پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
استاجر خالی بند
به طور کلی، علما دوران طاقتفرسای فراگیری پزشکی را به چند زیرمجموعه تقسیم کردهاند که یکی از این زیرمجموعهها دوران استاجری یا بیکاری بالینی است. وقتی استاجر هستی، میری، میای، خوشی و سوادت از علم شیرین طبابت در حد گاو یا همون بقره خودمونه! تنها چیزی که باید در این مدت یاد بگیری، نظم و انضباط اون هم از نوع آلمانیشه! بنابراین باید ساعت هشت تو بخش باشی! به یک نفر فقط حقوق میدند که صبحها استاجرهای عزیزو مثل گله گوسفند بشماره که معمولا این وظیفه خطیر و حیاتی را منشی بخش به عهده میگیره که هر چی از رفتار پسندیدشون بگم، کم گفتم.
از این اراجیف که بگذریم یک بار ما تو بخش جراحی بیمارستان امام مشغول تابیدن بودیم و خدا را شاکر بودیم که هیچ مریضی روی تختهایی که من استاجرشون هستم، نخوابیده که ناگهان دیدم یک چیزی تو مایههای قهرمان ملی ورزش ایران یعنی آقا حسین رضازاده رو یکی از تختهای ما جا خوش کرده! نمیدونم خیلی پیر میزنم یا طرف تا حالا پاش به بیمارستان دولتی باز نشده بود یا خلاصه هر چی، این بابا فکر کرد من مسوول این بخشم و من قراره عملش کنم!
ما هم که استاد این جور فیلماییم به هیچوجه به روی مبارک خودمون نیووردیمو رفتیم تو هیبت یک استاد.خلاصه این بابا شروع کرد به شرح حال دادن که آره، آقای دکتر گلاب به روتون این ماتحت ما خیلی می سوزه و درد میکنه و تو مهمونی همش دستم به اینجاست و و از این حرفها ... من که دیدم خدا رو شکر سواد پزشکیام درباره این منطقه مبارک صفر درصد هستش. به طرف گفتم من میرم میگم یکی از دانشجوها بیاد معاینتون بکنه ولی موقع عملتون خودم نظارت مستقیم دارم! بنده خدا هر چی دعا بلد بود، در حق من کرد.
بعدن تو پروندش خوندم که این بابا آنال فیستول داره (محض اطلاع بگم فیستول سوراخیه که دو تا سطح مخاطی رو به هم وصل میکنه و فیستول آنال میشه همین حالت در ناحیه پشتی!). روز عمل پیش از اینکه بیهوشش کنند، من بالای سرش بودم. خیلی استرس داشت. ماشالا با اینکه وزنش بالای ۲۰۰ بود اما مثل گنجشک میلرزید! تا من اومدم گفت:«آقای دکتر دستم به دامنت خوب عمل کنیا!» پیش خودم گفتم: «ای بابا، حالا ما یه خالی بستیما. این دیگه ول کن قضیه نیست.» بهش گفتم باشه داداش خیالت تخت، یه جوری عملت میکنم که بعدش لومبو ساکرال برقصی! خلاصه استاد اومدو مریض به خوبی و خوشی عمل شد و رفت که یک روزم تو بخش باشه و بعدشم مرخص بشه. من گفتم حالا که تو بخشه برم، یه سری بهش بزنم. وارد اتاقش که شدم، یه هو دیدم یه چیز بزرگی منو بغل کرده و هی میگه دستت طلا دکتر اصلا جا عملش درد نمیکنه، دیگه راحت شدم و دیگه با خیال راحت میتونم برم کارم را بکنم. کلی گزو سوهان بهم تعارف کرد! بعدشم گفت مطبت کجاست تا همه فامیلو بگم بیان پیشت (نگو انگار اینا فامیلی آنال فیستول دارند)! خلاصه کلی بهم حال داد و... نتیجه اخلاقی: تا میتونید تو دوران استاجری خالی ببندید. تا وقتی راست بگید، هیچکی تحویلتون نمیگیره!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست