سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

اندر احوالات آدم های زیادی دانشجویان علوم انسانی و هنر چگونه زندگی کنند آنهایی که فلسفه و ادبیات میخوانند,چه کاره میشوند


اندر احوالات آدم های زیادی دانشجویان علوم انسانی و هنر چگونه زندگی کنند آنهایی که فلسفه و ادبیات میخوانند,چه کاره میشوند

پایان دوران تحصیل در دانشگاه های ایران امری اندوهبار برای بسیاری از دانشجویان رشته هایی مانند فلسفه, ادبیات, جامعه شناسی, تاریخ, علوم سیاسی, هنر و مانند اینهاست روزی که او از دروازه طلایی دانشگاه بیرون انداخته شود, آغاز دوران سردرگمی است لحظه ای که او تنها شده است و نمی داند باید چه کند, ذهنش سرشار از ایده هایی برای زندگی بهتر است و چه بسا دچار نوعی توهم است توهم همه چیزدانی, توهم اینکه می تواند به همه بگوید به چه کسی رأی بدهند, اینکه همه جوانب امور سیاسی و اجتماعی را درک می کند و همه اطرافیان منتظرند او بگوید درباره آموزش بچه های کوچک چه کنند و با این توهم ها احتمال اینکه او تبدیل به آدم دردسرسازی شود زیاد است

امروز آمار بالای بی کاری در رشته های علوم انسانی و هنر نه تنها در ایران که در کشورهای توسعه یافته نیز امری عادی تلقی می شود؛ براساس گزارش مرکز آمار، ایران در سال ١٣٩٣ بیش از ١١٠ هزار نفر فارغ التحصیل دکترای بی کار داشته است. آمار تکان دهنده است، شاید تکرارش این مسئله را از حالت «بدیهی بودن» دور و به حالت «مسئله بودن» نزدیک تر کند. شمار زیادی از تازه فارغ التحصیلان رشته های علوم انسانی و هنر، علوم گسترده و دقیقی به صورت خودخوانده و در گروه های علمی و دوستانه در زمان دانشجویی کسب می کنند و نهاد دانشگاه نقش اندکی در آموزش حرفه ای این طیف دارد و در واقع دانشگاه به مکانی آبرومند و امن برای گردهمایی و گرفتن مدرک تقلیل یافته است. اتاق های بخش اداری دانشکده ها پر است از پرونده های دانشجویانی که درسشان تمام شده است اما امور مربوط به فارغ التحصیلی شان را انجام نداده اند، مسئولان نیز برای کاستن از حجم پرونده های فارغ نشده قوانینی وضع کرده اند مبنی بر اینکه اگر زودتر از ذیل سیستم دانشگاه و عنوان پرافتخار دانشجو خارج نشوید تا دو ترم باید پول بدهید و پس از آن حتما اخراج می شوید! پایان دوران تحصیل در دانشگاه های ایران امری اندوهبار برای بسیاری از دانشجویان رشته هایی مانند فلسفه، ادبیات، جامعه شناسی، تاریخ، علوم سیاسی، هنر و مانند اینهاست؛ روزی که او از دروازه طلایی دانشگاه بیرون انداخته شود، آغاز دوران سردرگمی است. لحظه ای که او تنها شده است و نمی داند باید چه کند، ذهنش سرشار از ایده هایی برای زندگی بهتر است و چه بسا دچار نوعی توهم است؛ توهم همه چیزدانی، توهم اینکه می تواند به همه بگوید به چه کسی رأی بدهند، اینکه همه جوانب امور سیاسی و اجتماعی را درک می کند و همه اطرافیان منتظرند او بگوید درباره آموزش بچه های کوچک چه کنند و با این توهم ها احتمال اینکه او تبدیل به آدم دردسرسازی شود زیاد است. او وضع موجود را به چالش می کشد و تحمل رفتارها و گفتارهای اطرافیانی که هیچ شباهتی به دانسته های او ندارند برایش مشکل می شود. این رشته ها به دانشجویان آموزش می دهند که بر خرد خودبنیاد تکیه کنند، توانایی سنجشگری را در خود تقویت کنند، وقت و پول زیادی صرف تحصیل این افراد می شود و بعد در اجتماعی رها می شوند که مردم به تقدیر و فال معتقدند. او سال ها در نخ کانت و مارکس بوده است و اکنون دانسته هایش به درد هیچ کس نمی خورد. کسی بابت اینکه او می داند داستایفسکی وجدان دردناک روسیه بود، به او پول نمی دهد، مهارت کار با دستگاه های مختلف را ندارد، و جهان واقعی بسیار متفاوت با، و بسیار بی تفاوت به، جهانی که او می شناسد، پیش می رود! طنز تلخ این است که اگر خطایی در کلام و رفتارش باشد، بازخوردهای متناقضی دریافت می کند: «تو که این چیزها را بهتر باید بدانی!»، «اینکه وقتت را صرف نقد فیلم و خواندن رمان های روس و فرانسه کردی خوب است اما برای تفریح، نه کار!» و بعد او خود را در حالتی مستأصل می یابد و ممکن است خود را تا حد پایمال کردن غرورش پایین آورد تا بتواند راهی برای برون رفت از وضعیت حقارت اجتماعی اش بیابد و بعد می بیند که مشغول به انجام کارهایی شده است که هیچ باوری به آنها نداشته است. زنانِ تحصیل کرده و مدعی -در معنای مثبتش (assertive) - در مباحث اجتماعی جدی گرفته نمی شوند، هنوز جامعه مردسالار زن مدعی را مناسب برای ازدواج نمی داند، آن هم زنی که شغل درست و درمانی ندارد و درآمدی ندارد که به وضع اقتصادی خانواده تازه تشکیل شده کمکی بکند! بنابراین مبارزه ناخواسته زنان برای به دست آوردن جایگاهی متناسب با آگاهی شان، با همه آغاز می شود و پیش رفتن در این وضعیت یا از آنها چیزی بسیار متفاوت از آنچه هستند، می سازد یا در انزوای نجیب خود فرو می روند و از اصلاح امور مأیوس می شوند. زندگی و شرایط اجتماعی این افراد یادآور تیپ «آدم های زیادی» است. اصطلاح «آدم های زیادی» در دهه های ٤٠ و ٥٠ قرن نوزدهم در ادبیات روس رواج داشت؛ «آدم زیادی» تیپی است با قابلیت های زیاد که نمی تواند در عرصه رسمی، استعداد خود را به منصه ظهور برساند. آدم های زیادی نسلی فرهیخته بودند که نه قادر بودند در سیستم دولتی خدمت کنند و نه می توانستند با وجود آرمان های جامعه دوستانه خود پیوند نزدیکی با مردم برقرار کنند؛ میان خود و توده، شکاف معنوی و فرهنگی ژرفی می یافتند. این افراد یا به تدریج جذب نظام حاکم و مجری برنامه هایی می شدند که به آن باور نداشتند یا کنار می گرفتند و در هر دو حالت، سرخورده اما آرمان گرا و پرشور، صرفا نظاره گر امور می شدند. حاصل کار تردید، بی عملی و امتناع از رویارویی با واقعیت بود. «آدم زیادی» آدمی است که نمی داند دقیقا چه کند و بنابراین کاری هم نمی کند و استمرار این انفعال او را به جایی می رساند که یگانه باورش این شود که در اجتماعش نیز چیزی تغییر نخواهد کرد. تیپ هایی مشابه با «آدم های زیادی» امروز در ایران تولید می شوند. تبدیل شدن تدریجی به آدمی جداشده از هم دانشکده ای هایی که زمانی در کنار آنها در دانشگاه، در فضایی افسون کننده با بحث هایی روشنگر بودند و حالا، او تبدیل شده به موجودی رهاشده، منزوی و زیادی که گاهی بزدلانه زیرِ لب هارت و پورت می کند! اعتمادبه نفسش در برابر اجتماع تکنوکرات، مثل پزشکان و حقوق دانان کم می شود؛ در شمار آورده نمی شود و ممکن است دست او را در حد یک کارگر بی تجربه با حداقل دستمزد اداره کار در جایی بند کنند؛ جایی که فروید و فوکو هرگز به دادش نخواهند رسید. امروز فارغ التحصیلی از علوم انسانی و هنر مسئله مهمی است که به سوی تبدیل شدن به بحران پیش می رود. نادیده گرفتنش برای جامعه مضر است و نرخ بالای جذب شدن در مشاغل بی ارتباط با رشته های علوم انسانی نشان دهنده ناشناخته ماندن ارزش این علوم است. فارغ التحصیلان علوم انسانی در شکل دادن و مدیریت روابط و ایجاد حس همدلی موفق تر عمل می کنند و با دید همه جانبه ای که به امور انسانی دارند نیروهای کار سازنده ای هستند، نیروهایی که توانایی ارائه راهبردهایی برای خروج از بن بست های اجتماعی را دارند. هنوز جامعه تکنوکرات ایران آگاهی چندانی از اینکه فارغ التحصیلان علوم انسانی چقدر می توانند به حل مشکلات سازمان و تجارت آنها کمک بکنند ندارند، آنها نمی دانند که دانسته های فارغ التحصیلان علوم انسانی می تواند تجارت و سازمان آنها را بسیار سودآورتر کند.

شیرین کریمی. پژوهشگر اجتماعی