پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چشم انداز تاریخی توسعه منطقه ای در آسیای شرقی و آمریکای لاتین


چشم انداز تاریخی توسعه منطقه ای در آسیای شرقی و آمریکای لاتین

نشست سران كشورهای آمریكای جنوبی در كوچا بامبا در بولیوی برگزار شد نشست فوق از اهمیت به سزایی برخوردار بود زیرا سران كشورهای آمریكای جنوبی بر سر تشكیل كمیسیونی عالی به منظور بررسی ایده ی شكل گیری جامعه ای قاره ای نظیر اتحادیه اروپا توافق كردند

نشست سران كشورهای آمریكای جنوبی در كوچا بامبا در بولیوی برگزار شد. نشست فوق از اهمیت به ‌سزایی برخوردار بود زیرا سران كشورهای آمریكای جنوبی بر سر تشكیل كمیسیونی عالی به منظور بررسی ایده‌ی شكل‌گیری جامعه‌ای قاره‌ای نظیر اتحادیه اروپا توافق كردند. این توافق در نشست دو روزه سران تحت عنوان جامعه‌ی ملل آمریكای جنوبی و با حضور روسای جمهور و مسوولان كشورهای عمده حاصل شد. سران كشورهای حاضر بر سر تشكیل یك گروه مطالعاتی برای بررسی امكان خلق یك اتحادیه‌ی قاره‌ای و پارلمانی مشترك برای آمریكای جنوبی به توافق رسیدند. بحث پیرامون اتحاد آمریكای جنوبی به هنگام برگزاری نشست بلوك تجاری آمریكای لاتین (MERCOSUR) كه سران كشورهای برزیل، آرژانتین، ونزوئلا، پاراگوئه و اوروگوئه را در برمی‌گیرد پیگیری خواهد شد. رافائل كوره‌آ، رییس‌جمهور جدید اكوادور به آمریکای جنوبی یك مسیر تجاری زمینی و آبی كه جنگل آمازون برزیل را به سواحل اكوادور وصل می‌كند پیشنهاد كرده است كه می‌تواند چیزی شبیه یك جایگزین برای كانال پاناما باشد.

چاوز و مورالس پروژه مشترك جدید تاسیس پالایشگاه تفكیك گاز در بولیوی را آغاز كرده‌اند. این پروژه با همكاری مشترك میان PDVSA( كمپانی نفت ونزوئلا) و كمپانی ملی انرژی بولیوی صورت می‌گیرد. ونزوئلا تنها عضو آمریكای لاتینی OPEC و مالك بزرگ‌ترین ذخایر ثابت شده نفت در خارج از خاورمیانه است كه بنا بر برخی تخمین‌ها با ذخایر عربستان سعودی برابری می‌كند.

هم‌چنین باید به تشریك مساعی و ایفای نقش سازنده و جالب توجه از سوی لولاداسیلوا، رییس‌جمهور برزیل، میشله باچلت، رییس‌جمهور شیلی و دیگران نیز اشاره كرد كه از اهمیت بسیاری برخوردار است.

از زمان اشغال آمریكای جنوبی توسط اسپانیا در ۵۰۰ سال پیش این نخستین حركت واقعی برای ادغام در آمریكای جنوبی است. این كشورها بسیار منفصل و جدا از یك‌دیگر بوده‌اند و ادغام پیش شرطی است برای استقلالی اصیل و معتبر. تلاش‌هایی در راستای استقلال صورت گرفته اما اغلب به شكل خشونت‌آمیز و بعضاً به خاطر فقدان حمایت منطقه‌ای با شكست مواجه شده است. به دلیل همكاری منطقه‌ای اندك، دولت‌های مستقل یكی یكی برچیده یا مضمحل شده‌اند.

این همان چیزی است كه از دهه‌ی ۶۰ به این سو رخ داده است. دولت كندی در برزیل كودتایی ترتیب داد كه آغازی بود بر سقوط دومینووار دولت‌ها. دولت‌های امنیتی با سبك و سیاق نئونازی‌ها در سراسر نیمكره بر سر كارآمدند. شیلی یكی از آن‌ها بود، بعد نوبت به جنگ‌های تروریستی ریگان در دهه‌ی ۸۰ رسید كه آمریكای مركزی و كشورهای حوزه‌ی كارائیب را نابود و تخریب كرد كه از زمان اشغال آمریكای جنوبی توسط اسپانیا بدترین سركوبی بود كه تاریخ آمریكای لاتین تاكنون به خود دیده است.

اما ادغام، بنیان‌های استقلالی بالقوه را فراهم كرده و به این دلیل از اهمیت بسیاری برخوردار است. در تاریخ استعماری آمریكای لاتین، اسپانیا، اروپا و ایالات متحده نه تنها كشورها را از یكدیگر منفصل و منزوی می‌كردند بلكه در درون كشورها نیز تقسیماتی حاد به وجود آوردند به گونه‌ای كه هر نفر یا به گروه بسیار كوچك نخبگان ثروتمند تعلق داشت و یا به توده‌ی عظیم مردم فقیر. موقعیت اقتصادی با وضعیت نژادی بسیار نزدیك بود. معمولاً نخبگان ثروتمند سفید، اروپایی و غربی بودند و توده‌های فقیر بومیان، سرخپوست‌ها، سیاهان، دورگه‌ها و... را شامل می‌شدند. این رابطه میان موقعیت اقتصادی و نژاد درست تا همین امروز نیز تداوم پیدا كرده است.نخبگان سفید پوست، اغلب سفیدپوست- كه كشورها را اداره می‌كنند- تمایلی به ادغام با كشورهای دیگر منطقه ندارند و روابط بسیار محدودی با هم برقرار كرده‌اند آن‌ها اغلب غرب محور بوده‌اند. غرب جایی بود كه سرمایه به آن صادر می‌شد. خانه‌ی‌ دوم آن‌ها در غرب بود، فرزندانشان را برای تحصیلات دانشگاهی به غرب می‌فرستادند و تمام روابط فرهنگی‌اشان با غرب بود و مسوولیت اندكی نسبت به جامعه خود احساس می‌كردند. به همین دلیل تمایزات اجتماعی میان آن جوامع بسیار حاد و شدید است.

شما شاهد ساختاری در امر واردات هستید. واردات به شكل عمده‌ای مربوط به كالاهای لوكس است. توسعه، به همان ترتیب كه قبلاً نیز بود كماكان امری خارجی است. درهای آمریكای لاتین در برابر سرمایه‌گذاری خارجی نسبت به آسیای شرقی گشوده‌تر است و این امر یكی از دلایل عمده مسیرهای توسعه متفاوت در دو دهه اخیر است.

و صد البته، عناصر نخبه، به شدت طرفدار برنامه‌های نئولیبرالی طی ۲۵ سال گذشته بودند كه آن‌ها را ثروتمند كرده بود، كشورها را نابود كرده بود و آن‌ها را ثروتمند. آمریكای لاتین بیش از هر منطقه دیگر در جهان به‌جز جنوب آفریقا طی ۲۵ یا ۳۰ سال گذشته برنامه نئولیبرالی موسوم به اجماع واشنگتن را پیگیرانه دنبال كرده است و در هر جایی كه آن‌ها وفادارانه آن را به كار بسته‌اند تقریباً بدون هیچ استثنایی به فاجعه منتهی شده است. كاهش شدید نرخ رشد و دیگر شاخص‌های اقتصاد كلان و اثرات اجتماعی ناشی از آن، تبعات این سیاست‌ها محسوب می‌شود.به‌واقع مقایسه آسیای شرقی با آمریكای لاتین بسیار روشنگر است. آمریكای لاتین به صورت بالقوه منطقه‌ای ثروتمندتر است. منظورم این است كه یك قرن پیش، بی‌هیچ تردیدی برزیل را در مقایسه با غول شمال، غول جنوب می‌نامیدند. هائیتی كه هم‌اكنون در میان فقیرترین كشورهای جهان جای گرفته، ثروتمندترین مستعمره در جهان و منبع بخش قابل توجهی از ثروت فرانسه بود. هائیتی امروز نابود و ویران شده، نخست از سوی فرانسوی‌ها و بعد توسط ایالات متحده همچنین ونزوئلا - سرشار از ثروت - كه در حوالی ۱۹۲۰ یعنی در آغاز عصر نفت ایالات متحده بر آن سیطره پیدا كرد. این كشور نخست وابسته به بریتانیا بود اما وودرو ویلسون كه تشخیص داده بود كنترل بر نفت روز به روز از اهمیت بیش‌تری برخوردار می‌شود بریتانیایی‌ها را بیرون راند و دیكتاتوری سفاك را مورد حمایت قرار داد.

این روند از آن زمان به بعد با كمی افت و خیز تا امروز در قاره ادامه داشته، بنابراین منابع و توان بالقوه همیشه در آن‌جا وجود داشته است. این قاره بسیار غنی است.

برعكس، آسیای شرقی تقریباً فاقد هر نوع منابعی است اما مسیری متفاوت در عرصه توسعه را دنبال كرده است. در آمریكای لاتین واردات اغلب كالاهای لوكس برای قشر ثروتمند را در برمی‌گرفت اما در آسیای شرقی، واردات، كالاهای سرمایه‌ای برای توسعه را شامل می‌شد.

آن‌ها برنامه‌های توسعه‌ای داشتند كه از سوی دولت هماهنگ می‌شد. آن‌ها تقریبا به طور كامل اجماع واشنگتن را كنار گذاشتند. كنترل سرمایه، كنترل صدور سرمایه،‌ جوامع مساوات طلب و در برخی موارد اقتدارگرا و اندكی خشن اما با برنامه‌هایی برای آموزش و پرورش، بهداشت، خدمات‌پزشكی و... در حقیقت، آن‌ها مسیری از توسعه را دنبال كردند كه كشورهای ثروتمند حاضر دنبال كرده بودند كه به شكلی بنیادی متفاوت از قواعدی است كه به كشورهای جنوب تحمیل شده است.

و این به تاریخ برمی‌گردد. اگر به قرن هفدهم برگردید یعنی هنگامی كه چین و هند مراكز تجاری و صنعتی جهان بودند، میزان طول عمر در ژاپن بیش‌تر از اروپا بود. اروپا به نوعی پایگاه بربرها بود اما در عین حال از مزیتی برخوردار بود كه آن چیزی نبود جز وحشی‌گری. اروپا جهان را فتح كرد. چیزی نظیر قواعد نئولیبرالی را بر مناطق فتح شده تحمیل كرد اما برای خود سیاست‌های به‌شدت حمایت‌گرایانه و مداخله‌ی دولتی را پسندید و به این ترتیب اروپا توسعه ‌یافت.

ایالات متحده، به مثابه یك مورد، از بالاترین تعرفه‌ها در جهان برخوردار بود و طی دوره‌ی توسعه‌ی عظیم و فراگیر خود كشوری بود كه حمایت‌گرایانه‌ترین سیاست‌‌ها را در جهان اتخاذ كرد.در حقیقت، در ۱۹۵۰ یعنی زمانی كه ایالات متحده نیمی از ثروت جهان را در اختیار داشت، تعرفه‌هایش بالاتر از تعرفه‌های امروز آمریكای لاتین بود كه باز هم به آن‌ها دستور كاهش بیش‌تر آن را می‌دهند. اقتصاددانان از مداخله‌ی وسیع دولت در اقتصاد چیزی نمی‌گویند اما اقتصاد كنونی ایالات متحده به شكل سنگینی متكی به بخش دولتی است. روش و سبك و سیاق نئولیبرالی، جهان سوم را خلق كرد و طی ۳۰ سال گذشته این سیاست‌ها در آمریكای لاتین و جنوب آفریقا یعنی در مناطقی كه وفادارانه آن را پیگیری كرده‌اند به فاجعه منتهی شده است اما در آسیای شرقی كه به آن سیاست‌ها توجهی نكرد و مسیری كه به الگوی كشورهای ثروتمند شبیه بود را دنبال كرد شاهد رشد و توسعه بودیم.

حال فرصتی برای تغییر مسیر فراهم آمده است. در آمریكای جنوبی - و متاسفانه نه در آمریكای مركزی كه با سیاست وحشت و ترور در دهه‌ی ۸۰ تخریب و نابود شد - از ونزوئلا تا آرژانتین تلاش‌هایی صورت می‌گیرد. بعد از ۵۰۰ سال، تلاش‌هایی برای غلبه بر این مشكلات حاد آغاز شده است.

ما شاهد تلاش‌های جمعیت بومی هستیم. جماعت بومی برای نخستین بار پس از صدها سال نقش فعالی را در پیشبرد امور خود بر عهده گرفته‌اند. در بولیوی، آن‌ها موفق شدند بر كشور سیطره ‌یافته و منابع‌اشان را تحت كنترل گیرند. این امر هم‌چنین به دموكراتیزاسیون، یك دموكراسی واقعی كه در آن مردم مشاركت می‌كنند منتهی شده است. این آن‌چیزی است كه در بولیوی فقیرترین كشور آمریكای جنوبی رخ داده است. سال گذشته یك انتخابات دموكراتیك واقعی برگزار شد، از آن‌گونه كه نمی‌توانید در آمریكا یا اروپا تصور كنید. توده‌های عظیم مردم در انتخابات مشاركت كردند و مردم می‌دانستند كه مسایل و مشكلات كدام است. مسایل به‌وضوح روشن و بسیار مهم بودند و مشاركت مردم فقط به روز انتخابات ختم نشد. مسایل آن‌ها همان چیزی بود كه سال‌ها به‌خاطرش مبارزه كرده بودند، مبارزه‌ای كه اكنون كوچا بامبا سمبل آن است.

نوام چامسكی

برگردان: بابک پاکزاد

منبع: Japan Focus



همچنین مشاهده کنید