دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

بارکلی, آدام اسمیت و تمسک به اخلاق عاطفه گرایانه


بارکلی, آدام اسمیت و تمسک به اخلاق عاطفه گرایانه

جرج بارکلی در سال ۱۶۸۵ دیده به جهان گشود وی در بیست و چهار سالگی به نگارش فلسفه و نقطه نظرات خویش پرداخت

‏"جرج بارکلی" در سال ۱۶۸۵ دیده به جهان گشود. وی در بیست و چهار سالگی به نگارش فلسفه و نقطه نظرات خویش پرداخت. وی به دلیل علاقه ای که به اعتقادات دینی داشت تحت تعالیم مذهبی درآمد و کشیش شد. بارکلی علاوه بر فلسفه به باستان شناسی، جغرافیا و اقتصاد نیز علاقه مند بود. وی در دوران عمرش سفرهای بی شماری کرد و بر مشاهدات خود افزود.

از مهم ترین آثار بارکلی می توان به کتاب های "جستار درباره نظریه جدید رؤیت"، "مبادی علم انسان"، "مکالمات میان هیلاس و فیلو نوس"، "السیفرون یا خرده فیلسوف"، "سیریس" و "آب قطران" اشاره نمود.

با آنکه بارکلی نظریه منسجمی را در فلسفه اخلاق ارائه نداده ولی بر این باور بود که می توان اخلاق را همچون ریاضیات، برهانی و قاعده مند نمود. البته این امر بدان معنا نمی باشد که اخلاق و فلسفه اخلاق جزئی از ریاضیات ناب می باشد. این دیدگاه را پیش تر از او "جان لاک" بیان نموده بود.

در آن زمان اغلب فلاسفه معتقد بودند که دو نوع وجود در جهان وجود دارد:

۱) وجود جسمانی.

۲) وجود روحانی.

از این رو جسم را فاقد ادراک و شعور می دانستند. و علم و ادراک را نیز به دو نوع علم حسی و علم عقلی تقسیم می نمودند. اما بارکلی دو نوع بودن موجودات را نپذیرفته و تصدیق نمود که علم انسان منحصر به تصوراتی است که از راه حس برای او استحصال می گردد. لذا وی منکر وجود جسم و مادیات شد. و اظهار داشت که وجود را تنها برای اموری می توان تصدیق نمود که یا ادراک کننده باشد یا بتواند ادراک شود.

وی بر این باور است که ذاتی که انسان می تواند به وجود آن پی برد نخست ذات خداوند است و دوم ارواح و نفوس که مخلوق اند. وی معتقد است صور ملموس را خداوند در اذهان ایجاد می کند. لذا آنها را اشیاء و حقایق می نامیم. امّا تصورهای ذهن که عقل آن را به وجود می آورد تصویر صور محسوس می باشند. لذا قوت آنها از محسوسات کم تر است. بارکلی محسوسات را به معانی و احساسات را به معانی تشبیه می نماید. یعنی همچنان که از الفاظ به معانی آن پی برده و مفاهیم را استنباط و درک می نماییم. انسان به کمک حواس خود برخی از منفعت و مضرات و خوبی و بدی را درک می کند.

وی معتقد است که علت حقیقی امور خداوند است و بحث در مورد این علت حقیقی در فلسفه اولی انجام می پذیرد. وی تصور را امری انفعالی می داند. اما نفس به زعم بارکلی ذاتی است فعال و شاید عین فعالیت. لذا در منظر وی اضافه تصور بر نفس، جمع ضدین بوده و اگر کسی بخواهد از نفس تصوری داشته باشد مانند آن است که بخواهد شب را آیینه روز بسازد. وی معتقد است که نفس قابل تصور نیست هرچند که وجودش برای همگان آشکار و مبرهن است.

بارکلی صراحتاً ردّ نظریه حس اخلاقی را اظهار نمود. وی همچنین پا را از این فراتر نهاده و نظریه "هابز" را نیز مورد تردید و عدم پذیرش قرار داد. وی بر این باور بود که "مندویل" و "شافتسبری" آن گونه که شایسته بود جایگاه و کارکرد عقل را در زندگی اخلاقی تبیین ننمودند. وی معتقد بود که اینان حتی انگیزه مؤثر بر کردار دیگرخواهانه را نیز به درستی تحلیل نکردند. ‏

وی پذیرش دیدگاه شافتسبری را با چالش های اساسی مواجه می دانست. بارکلی همانند نظریه پردازان عقل گرا بر عامل عقل و نقش ارزنده آن در زندگی اخلاقی تأکید می ورزید. وی معتقد بود که قانون اخلاقی اقتضا می کند که انسان مصلحت راستین خود را بر وفق عقل جستجو نماید. عقل از منظر بارکلی به انسان توانایی و قوه ادراک می بخشد تا انسان با درستی چاره جویی نماید که مصلحت راستین او در چیست. ‏

با این توصیف بارکلی از تعبیر و استعاره مصلحت، تعقل و خود دوستی عقلانی در رویکرد خود استفاده نمود. وی معتقد بود پافشاری بر خیر همگانی با تأکید بر اولویتِ خود دوستی عقلانی تعارضی ندارد. همچنین اعتقاد به اعتبار قواعد کلی اخلاقی و اعتبار معیارها با اعتقاد به اینکه هر انسانی طالب مصلحت خویش است، ناسازگار نبوده و تنافی ندارد. وی بر این باور بود که خوددوستی عقلانی و فراگیرنده، غیرخواهی را نیز دربرخواهد گرفت.‏

در رویکرد بارکلی مبانی اخلاقی از دیانت متمایز و جدا نمی باشد. وی معتقد بود که اخلاق و دیانت به هم وابستگی و پیوستگی دارد. از منظر وی وجدان اخلاقی، همواره هستی خداوند را مفروض می دارد. جرج بارکلی در سال ۱۷۵۲ چشم از جهان فرو بست.

"آدام اسمیت" از دیگر نظریه پردازان اخلاق عاطفه گرایانه که دیدگاهی قرین به بارکلی داشت در سال ۱۷۲۳ به دنیا آمد. وی حس اخلاقی و همدلی عاطفی را حس منحصر به انسان های فضیلتمند توصیف نمی نماید. اهمیت اسمیت در اخلاق، به دلیل تأکید وی بر مسئله و مفهوم همدلی و عاطفه بین انسان ها می باشد. باید اذعان داشت که عاطفه گرایی، حس اخلاقی و همدلی عمومی در رویکرد "دیوید هیوم" و "هاچسن" نیز مطرح و تبیین گشته بود. ولی نقش اسمیت در ایضاح این دیدگاه از آن جهت نمود پیدا می کند که وی احساسات اخلاقی انسان را از همان ابتدا با این رویکرد تحلیل و تبیین می نماید.‏

وی حس اخلاقی و وجدان اخلاقی را تا اندازه ای در تمامی انسان ها مفروض و متصور می شمارد. امّا اسمیت این احساسات و عواطف را ناشی از درک منفعت و سودجویی نمی داند. ‏

به زعم اسمیت استحصال نتایج ارزشمند و رضایت بخش، نقش مهمی را در خیر دانستن اعمال انسان ایفا می نماید. اما استحصال نتایج ارزشمند، تنها عنصر اصلی و اساسی خیر همگانی و عمومی محسوب نمی گردد. اسمیت بر این باور است که همدلی و عاطفه اخلاقی یک ویژگی و خصلت اجتماعی می باشد. وی اندیشه های خود را بر مبنای زندگی اجتماعی استوار می سازد. از منظر وی زندگی اخلاقی در بستر زندگی اجتماعی تحقق پذیر می باشد. اسمیت در سال ۱۷۹۰ دار فانی را وداع گفت. ‏

با توجه به نظریه پردازی های اخلاقی بارکلی و اسمیت باید اذعان داشت با اینکه تأکید و توصیه به حس اخلاقی و همدلی از اصول ارزشمند اخلاقی می باشد. ولی انحصار اخلاق در اموری چون خیر عمومی، عاطفه گرایی و همدلی عام، نشان از تک محوری و سطحی نگری این رویکرد دارد. دیدگاه اسمیت فاقد غنای لازم بوده و از آموزه های ارزشمند دینی بی بهره است.‏

میر عماد اشراقی