جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پرسه در خیال


پرسه در خیال

«واقعیت» ساخته «متئو گارونه»

حقیقت واقعیت موجود است، نه آن چیزی که میل به باور آن داریم. فیلم متئو گارونه نیز به شیوه‌یی خردمندانه سعی در روایت این مساله دارد. روایت انسانی که قادر به پذیرش خود با ظرفیت‌های موجودش نیست. او به گونه‌یی با آرمانگرایی‌های مضحک پی فرار از خود است و تمام کارهایش انگار همه تلاشی است برای رهایی از خودی که برایش سرافکندگی به بار می‌آورد. لوسیانو دنبال نقابی می‌شود. او سال‌ها سرگرم کاری است که به واقع علاقه‌یی به آن ندارد. به سختی زندگی خود را می‌گرداند ولی به هر روش که شده صورتش را با سیلی سرخ نگه می‌دارد. به فکر پیشرفت است اما نه پیشرفتی که سبب رضایت درونی‌اش شود.

او جلب تایید دیگران را می‌خواهد و ارزش خود را در گرفتن تایید از دیگران می‌یابد، به بیانی گفت‌وگوی درونی‌اش همواره این است که من خوبم اگر تایید دیگران را داشته باشم. در بعد تیپ‌شناسی او شدیدا مهر طلب است. برای شاد کردن دیگران و جلب‌توجه‌شان در مجلس عروسی خود را به شکل زنی درمی‌آورد و رفتاری طنزآمیز بروز می‌دهد. با نگاهی آکنده از حسرت به هنرمند معروفی که به مجلس عروسی دعوت شده می‌نگرد و به هر قیمتی سعی دارد به او نزدیک شود. او حتی به گونه‌یی خود را مردی لایق مردانگی و در قامت مردی موفق نمی‌بیند. به همین دلیل در زندگی روزمره و عالم واقع مردی خوش هیکل و با ظاهر و لباسی خوب است و هنگام حرکات نمایش‌اش به قامت و ظاهر یک زن در می‌آید تا از حقارت‌هایش فرار کند. اینها همه بیانگر جریانات نا‌خودآگاه ذهن اوست.

اما به چه دلیل او این گونه شده؟ اریک برن روانپزشک نامدار امریکایی و بنیانگذار مکتب روانشناسی تحلیل رفتار متقابل در توضیح شکل‌گیری شخصیت انسان از مقوله‌یی مهم به نام پیش‌نویس زندگی یاد می‌کند. برن شخصیت انسان را شامل سه بخش والد، بالغ و کودک می‌داند. انسان بابعد کودک خصلت خود پا به عرصه وجود می‌نهد و آموزه‌هایی از والدینش می‌گیرد که آنها را در خود درون فکنی می‌کند و به بیانی والدینش را در نا‌خودآگاهش همیشه نگه می‌دارد و این به تعریف و دیدگاه او از زندگی شکل می‌دهد. بعد کودک شخصیت که به بیانی اصیل‌ترین قسمت شخصیت انسان است همیشه در پی کسب نوازش و تایید است اما گاهی این نوازش‌ها از جانب والدین بی‌قید و شرط نیست و این نوازش‌ها برای کودک نیست بلکه برای اعمالی است که او انجام می‌دهد و کودک درمی‌یابد که من به خودی خود خوب نیستم مگر اینکه کار خوب و ارزشمندی انجام دهم و نوازش والدین را دریافت کنم. والدینی که نوعی اقتصاد نوازشی را برقرار کرده‌اند.

این فرد مثل لو سیانوی فیلم همیشه در پی انجام دادن کاری ویژه است. هیچ گاه از زندگی خود لذت نمی‌برد، او در لحظه لحظه‌های زندگی در پی دریافت نوازش جمع به هر قیمتی است، که بر آلام کودک آسیب دیده درونش مرهمی گذارد. زیرا ناله‌یی از درونش او را می‌آزارد و اضطرابی وجودی در او فراهم می‌آورد. او در کودکی درمی‌یابد که باید با شیرین‌کاری و طنز دل دیگران را به دست آورد تا با او دوست باشند زیرا خود را به خودی خودی فاقد ارزش و اعتبار می‌داند. حتی او در جایی دیگر وقتی در توهم وجود بازرسانی از طرف تلویزیون است تمام دارایی خود را به فقرا می‌دهد، اما نه برای کسب آرامش به جهت انجام کار خیر بلکه برای گرفتن تایید بازرسان خیالی و از آن مهم‌تر گرفتن تایید مردم اطرافش. او پس از انجام هر کاری به گونه‌یی در چشم دیگران می‌نگرد گویی که از آنها می‌پرسد که حالا دوستم دارید؟ حالا آدم خوبی هستم؟ لوسیانو انسانی خوب ولی از درون ویران است و زخمی از درون آزارش می‌دهد.

او به اشتباه معالجه زخم را در جلب تایید دیگران و پر کردن بانک نوازشی خالی خود می‌یابد، دریغا که مخزن این بانک سوراخ است و هرچه آن را پر می‌کند حاصلی ندارد. او صرفا با استفاده از مسکن مهر طلبی و اعتیاد به آن تسکین زود گذر به آلام مانای خود می‌دهد. او سال‌ها از جریانات نا‌خود‌آگاه خود فرار کرده اما در شرایط حساس این محتویات سدهای خود آگاهش را تا حدی در می‌نوردند و او دیگر به گونه‌یی بارز‌تر حقایق وجودی خود را نشان می‌دهد. او دیگر کاملا به ساحت خیالی شخصیت خود پناه می‌برد و در آن ساحت زندگی می‌کند.

لوسیانو مغازه ماهی‌فروشی‌اش را می‌فروشد و تمام دارایی‌هایش را به فقرا می‌دهد و دایم جلوی تلویزیون به تماشای مسابقه‌یی که در حسرت شرکت در آن است، می‌نشیند. او فکر می‌کند تعداد زیادی بازرس در پی او هستند تا گزارش کفایت یا عدم کفایت او را در مسابقه بدهند. حتی وقتی جیر جیرکی به خانه‌اش می‌آید فکر می‌کند که بازرسان آن جیرجیرک را به خانه‌اش فرستاده‌اند. کار تا جایی پیش می‌رود که او دیگر رسما از دو زن می‌پرسد که چه زمان برای مسابقه پذیرفته می‌شود در حالی که آنها بازرس نیستند و لوسیانو حتی نمی‌خواهد بازرس نبودن آنها را بپذیرد. یکی از مهم‌ترین این حقایق واقعیت‌ها و ظرفیت‌های شخصی است. هر شخص با توجه به ظرفیت‌های خود محترم است و انسانی با حق زیستن، اما لوسیانو تعریف دیگری را از والدینش از ابتدای حیات دریافت کرده و او ارزشمند است اگر کاری خوب و ارزشمند انجام دهد. به بیانی او خوب است اگر خود حقیقی‌اش نباشد. نقطه قوت فیلم در پایان خردمندانه آن است. کم‌کم انسان‌های دیگر آینه‌یی پیش روی لوسیانو برای خود‌شناسی او می‌شوند. او با پند و اندرز و نصیحت به خود نمی‌آید و به اشتباهش پی نمی‌برد زمانی که شبانه از در و دیوار مکان مسابقه بالا می‌رود و به آنجا می‌رسد و در عین خنده‌هایش انسان‌های بی‌هویتی را می‌یابد که دایم در معرض دید دوربین‌ها هستند.

حتی زمانی که در آینه می‌نگرند شخصی آنها را از سمت دیگر آینه می‌بیند. آنها آنقدر توسط دیگران دیده می‌شوند که هیچ محیط خصوصی‌ای ندارند، البته در واقع خودشان هم همین را می‌خواستند. آنها می‌خواستند دیده شوند، جلب‌توجه کنند و تایید بگیرند زیرا دردی از درون آنها را می‌آزارد و شاید وقتی لوسیانو آنها را می‌بیند احساس خوشبختی می‌کند زیرا او هنوز معانی و ارزش‌های دیگری هم در زندگی دارد که حاضران در مسابقه ندارند، همسر و فرزندانش و خانواده‌یی گرم که با وجود تمام اشتبا‌هات‌شان حالا او را بی‌قید و شرط پذیرفته‌اند و او دیگر احتیاج به این همه نمایش و دلربایی ندارد زیرا همه اینها عطشی بود که حاصل عدم دریافت نوازش بی‌قید و شرط از جانب خانواده‌اش بود.

در پایان لوسیانو کودکانه روی یک تخت دراز می‌کشد و به آسمان می‌نگرد و دوربین از او دور شده و به سمت بالا می‌رود و شهری را از بالا نشان می‌دهد. در سکانس آغازین فیلم هم شهری از بالا دیدیم که کم کم نگاه‌مان به جزییات و انسان‌هایش رسید. شاهد یک عروسی نمایش‌گونه برای جلب‌توجه بودیم، از سبک برگزاری آن تا دعوت از یک به ظاهر هنرمند معروف. کارگردان دو نما درصدد بیان یک اپیدمی در جامعه خود است و اینکه انسان‌ها برای فرار از خود چه راحت در بازی‌های دیگران غرق می‌شوند. آنها هیچ کدام نمی‌خواهند بپذیرند که حقیقت واقعیت موجود است و نه دریافت مطلوب و دلخواه بشر. موضوعی که هوشمندانه در انتخاب نام فیلم هم رعایت شده است.

آرمان وطن‌دوست