سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

تنها فرصت برای انتخاب


تنها فرصت برای انتخاب

انسان، گاهی از «هیچ‏» به «همه‏» می‏رسد و گاهی از همه به «هیچ‏»!
خوب محض است، شر محض می‏گردد. منحرف است، به حقیقت می‏رسد و صالح می‏شود. عالم و داناست، اما « غرور علمی‏» او را بر زمین می‏زند. …

انسان، گاهی از «هیچ‏» به «همه‏» می‏رسد و گاهی از همه به «هیچ‏»!

خوب محض است، شر محض می‏گردد. منحرف است، به حقیقت می‏رسد و صالح می‏شود. عالم و داناست، اما « غرور علمی‏» او را بر زمین می‏زند. گنهکار و عاصی است، اما « توبه‏ »، او را « عبد صالح ‏» می‏سازد.

اینها همه ممکن و شدنی است و از انسان بعید نیست که هرگونه ‏تحولی را در خود ایجاد کند.

این نکته ، از یک سو امیدوار کننده و الهام‏بخش است، از سویی هم‏خطرناک و لغزاننده، تا انسان چگونه از امانت « انتخاب‏» استفاده کند!

چه دلهای سنگی که یکباره همچون موم، نرم شده است، و چه‏دیده‏های خشک و جامد ، که با یاد خدا و تاثیر موعظه، متاثر شده و به اشک‏نشسته و چشمه‏سار خوف و خشیت گشته است.

تضمینی نیست که یک انسان نیک، تا ابد نیکو بماند.

چنان هم نیست که یک فرد تبهکار و زشتخو ، تا پایان در تباهی وآلودگی باقی بماند و درهای هدایت و رشد ، به رویش بسته باشد. مگر نه‏اینکه پیامبران آمده‏اند تا بدان را خوب کنند و بردگان هوس و بندگان دنیارا ، صاحبان خرد و سروران آخرت سازند؟

انسان که کمتر از حیوانات نیست! وقتی سگ و طوطی و اسب و مار و باز شکاری تحول پذیرند ، انسان که اشرف مخلوقات و مورد تکلیف الهی‏است، چرا نباشد؟... که هست! دل انسان سخت‏تر از سنگ و فولاد که‏نیست، پس می‏تواند شکل‏پذیر باشد.

اگر به تربیت جان و تصفیه دل بپردازیم، می‏توانیم خود را از « چاه‏بردگی ‏» تا « اوج برازندگی ‏» بالا بکشیم.

نقش « محیط‏ » ، « مربی ‏» ، « تذکر » و « تفکر » را نمی‏توان انکار کرد ، چرابه « تربیت‏خود » کمتر می‏پردازیم؟

تربیت پخته کند هر خام را یک سازد بخت‏بد فرجام را

وا رهاند مرد را از بندگی مغز و معنی می‏دهد بر زندگی

انسان، در گیر و دار دو جاذبه قرار دارد: «الهی‏» و « نفسانی‏».

« نفس‏»، به گناه و پیروی از هوس‏ها و عمل به خواسته ی دل می‏خواند و... «خدا»، به ترک هوای نفس و تمایلات حیوانی.

از هر کدام اطاعت کنی، باید دیگری را نافرمانی کنی و به هر یک‏نزدیک شوی، از دیگری دور می‏گردی. مقتضای بندگی، اطاعت فرمان‏خداست و تسلیم امر و اراده «مولی‏» بودن.

اگر « بنده‏»ایم، طاعتمان باید. و اگر «مطیع‏» مولاییم، اطاعت و تسلیم ،باید در عمل و زندگی آشکار شود. و گرنه، چه فرقی میان آنکه «مولا» ندارد و آنکه مولایش خداست؟

« گناه‏»، معلول لحظات غفلت انسان و «خدا فراموشی‏» است. وقتی‏عقل، مغلوب نفس اماره شود ، محصولی جز گناه به بار نمی‏آورد. کسی تن‏به گناه می‏دهد و دل به معصیت می‏سپارد که از عواقب آن نیز غافل باشد ، یا بی خبر.

امام باقرعلیه السلام می‏فرماید:

«شگفتا از کسی که از ترس بیماری، از غذا پرهیز می‏کند، اما از ترس‏آتش، از معصیت ناپرهیزکار است!».

اما آنکه به عبودیت‏خود و ربوبیت‏خالق، معترف است، خود را در قیدطاعت مقید می‏داند و در بند « بندگی خدا» حس می‏کند ، نه یله و رها که هرچه می‏خواهد بکند و هر چه می‏خواهد بگوید و هرگونه که می‏خواهد باشد!مگر می‏توان خدا را عالم و بصیر و شاهد و حاضر و ناظر دید و گناه کرد؟

در لحظه گناه، شعله ایمان در دل فروکش می‏کند و گاهی هم به‏خاموشی می‏رسد.

...این چراغ را، روشن نگه داریم.

منبع : برگرفته از کتاب " گامی در مسیر " – جواد محدثی

تنظیم برای تبیان : داوودی