جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

از زندان باستیل تا تیغ گیوتین


از زندان باستیل تا تیغ گیوتین

نظری بر انقلاب كبیر فرانسه

ملت فرانسه با سقوط زندان «باستیل» در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ به مرحله اول بزرگترین پیروزی خود در انقلاب خویش رسید، هرچند برای پیروزی نهایی راه پر پیچ‌وخمی را می‌بایست طی می‌كرد.

این حادثه بزرگ یعنی گشودن زندان باستیل در نتیجه كینه‌هایی بود كه از ابتدای سلطنت «لوئی چهاردهم» در دل‌های مردم انباشته شده بود و راهی برای نجات می‌جست.

از آن زمان تا آزاد كردن زندانیان فرانسه از مخوف‌ترین زندان تاریخ بشر، حدود ۱۴۷ سال طول كشید. لوئی۱۴ از فرط تكبر خود را پادشاه آفتاب می‌خواند. بعد از او لوئی پانزدهم به سلطنت رسید. او آنقدر در زمان سلطنتش در خرج كردن اموال ملت به نفع دربار زیاده‌روی كرد كه می‌گفت، من به فكر آینده نیستم، بگذار بعد از من توفان دنیا را فرا گیرد.

آنطور كه مرحوم نهرو در نگاهی به تاریخ جهان گفته است، پس از این حرف لوئی پانزدهم و پس از این غارتگری‌ها، توفان فرا رسید و لوئی شانزدهم و دارودسته‌اش را با خود برد. نكته مهم در این است كه در دوره لوئی شانزدهم در ماه ژوئن ۱۷۸۹ قبل از سقوط باستیل یعنی از ۱۷ ژوئن تا ۲۳ آن ماه (۲۷ خرداد ۱۱۶۸ تا دوم تیر ۱۱۶۸) به‌ویژه در (۲۹ خرداد ۱۱۶۸)، ۱۹ ژوئن ۱۷۸۹ حوادثی در فرانسه رخ داد كه در پیروزی انقلاب فرانسه نقش قطعی داشت.

با فشار و طغیان مردم فرانسه، لوئی شانزدهم مجبور شد كه مجلس «طبقات عمومی» (اتاژنرال) (Etates-General) از مردم طبقه سوم تا نجبا را تشكیل دهد. در ۱۹ ژوئن ۱۷۸۹ مردم طبقه سوم با صدای بلند خواستار آن شدند كه از طبقات نجبا و بورژوا (متوسط و مرفه) جدا شوند.

آن زمان «میرابو» با آنكه از طبقه عامه نبود و مقام اجتماعی والایی داشت از طبقه سوم پشتیبانی كرد و پیشنهاد كرد كه «یك مجمع ملی» (نشنال اسمبلی) تشكیل دهند و سپس فریاد برآورد و خطاب به مردم طبقه بورژوا (مرفه) و نجبا گفت كه: «بروید و به ارباب خود بگویید (منظور لوئی شانزدهم) كه ما برحسب امر ملت در اینجا فراهم آمده‌ایم و جز با سرنیزه نمی‌توان ما را متفرق كرد.

سپس او در جلسه‌ای مصونیت نمایندگان را به تصویب رسانید و اعلان كرد كه بعد از این جلسه هركس بر ضد وكلای ملت قدمی بردارد خائن به ملت محسوب می‌شود.» در اثر شورش نمایندگان به رهبری میرابو در ۱۹ ژوئن ۱۷۸۹ لوئی شانزدهم دستور داد مجلس را ببندند و به سربازان دستور دادند كه مانع ورود نمایندگان به مجلس شوند.

این حادثه بزرگترین جرقه‌ای بود برای انفجار بشكه باروت انقلاب فرانسه تا جایی كه در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ زندان باستیل گشوده شد. پیروزی انقلاب منجر به اعدام لوئی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت شد.

برای پی بردن به ریشه‌های این انقلاب به حوادث دوره دیكتاتوری سلطنتی فرانسه از زمان لوئی چهاردهم تا اواخر لوئی شانزدهم و اعدام شاه اشاره می‌كنیم و سپس به نتایج انقلاب می‌پردازیم.

● سیر استبداد از لوئی چهاردهم تا لوئی شانزدهم

لوئی چهاردهم (۱۷۱۵-۱۶۴۲) از دیكتاتوری پادشاهان فرانسه بود. او می‌گفت كه مملكت یعنی من. ولخرجی‌های او باعث شكوه و عظمت ظاهری دربار شد و كاخ «ورسای» (Versailles) را بنا كرد و به خود لقب پادشاه آفتاب داد.

در آن زمان كسانی مانند «ولتر»، «مونتسكیو» و «ژان‌ژاك روسو» زندگی می‌كردند و آرا و عقاید فلسفی آنها مبتنی بر آزادی‌های فردی و اصولا ضددیكتاتوری بود.

به‌ویژه مونتسكیو وقتی در مورد تفكیك سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه نظریات خود را ابراز كرد و مستقیما برضد دیكتاتوری وارد عرصه سیاسی شد. نظریات او مستقیما مورد توجه سیاسیون آمریكا واقع شده و قانون اساسی آمریكا را با توجه به نظریات او نوشتند و شهرتش عالمگیر شد.

ولتر همواره مورد توجه فردریك كبیر، امپراتور پروس و كاترین دوم، ملكه روسیه قرار گرفت و كتاب قراردادهای اجتماعی روسو بعدها به قول راسل، به عنوان كتاب مقدس همه رهبران انقلاب كبیر فرانسه درآمد.

حتی لوئی چهاردهم در دربار خویش عقاید و آرای دانشمندان فوق را استماع می‌كرد و اصولا زمامداران و امپراتوران اروپا در نهایت استبداد، خودشان روشنگری‌های فلاسفه را در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی می‌پذیرفتند ولی اجازه انتشار آنها را برای عموم مردم نمی‌دادند. بدین جهت این دوره را عصر «استبداد منور» یا به تعبیری عصر «روشنگری در زیر سلطه استبداد» می‌گفتند.

به هر صورت تاثیر سخنان ولتر در تخریب اساس دیكتاتوری عهد خود به مراتب بیشتر بوده تا تقویت بنیان حكومت خودكامه‌ها، زیرا ولتر از عدالت سخن می‌گفت و به همین علت مدتی به دستور لوئی چهاردهم زندانی شد. لوئی چهاردهم می‌گفت اراده او حكم قانون را دارد ضمنا او ادعا داشت كه سلطنت موهبت الهی است و بنابراین خود را در مقابل مردم مسوول نمی‌دانست.

بعد از او لوئی پانزدهم به سلطنت رسید كه در زمام او خزانه خالی شد، چون زمام امور را به دست معشوقه‌هایش می‌سپرد و آنها به هر صورتی كه می‌خواستند، بودجه كشور را به مصرف می‌رسانیدند. وقتی كه در ۱۷۷۴ لوئی پانزدهم درگذشت، نوه او لوئی شانزدهم به سلطنت رسید.

لوئی شانزدهم هنگام جلوس به سلطنت، ۲۰ سال و زنش «ماری آنتوانت» دختر ماری ترز، ملكه اتریش بیش از ۱۹ سال نداشت. این زن و شوهر وقتی خبر وفات لوئی پانزدهم را شنیدند، متفقا فریاد برآوردند :«آه خدایا، ما را نگهدار، ما برای پادشاهی خیلی جوانیم.» لوئی جوان كه نمی‌توانست درست تصمیم بگیرد، زنش ماری آنتوانت، او را مرد بیچاره می‌خواند.

لوئی شانزدهم هر وقت می‌شنید كه او را اعلی‌حضرت خطاب می‌كنند، پیشانی را میان دو دست می‌فشرد و می‌گفت: «آه چه بار سنگینی، افسوس كه هیچ چیز به من تعلیم نداده‌اند.» ماری آنتوانت، نادان و بوالهوس و در مقابل موانع و حواث ناشكیبا بود و از شدت هوسرانی و لذت‌جویی فریب مصاحبان را خورده، با كمال بی‌انضباطی خود را در كارهای بدنام‌كننده و مكان‌های نامناسب داخل می‌كرد.

او آنقدر بودجه مملكت را صرف ولخرجی‌های دربار می‌كرد كه مورخان نوشته‌اند كه دربار قبر ملت است. در آن زمان ۱۱ میلیون گرسنه در فرانسه وجود داشت در صورتی كه كل جمعیت فرانسه از ۲۵ میلیون بیشتر نبود. لوئی شانزدهم در اكتبر ۱۷۸۷ یعنی یك سال قبل از انقلاب در دربار اظهار داشت كه شاه در اعمال خود مسوول هیچ‌كس نیست جز خدای تعالی.

او همان حرفی را تكرار می‌كرد كه لوئی چهاردهم و سپس لوئی پانزدهم همواره آن را بر زبان می‌راندند ولی نباید فراموش كرد كه لوئی شانزدهم عصاره استبداد به شمار می‌آمد و بارها گفته بود كه هر قوه و قدرتی در مملكت متعلق به پادشاه است. هیچ فرد یا جماعتی را حق آن نیست كه در برابر فرمان لوئی شانزدهم دم از استقلال بزند.

وقتی كه «تورگو» به وزارت رسید، در دستورالعملی به شاه اعلام كرد: نه اعلان ورشكستگی، نه افزایش مالیات، بلكه صرفه‌جویی و كاستن از مخارج به حدی كه كمتر از عایدات بشود. پیشوای مخالفان تورگو، ماری آنتوانت بود. تورگو در ۱۲ می ۱۷۷۶ بركنار شد. افراط‌كاری‌های ماری آنتوانت مانع آن بود كه وزیری مانند «نكر» (Necker) بتواند بودجه مملكت را تنظیم كند.

● به سفارس ماری آنتوانت، فردی به نام «كالون»

(Calone) به وزارت رسید تا به دلخواه ماری آنتوانت بودجه را تنظیم كند. گرسنگی در فرانسه بیداد می‌كرد در حالی كه فقط پیشخدمت‌های دربار حدود ۱۷ هزار نفر بودند. یكی از دختران دو ساله لوئی شانزدهم فقط ۸۰ نفر خدمه داشت.

تورگو كه حرفش به جایی نمی‌رسید، پیش‌بینی كرد كه عاقبت سر لوئی شانزدهم مانند سر شارل اول، پادشاه انگلیس برباد خواهد رفت. گرسنگی و فقر به حدی رسید كه وقتی مردم اطراف قصر سلطنتی فریاد می‌كشیدند كه ما نان می‌خواهیم، ماری آنتوانت بی‌خبر از وضع جامعه گفت كه بیسكویت بخورند.

در زمان دیگری كه مردم از فرط گرسنگی در ژوئن ۱۷۸۹ در اطراف كاخ سلطنتی اجتماع كرده بودند، مسوولان دربار به آنها با پرخاش گفتند كه علف‌ها سبز شده‌اند بروید و علف بخورید. مخارج ملكه به حدی رسید كه مردم به او «مادام افلاس» لقب دادند. همه این فشارها و تظاهرات مردم وضع را به جایی كشانید كه لوئی مجبور به تشكیل مجلس طبقات عمومی شد.

● از تشكیل مجالس گوناگون تا اعدام شاه

در چهارم می ۱۷۸۹ مجلس طبقات سه‌گانه (اتاژنرال‌یا اتاژنرو) در كاخ ورسای توسط لوئی شانزدهم گشایش یافت. لوئی با عباراتی كوتاه و جملاتی بریده وكلا را مخاطب ساخته و گفت: «من شما را فراهم آورده‌ام كه مرا یاری بدهید تا مالیه را منظم كنیم و من وظیفه شاهی خود را خوب می‌دانم و قدرت خود را محفوظ می‌دارم و شما را به اجتناب از پیروی گفتار متجددان توصیه می‌كنم.»

او یك كلمه از مطلوب و مقصود ملت كه قانون اساسی و محدودیت سلطنت بود، كلمه‌ای بر زبان نیاورد. نطق شاه اثرات سوئی در وكلا گذاشت و اختلاف بین طبقه سوم و شاه بروز كرد. از طرفی اشراف و طبقات ثروتمند و درباری به طبقه سوم (رعیت) بی‌احترامی می‌كردند.

یكی از آنها شروع به ناسزاگویی به طبقه سوم كرده و به هم‌ردیفان خود گفت: «بیایید برویم و به تماشای این حیواناتی كه دیرزمانی آفت جان ما خواهند بود، اینجا اقامت نكنیم.» این جملات بین طبقه نجبا و طبقه سوم جدایی بیشتری افكند و توفان دشمنی و جدال به جایی رسید كه در ۱۹ ژوئن ۱۷۸۹ به‌شدت به یكدیگر حمله كردند.

در بیستم ژوئن ۱۷۸۹ وقتی نمایندگان قصد ورود به مجلس را داشتند خود را با صف سربازان روبه‌رو دیدند. چون وكلا وضع را چنین دیدند، در میدان تنیس مجاور مجلس اجتماع كردند و «مجلس تنیس» (Tennis Covrt) را تشكیل داده و سوگند خوردند تا وقتی كه قانون اساسی مورد قبول عامه مردم را تصویب نكنند متفرق نخواهند شد.

این واقعه به «سوگند تنیس» (Tennis Oath) معروف شد. سربازانی كه لوئی شانزدهم برای متفرق كردن آنها گسیل داشته بود از تیراندازی به سوی آنها امتناع كردند.

نهرو، نخست‌وزیر فقید هند در نگاهی به تاریخ جهان می‌نویسد: «همیشه یك انقلاب وقتی به مرحله بحرانی می‌رسد كه افراد ارتش یعنی مهمترین ابزار و پشتیبان فشار دولتی از تیراندازی به روی برادران خودشان، خودداری و سركشی می‌كنند.»

لوئی شانزدهم از سركشی سربازان به وحشت افتاد و محرمانه از سپاهیان اتریشی خواست كه به فرانسه یورش كنند. مردم و محافل انقلابی به‌ویژه میرابو كه از این امر آگاه شدند، مردم را به شورش دعوت كردند به طوری كه آنها به رهبری «كامیل دومولن» در پاریس به زندان باستیل حمله برده و در ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ آن را گشودند و زندانیان را نیز با خود هم‌داستان كردند.

سیروس غفاریان

منابع:

۱- تاریخ قرن هجدهم و انقلاب كبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون نوشته آلبرماله، ترجمه رشید یاسمی، جلد اول، دوم و سوم، انتشارات ابن‌سینا، تهران، ۱۳۴۰.

۲- بزرگان فلسفه نوشته هنری توماس، ترجمه فریدون بدره‌ای، بنگاه ترجمه ونشر كتاب، تهران، ۱۳۴۸.

۳- فرهنگ علوم سیاسی، نوشته غلامرضا علی‌بابایی، نشر ویس، تهران، ۱۳۶۶.

۴- نگاهی به تاریخ جهان نوشته نهرو، ترجمه محمود تفضلی، جلد دوم، انتشارات امیركبیر، تهران، ۱۳۴۶.

۵- كلیات تاریخ،نوشته، هـ . ج . ولز، ترجمه مسعود رجب‌نیا، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، ۱۳۵۲


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.