دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

۱۵ فوریه ۲۰۰۹ ـ اصول و تفسیر سوسیالیسم قرن ۲۱ که بزعم چاوس ونزوئلائی ها در رفراندم فوریه ۲۰۰۹ رای به اجرای آن دادند


پنج سال تمام از انتشار فرضیه سوسیالیسم قرن ۲۱ گذشت و نتیجه رفراندم ۱۵ فوریه ۲۰۰۹ راه را برای پیاده کردن آن باز کرده است و به همین سبب بوده است که بسیاری از تفسیرنگاران این رفراندم …

پنج سال تمام از انتشار فرضیه سوسیالیسم قرن ۲۱ گذشت و نتیجه رفراندم ۱۵ فوریه ۲۰۰۹ راه را برای پیاده کردن آن باز کرده است و به همین سبب بوده است که بسیاری از تفسیرنگاران این رفراندم را نوعی انقلاب آرام (بدون تخریب و خونریزی) تلقی کرده اند. فرضیه هوگو چاوس نخستین فرضیه سیاسی است که کار اجرای آن از دهه یکم قرن ۲۱ آغاز می شود.

چاوس از دیرزمان درصدد یافتن راهی ـ بزعم او، تامین وسیله خوشبختی بشر ـ بود با توجه به تجربه حاصل از نظام های سوسیالیستی در قرن ۲۰ و با ایجاد تغییرات متناسب با شرایط قرن ۲۱ در آن فرضیه ها، و مخلوط ساختن این نظرات با عقاید سیمون بولیوار ـ قهرمان ملی آمریکای لاتین ـ فرضیه سوسیالیسم قرن ۲۱ را اعلام داشت که دارای چهار ستون اصلی است:

۱ ـ توزیع عادلانه درآمد، رفاه و فرصت ها.

۲ - دمکراسی خلق.

۳ - استقلال اقتصادی و خودکفا بودن یک جامعه از این لحاظ.

۴ - بازگشت به انسانیت و پایان هرگونه فساد.

به این ترتیب؛ سوسیالیسم چاوس نوعی سوسیالیسم ملی (لاتینو ـ هیسپانیک) است. در آمریکای لاتین، مردم منطقه خودرا اعضای یک ملت واحد می دانند. اندیشمندانی که فرضیه چاوس (سوسیالیسم قرن ۲۱) را تفسیر کرده اند گفته اند که شکست سوسیالیسم شوروی عمدتا به خاطر فساد گسترده اداری و آلودگی مقامات و تظاهر آنها به ایدئولوژی حاکم و ضعف در آدمسازی (آموزش و پرورش و رسانه ها) به دلیل کمبود معلم و روزنامه نگار دلسوز و ماهر درکار خود بود که چاوس قطع فساد را یکی از اصول اصلی سوسیالیسم قرن ۲۱ [پایان دادن به هرگونه فساد و بازگشت به انسانیت] قرارداده است. به عبارت دیگر؛ تا فساد اداری و کمبود معلم و روزنامه نگار واقعی وجود داشته باشد سوسیالیسم پیاده نخواهد شد و این [قطع فساد]، عنصری است که مارکس و لنین به آن توجه آنچنانی نکرده بودند. خودکفا بودن در اقتصاد یعنی اینکه لازم نباشدبرای تامین مایحتاج داخلی و رفع نیاز روزمره زیر بار دیگران بروند و مجبورباشند به ساز آنها برقصند که عملی مغایر استقلال و حاکمیت ملی است. چاوس با توجه به شکست مسکو که برخلاف چین، انگیزه و میهندوستی را تضعیف کرد، توزیع برابر فرصت ها را بر توزیع عادلانه درآمد و رفاه (تامین مساوات) افزوده و تاکید بر ملی بودن (لاتینو بودن) فرضیه خود کرده لذا هدف صادرکردن آن را ندارد؛ اگر نتیجه کار رضایتبخش باشد دیگران به صورت داوطلبانه اقتباس کنند، نه کور ـ کورانه. چاوس دمکراسی خلق (رفراندم و نوعی ساویت) را جانشین دمکراسی سبک غرب کرده است و بمانند بسیاری

دیگر از اهل تفکر می گوید با آنچه را که درانتخابات برخی از کشورها دیده ایم؛ روش غربی ها دیگر دمکراسی نیست و نمایشنامه ای است که بازیگرانش قبلا با محاسبات اصحاب منافع انتخاب شده اند و در نتیجه بمراتب بدترند از حکومت های موروثی سابق. مثالی که می زند: انتخاب جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۰ یک نمونه از تئاتر دمکراسی به روش غرب بود. فرضیه چاوس در بطن خود ضدیت با سلطه دارد زیرا که تا قطع کامل ریشه سلطه و چنین تفکری، پیاده کردن هرگونه مسلک که با منافع دولت سلطه گر منافات داشته باشد دشوار خواهد بود و در نیمه راه از اصول خود منحرف خواهد شد که نمونه های متعدد آن در نیمه دوم قرن بیستم تجربه شدند و .... در پی تایید پیشنهادهای او در رفراندم ۱۵ فوریه ۲۰۰۹ چاوس خطاب به ونزوئلایی ها گفت: آنانکه در رفراندم رای «بله» دادند، این «بله» را به سوسیالیسم گفتند و فرضیه او ـ «سوسیالیسم قرن ۲۱» را تایید کردند و به وی ماموریت اجرای آن را دادند. او افزود که رفع محدودیت دوره ای ریاست جمهوری و مقامات انتخابی دیگر را (که قبلا دو دوره متوالی بود) تنها برای پیاده کردن سوسیالیسم قرن ۲۱ درخواست کرده بود و آنچه را که خواسته بود دریافت کرد. او از مردم خواسته بود که امکان ادامه خدمت بدهند تا به نگرانی، اندوه و نابرابری ها پایان دهد. او گفت : من در این دنیا جز شادی انسان چیز دیگری را نمی خواهم و شما با «بله» گفتن در رفراندم ۱۵ فوریه ۲۰۰۹ "ماموریت تامین شادی و نیکبختی" به من دادید.