پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
بازآفرینی قیام امام حسین
«...وای بر تو! آیا می خواهی با من بجنگی؟
آیا از خدایی که بازگشت همه به سوی اوست، نمی ترسی؟»
امام حسین (ع)
● اشاره
سوگواری برای از دست رفتگان، به خصوص اشخاصی چنان برجسته که به اسوه و اسطورهای در نزد وجدان جمعی یک ملت بدل شدهاند، در جوامع و فرهنگهای مختلف آمده است و گر چه در برخی از ادیان منع شده، اما با این همه به حیات و بازآفرینیاش همراه با فراز و فرودهای مختلف ادامه داده است؛ به ویژه اگر مرگ آنان با یک تراژدی همراه بوده باشد. قیام و شهادت امام حسین، میترا، سیاوش، مسیح و... از این جمله اند.
● سوگواری و تعزیه پیش از اسلام در ایران
تعزیت یا تعزیه به معنای به صبر فرمودن و تسلی دادن و امر کرده به صبر، آمده است[۱] و تعزیه از ریشه تعزیت و معنی لغوی آن، تسلی دادن، عزاداری و سوگواری است و مفهوم اصطلاحی آن به نوعی نمایش مذهبی و سنتیِ شهادت شخصیتهای دینی و اسطوره ای اطلاق میشود[۲]. پیش از اسلام، در ایران زمین و ماوراء النهر، مراسم «سوگ سیاوش» و «مصائب میترا» برگزار میشد. میتراییسم که دینی مشترک بین ایرانیان و هندی ها به شمار می رفت، از آیین های مختلفی برخوردار بود که یکی از آن ها، مصائب میترا بود[۳]. در این دوره ایرانیان در حین مراسم آئینیشان، واقعهء ترداژدیکِ مصائب میترا را به مراسم اسطورهای خاطرهء وی بدل میساختند[۴]. سیاوشان که در حقیقت آیین سوگ سیاوش بود و همچنین شبیه سوگ سیاوش در ایران زمین برگزار میشدند و طی آن ها، شخصیت قدسی و اساطیری او که سبعانه به دست دشمنانش کشته شد، تقدیس و تکریم میشود. مکان هایی که این آیین ها در آنجا برگزار می شد، به همین نام خوانده می شد که تعدادی از آن ها تا به امروز باقی مانده است[۵]. در بخشی از مراسم، شبیه سیاوش را روی محملی بر دوش قرار داده و گریهکنان و سینهزنان در کوی و برزن میچرخاندند[۶]. این آیین ها و نمایش ها در سراسر مناطق آسیای میانه و ایران زمین گسترش داشته و بر پا می شدند. برخی از قراین نشان می دهند که قدمت آن ها به سه هزار سال پیش از میلاد بر می گردد[۷] و از ظروف سفالی و حفاری های باستان شناسی گرفته تا ته نشین آن ها در مراسم مردم محلی، هنوز می توان رد پای سیاوشان را در آن شناسایی کرد[۸]. به نظر میرسد، این آئینها بعدها پس از اسلام آوردن ایرانیان و واقعه کربلا، با تغییراتی در تعزیه های حول محور عاشورا مستحیل شدند.
در برخی مدارک مانوی به نام تعزیه بر میخوریم. در کتاب الفهرست ابن الندیم، بخشی که از نامِ رسالههای مانی سخن رفته است، به رساله «جبریاب در تعزیه» برخورد میکنیم[۹]. این در حالی است که از برخی نوشتههای مانوی به زبان فارسی میانه ـ با نامِ «اشکهای مادر» ـ چنین بر میآید که عزاداری پس از مرگ در نزد مانویان، همچون زرتشتیان نهی شده بود[۱۰]، که خود حکایت از آن دارد که مراسم تعزیه و سوگواری نزد برخی از مردم آن دوران برگزار میشده، که توسط این ادیان منع شده است. با این همه، مانویان در مراسم و نیایشهای خود به کرّات از مانی و ترژادی رنج و مرگ او یاد میکردند. آنها مزامیری را با آواز میخواندند، به طوری که یک سرودخوان، شعری را خوانده و بقیهء گروه عبارتی را با هم تکرار میکردند. هر مزمور معمولاً با نیایشی به پایان میرسید که برای خداوند، مسیح، مانی، برگزیدگان و سایر شهدای مانوی دسته جمعی میخواندند[۱۱]. آنان برای شهادت مانی و پیرواناش به جای عزاداری، جشنی آئینی میگرفتند. در عید موسوم به «بما» که مهمترین جشنشان بود، هدف اصلی یادآوری شهادت مانی بود و چنین تصور میشد که مانی به شکلی نامریی در آن ضیافت حضور مییابد و تختی خالی را که مظهر حضور سرورِ از دنیا رفتهشان بود، بر پا میکردند[۱۲].
● سوگواری و تعزیه در صدر اسلام
در زمان حیات پیامبر اسلام و سه خلیفه بعد از او، هیچ گونه مراسمی که برای تعزیت یا حتی عزاداری جهت مردگان برگزار شود، گزارش نشده است؛ همان گونه که هم اینک اهل تسنن هیچ گونه مراسم عزاداریای برای پیامبر، صحابه و شهیدان صدر اسلام برگزار نمیکنند. چنان که در تاریخ آمده است، تنها پس از کشته شدن خلیفه سوم، عثمان بود که معاویه، هر سال طی نمایشی در بارگاهش در دمشق، آن واقعه را چند سالی تجسم عینی میبخشید[۱۳]. احتمال میرود که معاویه به سبب نزدیکی با روم شرقی برخی از نمایشها و آئینهای مسیحی را همچون «میستر»ها و «میرکل»های مسیحی، الگو قرار داده است[۱۴]. در سرزمینهای اسلامی تا مدتها پس از شهادت امام حسین نیز تعزیت و عزاداری برگزار نمیشد و آغاز آن به سالها بعد بر میگردد.
● سوگواری برای امام حسین
بر اساس برخی از قراین، سوگواری برای امام حسین از دوران آل بویه آغاز شد و به تدریج با نفوذ در عامهء مردم کوچه و بازار، شاخ و برگهایی یافت، و در دوران صفویه با حمایتهای حکومتی هر چه بیشتر بسط یافت[۵۱]، به طوری که به روضه خوانی، نوحه خوانی، خطبه خوانی، سینه و زنجیر زنی، دسته گردانی، نقالی، فضایل خوانی، مناقب خوانی، شبیه خوانی و شبیه سازی و تعزیه تقسیم شده و گسترش یافت. آن گونه که از برخی شواهد بر می آید، تعزیه و شبیه حماسهء عاشورا نخست در عزاداریهای دیلمیان پدیدار شدند[۱۶] و از دوران صفویه هر چه بیشتر در ایران نضج یافتند، که متأثر از عوامل داخلی و خارجی آن دوران بودند. تعزیهها به تدریج به اَشکال مختلف ثابت، مجلسی، میدانی و سیار و دورهای نمود یافتند[۱۷]. اما ریشه عزاداری و تعزیه به ازمنه بسیار دور در ایران زمین بر میگردد.
● تاریخچه تعزیه از امام حسین تا سایر شهدا در ایران
پس از آن که اسلام به سرزمین ایران تسلط یافت و بعد از این که رسوم و آئینهای جدیدی به آن افزوده شد، به تدریج مراسمی مذهبی به نام شبیه و تعزیه در نزد شیعیان متداول گشت که نمایشهای اصلی آن به وقایع تاریخی ـ مذهبی کربلا و شهادت امام حسین و یارانش میپرداخت[۱۸] و تنها به دو روز تاسوعا و عاشورا محدود میشد، ولی به تدریج به دهه محرم و سپس کل ماه محرم تعمیم یافت. تعزیه ها که ابتدا به وقایع کربلا محدود می شد به تدریج به وقایع پیش و پس از آن توسعه یافت و از کوفه تا شام را در برگرفت و از تعزیه شهدای کربلا به تعزیههایی برای شهادت حضرت علی، رحلت پیامبر و شهادت امام رضا و امام حسن و سایر امامان توسعه یافت[۱۹] و نمایشهایی فرعی، که به شهادت مسلم و دو طفلانش، اسارت و بردن به شام و نظایر آنها معطوف بود، شکل گرفت[۲۰] و آرام آرام نمایشهای مذهبی دیگری در جوارشان زاده شد که داستان زندگی، رنج و مرگ امامزادگان (تعزیه امام زاده ابراهیم، تعزیه شاهچراغ، تعزیه امام زاده داوود، تعزیه حضرت معصومه و غیره) و شهیدان شیعه را نقل میکرد که برخی از آن ها در کتاب روضه الشهدا آمده است[۲۱]. آن گاه تعزیه های متعدد دیگری که به ایمان آورندگان به اسلام و تشیع بر می گشت، متولد شدند؛ همچون تعزیه زوّار غریب، تعزیه پسرفروش، تعزیه قانیا سلطان ارمن و غیره[۲۲]. تعزیه بردار کردن منصور حلاج نیز خود قابل تأمل است و حکایت از ظرفیت بالقوه تعزیه در جهت شناخت فرهنگ شهادت مظلومانه دارد.
البته تعزیه نخست نزد مردم عامی ظهور کرد و توسط اکثر علما و روحانیت باسواد منع شد و به همین سبب بود که ابتدا در میادین و چهارراه ها برگزار می شد، نه مساجد[۲۳]. چرا که از یک سوی در ابتدا با بسیاری از باورهای خرافی و حتی رفتارهایی که در شأن شهدای کربلا و اهل بیت پیامبر نبود، در همآمیخته بود و از سویی دیگر نوعی بدعت شمرده می شد و ساختن شمایل از پیامبران و مقدسان در اسلام به شدت منع شده بود و بسیاری از روحانیون به درستی عقیده داشتند که برای انجام کاری صواب نباید به طریقی ناصواب و حتی بعضاً حرام متوسل شد. اما تعزیه به تدریج در میان روحانیون پذیرفته شد، زیرا مخالفتها و نقدهای روحانیت آگاه منتهی به جرح و تعدیلهایی در باورهای خرافی آمیخته با تعزیه شد، که در نتیجه، آن را با رعایت شرایطی مجاز و مشروع دانسته و به صورت رفتاری دینی در آورد که میتواند بر ایمان مومنان بیافزاید و موجب پالایش روح گردد[۲۴].
پیش از همه، خارجیانی که به ایران سفر می کردند، به مراسم سوگواری و تعزیه توجه و علاقه نشان دادند و با پرسش و جستجو می خواستند هر چه بیشتر از ابعاد و دامنه مختلف آن آگاهی یابند. یکو چرولی ایتالیایی به کمک علی هانیبال تعداد قابل ملاحظه ای از تعزیه ها را گردآوری کرده و در کتابخانه واتیکان ثبت کردند. چنان که الئاریوس آلمانی در سفرنامه اش می گوید، مراسم عزاداری و تعزیه بسیار مورد توجه بازاریان نیز بوده و هر یک از اصناف دسته ویژه خود را داشتند[۲۵]. تاورنیه نیز از شور و هیجان شرکت کنندگان در مراسم خبر می دهد، به طوری که حتی گاه طی آن جذبه به تشنج منتهی می گردید[۲۶]. و خلاصه اشخاص تحصیل کرده و هنرمندان نیز با توجه به وجوه فرهنگی و هنری و به ویژه جنبههای نمایشی و دراماتیک آن در ایران زمین پذیرای اش شدند.
تعزیه به تدریج از شبیهخوانی محض به نمایشی مفصل و پیچیده بدل شد. تعزیه گاه با آواز و موسیقی نیز همراهی میشد. آوازهای مقامی منبع اصلی تغذیه آن بود. گاه آوازها پیوندی خاص با وجه دراماتیک تعزیه مییافت، به طوری که هر یک از شخصیتهای تعزیه، به اقتضای نقش، آوازها را در مایه و آهنگ خاصی میخواندند[۲۷]. با تکامل تعزیه، تعزیهگردانی نیز پدید آمد که هر از گاهی مقام و صدای موسیقی و آواز را به اقتضای وقایع تغییر میدادند. کلیه وسایل مورد نیاز نمایش تعزیه از طریق موقوفات مردمی تهیه میشد که هر کس به قدر وسع خود مشارکت میکرد. برخی رنگها نیز در تعزیه معنایی نمادین دارند؛ به خصوص رنگ لباسها که رنگ سبز و سفید برای شهادتخوانها، سیاه برای سوگواری و سرخ برای اشقیاخوانها بود که گاه سرخ به نشانه خون امام حسین و شهدا نیز به کار می رفت[۲۸]. اما زنان نیز که هرگز در تعزیه بیکار ننشسته بودند، به تدریج سعی کردند از پشت صحنه تعزیه به روی صحنه بیایند. در حالی که در تعزیه ها نقش زنان را نیز مردان بازی می کردند، زنان تعزیه های مستقل خودشان را روی صحنه بردند که نقش مردان را نیز زنان ایفاء می کردند. چنین تعزیه هایی تنها در محافل زنانه برگزار می شد و حضور مردان قدغن بود. البته چنان تعزیه هایی تنها در مجالس رجال و اعیان امکان برپایی داشتند.
به منظور وسعت بخشیدن به تعزیه حاشیهخوانی یا گریز ساخته شد. آنها مبتنی بر قصص توراتی و قرآنی و افسانهها و اساطیر حماسی و ملی بودند[۲۹]. از سویی دیگر، تعزیه ها شدند، سراسر غم و ماتم؛ چرا که تراژدی ای تاریخی-اسطوره ای را روایت می کردند، از این روی حزن انگیز بودند. اما مردم دریافتند که به طریقی دیگر نیز می توان تعزیه را پیش برد. با دست انداختن دشمنان دین و قاتلان عاشوراییان؛ پس نمایش های "مضحک" و "گوشه" در کنار تعزیه نیز به وجود آمد که نشاط آور و سرگرم کننده و ساده و عامیانه بود، که در ابتدا، پیش درآمد تعزیه به شمار میرفت، ولی پس از مدتی مستقل از آن تغییر موقعیت داد[۳۰].
در تعزیه تنها بخشی از صحنههای دراماتیک کربلا و شهادت امامحسین توسط نمایشگران ارایه داده میشود و بقیه آن به وسیله تجسم تماشاچیان تکمیل میشود؛ زیرا هدف این است که تماشاچیان از طریق درگیری فعالانه ذهنی خویش، هر چه بیشتر متأثر و متألم شوند. البته اگر صحنه سازی و پردازش و اجرا مکفی نباشد، بیننده نمی تواند به فضایی دست یابد که دچار تألم شده و بقیه روایت را در ذهن تکمیل کند و باید تعادلی بین ارایه نمایش با واگذاری وجهی از آن به ذهن بیننده وجود داشته باشد. تعزیه که در گذشته در شهر و روستا و در بازاچهها، میادین، حیاط مساجد و کاروانسرها، به صورت مردمی انجام میشد، به تدریج با حمایتهای حکومتی پایش ابتدا به تکیهها و اینک نمایشهای خیابانی و حتی صحنه تئاتر نیز باز شده است.
مراسم سوگواری امام حسین که با سینه زدن و زنجیر زدن عزاداران در قالب صفوف و حمل علم، بیرق و چهلچراغ و موسیقیِ سنج و دمام همراه است، در شهرها و روستاها تا پاسی از شب ادامه دارد و بسیاری از جوانان و خانواده در بیرون از منزل میمانند تا نظارهگر آن باشند. این مراسم در جنوب ایران با چنان حرارتی انجام میشود که انگار تراژدی تاریخی هم اینک اتفاق افتاده است. اما آنچه باید هدف اصلی این مراسم قرار گیرد و از یادها نرود، همان است که مسیح بشارت داده بود؛ نمودی از امکان پیروزی بر جباران و دژخیمان در عین مظلمویت است که معمولاً عکس آن طریقی تحقق مییابد، که پنداشته میشود و نشان از طنین پیروزی عاطفهء سخن بر منطق شمشیر دارد و ندا میدهد: چه بسا آن که بازنده دیروز انگاشته میشود، برندهء آینده فردا خواهد بود.
● روحی مشترک در صور مختلف یک اسطوره عام
تراژدیهای میترا، سیاوش، امام حسین، حلاج، مانی و مسیح دارای فصل مشترکی است که نفس اسوه و اسطورهء آنان را بیان میکند. فصل مشترکی از زندگی مرگ و وقایع آمده بر سر آنان که موجب تکریم و تقدیسشان شده است. یک اسطورهء عام با گسترش و کامل شدن به «نوع مثالی» خود بدل میشود که آن شامل جمع شدن در شخصیتی تاریخی ـ اساطیری است. یک اسوهء نوع مثالی، چنان که در "صورت ازلی" میپندارند، مجموعهای از خصایص از پیش تعیین شده نیست، بلکه حاصل جمع کلیه گفتارها و رفتارها و وقایع گذشته بر شخصیتی است که خود را طی زندگی واقعیاش میآفریند، در اذهان به گونهای اساطیری زنده میماند و در طول تاریخ توسط پیروان و مخاطبان خود بازتعریف، بازشناسایی و گاه بازآفرینی میشود. صورتی ازلی نیست، زیرا نمونههای اسطورهای با وجود تشابهات، تمایزات و تفاوتهای مهمی نیز با هم دارند. در حالی که اسطورههای میترا و مسیح دارای هویت منجیای نیز هستند که باز خواهد گشت، در مورد امام حسین، آن مسئولیت به اسطورهای دیگر، یعنی حضرت مهدی موکول شده است و حلاج دارای آن نیست و سیاوش یا فاقد آن ویژگی است یا حداقل ما اطلاعی از آن نداریم. در مانویت، منجی به سه طریق ظهور میکند؛ نخست از طریق اشخاصی چون مسیح و مانی، دوم پس از مرگ و خروج روح از جسم، هر شخصی منجی خود را مشاهده میکند و سوم در نبردی بزرگ در آخرین درام آخرت که پیروزی جمیع پرهیزگاران پیشگویی میشود. برخی از آنها دارای رستاخیز زمینی، بعضی فاقد آن، یکی رستاخیز استعاری (رویش به مثابه گیاه پرسیاوشان) و تعدادی رستاخیز آخر زمان را دارا هستند.
این در حالی است که گاه تشابهاتی متعدد بین این شخصیت اساطیریِ مظلومیت با شخصیتهای اساطیری دیگر وجود دارد، اما آنها از نفس اسطورهء مظلومیت نیستند؛ همچون تشابهای که بین سیاوش با هیپولی توس، یوسف کنعانی، یین کیائو، یحیی، دوموزی و آدونیوس دیده میشود[۳۱]. در باورهای پیروان این اسطورهها نیز، جایی که اکثراً برای مصائب و مرگِ اسطورهشان عزاداری میکنند، برای مانی جشن میگرفتند و عزاداری حتی گناه شمرده میشد. در مورد حلاج تنها تعزیهای در دورهای کوتاه گزارش شده و در خصوص عثمان که اسوه از خیلی جهات ویژگیهای نمونههای مشابهاش را ندارد، گر چه باور به کشته شدن مظلومانهء او در نزد اهل تسنن وجود دارد. در حالی که برخی، یک انسان مومن، دیگری یک اسوه، مواردی تا سطح اسطوره، یک نمونه عارف و صوفی، بعضی در جایگاه منجی و پیامبر و تعدادی تا افق یک افسانه و یکی دو مورد حتی تا مقام الوهیتِ تجسد یافته رسیدهاند!
اسطوره مظلومیت، تقلید و تکرار نیست، چون وقتی سرمشق گم میشود، باز در زمان و جایی دیگر پدیدار میشود و در ادیان و آئینهای گوناگون بروز میکند. بازآفرینی است، چرا که مثل هر آفرینشی، با وجود فصل مشترک با نمونهء آفرینشهای دیگر، در هر یک از خلاقیتی بدیع نیز برخوردار است. بازآفرینی است به این دلیل که بخشی از آن توسط اسطوره و بخشی دیگر توسط باورمندان و مخاطبان آفریده میشود. اسطورهء عام زندگی و مرگِ مظلومانه، نمودی است که از زندگی و مرگ میترا، سیاوش، مسیح، مانی و امام حسین و... متصاعد شده و در ذهن باورمندانشان مینشیند تا در قلبشان به ایمانی بدل شود، به طوری که ممکن است آن تراژدی را به گونهای بازآفرینی کنند که یا به باورمندان بینشی نو بیاموزد تا در زندگی معنویشان سودمند افتد و موجب کمالشان شود و یا به سوی باورهای خرافی و مرده پرستی کشیده شوند که بزرگترین ظلم در حق آن اسوهها و بدترین دستاورد برای باورمندانشان خواهد بود. از این روست که ایمان آورندگانشان بیش از آنان به پاسداری از یاد مظلومیت و رازِ پیام شان محتاج اند.
● جنس قیام عاشورا؛ مبارزهای منفی علیه ظلم
به پا خاستن امام حسین دارای همان اسطورهء عامِ مظلومیت است. اما علارغم این تشابه، قیام امام حسین با سایر نمونههای اسوهء عام خود، تفاوتی مهم داراست. آن قیام با وجود هستهای مشترک، از جنس دیگری است. امام نه در مقابل ظلم و بیداد سکوت یا کنارهگیری میکند و نه به جنگیدن با آن روی میآورد. او همان گونه که یزید و دیگر دشمنان وی کمر به کشتن امام حسین و نزدیکان و پیرواناش بستهاند، خواهان نابودی آنان نیست. چنان که در مواجه با قیس بن اشعث، یزید بن حارث و برخی دیگر، با انتقاد از آنان که خواهان تسلیم شدن یا کشتن اویند، فرمود: «آیا من کسی از شما را کشتم که خونش را می خواهید، آیا مالی از شما را تباه ساختم؟ آیا کسی را زخمی کرده ام تا قصاص جویید؟[۳۲]» حسین نخست در جستجوی هدایتشان است تا آنان را از راهی که او غلط میداند، بازگرداند. موعظههای متعدد وی گواه این حقیقت اند. از سویی دیگر، ستمگران چون بر منطق و مرام شان پافشاری میورزند، حسین را موعظه صرف کفایت نمیکند و او با قیامی که ضرورتاً جنگیدن و کشتن نیست، اعتراض و مقابله خود را عیان میسازد. چنان که امام در وصیت نامه ای که به برادرش محمد بن حنیفه نوشته بود: ... هر کس در مقابل دعوت من قیافه تسلیم و پذیرش به خود گرفت و حق را از من پذیرفت چه بهتر، و هر کس هم نپذیرد و عکس العمل نشان دهد باز شکیبایم و در راه تعقیب هدف خویش از پیشامدهای ناگوار و مصیبت ها و ناملایمات باکی ندارم[۳۳].
شاید در طول تاریخ، تصویر جنس مبارزهء امام حسین برای بسیاری از محققان دارای ابهاماتی بوده است. آنان از یک سوی خطبههای او را مشاهده میکنند که عمدتاً برای پرهیز یزیدیان از جنگ قرأت شده است و از سویی دیگر حرکت امام به سوی کوفه و کربلا حکایت از قیام وی علیه زورمداران دارد! اتفاقاً در مواجه با همین پارادوکس است که جنس قیام عاشورا مشخص میشود. نهضت حسینی را باید از جنس سوم دانست؛ قیامی که «مبارزهای منفی» را عیان میسازد؛ مبارزهای که خواهان آن است تا جای ممکن بدون خونریزی علیه ظلم صورت گیرد. زیرا نباید فراموش کنیم که امام با وجود این که محرم شده بود، حج تمتّع خود را ناتمام گذارد، در حالی که پس از شروع مناسک حج اتمام آن واجب است، مگر این که ضرورت بسیار مهمی همچون احتمال کشته شدن وجود داشته باشد. چنان که ایشان به ابوهرّه اَزدی می گوید: «بنی امیه مالم را گرفتند صبر کردم، به آبرویم لطمه زدند صبر کردم و خواستند خونم را بریزند، پس گریختم»[۳۴]. امام اگر قصد جنگیدن و کشته شدن داشت، یا از حج دست نمی کشید و یا پس از دست کشیدن از حج به سوی لشکر یزدید می شتافت و در جنگ و حمله پیش قدم می شد، در حالی که او پس از آن که با حر مواجه می شود، اعلام انصراف می دهد و زمانی که زهیر در نینوا پیشنهاد داد که «الان با ایشان بجنگیم»، امام به صراحت فرمود، «خوش ندارم که آغزگر جنگ با آن ها باشم» و پس از آن نیز مدام سعی کرد تا دشمنانش را از جنگیدن منصرف سازد، گر چه همچون هر مومن باایمانی، ذکر آن را مدام با خود داشت که هر چه خداوند مصلحت بداند، همان خواهد شد و او تسلیم رضای اوست. امام و پیروان اش نه تنها در مواقعی که از نظر زور و شمشیر از دشمن ضعیف تر به نظر می رسند، خواهان جنگیدن و کشتن شان نیستند، بلکه حتی وقتی فرصت برتری دارند، از جبر و جنگ بهره نمی برند. همان گونه که مسلم بن عقیل در خانه هانی بن عروه فرصت داشت تا ابن زیاد را بکشد، ولی از آن اجتناب کرد و در پاسخ به کسانی که دلیل اش را از وی خواستند، گفت: به یاد آورده است که رسول الله فرموده، «ایمان باعث خودداری از ترور می شود»[۳۵]. همین جاست تفاوت یک شهید با یک تروریست! حسین تنها هنگامی ناگزیر به دفاع از خود و خانواده اش می شود که چنان که خود می گوید، یزید میان شمشیرهای آخته یا تن به خواری سپردن، راه دیگری برایش باقی نگذارده بود[۳۶]. از سویی دیگر، او با وجود انصراف از جنگیدن حاضر به بیعت نمی شود[۳۷] و چنان که خود می گوید: خواه ناخواه بیعت نخواهم کرد. امام این مبارزه منفی را وظیفه دینی خود می دید و حتی در زمان معاویه نیز در نامه ای که به او نوشته ، متذکر شده بود: «من می ترسم در نزد خدا از این که علیه تو قیام نمی کنم، مسؤول باشم»[۳۸]. مشخص است که او این نگرشِ مداوم به رفتار زمامداران و متفابلاً وظیفهء خود را در اندیشه می گذراند تا در زمان یزید احساس کرد که دیگر سکوت جایز نیست و اینک قیام بر او واجب است. تنها با چنین برداشتی از عاشورای حسینی است که هم قیام و هم دعوت به دوری از خونریزیاش معنادار مینماید. چنین خوانشی با صلح امام حسن نیز مطابقت می کند؛ چرا که اگر قیام حسین را در حد امری واجب که تنها با جنگیدن و کشتن یزیدیان تحقق می یافت، تأویل کنیم، با صلح امام حسن مطابقت ندارد. چنان که معاویه برای جنگ با خوارج به امام حسن پیشنهاد داد تا در رأس لشکری به فرماندهی امام به سویشان حمله برد و با آنان که پدر ایشان حضرت علی را شهید کردند، بجنگد. امام حسن آگاهانه فرمود: «من به سبب پرهیز از ریختن خون مسلمانان با تو مصالحه کردم»[۳۹].
گاندی که خود پرچمدار مبارزه منفی در دوران مدرن است، به صراحت از تأثیر قیام امام حسین بر خود سخن گفته بود. از استقامت و روش مقابلهء امام حسین با زورمداری، آن هنگام که او خطابه و گفتگو را در مقابل ضربه و شمشیر دشمن و قیام و مخالفت با یزیدیان را به جای کشتنشان برگزیده بود. در اینجا نکتهء بسیار ظریفی نهفته است. دقت کنید، اگر امام حسین جنگ با ستمگران را در پیش میگرفت، قیام او مبارزهای بود، همچون بسیاری از جنگها که طرف ناحق با زور و زر، طرف حق را کشته است. اما تمایز و برجستگی قیام امام حسین مشخصاً به سبب هویت متفاوت آن است که با وجود قیام علیه جور، کمر به از دم تیغ گذراندن یزیدیان نبسته و با مبارزهای منفی درصدد است تا نفسِ منشِ متفاوتِ حق و ناحق را عملاً نشان داده و شاید برای آیندگان و پیروانش باقی گذارد.
● منش اخلاقی حق
روش مبارزهء منفی، یکی از زمینیترین، موثرترین و در عین حال، انسانیترین گزینشیهایی است که تاکنون برای کسب حقوق انسانی و اجرای عدالت در پیش گرفته شده است. در چنین شرایطی حقوق بازندگان، متخلفان و حتی وقیحان مراعات شده و همین طور حقوق نیک سیرتان نیز حفظ میگردد. امام حسین منش قیام عاشورا را باریمان به یادگار گذارده است. منشی که تمامی گریهها و مویههای عاشوراییان در راه آن معنادار میشود و آن را از مناسک عزاداری صرف، به منش یک قیام اخلاقی بر علیه ظلم بدل ساخته و طریقهء آن را درس میدهد. قیام امام حسین بدون این که هنگام مقابله با ظلم، حقوق انسانی را به دور افکند، به دفاع میپردازد و این راز پیروزی اخلاقی حسین در مقام مقایسه با کسانی است که در مبارزه با ستمگران از حقوق انسانی فاصله گرفته و به دامن دنیای "بیارزشیها" و "خودخواهیها" فرو میغلتند و روزی چشم باز کرده و میبینند که خود به همان هیولایی بدل شدهاند که روزگاری در حال مبارزه با آن بودند! چرا که در حین مبارزه با ظلم از او آبستن شدهاند؛ آبستن روشها و منشهای او! تفاوت راه حق و ناحق تنها در هدفها و نتایجشان نیست، که در منشها و روشهایشان نیز هست و اینجاست که اخلاقیات از آرمانی صرف به الگویی عملی در زندگی بدل میشوند.
● وفاداری به روح قیام امام حسین
توجه به نکات فوق، پیروان آن حضرت را با وظیفهای سنگین روبرو میسازد: وفاداری به روح قیام عاشورا. در روز عاشورا، امام حسین از تاریخ به اسطورهها پیوست و با این تعریف کشته نشد که هیچ، بلکه "جاودانه" شد؛ مهمتر از حسین، نفس قیام، منش اخلاقی وی و مبارزه منفیاش علیه ظلم. قرار نیست در هیچ مراسمی روح حسین به خاک سپرده شود؛ چرا که آن واقعهای نبوده که یکبار در تاریخ به وقوع پیوسته باشد، بلکه آن واقعیتی است که در هر روزهء تاریخ تکرار میشود و سوگواری برای حسین چیزی نیست، جز یادآوری آن قیام و منش، تا در دنیای امروز حسینها و مظلومان را نادیده نگرفته و با روش انسانی حسین، نه منش حیوانی یزید به بازآفرینی دفاع از حسین و مظلومان عالم مبادرت ورزیم. پیروان او بدانند که اگر در دم بر روی دشمنانشان شمشیر گشودند، پیرو حسین نیستند، که پیرو دشمن وی یزید اند، چون آن منشِ یزید بود، نه حسین؛ آنها ناخواسته از یزید دفاع میکنند و با عمل به شیوه یزید، منش او را ماندگار میسازند، حتی اگر سالیان سال برای امام حسین سوگواری کنند! قرار نیست که در سوگواریهای عاشورا، امام حسین دوباره کشته شود! آن هنگامی است که روش حسین را در مبارزه با دشمنان و زورگویان به کنار نهیم. طنین منش حسین در رفتار ماست که به ثبوت میرساند، آیا حقیقتاً از رهروان اوییم؟! او زنده است تا آن هنگام که منش او در ما زنده است و این گونه است ظهورِ رستاخیزِ معنویِ اسطورهها.
● مصادیق عاشورا
با آن که قیام عاشورا نیاز به بازآفرینی در دوران معاصر دارد تا ایستادگی در مقابل ستمگران و دفاع از مظلومان با یافتن مصادیق و نمونههای آن در دوران کنونی به نهضتی دایمی بدل شود، با این همه باید دربارهء مصادیق و تعمیماش به نمونههای بیرونی بسیار مراقب بود تا آن، دستاویز فرصت طلبان و قدرتمداران سودجو قرار نگیرید. ماهیت تعمیمهایی که در دنیای امروز قرار میگیرند، نمیتواند قضاوتی مطلق را بدست دهد، به طوری که طیف و گروهی را کاملاً یزیدیان و دستهء مقابل را پیروان حسین برچسب زد؛ چرا که ماهیت رفتارها میتواند حتی از کنشی به کنش دیگر فرق کند و ممکن است شخصی در کنشی حسینی و در کنشی دیگر یزیدوار عمل کند. به خصوص جوانان میبایست مواظب باشند که احساساتِ پاک آنان دستاویز مطامع قدرت طلبان و فرصت طلبان و جهتگیریهای سیاسی گروه یا طیفی خاص قرار نگیرد. آنچه از روح قیام عاشورا باید استنباط شود، نه تمایلات و گرایشات سیاسی و اجتماعی، بلکه حضور وجدانی پاک و آزاده در امروز و برای فرداست؛ انسانی حنیف، همچون ابراهیم. انسانی با روحِ «حی بنیقظان»: یک «زنده بیدار». آن نه پرچم می شناسد، نه ملیت. مظلومیت قربانی شده با هر ملیت، نژاد و حتی مذهبی باید پاسداری شود، و این است تفاوت بین یک دین برخوردار از روحی جهانی، با مذهبی که از تعصبات و تحجراتی که رنگ شریعت می زند، فراتر نرفته و بازآفرینی دگرباره "فرهنگِ جهالیت" است.
● کنشی شمرگونه از قیام عاشورا
در طول تاریخ چه بسا والاترین ارزش ها و انسانی ترین رفتارها و معنوی ترین گذشت ها مورد کج فهمی قرار می گیرد و متأسفانه گاه آن نه توسط دشمنان که باورمندان شان به وقوع می پیوندد و این جاست که تراژدی دوباره به شکلی دیگر زاده می شود و روح آن پیام به وسیله کسانی که باورمندان آن دین و آئین اند، قربانی می شود. برخی از کسانی که در گذشته شاهد مراسم سوگواری امام حسین بوده اند، روایت کرده اند که در برخی از آن ها، دو گروهی که نقش لشکریان امام حسین و لشکریان شمر را بازی می کردند، با هم درگیر می شدند و خونریزی به پا می کردند و عقیده شان بر این بود که هر کس نیز که در این درگیری ها کشته شود، شهید به حساب آمده و همپای شهدای کربلاست!؟ اینجا وظیفه علمای دینی و روحانیون است تا مانع از رشد و نضج این گونه افکار و رفتارهای مخرّبِ خرافی و شیطانی را بگیرند؛ اعمالی که حقیقتاً پیروی از راه غیرانسانی شمر را تداعی می کند، تا منش های انسانیِ امام حسین را.
● تأویلی هایی غیرمسؤولانه از شهادت امام
در گذشته تأویل هایی بسیار غیرمسؤولانه و خطرناک دیگری نیز از شهادت و رنج های امام حسین، به خصوص در تاسوعا و عاشورا شکل گرفته بود، که نمونهء بارز دیگری از قربانی کردن قیام امام به شمار می رفت. بعضی تصور می کردند، در طول سال اگر هر گناهی مرتکب شوند، اما در ایام مراسم عزاداری و تعزیه عاشورا اشک بریزند و به نوعی مشارکت کنند، تمامی گناهان شان بخشیده خواهد شد! برخی نیز بر این تصور بودند که شهادت و زجرهای امام برای امت شیعه بوده تا گناهان آنان را ببخشاید و از این پس، امت او هر کاری کردند و اگر حتی بزرگترین گناهان را مرتکب شدند، آمرزیده خواهند شد!! به ویژه اگر آنان در مراسم عزداری امام شرکت کرده و برای وی اشک ریخته و سینه چاک کرده و زنجیر زده باشند! این تأویل ها که نخست در بین مردم عامی شکل گرفت و سپس برخی از روضه خوان های بی سواد یا کم سواد آن را در مراسم عزاداری تکرار کردند، می رفت تا از ریشه بزرگترین ضربه را به پیکر قیام عاشورا زده و خوانش های یزیدی را پیروز گرداند که خوشبختانه توسط بسیاری از روحانیون هوشیار مورد انتقاد قرار گرفت و به تدریج با گسترش علم و آگاهی مردم کنار زده شد و قیام حسین بار دیگر پیروزی خود را بازیافت. چرا که غیرمسؤولانه ترین رفتارها را پرورش داده و حتی مهمتر از قیام عاشورا، نفسِ رسالتِ تمامی ادیان الهی را ابطال می کرد و از ریشه می زد.
● بازتأویل انقلابی عاشورا
در دورانی که زمینهساز انقلاب اسلامی ایران بود، مشخصاً بازتأویلی دربارهء واقعه عاشورا، قیام امام حسین و دفاع از مظلومیت صورت گرفت و برخی از رهبران انقلاب چنان بازتعریفی از رسالت دینی را در سالهای پیش از انقلاب در نسلی درونی ساختند. تا پیش از آن، مراجع و مراکز دینی عمدتاً انسان دینی و متدین را شخصی میدانستند که در ایامی خاص از سال در مراسمی شرکت کند و به تجدید خاطرهء برخی از وقایع دینی ـ تاریخی به پردازد. اما امام خمینی، دکتر شریعتی، آیت الله طالقانی، استاد مطهری و برخی دیگر، از رهبرانی بودند که شخصیت دینی را کسی دانسته و شناسایی میکردند که وقایع دیروز دینی را در مسایل امروز جامعه کشف کرده و با بازتعریف آن، الگو و هنجار جدیدی را معرفی کنند. از این روی آنها برخلاف تفکرات قالب سنتی دینی در دوره پهلوی تنها درصدد نفرت و انزجار از یزید و شمری که امام حسین را به شهادت رسانند، نبودند، بلکه علاوه بر آن در جستجوی یافتن یزیدیان و شمرهای روزِ دورهء خود برآمدند که حسینهای جامعهء آن روز را قربانی میسازند و آن را به عنوان رسالتی برای مبارزه و رفتار به نسل خود ارائه کردند. دقیقاً آنها نیز در دورهء خود توسط اکثریت متدینان سنت پرست مورد انتقاد قرار گرفته و بازتعریف آنها از الگوهای دینی حتی طرد شد. هنوز نیز برخی از مذهبیون سنتگرا بازآفرینی الگوهای جدید دینیِ آنها را به عنوان بخشی از پیکره دینی قبول ندارند.
در دنیای امروز نیز ما به بازاندیشی و بازتعریفی در قالب الگوهای جدید هویتیابی دینی نیاز داریم، تا نسل جدید را در شرایط اجتماعی و فرهنگی جدید دریافته و امکان زایش جدید را در نگرشها، افکار و رفتارها به او دهد. توجه به این نکته بسیار ضروری است، زیرا بسیاری هنوز بازتعریف دهههای گذشته را به عنوان الگوی نسل امروز معرفی میکنند. اگر بر این باوریم که انسان رو به کمال است و هدف از خلقت را در جهانبینی دینی همین رسیدن به کمال میدانیم، پس این به معنای آن است که دنیای امروز، باورها، نگرشها، رفتارها و الگوهای نسل امروز و متعاقب آن، بازتعریف دینی امروز را خواهد داشت، که مشخصاً برخی از وجوهاش در نگرشها، باورها و الگوها و بازتعریف دیروز یافت نمیشود. مگر این که نسبت به معنای واژهء کمال، شناخت دقیقی نداشته باشیم. چنین شرایطی تمامی نهادهای پرورشی (خانه، مدرسه و مراکز دینی و فرهنگی) را وادار میسازد تا رسالتشان را بازتعریف و بازاندیشی کنند.
● هویتیابی دینی در جریان زمان
در دنیای امروز ادیان نیز به مانند تمامی نهادهای اجتماعی با گسیختگی هویتی و فرهنگی مواجهاند. این موضوع هنگامی مهم تر جلوه میکند که دریابیم، انتقال دین به نسلهای جوانتر، همان فرآیندی است که دین از آن طریق، خود را به مثابهء "دین در جریان زمان" شکل میدهد؛ این همان چیزی است که موجب پویایی دین میشود و آن را برای انتقالاش در جریان زمان توانا میسازد. مسیرهای گوناگونی که مستلزم ابعاد متفاوت و ترکیبهایی از هویتیابی دینی در ابعاد اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و فرهنگی هستند، در دنیای امروز ممکن است در تقابل با الگوهای سنتی آن قرار گیرند. بنابراین مسئلهء انتقال در کانون توجه جامعهشناسی دینی قرار میگیرد.
اگر آرمان انتقال این باشد که فرزندان باید تصاویر کاملی از والدینشان باشند، آشکار است که هیچ جامعهای به این آرمان نایل نمیشود، چون تغییر فرهنگی حتی در جوامعی که تحت حاکمیت سنت قرار دارند، تداوم دارد. پس به این معنا، هیچ گونه انتقالی خالی از بحران انتقال، موجودیت نخواهد یافت. در گذشته این انتقال با شکیل و قاعدهمند نمودن ارزشها، نگرشها و رفتارها صورت میگرفت، ولی اکنون ماهیت این انتقال از اساس دگرگون شده و هر جامعهای اگر درصدد است تا انتقال را با بینش کافی و به عنوان انتخابی برای نسل جدید ارائه دهد، ناگزیر است که معیارهای جدید هویتیابی دینی را شناخته و خود را با آن همراه سازد. واقعهء عاشورا یکی از باورهای دینی است که مستلزم چنان تکامل تدریجی است.
● ساختار، روابط و ابعاد هویتی
بحث در خصوص محیط های اجتماعی ـ فرهنگی ای که در آن انتقال هویت رخ میدهد، محوری را برای تحلیل کنشِ کارگزاران اجتماعی و نهادهایی که انتقال هویتی را به عهده دارند، پدید میآورد. ساختاری که به شبکهای از روابط و مناسبات برمیگردد: اول مناسبات میان پویاییِ درونیِ اعتقادورزی، که رشد تجربهء هویتِ فردی یا جمعی جدید را مقدور میسازد. دوم نقش عوامل بیرونی، که از طریق اجتماعی شدن، نهادهای دینی و فرهنگی، خانواده، مدرسه و... به بسط و سازگار نمودن اشخاص برای انتقال هویتی اقدام میورزند. سوم عوامل مربوط با محیط در حال تغییر که این فرآیند در بستر آن شکل میگیرد. برای این که ساختار این هویتیابی را تبیین کنیم میبایست ابعاد و تنوع مشخص کننده هویتیابی را که موکول به گزینش اشخاص و نسلهاست، مشخص سازیم و به ترکیبات گوناگون آن دست یازیم. از بعد هویت تاریخی آن میبایست، باور یا کنشی را شناسایی کنیم که در هویتیابی و آفرینش آن دخیل بوده است. از بعد کارکردی آن مورد بررسی قرار دهیم تا تداوم و بازآفرینیاش را در مرحله کنونی مشخص سازد. از بعد معناشناختی مورد ارزیابی قرار دهیم تا ابعاد آفرینش، بازآفرینی یا مسخ آن را شناسایی کرده و جایگاه تقلید تا بازآفرینی معنویاش را دریابیم. البته هر یک از آنها خود تقسیمات دیگری نیز خواهند داشت.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای فلسفه و مطالعات ادیان از تگزاس در آمریکا
فهرست منابع
[۱]ـ دهخدا، علی اکبر. فرهنگ لغت دهخدا (لغتنامه دهخدا)، روایت دوم، موسسه لغت نامه دهخدا، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران: بر اساس لوح فشرده.
[۲]ـ رضوانی، مجید. پیدایش نمایش و رقص در ایران، ترجمه منیژه عراقی زاده، در خاستگاه اجتماعی هنرها، فرهنگسرای نیاوران، تهران: ۱۳۵۷، ص ۱۶۷.
[۳]ـ معتکف، فریده «یلدا و میترا» مهر و ناهید، سه ماهنامه پژوهش های ایران شناسی، پاییز و زمستان ۸۵، شماره ۲، صص ۸۴ - ۸۵.
[۴]ـ همانجا; محجوب، محمد جعفر. نمایش کهن ایرانی و نقالی، جشن هنر، شیراز: ۱۳۴۶، ص ۱.
[۵]ـ حصوری، علی. سیاوشان، چاپ دوم، نشر چشمه، تهران: ۱۳۸۴، صص ۲۴-۲۹.
[۶]ـ بلوکباشی، علی. تعزیهخوانی: حدیث قدسی مصائب در نمایش آئینی، انتشارات امیرکبیر، تهران: ۱۳۸۳، ص ۴۲.
[۷]-Azarpany. G, “Iranian Divinities in Sogdian Painting” Acta Iranica, Vol.۴.pp.۱۹-۲۹.
[۷]ـ نرشخی، ابوبکر محمد بن جعفر. تاریخ بخارا، ترجمه ابونصراحمد بن محمد بن نصر القباوی، تلخیص محمد بن زفربن عمر، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران: ۱۳۵۱، صص ۳۲-۳۳.
[۸]-Rapopert. U.A, Piz Istorii Religii Drevnego Khorezma, Ossuarii, Moskva, ۱۹۷۱. p.۱۰۱.
[۹]ـ ابن الندیم، محمد بن اسحق. مانی به روایت ابن الندیم؛ برگزیده الفهرست، ترجمه محسن ابوالقاسمی، انتشارات طهوری، چاپ دوم، تهران: ۱۳۸۱، صص ۳۴ ـ ۳۵.
[۱۰]-ویدنگرن، گئو. مانی و تعالیم او، ترجمه نزهت صفای اصفهانی، نشر مرکز، تهران: ۱۳۷۶، صص ۱۲۱ ـ ۱۲۲.
[۱۱]ـ زبور مانوی، ترجمه از متن قبطی سی. آر. سی. آلبری، گزارش فارسی از ابوالقاسم اسماعیل پور، انتشارات فکر روز، تهران: ۱۳۷۵، صص ۲۶ ـ ۲۷.
[۱۲]ـ ویدنگرن، گئو. مانی و تعالیم او، صص ۱۳۷ ـ ۱۴۱.
[۱۳]-Benjamin. S.G.W., Persia and the Persians, London, ۱۸۸۷, Chapter ۱۳,pp.۳۷۵-۳۷۶.
[۱۴]-Berthold. M., A History of World Theatre, tr. Edith Simmons from German, New York, ۱۹۷۲,pp.۲۱۸-۲۲۶; Beeman. W.O., Cultural Dimensions of Performance Convention in Iranian Taziyeh, in Taziyeh:Ritual and Drama in Iran, New York, ۱۹۷۹, University Press.p.۳۰.
[۱۵]ـ شهیدی، عنایت الله. پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، با همکاری و مقدمه علی بلوکباشی، دفتر پژوهشهای فرهنگی با همکاری کمیسیون ملی یونسکو در ایران، تهران: ۱۳۸۰، ص ۷۱.
[۱۶]ـ زرین کوب، عبدالحسین. نه شرقی، نه غربی، انسانی، (مجموعه مقالات، تحقیقات، نقدها و نمایشوارهها)، انتشارات امیرکبیر، تهران: ۱۳۵۶، ص ۲۹۸.
[۱۷]ـ شریعتی، علی. تشیع علوی و تشیع صفوی، کتابخانه دانشجویی دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تهران: ۱۳۵۲، صص ۲۰۶ ـ ۲۰۷؛ شهیدی، عنایت الله. پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، صص ۶۱ ـ ۷۰ و ۷۲ ـ ۷۳.
[۱۸]ـ بن شنب، رشید. دایره المعارف پلئیاد، تاریخ نمایش در جهان؛ تئاتر در مشرق زمین، کتاب دوم، ترجمهآزاده مستعان، انتشارات نمایش، تهران: ۱۳۷۱، صص ۲۱۲ ـ ۲۱۳.
[۱۹]ـ شهیدی، عنایت الله. پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، ص ۷۴.
[۲۰]ـ ملک پور، جمشید. تاریخ نمایش در جهان، انتشارات کیهان، تهران: ۱۳۶۴، صص ۱۰۱ ـ ۱۰۴.
[۲۱]ـ واعظ کاشفی، ملاحسین. روضه الشهدا، کتابفروشی اسلامیه، تهران: ۱۳۴۱؛ ملک پور، جمشید. تاریخ نمایش در جهان، صص ۱۰۱ ـ ۱۰۴؛ مجالس تعزیه، گرد آورنده حسن صالحی راد، جلد دوم، انتشارات سروش، تهران: ۱۳۸۰، صص ۳۵۱-۴۰۶.
[۲۲]ـ همانجا، صص ۴۰۷-۴۶۵.
[۲۳]ـ شاردن، ژان. سیاحت نامه، مجلد دهم، ترجمه محمد عباسی، انتشارات امیرکبیر، تهران: ۱۳۴۵، صص ۵۰-۵۲.
[۲۴]ـ شهیدی، عنایت الله. پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی، صص ۲۴ ـ ۲۷.
[۲۵]ـ الئاریوس، آدام. سفرنامه الئاریوس، ترجمه احمد بهپور، انتشارات ابتکار، تهران: ۱۳۶۳، صص ۱۰۹-۱۱۲.
[۲۶]ـ تاورنیه، باتیس. سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، تصحیح دکتر حمید شیرانی، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران: ۱۳۶۹، ص ۴۱۲.
[۲۷]ـ شهیدی، عنایت الله «موسیقی و تعزیه» موزهها، سازمان میراث فرهنگی، معاونت معرفی و آموزش، شماره ۳۴، صص ۱۴ ـ ۱۶.
[۲۸]ـ دلاوله، پیترو. سفرنامه دلاوله، ترجمه شعاع الدین صفا، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: ۱۳۴۸، ص ۱۰۰.
[۲۹]ـ چلکووسکی، پیتر جی. تعزیه: نمایش بومی پیشرو ایران، مقاله افتتاحی در سمپوزیوم مجمع بینالمللی بحث و سخنرانی درباره تعزیه، شیراز: مرداد ۱۳۴۵.
[۳۰]ـ شهیدی، عنایت الله. دگرگونی و تحول در ادبیات و موسیقی تعزیه، مقاله ارائه شده در سمپوزیوم مجمع بین المللی بحث و سخنرانی درباره تعزیه، شیراز: مرداد ۱۳۴۵.
[۳۱]ـ فلاح زاده، مجید. تاریخ اجتماعی ـ سیاسی تاتر در ایران؛ ۱ـ تعزیه، نشر پژواک کیوان و مرکز بین المللیگفتگوی تمدنها، تهران: ۱۳۸۳، صص ۶۲ ـ ۶۳.
[۳۱]-Frye. R.N, The Golden Age of Persia, The Arabs in the east, London, Weidenfeld and Nicolson. ۱۹۷۵. p.۲۸.
[۳۲]ـ صالحی، سید محمد. سیری در زندگانی امام حسین (ع)، چاپ دوم، نشر معیار علم، تهران: ۱۳۸۵، ص ۴۱.
[۳۳]ـ آیتی، محمد ابراهیم. بررسی تاریخ عاشورا، به کوشش مهدی انصاری، چاپ چهارم، موسسه انتشاراتی امام عصر، قم: ۱۳۸۵، صص ۶۳- ۶۷.
[۳۴]ـ مطهری، مرتضی. حماسه حسینی، جلد دوم، چاپ چهل و دوم، انتشارات صدرا، تهران: ۱۳۸۶، صص ۱۱۶ _ ۱۱۷.
[۳۵]ـ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، مجلد چهارم، دار صادر، بیروت: ۱۳۹۹ هجری، صص ۲۶-۲۷.
[۳۶]ـ مهاجرانی، سید عطاء الله. انقلاب عاشورا، چاپ نهم، انتشارات اطلاعات، تهران: ۱۳۸۳، ص ۱۹۷.
[۳۷]ـ ابن اعثم کوفی، الفتوح، مجلد پنجم، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران: ۱۳۷۲، صص ۱۱-۱۴.
[۳۸]ـ مطهری، مرتضی. حماسه حسینی، مجلد دوم، صص ۹۶، ۱۱۳ و ۱۲۰.
[۳۹]ـ مهاجرانی، سید عطاء الله. انقلاب عاشورا؛ به نقل از عقدالفرید، مجلد ۱، ص ۱۷۷.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست