پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

جهان تراژیك در نیچه و هگل


به نظر می رسد كه جهان تراژیك كمتر از ویژگی های هگل و بیشتر از صفات جهان نیچه باشد اما تراژدی در تكامل روح در هگل دیده می شود حتی اگر تحت این لفظ در نیاید در پدیده شناسی, روح انواع بودن های تراژیك را تجربه می كند

به نظر می رسد كه جهان تراژیك كمتر از ویژگی های هگل و بیشتر از صفات جهان نیچه باشد. اما تراژدی در تكامل روح در هگل دیده می شود (حتی اگر تحت این لفظ در نیاید). در پدیده شناسی، روح انواع بودن های تراژیك را تجربه می كند. سوی دیگر بودن تراژیك همانا «رواقی بودن» است كه روح با اجبار از آن می گذرد. نقطه دیگر «رواقیت»، تراژیك است. در بعد «رواقی»، نوعی بی تفاوتی نسبت به جهان دیده می شود، حال آنكه در «آگاهی دردناك»، روح به طور موقت در موقعیتی قرار دارد كه خود را مواجه با ثانویت می بیند و نسبت به جهان در عدم پذیرش به سر می برد در نتیجه تصویر به گونه ای دیگر است. روح در ابتدا مواجه با «انحطاط» است و بعد از آن به مرحله «نجابت» می رسد و سپس دچار «سلامت تراژیك بزرگ» می شود. از دیدگاه نیچه، روح آن هنگام كه تحت تاثیر حیات واقع شود، دچار «انحطاط» می گردد.

جریان حركت روح به علت «حیات» همان انحطاط است. روحی كه تاثیرپذیر حیات بیرون از روح است، دچار انحطاط شده و از بعد «سلامت» و «سلامت تراژیك بزرگ» به دور می افتد. برای نیچه معیار «سلامت»، همان «نجابت» است كه می تواند روح را تابع خود سازد. بعد دیگر روح همان نقاهت است، «نقاهت» جزیی از «سلامت تراژیك بزرگ» است كه روح هنگام باز سازی خود با آن مواجه است. «سلامت نجیبانه» پس از مواجه شدن با «انحطاط»، «سلامت نجیبانه» را می جوید و این آن چیزی است كه از نقاهت حاصل می شود. تركیب ارگانیك بدن در نقاهت، در آستانه سلامت تراژیك بزرگ قرار می گیرد. لذا «نقاهت» جزیی از تركیب ارگانیك بدن است.

لذا در اینجا تن تمرین می كند كه چگونه در كنار «نیستی» بایستاد و به آن نظاره كند. لذا سلامت واقعی در كنار نیستی قرار می گیرد.به سخن دیگر می توان گفت كه دنیا و بعد نقاهت فصلی است جهت دوباره سازی «تن»، «تن» در نیچه بعد اشرافی دارد و از این نظر حكمران ابعاد دیگر است. تجربه نیستی نیز برای تن، جایی خاص را دارد. تن یك «مفهوم» نیست و لذا از دنیای «مفاهیم» به دور است. دانش و مفاهیم برخاسته از دانش در مقابل تن راه به جایی نمی برند. مفاهیم شهودی نیز فقط تا حدی بیانگر ابعاد تن هستند. اما مفاهیم در فقر نسبی به سر برده و دیدگاه ها نمی توانند دنیای تن را ترسیم و یا تصویر كنند.اهمیت مفهوم هستی تراژیك بزرگ در این است كه انسان تنها موجودی است كه در بطن هستی دارای بعد تراژیك می شود. معنای تراژیك در اینجا همان در لبه پرتگاه بودن است كه با «غرور» صورت می پذیرد. تجلی غرور در سلامت تراژیك خود را نشان می دهد و این بدان معنا است كه اگر چه در لبه پرتگاه است اما «غرور» خود را از دست نمی دهد. در واقع غرور آن چیزی است كه در سلامت تراژیك خود را نشان می دهد لذا سلامت تراژیك محصول «سلامت نجیبانه» است كه نظر مقابل سلامت «انحطاط آمیزی» است.

در اینجا لازم است به مفهوم «بازی» نیز اشاراتی بشود. در نیچه جهان یك طرف دیگر بازی است. تا زمانی كه بازی فرد با جهان ناشی از «لبریز بودن» است، بازی برای فرد به معنای بازی به معنای واقعی كلمه است. یعنی آنكه فرد می تواند قواعد بازی را خود تعیین كند. چرا كه فرد همچنان سرشار از هستی است لذا طرف دیگر بازی، ضعیف و زبون بوده و این در واقع فرد است كه ابعاد بازی را تعیین می كند. فرد در اینجا «سرشار» است. در انواع هنر می توان این سرشار بودن را ملاحظه كرد. نمونه آن كار معروف آگوست رودن است؛ در اینجا فقط یك تن محكم و بی تفاوت نشسته است. در حالی كه دیگران در تب و تاب بوده از این رو به آن رو می شوند. عضلات نیرومند فرد نشسته، پیام هنر را به ما می رساند: هنر یعنی قدرت عضلات در عین سكون.

نیچه در مقابل «بودن» و «شدن»، مفهوم «بی گناهی شدن»را عنوان می كند. در شدن دیالكتیكی، تز ها مرتباً تغییر می یابند تا آنكه به مرحله «سنتز» رسند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.