پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بیوگرافی داریوش فرهنگ


بیوگرافی داریوش فرهنگ

خیلی متوصل به گذشته نمی شوم سابقه كاری مثل دفتر خاطرات می ماند كه باید در گنجه ها خاك بخورد, تا دوران پیری و بازنشستگی كه نیازمند این دلخوشی ها هستیم

▪ نام : داریوش

▪ نام خانوادگی : فرهنگ

▪ متولد : ۱۳۲۶ در آبادان

▪ مدرک تحصیلی :فارغ التحصیل تئاتر

▪ آغاز کار هنری : تئاتر در سال ۱۳۴۵ و تشکیل گروه پیادو در سال ۱۳۴۷

▪ آغاز فعالیت سینمایی: رسول پس ابوالقاسم به عنوان فیلم نامه نویس انتخاب موسیقی متن تهیه کننده و کارگردان در سال ۱۳۵۹.

▪ فیلم نامه نویس فیلم های : رسول پسرابوالقاسم - کفش های میرزانوروز - اتوبوس طلسم - دو فیلم با یک بلیت - بهترین بابای دنیا - دیپلمات- روانی .

▪ کارگردان فیلم های : رسول پسر ابوالقاسم - طلسم - دو فیلم با یک بلیت - بهترین بابای دنیا - راه افتخار - دیپلمات - تکیه بر باد - شب های تهران و رز زرد .

▪ جوایز : برنده دیپلم افتخار بهترین فیلم ( دو فیلم با یک بلیت - ۱۳۶۹)

▪ کاندید سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی و برنده سیمرغ بلورین جایزه ویژه هئیت داوران ( دو فیلم با یک بلیت -۱۳۶۹)

▪ کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد ( دو فیلم با یک بلیت ۱۳۶۹)

● چند سال است كه در عرصه هنــر فعالیـــت می‌كنیـــد؟ از كجـــا آغــاز كردید؟

فرهنگ: راستش بارها و بارها، اینجا و آنجا در نشریات تخصصی و غیرتخصصی جواب این سوال را داده‌ام. اصلا مهم نیست كه سی سال، پنجاه سال یا هفتاد سال سابقه هنری دارید! مهم آن است كه در این سال‌ها كارتان تر و تازه بوده است یا نه! مثل خود (زندگی)، كه می‌گویند طول آن مهم نیست در عرض آن (زندگی) كرده‌ای؟ یا فقط زنده بوده‌ای؟ با وجود این فكر می‌كنید باز هم بگویم؟

فرهنگ: تازگی دارد؟

بله! خوانندگان علاقه‌مند هستند تجربیات یك هنرمند را از زبان خودش بشنوند.

فرهنگ: پس اجازه بدهید به اختصار بگویم! آدمی نیستم كه خودم را به فعالیت‌های هنری گذشته‌هایم سنجاق كنم! همیشه (آخرین) كار، (اولین) كار من است!

● گذشته چراغ راه آینده نیست؟

● خب شما كه روشنایی در پرونده‌تان بسیار دارید، از آنها بگویید!

فرهنگ: خیلی متوصل به گذشته نمی‌شوم. سابقه كاری مثل دفتر خاطرات می‌ماند كه باید در گنجه‌ها خاك بخورد، تا دوران پیری و بازنشستگی كه نیازمند این دلخوشی‌ها هستیم! گذشته مثل (بوم) سفید نقاشی است، مثل پرده (سفید) سینما كه حیف است با قلمبه‌گویی‌ها و شناسنامه آنچنانی دست و پا كردن برای خودت، آن سفید‌ها را خط خطی بكنی.

● تواضع می‌كنید؟

فرهنگ: نه واقعا! من از هرگونه تواضع (آن هم از نوع ساختگی و ریاكاریش) بیزارم. از دروغ و تظاهر هم همین‌طور! دلم می‌خواهد سوال و جواب‌هایمان تكراری نباشد و حداقل به درد چند نفر بخورد!

● مطمئنا همین طور است! شما

بفرمایید از كجا شروع كنیم؟

فرهنگ: شروع هر كاری بسیار سخت است، اما وقتی استارت آن بخورد، موتورش به راه می‌افتد، نه؟

● كاملا درست است.

فرهنگ: فقط باید اهرم‌های ترمز این (كشتی) مسافرتی را به موقع كشید تا سفرمان خیلی دور و دراز نشود.

● پس اگر موافقید از یك سفر كوتاه آغاز كنیم.

فرهنگ: فكر خوبیه! من (بلیت) این سفر را از همان دوران ورود به دانشگاه تهران خریده‌ام. روزی كه در كنكور رشته تئاتر دانشكده هنرهای زیبا قبول شدم، سفری خیال‌انگیز و رنگی كه بسیار وسوسه‌انگیز هم بود، پیش رویم نمایان شد. سفری به سرزمین‌های شناخته و ناشناخته هنر. یادم می‌آید اولین كار حرفه‌ای را با تاسیس گروه تئاتر پیاده (به اتفاق مهدی هاشمی) آغاز كردم. در همان قدم اول متوجه شدم چه مسافرت دور و درازی است به دریای بیكران و ناپیدای هنر.

فهمیدم: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

صوفی نشود صافی تا در نكشد جامی

●حالا كه پخته شده‌اید چه نظری دارید؟

فرهنگ: پخته شده‌ام؟ (می‌‌خندد)، سوختم! امیدوار شدم، ناامید شدم، موفق شدم، سرخوردم، عاشق شدم و عشق یعنی رنج رنج تا جاودان!

عشق دردانه است و من غواص و دریا میكده

سر فرو بردم در آنجا، تا كجا سر بركنم

فعلا كه غواصم و در زیر آب می‌چرخم و می‌چرخم تا جایی سر بركنم.هنوز این (سفر دور و دراز) به سرزمین‌های ناشناخته خیال ادامه دارد! احساس می‌كنم كشتی ما در جزیره‌های كوچك و پراكنده (لنگر) انداخته و اگر خداوند سلامت بدارد و لطفش را از سر من بر ندارد خیال رفتن به دریا را دارم!

كشتی شكستگانیم ای باد شرطه بر خیر...

● به نظر می‌آید خیلی به شعر علاقه‌مندید؟

فرهنگ: شعر جزو ذات و جوهره زندگی ماست! شعر در بافت كوه‌ها، رود‌ها، جنگل‌ها، كوچه‌ها، كویرها، معماری و كاشیكاری و قالیبافی ماست. شعر در بطن من و شماست. ما ملتی هستیم با پشتوانه شعری بسیار غنی، (شعر) چكیده افكار و تخیلات و احساسات ماست، شعر فرهنگ و هویت ماست.

● چه شده كه تا به حال فیلمی (شاعرانه) نساخته‌اید؟

فرهنگ: ساخته‌ام، اما نه به نظم! اولین فیلم سینمایی من، حس و حال شاعرانه داشت. <طلسم> را می‌گویم كه یك شعر بلند بود درباره زن و مردی در بند سحر و افسون!

● گروه تئاتر پیاده به كجا رسید؟

فرهنگ: ده، دوازده سال مستمر و حرفه‌ای كار كرد. (آن روزها تئاترهای دانشجویی حرفه‌ای خیلی كم بودند) و نزدیك به شانزده تا هفده نمایشنامه ایرانی و خارجی از بهترین نویسندگان تئاتر را روی صحنه برد كه به عنوان بازیگر و كارگردان و طراح در آنها شركت داشتم.

● همه آنها قبل از انقلاب بود؟

فرهنگ: بله، قبل از انقلاب فقط كار تئاتر می‌كردم و چندان رغبتی به سینمای رایج و تلویزیون آن روزگار نداشتم.

● آخرین تئاتر شما چه بود؟

فرهنگ: نمایشنامه، (دایره گچی قفقازی) نوشته (برتولد برشت) كه حدود شصت بازیگر و نوازنده موسیقی داشت كه هر شب به طور زنده و همزمان بازیگران روی صحنه اجرا می‌كردند... یادش بخیر. چه روزهای شوق‌انگیز و سرزنده‌ای بودند. اكثریت بازیگران زن و مرد (سرشناس) امروز تلویزیون و سینما در همین گروه بودند. یك سكوی خالی با دنیایی از شور و اشتیاق، سال ۵۸ در (تئاتر شهر) اجرا شد كه طراح و كارگردانش بودم... آن روزها رفتند، آن روزهای سالم و شاد.

● چه شد كه دیگر تئاتر كار نكردید؟ گروه تئاتر پیاده امضا و سبك خودش را داشت. شنیده شده كه صف كیلومتری برای تماشای دیوار چین و دایره گچی شما دور (تئاتر شهر) انجام می‌شد.

فرهنگ: خب تئاتر را به دلیل مدیریت‌های شتاب‌زده و جورواجور و به دلیل مشكلات اقتصادی بی‌شمارش (رها) كردم. نمی‌دانم، شاید هم تئاتر مرا (رها) كرد!

آن زمان دوران شكل‌گیری من بود! در خلوت خودم، تسلیم وسوسه‌های دوران نوجوانی شدم( !سینما).

● قبل از تلویزیون، سینما كار كردید؟

فرهنگ: چندتایی سناریو نوشتم تا خودم را محك بزنم، تا بتوانم دست پر وارد این جادوی پایان‌ناپذیر سینما بشوم!

●خودتان آنها را ساختید؟

فرهنگ: فیلمنامه (اتوبوس) و (كفش‌های میرزا نوروز) را دو نفر از همكارانم ساختند. هنوز آمادگی لازم را برای ورود به دنیای پیچیده سینما نداشتم. برای (استارت زدن) یك فیلم شصت و پنج دقیقه‌ای به نام: (رسول پسر ابوالقاسم) را نوشتم و ساختم كه شاید جزو اولین فیلم‌های (كارگری) آن دوره بود.

● بعد به تلویزیون آمدید؟

فرهنگ: بله با یك سریال بسیار پرمخاطب به نام، افسانه سلطان و شبان.

●نویسنده و كارگردانش شما بودید؟

فرهنگ: نوشته را با یار گرمابه و گلستانم <مهدی هاشمی> به اتفاق كارگردانش من بودم.

● بله بسیار خاطره‌انگیز بود. یادم می‌آید خیابان‌های شلوغ تهران در ساعت پخش آن، خلوت می‌شد و...

فرهنگ: با همه رنج‌ها و مشكلاتش بسیار لذت‌آفرین بود. گویا چندین بار پخش شد، عربی و تركی هم دوبله شد و همه جا مورد استقبال قرار گرفت.

● چه ویژگی را در آن دنبال می‌كردید؟

فرهنگ: به دنبال یك افسانه شرقی و ملی بودم كه به شیوه مینیاتوری اجرایش بكنم. موقعیت تهیه و تولید تلویزیون در سال‌های ۶۱ و ۶۲ گنجایش آن همه ریزه‌كاری و پرداخت مینیاتوری شرقی را نداشت و ما هم از وسط‌های كار شیوه معمولی را در پیش گرفتیم تا زودتر آماده پخش شود. چندین بار دستخوش سانسور شد، چندین بار قدرت تصمیم‌گیری برای پخش آن دچار تزلزل شد، تا سرانجام (امام خمینی(ره)) به نجات ما آمد و دستور پخش آن را دادند و توانست جان سالم به در ببرد. حرفه ما پر از فراز و نشیب‌ها، حسرت‌ها، آرزوهای انجام نشده و رنج‌های فراوان است. توی پرانتز بگویم: رنج‌هایش هم لذت‌بخش است.

● چند فیلم و سریال ساخته‌اید؟

فرهنگ: اگر حضور ذهن داشته باشم، ده تا فیلم سینمایی و چهار سریال پرمخاطب تلویزیونی ساخته‌ام.

● چند تا از فیلم‌های شما خیلی هم پرفروش بودند، درست است؟

فرهنگ: بله، حتی ركوردشكن! راستش مخاطب گسترده (سرلوحه) كارهای من است. همه كارگردان‌ها، در سراسر جهان دلشان می‌خواهد مخاطب بیشتری داشته باشند، اما گاهی جواب می‌دهد و گاهی هم نه. ایرادی هم ندارد. قرار نیست همه فیلم‌های یك فیلمساز خوب یا فروش بالایی داشته باشند. این مورد درباره كارگردانان برجسته هم مصداق دارد. هیچ فیلمی در هیچ نقطه‌ای از جهان وجود ندارد كه بتواند (همه) را راضی كند و اساسا در كار هنر (ضرورتی) هم ندارد. هر كس سلیقه، راه و روش خودش را دارد. هر چند به دلیل تنوع و طراوت من در یك محل نمی‌مانم و اصراری هم برای ساختن فیلم‌های یكنواخت و یكجور ندارم! حتی اگر ضمانت فروش آنها از قبل تضمین شده باشد. این اواخر كه به كلی خودم را از سینمای تجارتی جدا كرده‌ام. حالا دیگر به دنبال (اصل) هستم تا (پول)، حالا دیگر فیلمی نخواهم ساخت كه پاسخ افكار و سلیقه‌های شخصی خودم را ندهد.

● بازی‌های شما در سینما و تلویزیون؟

فرهنگ: سریال (شلیك نهایی) اولین آن بود، بعد محاكمه، تصمیم نهایی، معصومیت از دست رفته و راه شب.در سینما هم شاید وقتی دیگر، سمندر، سفر، دیپلمات، رز زرد، دو فیلم با یك بلیت.

● در سریال‌هایتان، به خصوص (راه شب) بیشتر به بنیان خانواده پرداخته‌اید. چرا؟

فرهنگ: پرداختن به مایه‌های اجتماعی و انسانی همیشه وسوسه من بوده و هست، شرایطش فراهم نمی‌شد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.