دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا

حقیقت ادراك و مراحل آن در فلسفه ملاّ صدرا


حقیقت ادراك و مراحل آن در فلسفه ملاّ صدرا

مبحث تقسیم علم به حضوری و حصولی راه را برای یكی از مهمترین مسائل فلسفی معرفت در فلسفه ملاّ صدرا باز كرد, و آن مبحث اتحاد عقل و عاقل و معقول است

مبحث ادراك و معرفت از مسائل بسیار مهم فلسفی است كه بخش قابل توجهی از مباحث فلسفه اسلامی، به ویژه فلسفه ملاّ صدرا را به خود اختصاص داده است. در این بررسی كوتاه، نظریه ملاّ صدرا را در زمینه حقیقت ادراك و مراحل آن، به گونه‏ای مختصر و روشن بیان می‏كنیم:

به همین منظور، نخست به مقدّمه‏ای كوتاه پیرامون تاریخچه مبحث معرفت در فلسفه اسلامی پرداخته، سپس بحث را در سه بخش پی می‏گیریم:

۱) اشاره‏ای به نوآوری‏های ملاّ صدرا در فلسفه معرفت؛

۲) حقیقت ادراك در فلسفه ملاّ صدرا؛

۳) مراحل و مراتب ادراك در فلسفه ملاّ صدرا.

● مقدّمه

مباحثی كه در زمینه «معرفت» در فلسفه ماقبل اسلامی ـ اعم از فلسفه یونانی، فلسفه اسكندرانی، نوافلاطونی، و غیر آن ـ مطرح بوده و پس از ترجمه متون فلسفی به دست فلاسفه مسلمان رسیده، بسیار محدود و اندك است. والد كولپه در كتاب «Einleitung in die philosophie» كه با عنوان «مقدّمه‏ای بر فلسفه» به فارسی ترجمه شده است، می‏گوید:

در نظر پیشینیان علم خاصی بدین نام ـ علم معرفت ـ وجود نداشته است. افلاطون تحقیقات درباره معرفت را در بخشی از مباحث خویش وارد كرده است كه آنها را به نام «دیالكتیك» (جدل یا احتجاج) نامیده است (½ ۳و۱) و همین نوع تحقیقات ارسطو در متافیزیك این فیلسوف مشاهده می‏شود. ( ½۴،۱) ولی خط فاصل روشنی میان آنچه مربوط به معرفت است و آنچه به منطق یا متافیزیك خالص ارتباط دارد، یافت نمی‏شود. مهمترین مسائل معرفت كه در فلسفه قدما دیده می‏شود، مسائلی است كه در اطراف صدق و صحت كلی معرفت دور می‏زند و شاید كمتر بتوان در آثار آنان نشانه‏ای از آن بخش مسائل معرفت مشاهده كرد كه در عصر جدید حالت وضوح و صراحت پیدا كرده است. از این قبیل است مسئله علاقه میان دو عامل ذاتی (Subjective) و موضوعی (Objective) در معرفت و نقشی كه موضوع درك شده و ذات درك‏كننده در عمل ادراك یا معرفت دارند، و مسئله تحدید حدود و معرفت بشری، و تعریف ماهیت و حقیقت تجریه خالص.(۱)

مسائلی چون نحوه پیدایش معرفت، میزان صحّت معرفت، تجرّد نفس و دسته‏بندی قوای آن به مدركه یا ذهن و غیر آن، دسته‏بندی‏های معلومات ذهنی به جزئی و كلی، و كلی به بدیهی و نظری، عمده‏ترین مسائل فلسفی معرفت است كه همراه با ابهام و اجمال بسیاری در دوره ماقبل اسلامی مطرح بوده و به دست فلاسفه اسلامی رسیده است.

فلاسفه اسلامی دوره پیش از ملاّ صدرا (۹۷۹ـ ۱۰۵۰ ق./ ۱۵۷۱ـ ۱۶۴۰م.) تحقیق و كاوش در مسائل فوق را ادامه دادند و علاوه بر تبیین بسیاری از ابهامات به جامانده و حل بسیاری از مشكلات حل ناشده، مطالب جدید فراوانی بر مباحث معرفت افزودند.

از گام‏های نخستین و بسیار مهمی كه در فلسفه اسلامی در زمینه مباحث معرفت برداشته شد، ابتكار ابونصر محمدبن محمد بن طرخان فارابی (۲۵۹ ـ ۳۳۹ ق./ ۸۷۲ ـ ۹۵۰م.) در تقسیم معرفت به معرفت تصوری و معرفت تصدیقی بود. این تقسیم كه برای نخستین بار به دست این فیلسوف مسلمان صورت گرفت،(۲) منشأ تحولی بزرگ در فلسفه معرفت و نیز در منطق گردید.

یكی دیگر از مسائل مهم معرفت‏شناسی فلسفی، كه برای نخستین بار در فلسفه اسلامی مطرح شد، مسئله وجود ذهنی بود.(۳) برای نخستین بار فخرالدین محمدبن عمر رازی (۵۴۳ ـ ۶۰۶ ق./ ۱۱۴۹ـ ۱۲۰۹م.) در كتاب المباحث المشرقیهٔ، فصلی تحت عنوان «فی اثبات الوجود الذهنی»(۴) گشود. این بحث به وسیله خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷ ـ ۶۷۲ق./ ۱۲۰۱ـ ۱۲۷۴م.) گسترش یافت و به تعریف جدیدی از علم و ادراك انجامید.

در دوره پیش از نصیرالدین طوسی معمولاً در تعریف حقیقت علم و ادراك می‏گفتند: «هوالصورهٔ الحاصلهٔ من الشی‏ء لدی العقل.» این تعریف از دوره ماقبل اسلامی به ارث رسیده بود و فارابی و بوعلی سینا و دیگر فلاسفه نخستین دوره اسلامی نیز كمابیش همین تعریف را به كار می‏بردند، ولی از زمان نصیرالدین طوسی به بعد، علم و ادراك به «وجود حقیقت و ماهیت شی‏ء معلوم نزد عالم» تعریف شد و بدین‏سان، علم و ادراك معنای دیگری پیدا كرد و به عنوان نوعی از وجود شی‏ء معلوم نزد عالم شناخته شد.(۵)

اهمیت مبحث وجود ذهنی تنها از این جنبه نیست كه تعریف جدیدی از علم و ادراك به دست می‏دهد، بلكه بیشتر به این جهت است كه پل ارتباطی میان ذهن و عین یا مدرِك و مدرَك را مشخص می‏كند و به همین دلیل، اساس و پایه معرفت‏شناسی فلسفی جدید به شمار می‏رود. مبحث وجود ذهنی بنیاد معرفت‏شناسی را در فلسفه اسلامی دگرگون ساخت و طرحی نو در سازمان فلسفه معرفت پدید آورد. اضافه بر آن، در شماری دیگر از مباحث مهم فلسفی ـ نظیر مبحث وجود و ماهیت، و مبحث نفس ـ اثر گذاشت. تشریح نحوه این اثرگذاری نیاز به بحث مفصلی دارد كه در اینجا مجال آن نیست.

مسئله مهم دیگر كه در فلسفه اسلامی مطرح شد، تقسیم علم به علم حضوری و علم حصولی بود. در علم حصولی اگرچه ذات معلوم برای عالم حاصل می‏شود، اما حصول ذات معلوم برای عالم به واسطه وجود ذهنی آن است كه با وجود خارجی‏اش مغایر است؛ در حالی كه در علم حضوری معلوم با همان وجود اصلی خویش نزد عالم حاضر می‏شود و وجود خارجی معلوم با وجود آن برای عالم مغایرت ندارد. به تعبیری دیگر، در علم حصولی ماهیت معلوم نزد عالم با وجود ذهنی حاضر است؛ در حالی كه در علم حضوری عین وجود خارجی معلوم نزد عالم حاضر و با عالم اتحاد پیدا می‏كند.

مبحث تقسیم علم به حضوری و حصولی راه را برای یكی از مهمترین مسائل فلسفی معرفت در فلسفه ملاّ صدرا باز كرد، و آن مبحث اتحاد عقل و عاقل و معقول است. اضافه بر این، مبنای بسیاری دیگر از مسائل معرفت‏شناسی در فلسفه ملاّ صدرا گردید. اینكه تقسیم علم به حضوری و حصولی از چه زمانی پیدا شده است، دقیقا معلوم نیست، ولی در كلمات فلاسفه نخستین اسلامی نظیر بوعلی مباحثی نظیر اتحاد عاقل و معقول در علم نفس به نفس و قوای آن مطرح شد. فخرالدین رازی در المباحث المشرقیهٔ فصلی گشوده است تحت عنوان «فی أنّ تعقل الشی‏ء لذاته هو نفس الذات و انّ ذلك حاضر ابدا» كه در این عنوان از واژه «حضور» استفاده شده است.

در هر صورت به نظر می‏رسد در فلسفه بوعلی سینا علم حضوری و علم حصولی مطرح بوده اگرچه كاربری و تعریف فلسفی دقیق این دو واژه بعدها و عمدتا در فلسفه ملاّ صدرا صورت گرفته و كاملاً از یكدیگر تفكیك شده و سپس مبنای بسیاری از مباحث مهم فلسفی گردیده است. آنچه تاكنون گفته شد، تاریخچه كوتاه برخی مسائل مهم معرفت‏شناسی در فلسفه ماقبل دوره ملاّ صدرا است كه از نقش مهمی در مباحث معرفت‏شناختی «فلسفه ملاّ صدرا» برخوردارند. اكنون به تبیین برخی مسائل مهم «معرفت و ادراك» در فلسفه ملاّ صدرا می‏پردازیم:

● بخش نخست: نوآوری‏های مهم ملاّ صدرا در فلسفه معرفت و ادراك

از مهمترین ابتكارات فلسفی ملاّ صدرا نظریه «اصالت وجود» است. این نظریه بنیاد فلسفه ملاّ صدرا را تشكیل می‏دهد، و در بیشتر مباحث فلسفی نقش تعیین‏كننده‏ای دارد. در دوره پیش از ملاّ صدرا نظریه «وجود ذهنی» با ابهامات و اشكالات فراوانی روبه‏رو بود كه با ابتكار نظریه «اصالت وجود» بسیاری از آن ابهامات و اشكالات مرتفع شد. یكی از مهمترین اشكالات وجود ذهنی، كه با «اصالت وجود» مرتفع گردید، مشكل انتقال آثار و خصوصیات وجود خارجی معلوم به وجود ذهنی آن بود. بر مبنای نظریه «وجود ذهنی» حقیقت شی‏ء معلوم در ذهن وجود پیدا می‏كند و بدون آن «علم» به اشیاء ممكن نیست. در اینجا مسئله‏ای مطرح می‏شود كه با پیدایی حقیقت معلوم در ذهن، خصوصیات و آثار آن نیز باید بر آن مترتب شوند؛ مثلاً با تصور آتش باید حرارت و سوزندگی در ذهن پدید آید، و با تصوّر برف و سرما، سردی و انجماد در ذهن موجود شود، و با تصور حرارت و سرما ذهن باید در آن واحد سرد و گرم شود؛ امّا ما بالبداهه می‏دانیم كه با تصور این اشیاء خصوصیات و آثار آنها در ذهن به وجود نمی‏آید و اجتماع ضدّین در آن واحد عقلاً محال است. ملاّ صدرا بر مبنای نظریه اصالهٔ الوجود چنین پاسخ می‏دهد:

مبنی الایراد علی عدم التفرقهٔ بین الوجود المتأصل الّذی به الهویّه العینیّهٔ و غیر المتأصّل الذی به الصورهٔ العقلیّهٔ، فانّ المتّصف بالحرارهٔ ما یقوم به الحرارهٔ العینیّهٔ لاصورتها الذهنیّهٔ.(۶)

مبنای این اشكال عبارت است از عدم تفكیك میان وجود اصیل، كه ملاك هویت خارجی اشیاء است و وجود غیر اصیل ـ یعنی ماهیت ـ كه ملاك صورت عقلی آنها است؛ زیرا آنچه به گرمی متصف است وجود خارجی حرارت است نه صورت ذهنی آن.

ابتكار فلسفی دیگر ملاّ صدرا نظریه حركت جوهری است. طبق این نظریه، طبیعت جوهر جسمانی از حركت تفكیك نمی‏پذیرد و همه تحولات عالم اجسام ریشه در حركت جوهری دارد. بر مبنای حركت جوهری، نفس آدمی در ابتدای وجود جسم محض است، ولی در نتیجه حركت جوهری تكامل پیدا می‏كند و به مرحله تجرّد می‏رسد. مرحله تجرّد آغاز پیدایی نفس آدمی است كه آغاز پیدایی علم و معرفت نیز هست. بر همین اساس ماهیت نفس همان علم و ادراك است، و علم و ادراك با تجرّد ملازمت دارد و از یكدیگر قابل تفكیك نیستند. جسم مادّی نمی‏تواند از علم و ادراك بهره‏مند شود. علم و ادراك و معرفت مقوله‏ای است كه تنها به وسیله نفس مجرّد قابل تحصیل است. ملاّ صدرا در این‏باره می‏گوید:

فالحق إنّ النفس الانسانیّهٔ جسمانیّهٔ الحدوث و التصرف، روحانیّهٔ البقاء و التعقل.(۷)

پس حق این است كه نفس انسانی در پیدایی و نیز در افعال و تصرفاتی كه انجام می‏دهد جسمانی است، و در بقا و نیز در تعقل و اندیشیدن روحانی است.

محسن اراكی

پی‏نوشت‏ها

منابع

كولپه، ازوالد، مقدّمه‏ای بر فلسفه، ترجمه احمد آرام، (تهران، بی‏نا، ۱۳۳۵)؛

مطهری، مرتضی، كلیات منطق، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، بی‏تا)، ج ۵؛

ـــــ ، شرح مبسوط منظومه، (تهران، حكمت، ۱۴۰۴)، ج ۱؛

رازی، فخر، المباحث المشرقیه، (تهران، بی‏نا، ۱۹۹۶ م)، ج ۱؛

ملاصدرا، اسفار، (قم، دارالمعارف الاسلامیه، بی‏تا)، ج ۱؛

طباطبائی، سید محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲؛

۱ـ ازوالد كولپه، مقدّمه‏ای بر فلسفه، ترجمه احمد آرام، (تهران، بی‏نا، ۱۳۳۵)، ص ۳۶و۳۷.

۲ـ مرتضی مطهری، كلیات منطق، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، بی‏تا)، ج ۵، ص ۵۳.

۳ـ همو، شرح مبسوط منظومه، (تهران، حكمت، ۱۴۰۴)، ج ۱، ص ۲۷۰.

۴ـ فخر رازی، المباحث المشرقیه، (تهران، بی‏نا، ۱۹۹۶ م)، ج ۱، ص ۴۱.

۵ـ مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، (تهران، حكمت، ۱۴۰۴)، ج ۱، ص ۲۸۰ به بعد.

۶ـ ملاصدرا، اسفار، ج ۱، ص ۲۱۰ و نیز در همین باره: ج ۳، ص ۲۸۰ به بعد.

۷ـ همان، ج ۸، ص ۳۴۷.

۸ـ همان، ص ۳۴۶.

۹ـ همان، ج ۳، ص ۳۸۱.

۱۰ـ سید محمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲، ص ۲۱ و ۲۲.

۱۱ـ ملاصدرا، اسفار، ج ۱، ص ۲۹۰.

۱۲ـ همان، ص ۲۹۱ و ۲۹۲.

۱۳ـ همان، ج ۳، ص ۳۱۲.

۱۴ـ همان، ص ۳۱۳.

۱۵ـ همان، ص ۳۱۵.

۱۶ـ همان، ص ۳۱۵ و ۳۱۶.

۱۷ـ همان، ج ۳، ص ۳۱۷.

۱۸ـ همان، ص ۳۶۰ـ۳۶۲.

۱۹ـ همان، ج ۱، ص ۳۳۲.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.