چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
همهٔ ما, هر روز, همه چیز را تجربه می کنیم
● پشت صحنهٔ فیلم باغ فردوس پنج بعدازظهر با حامد بهداد که بهنظرم بازیگر خوشآتیهایست گپ میزدیم. با هم بازی داشتیم ولی هنوز فیلمبرداری شروع نشده بود. چند روزی بود که داشتم روی مقالهٔ بازیگری نوعی شعبدهبازیست کار میکردم. در زمانهای علافی پشت صحنه، کاغذ و قلم در میآوردم و مینوشتم و بعداً در خانه ویرایش میکردمم حامد یکی دو بار مرا در حال نوشتن دیده بود، اما کنارم نیامده بود که مزاحمم نشود. یکی از دفعات که میخواست راهش را کج کند، صدایش زدم. گفتم که دارم روی یک مقاله کار میکنم، قاعدتاً در مورد بازیگری؛ و گفتم که روی چه موضوعی کار میکنم.
خیلی مواقعی که نمیتوان سروته مطلبی را جور کنم، یا صغری و کبری استدلالهایم را درست بچینم، موضوع مقاله را برای کسی تعریف میکنم. بازگوئی بلند ذهنیاتم و گفتوگوئی که در میگیرد، باعث انسجام فکرهایم میشوند. بهطور طبیعی طرف مقابلم برای این بازگوئیها همسرم است. او راهگشای خوبی است. فلسفه خوانده و به سرعت راست و ریستم میکند. اینبار با حامد بهداد واگویه کردم. این نسل را دوست دارم. پر از سؤال و جستوجو است. وادارم میکنند فکر کنم و من هم که سرم درد میکند برای مباحث بازیگری. حرف زدیم و حرف زدیم تا بحثمان کشید به اینجا که آیا بازیگر باید همه چیز را در زندگی تجربه کند؟
او معتقد بود: چون قرار است نقشهای گوناگون و مختلف را بازی کنیم و در موقعیتهای متفاوت قرار بگیریم، پس لازم است این موقعیتها را بشناسیم که بتوانیم اجراشان کنیم. برای شناخت هم راهی جزء تجربه کردن مستقیم وجود ندارد!
این حکم درنظر او قطعی شده بود. فکر میکرد من هم تجربههای زیادی کردهام. از تجربههای خودش برایم گفت. کارهای خطرناکی کرده بود؛ البته نه در زندگی طبیعی و روزمرهاش بلکه به شکل ارادی و فقط برای تجربهاندوزی و شناخت. یاد روزگار دانشجوئیام افتادم. من هم کارهای خطرناکی کرده بودم و حالا بارها خدا را شکر میکنم که جان سالم بهدر بردم. در حکم حامد یک تناقض وجود دارد. آیا آن کارها و تجربهها در مسیر خودبهخودی زندگیاش پیش آمده و آنها را از سر گذرانده یا اینکه خودش به شکل ارادی این موقعیتها را پیش آورده و با آگاهی و نقشهٔ از پیش تعیین شده تجربهشان کرده؟ زندگی روزمره، همان مسیر قضا و قدریست که در آن غوطهوریم. ممکن عاشق شویم، ممکن است معتاد شویم و هزار و یک امکان دیگر. نمیخواهم راجع به قضا و قدر بحث کنم، اما بخش عمدهٔ پیشامدهای زندگی مربوط به شرایط تاریخی، اجتماعی، جغرافیائی، فرهنگی، خانوادگی و... است که خارج از ارادهٔ ما کار میکند و بخشی هم مربوط میشود به اراده و خواست ما.
خیلی از کارها ارادی نیست. مثل عاشق شدن. نمیشود تصمیم بگیریم فلان ساعت یا فلان روز عاشق شویم. کمی احمقانه است. مثل این است که تصمیم بگیریم خوانندهٔ سیاهپوست شویم. عشق مانند همهٔ عواطف و ساختارهای پیچیدهٔ روح بشر به تصمیم و دورخیز ارادی ما بستگی ندارد. پیش میآید. مثل سیل است. همین. اما میتوانیم تصمیم بگیریم که معتاد شویم. هر چند احمقانه است، ولی شدنیست. فقط باید چند بار، مخدری را مصرف کنیم. با یکبار مصرف هرگز نمیتوانیم اعتیاد را تجربه کنیم. این تجربه ناقص و ابتر البته خطرناک هم هست، چون ممکن است تجربه، ما را ببلعد!
میتوانیم آگاهانه تصمیم به دزدی بگیریم. دزدی هم بکنیم. اما هزار و یک دلیلی که کسی را به دزدی وا میدارد نمیفهمیم. فقط یکبار چیزی دزدهایم؛ آن هم آگاهانه و زمانیکه مثل یک دزد، احتیاج به دزدی نداشتیم. فقط میشود ترس هنگام دزدی را تجربه کنیم. اما این ترس، با انواع ترسها هنگام دزدی فرق دارد. حداقل با ترس یک دزد فرق دارد. اگر ما را بگیرند، چه جواب میدهیم؟ و اگر یک دزد را بگیرند چه جوابی میدهد؟ پس این هم یک تجربهٔ ناقص و سترون است. اگر شرط بهتر بازی کردن، داشتن تجربهٔ مستقیم باشد، بهتر است از بازیگر استفاده نکنند و بروند یک عاشق، یک معتاد و یا یک دزد را بیاورند که بازی کند. این حکم ناقض خودش است چون به حذف مقولهٔ بازیگری میانجامد!
حالا از در دیگری وارد شویم. فرض کنید میخواهیم نقش یک دکتر، یک روحانی، یک مهندس یا یک قاضی را بازی کنیم. آیا امکان تجربه کردن چنین موقعیتهائی وجود دارد؟ برای طبابت، وعظ و خطابه و رساله، سازه و نقشه، و صدور حکم، قاعدتاً سالها تحقیق و آموزش و کار عملی لازم است. آیا بازیگر میتواند در زمان محدود به هفته و ماه، چنین تجربههائی را از سر بگذراند؟
فرض کنید میخواهیم نقش یک آدم پیر را بازی کنیم. آیا امکان تجربهٔ پیری به شکل واقعی وجود دارد؟ بله، امکانش وجود دارد اما مطمئن باشید گروه تولید صبر نخواهد کرد تا ما این تجربه را از سر بگذرانیم! چون برای آنها این امکان وجود ندارد. نقشهای دیگر هم هست که جرأت تجربهٔ مستقیمشان را نداریم. مثل قتل، ترور، براندازی، مردن، تغییر جنسیت... فکر نمیکنم هیچ بازیگر عاقلی حاضر باشد برای بازی، چنین تجربههائی را عملاً انجام دهد. یادمان باشد ما بازیگریم. برای بازی لازم نیست شرایط واقعی ایجاد کنیم. واقعیت و بازی هر کدام ملزومات خودشان را دارند. من همهٔ این نقشها را بازی کردهام. اما در زندگی شخصیام تجربهٔ مستقیم و عملی هیچکدام را نداشتم. پس چگونه توانستم، بدون تجربهٔ مستقیم، به این نقشها نزدیک شوم؟
روزی یک دختر دانشجوی بازیگری به من گفت که قرار است نقش زنی را بازی کند که طلاق میگیرد. گفت هنوز ازدواج نکرده و تجربهٔ زندگی مشترک ندارد، چه رسد به طلاق! میخواست بداند چگونه باید به این نقش نزدیک شود. طلاق را چگونه بفهمد. گفتم تا با اینکه هنوز ازدواج نکردی، ولی طلاق گرفتی! آیا در دوران دبیرستان دوست خیلی نزدیک نداشتی؟ دوستی که همهٔ رازهای همدیگر را بدانید؟ جوابش مثبت بود. گفتم اتفاق افتاده با آنها بههم بزنی؟ قهر کنی؟ و بالاخره از هم جدا شوید؟... آنروزها را به یاد بیاور. از نگاه هم فرار میکردید. غم دنیا روی دوشتان بود. همه چیز سنگین و سیاه بود. این یعنی طلاق. قبلترش یعنی دعواهای زن و شوهری. پس لازم نیست آن دختر دانشجو برای ایفای نقشش ازدواج کند و بعد هم طلاق بگیرد.
معتقدم ما همهٔ حالتها، همهٔ فراز و نشیبها و همهچیز را در زندگیمان تجربه کردهایم، اما به شکلهای دیگر ولی باطنی همگون. حتی معتقدم هر روز داریم همهچیز را تجربه میکنیم؛ بهشرطی که ببینیم و بفهمیم. همهٔ اینها در ناخودآگاه ما بایگانی شده. ذهنمان را پرورش دهیم تا دیدن، طبقهبندی کردن و آرشیو کردن را حرفهایتر انجام دهد و یاد بگیرد چگونه سربزنگاه به آرشیو مراجعه کند و پروندهٔ موردنظر را بیرون بکشد. چگونه به بایگانی ناخودآگاهمان دسترسی مستقیم داشته باشد.
حتماً تجربه کردهاید که با عطری خاص یا طعم خاصی به یاد چیزی یا کسی یا جائی در گذشتهتان افتاده باشید. میبینید چگونه و با چه سرعتی از لابهلای گذشتهتان عبور میکنید و به نقطهای خاص میرسید؟ بازیگر باید ذهنش را آموزش دهد که در برخورد با هر نقش یا اتفاق نمایشی، چنین واکنشی را بروز دهد. بازیگر باید بایگانی ذهن و ناخودآگاهش فعال نگهدارد. بازیگر بایاگانی راکد ندارد.
با این حساب ادعا میکنم که همهٔ ما حتی قتل و خودکشی را هم تجربه کردهایم. حتماً زمانی آنقدر عصبانی بودهاید که بخواهید کسی را بکشید. حتماً زمانی آنقدر متنفر بودهاید که بخواهید کسی را از لوح زندگی پاک کنید. حتماً زمانی آنقدر ناامید بودهاید که نخواهید دیگر زندگی کنید. عصبیت، خشم، تنفر و ناامیدی را میشناسید اگر درست به بایگانی ذهنتان مراجعه کنید، قتل و مرگ و خودکشی را تجربه کردهاید. حداقل در ذهنتان.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست