند که دارای بیشترین دستاوردهای فرهنگی اند. اساتید مشخص دانشگاهی، مدیران هنری و آموزشی، روزنامه نگاران، مقامات بخش تجاری و هنرمندان باید برای انجام مأموریت های موقت استخدام شوند. برنامه های ایالات متحده باید مبادلات را برای ارزش های معنوی، عقلایی، هنری و آموزشی درازمدت به جای اتصال آن ها به اهداف سیاسی گذرا تسهیل سازند.

نویسنده: هاروی بی. - فاین بام

مترجم: نوذر - نظری

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - تاریخ شمسی نشر ۲/۵/۱۳۸۹