چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
مجله ویستا

چشمهایش


چشمهایش

نگاهی به حضور فریبرز عرب نیا در سریال «مختارنامه» ساخته داود میرباقری

سال‌ها بود که در سینما چهره‌اش را ندیده بودیم، اما با یادآوری یا تماشای مجدد هرازچندگاهی آثاری از قبیل شوکران و جهان‌پهلوان تختی و سلطان، حضور پرقدرتش را از ذهن می‌گذراندیم و در انتظار فرصتی دوباره تا باز نگاه‌مان به یکی از بهترین بازیگران سینمایمان روشن شود. اما این انتظار نه در سالن نمایش سینما که در مقابل قاب کوچک تلویزیون سرانجام سر آمد؛ آن هم در نقشی غریب که ابهتش در تاریخی کهن و پرغبار نقش بسته و نامش یادآور انتقام و کین و خون است: مختار ثقفی که در خونخواهی سیدالشهدا به‌پاخاست.

می‌شود برای این نقش، نام‌های فراوانی را از بین بازیگران ایرانی مرور کرد و به پتانسیل‌ها و انطباق‌های احتمالی اندیشید، اما حالا که هر جمعه‌شب مختارنامه را می‌بینیم، به نظر می‌رسد گزینه داوود میرباقری بهترین بوده است: فریبرز عرب‌نیا چنان می‌نماید که گویی انگ نقش است و اکنون دیگر به سایر گمانه‌زنی‌ها نمی‌توان اعتماد کرد. اما چرا چنین است؟

آخرین نما از آخرین سکانس فیلم شوکران را یادتان هست؟ محمود و همسرش سوار اتومبیل‌اند که در بین راه به موردی تصادفی می‌رسند و محمود بعد از آنکه از خودرواش پیاده می‌شود تا زن کشته‌شده در تصادف را ببیند، با حالتی گیج و منگ به اتومبیل برمی‌گردد و نگاه ماتش را به زاویه‌ای مبهم می‌دوزد. امان از این نگاه... انگار شوکران بدون این نگاه چیز مهمی کم دارد.

کل درام و مفهوم و موقعیت و شخصیت در فیلم، اتکای نهایی‌اش به همین نگاه مات است و عرب‌نیاست که تراژدی ایرانی فیلم را با چشمانش تکمیل می‌کند و مخاطب را در فضای موحش درونی و پیرامونی‌اش همراه می‌سازد. اگر برای هر بازیگری توانا، شاخصه‌ای خاص را قائل باشیم، مهم‌ترین ویژگی شمایل عرب‌نیا در چشمانش متمرکز شده است و حالا با همین جلوه، در مختارنامه دارد غوغا می‌کند.

در این چند قسمت اولیه از مختارنامه که در هفته‌های اخیر دیده‌ایم، مختار را در موقعیت‌های مختلفی مشاهده می‌کنیم. عاطفه‌مندی در مقابل همسر(عمره)، پشیمانی در مقابل آنچه از حسن بن علی(ع) دریغ داشت، خشم در برابر عمرسعد، کرنش در برابر بزرگانی مانند عمویش یا شیعیان حسین(ع) در کوفه، و... طبعاً برای هریک از این حالات متنوع و حتی متضاد، اقتضائات دیالوگ‌پردازی و میزانسن‌آرایی و... جلوه‌هایی مختلف منعکس می‌کنند، اما آنچه نقش اصلی را دارد، بازی ماهرانه عرب‌نیا با عمق و زاویه‌های نگاهش است که می‌تواند عشق و تنفر و عصبیت و ایمان و شک را تبلور بخشد و حتی گاه با نگاهی خنثی، حرف‌هایی ناگفته را مطرح سازد.

در مثال از مورد اخیر می‌توان صحنه جمع بزرگان کوفه را برای امضای دعوتنامه از امام حسین(ع) به یاد آورد که مختار با نگاهی ابتدا خیره و سپس بی‌احساس از بین‌شان خارج می‌شود و بدون مهر زدن بر نامه قصد رفتن می‌کند. این نگاه در این لحظه خاص، حاکی از تاملی است که در دعوت از حسین(ع) به ذهن او خطور کرده و فردیت متمایزش را از سایر یاران حضرت آشکار می‌سازد. اما نگاه بی‌زنگ کلام ناقص می‌نماید. عامل دوم توانایی عرب‌نیا در لحنی است که برای ادای دیالوگ‌ها اتخاذ می‌کند.

باز می‌توان به تبعیت از موقعیت‌های مختلفی که در برابر مختار ترسیم شده است، از گویش متنوعی سخن راند که گاه به سلحشوری قهرمان می‌ماند و گاه به عاشقی دلخسته، گاه زمزمه‌ای ناپیدا از ضمیری پرغوغا خبر می‌دهد و گاه لرزه‌ای در اصوات، خشمی کنترل‌شده را تداعی می‌بخشد. سال‌ها بود که دل‌مان برای تماشای شمایل یک قهرمان باورپذیر انسانی اما اسطوره‌ای در سیما و سینمایمان تنگ شده بود و حال‌مان از این همه بچه‌مثبت‌های تصنعی و کلیشه‌ای و سفارشی در فیلم‌ها و سریال‌ها و تله‌فیلم‌ها که شعارهای فیلمنامه در دهان‌شان می‌ماسید به هم می‌خورد.

اما حالا با دیدن عرب‌نیا در نقش قهرمانی که تردید دارد، با خود واگویه می‌کند و از کابوس‌های وجدانش می‌گریزد، به هیجان می‌آییم و خودِ اسطوره‌ای درون‌مان را با تماشای پرسونای او پیدا می‌کنیم. این لذت قطعاً در قسمت‌های بعد کامل‌تر می‌شود؛ زمانی که قهرمان ما خود در پی شهادت اسطوره بی‌مانند شیعیان، شمشیر انتقامش را از نامردان روزگار از نیام برمی‌کشد. چهره، چشمان و ندای عرب‌نیا در آن فضا بسیار مهیج خواهد بود.

منبع : وبلاگ محمد تاجیک

مهرزاد دانش