یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سوررئالیسم, مکتبی حادثه جو


سوررئالیسم, مکتبی حادثه جو

سوررئالیسم یکی از دو مکتب بزرگ و اثر بخش قرن بیستم است که تأثیری ژرف وعمیق بر ادبیات و سینما و عکاسی و نقاشی و هنرهای دیگر این قرن داشت

سوررئالیسم یکی از دو مکتب بزرگ و اثر بخش قرن بیستم است که تأثیری ژرف وعمیق بر ادبیات و سینما و عکاسی و نقاشی و هنرهای دیگر این قرن داشت. سوررئالیسم به معنای «مافوق واقعیت»، فعالیت های درونی، ذهنی و مغزی انسان است که با رؤیا توأم شده و به صورت یاد و خاطره در می آید. این رؤیاها اضطراب آمیز، وحشت انگیز و گاهی بی معنا است و از ضمیر ناخودآگاه سرچشمه می گیرد. سرکشی انسان در برابر پوچی و بی ثباتی جهان موجب پیدایش این مکتب شده است. سوررئالیسم بیشتر از هر چیز مکتب عصیان و طغیان و سرکشی و شورش و رهایی انسان از هر گونه اسارت و اهمیت ندادن به هر چیزی است که به آن ارج داده می شود. نخستین اندیشه این مکتب از سه مقاله از کتاب «ملال پاریس» اثر شاعر نامدار فرانسه، شارل بودلر نشأت گرفته است.

بودلر در این سه مقاله فرار از محدودیت های زندگی و غوطه ور شدن در دریای وهم و خیال، و گریز از واقعیات تلخ زندگی و جهان را شرح می دهد. پس از او آرتور رمبو بود که در سرکشی انسان، علیه سرنوشت بشری و سیاه خود، اولین عصیانگر سوررئالیست ها محسوب می شد. او بر تیره بختی و سرنوشت انسانی خود می شورد و طغیان می کند و تمام پستی و بی ارزشی جهان را آشکار می سازد و نمی پذیرد. پس از او ژرار دو نروال بود که فعالیت های مغزی رؤیاگونه را قبل از اینکه کسی نامی برای آنها بیابد، «مافوق واقعیت» نامید. به عقیده او، رؤیا، انسان را به درون خود می برد و واقعیت این خیال، کمتر از واقعیت جهان واقع نیست. آندره برتون بعد ها درباره نروال گفت: «روح سوررئالیسم در «نروال» حلول کرده بود.» پس از به وجود آمدن نظریه های «فروید» در اوایل قرن بیستم، گفته های این روانپزشک بزرگ بیشترین تأثیر را در سوررئالیسم بجا گذاشت.

آندره برتون در سال ۱۹۲۴ توانست با تأسیس مکتب جدیدی به نام «سوررئالیسم»، سیل خروشان ذهن جوانان عصیانگر را هدایت کند. در اوایل کار، معنی سوررئالیسم برای خود برتون هم روشن نبود ولی توانست با همکاری فیلیپ سوپو، پل الوار، لوئی آراگون و چند تن از دوستان خود، معنای دقیقی به این مکتب بدهد.

برتون کلمه سوررئالیسم را «یک عمل غیر ارادی ذهن» تعبیر می کند؛ به این منظور که فعالیت های واقعی فکر را بوسیله گفتار یا نوشته یا به طریق دیگر بیان کند. به عقیده او «حالات هشیاری انسان بیدار یک جلوه محدود از فعالیت ذهنی است که قیود خارجی و تاثیر اراده و توجه آن را زیر فشار قرار می دهند و پس می زنند و تابع روش مصنوعی عقل می سازند.» وقتی دو نفر با یکدیگر صحبت می کنند، اندیشه شان در قالبی است که برای همدیگر قابل فهم باشد ولی وقتی کسی تنهاست یا در خواب است یا به مواد تحریک کننده، پناه برده است قالب اندیشه اش به کلی متفاوت با انواع اندیشه های دیگر است و اصالت درون و فکر عریان او را نشان می دهد، پس چه عیب دارد که ما از این حالت برای بیان عقاید و مفاهیم خود نیز استفاده کنیم. با توجه به این نکات، برتون در آخر به این نتیجه رسید که: «من ایمان دارم که در آینده ... خیال و واقعیت، در یکدیگر حل می شوند و از مجموع آنها یک نوع واقعیت مطلق یا اگر بتوان گفت یک مافوق واقعیت حاصل خواهد شد.»

سوررئالیست ها در این مورد با یکدیگر اتفاق نظر داشتند که «خود آگاهی یا هوشیاری، حصاری است گرداگرد ذهن انسان، این حصار باید ویران شود تا بتوان به قلمرو ذهنی وسیعی که در مقابل آن، «ناهوشیاری» قرار دارد، دست یافت.» هدف سوررئالیسم این بود که خود را از عالم واقع و حصار هوشیاری رها کند. آنها برای رسیدن به این اهداف، هفت فن را پایه گذاری کردند.

▪ فن اول: هزل(هزل یعنی روح سرکش آدمی خرافات را نمی پذیرد و خنده وسیله ای است برای بی اعتنائی به واقعیات این جهان پست)،

▪ فن دوم: استفاده از عجایب،

▪ فن سوم: غوطه ور شدن در دریای وهم و خیال،

▪ فن چهارم: راه بردن به عالم جنون،

▪ فن پنجم: استفاده از اشیای ورای واقع (این فن را «برتون» در خواب کشف کرد. شبی در خواب، در هفته بازاری کتابی عجیب می یابد که عطف آن، پیکر چوبی جنی بوده و با آنکه جلد کتاب اندازه طبیعی داشته، مانع ورق زدن آن نمی شده است و ورقها از پارچه پشمی کلفت سیاه بوده اند. در خواب کتاب را می خرد و وقتی بیدار می شود افسوس می خورد که از کتاب خبری نیست.)

▪ فن ششم: بازی لاشه لذیذ

▪ فن هفتم: نویسندگی بی اراده است.

این هفت فن در تمامی آثار سوررئالیست ها تأثیری بسزا داشت.

دلیل پایدار نبودن این مکتب در قرن بیستم این بود که بیشتر پیروان آن دارای هیجانات آنی و لحظه ای بودند و با بیحوصلگی تمام، بیشتر وقت و نیروی خود را صرف ستیزه با دیگران می کردند و فقط در ویران کردن با یکدیگر همداستان بودند ولی به درستی معلوم نبود که چه چیز باید ویران شود. در میان سوررئالیست ها بین نظر و عمل، دره ای عمیق وجود داشت و آنها واقعاً مرد عمل نبودند. برتون خود در اینباره می گوید: «دیگر عمل کردن هم مانند میل به رسوا شدن غیرممکن شده است.» و لوئی آراگون درباره سوررئالیسم و پایان غم انگیز دوستی و مرگ این گروه می گوید: «چه سعادتی است که دوستانی داشته باشیم که گاهی به نزدمان بیایند و دستمان را بفشارند، در حالی که خود می دانیم از عمرمان چیز زیادی باقی نمانده است.» و آنتونن آرتو، بنیانگذار تئاتر شقاوت، در این مورد می گوید: «از حادثه جوئی سوررئالیسم چه باقی ماند؟ اگر امید بزرگی را که به نومیدی کشید، کنار بگذاریم دیگر حاصل ناچیزی در بر داشت... این خشم، این نفرت سوزان که بر نوشته ها ریخته شد، کاری بارآور است، شاید بعدها روزی حاصلی داشته باشد.»

شهرام امیرپور سرچشمه



همچنین مشاهده کنید