شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
پدیدارشناسی برای علوم انسانی ما مقاله ای از دکتر سیدموسی دیباج بخش سوم و پایانی

یک تمایز دیگر بین علوم انسانی اسلامی و غیر آن این است که در تعریف علوم انسانی اسلامی، انسان پروردگار خویش نیست. انسان مربوب ربالعالمین است. «ربالعالمین» رب زمین و رب آسمانها و هم دیگر موجودات است. هرگونه نظریهپردازی در علوم انسانی باید این تمایز را مدنظر داشته باشد و در غیر این صورت اختلاطی و شرک آمیز خواهد بود. در نظریه علوم انسانی غربی بهرغم قبول خداوند یکتا، انسان خود رب است که در مسیح(ع) مصداق مییابد. هیدگر نیز در نامه درباره اومانیسم به تصریح اعتقاد خود را واگو میکند که انسان «راعی» هستی است. مقصود او از پروا و رعایت Kehre) Care) در هستی و زمان به همین امر بازمیگردد.
بدون علم خداوند، موجود ممکن نمیتواند پدیدار شود. عالم امکان ذاتا مشروط و منوط به امکان اشرف است و تحقق عالم ممکن نیز منوط به تحقق علم الهی است که بدون آن، این عالم نه برای من و نه برای دیگری ممکن و موجود نخواهد بود. در اینجا دیگر عالم من و تو به یکدیگر مشروط نیست، بلکه آنچه شرط تحقق عالم من و توست، علم و اراده الهی است همچنان که بیان شد.
کلیسازی انتزاعی مرسوم تاریخی غربی که میل دارد همه چیز را در سنتز و آن هم یک سنتز تحریفی و تخلیقی جای دهد، از منظر امکان روان شناسی اصیل اسلامی، هر گونه کلیسازی بین احکام قدسی مربوط به روح الله و روایتهای میتولوژیک برخاسته از میراث کلی تفکر تاریخی غرب، ناپذیرفتنی و مطرود است. هیدگر خطای مرسوم تاریخ غربی را در هنگام مطالعه نسبت روح آلمانی و قرب وجودی مرتکب شده است و «امر قدسی» را ساحت وجودشناختی مشتمل بر خدایان (اساطیری) و خدا میداند. برای او هم خدا حضور دارد و هم ارباب متفرقه و نزد او فیضان امر قدسی، مستجمع تجلی هر دو است. تعمیم این عبارات به مباحث الهیات و علم النفس و سایر علوم انسانی به طور حتم غیرممکن است و نیازی به توجیه عبارات هیدگر نیست و ما مسئول و نگران اظهارات فیلسوف آلمانی درباره تجلی خدا و خدایان (ephiphany of God and the gods) نیستیم.
علوم اسلامی انسانی و تعارض با علوم جدید!
آنها که علوم انسانی را تنها چنانچه وفادار به روششناسی تجربی باشد معتبر میدانند، باید پاسخ دهند که آیا دیگر بخشهایی از علوم انسانی که غیرتجربیاند، علوم انسانی شمرده نمیشوند. درحالیکه هر حکمی از احکام پزشکی، زیستشناسی، ژنوم، روان شناسی و جامعهشناسی، سیاست و اقتصاد که درباره انسان باشد و نسبتی به او باشد، در زمره علوم انسانی است. افزون بر این، بسیاری از علوم دقیقه، علوم طبیعی و غیر آن را میتوان یافت که بهرغم خروج کلیت موضوعی آنها از علوم انسانی، به دلیل وجود احکام فوقالذکر همچنان با علوم انسانی مرتبط و نسبت عموم و خصوص منوجه با آن دارد.
ناگفته نماند مفهوم علوم اسلامی انسانی نمیتواند در تعارض با علوم جدید تعریف شود. آن ضدعلم جدید نیست. در علوم کاوش تجربی اهمیت دارد و مفهوم علوم انسانی نمیخواهد روش دیگری را به جای آن پیشنهاد کند؛ مثلا بگوید شهود را به مثابه شیوه نیل به حقایق به جای تجربه قرار دهید. یا آنکه طبیعت مورد نظر علوم تجربی را مطلقا طرد کند. البته در تعریف طبیعت بازنگری باید کرد؛ اما این تعریف نوین طبیعت در علوم انسانی اسلامی نسبت به آن طبیعت در علوم تجربی جدید در برگیرنده و اَشمَل است و نسبت عموم و خصوص مطلق بین آن دو برقرار است تا جایی که بازدارندهٔ ایده و تصورات گزاف برای طبیعت از طرف دانشمندان علوم تجربی باشد، و طبیعت واقعا در محدوده همان معنی ملاحظه شود که در تحقیقات تجربی آنها به فرض علمی آن نیازمند هستیم و نه بیش از آن. بنابراین وجود تحصیلی طبیعت مطرود بالذات نیست، بلکه آن تا جایی که طبیعت فینفسه حامل و دربرگیرنده قابلیتها و استعدادهای آن است، محتمل و پذیرفته است. این دو عنوان از طبیعت در قلمرو متفاوت را حائزند و هیچگاه نسبت آنها در تعارض حقیقی تعریف نمیشود.
حتی در علوم طبیعی ما جهانی از مجموعه حقایق نداریم، بلکه این حقایق مختلف همه از سنخیت واحدهای حکایت میکند که پیش فرض ضروری منطقی گزارههای علمی است. نمیتوان یک حقیقت را مکشوف یک حکم یا قضیه علمی دانست که بینسبت به دیگر احکام و قضایای علمی معتبر باشد.
علوم انسانی را نمیتوان بهسادگی علومی تلقی کرد که به تعبیر فرانسیس بیکن ذهنی و به تعبیر اسپنسر تجریدی است. استثناکردن روان شناسی از علوم انسانی آنچنان که میل معتقد بود ـ به عنوان اینکه علم روان شناسی مبتنی بر روش آزمایش و تجربی است تا اینکه مبتنی بر استنتاج بر پایه استقراهای قبلی باشد ـ یک خطای غیرقابل جبران است. به راستی اگر نتوان جای روان شناسی را در میان علوم انسانی قرار داد، پس در میان علوم جای و مرتبه آن چیست؟ آیا میتوان گفت روان شناسی در میان علوم دقیقه و ریاضیات است و یا اینکه آن از زمره علوم طبیعی است و یا آنکه باید جای منحصربهفردی برایش تعیین نمود؟
«علوم درونی» اعم از عرفان و اشراقیات در این میان در کجا قرار میگیرد؟ آیا آن در زمره و از اقسام روان شناسی است یا قسیم آن است؟ شاید بهتر باشد به جای مستثنی ساختن روان شناسی، در تعریف روش علوم انسانی توسعه مفهومی دهیم به نحوی که مشتمل بر ترکیبی از روش آزمایشی و تجربی درعین حال استنتاجی و عقلی باشد.
بی طرف بودن میل انسانی همچنان که در مجالی علوم طبیعی معیار برای علمی بودن احکام است، در علوم انسانی نیز با کیفیت خاص خود صادق است. نمیتوان گفت اقتصاد، روان شناسی علوم سیاسی و جامعهشناسی و علوم تربیتی بیرون از مطلق اراده انسانی قابل تحقق است. با این همه واضح است که گزارههای علمی در شاخههای مختلف این علم منوط به جعل انسانی نیست و اولا و بالذات موجه به اراده او نیست، بلکه آن از ویژگی انضمامی برخوردار است. گزارههای علوم انسانی مشروط به انتزاعی بودن نیستند، گرچه بخشی از علوم انسانی، برای مثال در روان شناسی و فلسفه ذهن و عصبشناسی، مربوط به امور و اشیای انتزاعی است.
در ضمن، هر اندازه از احکام و قضایایی که در دانشهای مقدماتی علوم انسانی بهکار میآید، همچون ریاضیات کاربردی یا آمار کاربردی یا زیستشناسی و جغرافیای طبیعی و منظر همه مربوط به علوم انسانی تلقی میشود و میتواند به نحو مشروط در زمره احکام علوم انسانی قلمداد شود.
«انتروپولوژیسم اسلامی» و «روان شناسی اسلامی» دو دانش مهم در مفهوم علوم انسانی اسلامیاند که در ساخت بنیادهای آن بدان کمک میکنند؛ اما نباید هیچ یک از این دو را همچون دانش فلسفه برآورندهٔ نیازهای محض علمی علوم انسانی بهشمار آورد. شناخت انسان و روح که بسیار مهم در شناخت دین اسلام است، جز از طریق نسبت انسان و روح به مصدر وجود که موضوع علم فلسفه و پدیدارشناسی است، به نحو تام و تمام امکان نخواهد یافت و بنابراین در طرح علوم انسانی اسلامی رابطه این دو دانش بنیادی خود با الهیات و فلسفه و کلام سازنده و روشنگر خواهد بود.
حیات انسانی
در اساس نظریه علوم انسانی اسلامی این معنا نهفته است که حیات انسانی تنها یک حیات مادی و دنیوی بر روی کره ارض نیست و بدان تمام نمیشود. چنانچه این شرط (با هر نگاهی که درباره عالم دیگر، یعنی عالم اخروی و بحث درباره وجود داشته باشد) مراعات گردد، پدیدارشناسی مخصوص آن بدون آنکه ارتباط خود را با واقعیت انضمامی جهان ـ زیست از دست دهد، سعی در توجیه آن در مرتبه گذر از این واقعیت خواهد داشت، بیآنکه بخواهد موضوع جهان اخروی را که یک مسئله اشاتئولوژی و مربوط به علم کلام و هرمنوتیک کتاب مقدس است در حیطه و قلمرو علوم انسانی جای دهد.
صرف اینکه علوم انسانی پیوسته به انسان ببالد و غره شود، نشانه اولویت و اهمیت و توسعه آن نیست. علوم انسانی باید چنان باشد که ذات انسان را در برترین مراتب شرف و کرامت آن شناسایی کند. آری، هرچه انسانی شریفتر تعریف شود، علوم انسانی والاتر و شریفتر خواهد بود. اما بدون التزام به چنین تعریفی از انسانی، گرایش انسانمداری انتزاعی و فاقد محتوی چیز چندان ارزشمندی به ارمغان نخواهد آورد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست