سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

توحید


توحید

توحیدویکتایی خداوند متعال یکی ازاصول اعتقادی اسلام و همه ادیان ابراهیمی است

توحیدویکتایی خداوند متعال یکی ازاصول اعتقادی اسلام و همه ادیان ابراهیمی است . در قران کریم در آیات زیادی به این مسئله اشاره و بر ان استدلال شده است: از جمله ایات ۱۶۳و ۱۶۴ سوره بقره است که برای آشنایی بیشتر با مطالب نورانی این دو آیه شریفه تفسیر آنها را از کتاب تفسیرالمیزان اثر علامه طباطبایی(ره) تقدیم می داریم.

و الهکم اله الاالله هو .....الرحمن الرحیم ان فی خلق السموات والارض و اختلاف الیل و النهار

به درستی در خلقت آسمانهاو زمین و اختلاف شب و روز وکشتی ها که در دریا به سود مردم در جریانند و در انچه که خدا از اسما ن نازل میکند یعنی آن آبی که با آن زمین را بعد از مردگیش زنده میسازد و هر نوع جنبنده در ان منتشر می کند و گرداندن بادها و ابر هاییکه میان آسمان و زمین مسخرند ایات و دلایلی است برای مردمی که تعقل می کنند(۱۶۴) (معنی"واحد"در"اله واحد")و اما معنای كلمه(واحد)، باید دانست كه مفهوم وحدت از مفاهیم بدیهی است كه درتصور آن هیچ حاجت به آن نیست كه كسی آنرا برایمان معنا كند و بفهماند كه وحدت یعنی چه‏چیزی كه هست موارد استعمال آن مختلف است، چه بسا چیزی را بخاطر یكی از اوصافش ‏واحد بدانند، و مثلا بگویند مردی واحد، عالمی واحد، شاعری واحد، كه می‏فهماند صفت‏مردانگی و علم و شعر كه در او است‏شركت و كثرت نمی‏پذیرد و درست هم هست، چون ‏رجولیتی كه در زید است قابل قسمت میان او وغیر او نیست، بخلاف رجولیتی كه در زید و عمرواست - كه دو مردند - و دو رجولیت دارند و مفهوم رجولیت در بین آن دو تقسیم شده و كثرت ‏پذیرفته است. پس زید از این جهت - یعنی از جهت داشتن صفتی بنام رجولیت - موجودی است واحدكه قابل كثرت نیست، هر چند كه از جهت این صفت و صفات دیگرش مثلا علمش و قدرتش وحیاتش، و امثال آن واحد نباشد، بلكه كثرت داشته باشد.

(بیان فرق اجمالی بین دو كلمه"احد"و"واحد")ولی این جریان در خدای سبحان وضع دیگری بخود می‏گیرد، میگوئیم خدا واحد است، بخاطر اینكه صفتی كه در اوست - مثلا الوهیتش - صفتی است كه احدی با او در آن صفت ‏شریك نیست و باز می‏گوئیم: خدا واحد است چون علم و قدرت و حیات دارد، و خلاصه بخاطرداشتن چند صفت وحدتش مبدل به كثرت نمی‏شود، برای اینكه علم او چون علوم دیگران وقدرتش و حیاتش چون قدرت و حیات دیگران نیست، و علم و قدرت و حیات و سایر صفاتش اورا متكثر نمی‏كند، تكثری كه در صفات او هست تنها تكثر مفهومی است و گر نه علم و قدرت وحیاتش یكی است، آنهم ذات او است، هیچیك از آنها غیر دیگری نیست، بلكه او عالم است ‏بقدرتش و قادر است بحیاتش، وحی است به علمش، بخلاف دیگران كه اگر قادرند به قدرتشان ‏قادرند و اگر عالم هستند، به علمشان عالم هستند، خلاصه صفاتشان هم مفهوما مختلف است وهم عینا و چه بسا میشود كه چیزی از ناحیه ذاتش متصف به وحدت شود، یعنی ذاتش، ذاتی باشد كه‏ هیچ تكثری در آن نباشد و بالذات تجزیه را در ذاتش نپذیرد، یعنی نه جزء جزء بشود؟ و نه ذات واسم و نه ذات و صفت و همچنین جزئی نداشته باشد، اینگونه وحدت همانست كه كلمه(احد) را درآن استعمال می‏كنند و میگویند خدایتعالی احدی الذات است و در این استعمال حتما بایدبه كلمه ذات و مثل آن اضافه شود مگر آنكه در سیاق نفی و یا نهی قرار گیرد كه در آن صورت دیگرلازم نیست اضافه شود.

مثل اینكه بگوئیم: (ما جائنی احد)، یعنی احدی نزد من نیامد كه در اینصورت اصل ذات رانفی كرده‏ایم، یعنی فهمانده‏ایم: هیچكس نزد من نیامد، نه واحد و نه كثیر برای اینكه وحدت، درذات اعتبار شده بود نه در وصفی از اوصاف ذات، بله اگر وحدت در وصف اعتبار شود مثل اینكه‏بگوئیم:

(ما جائنی واحد)، یعنی یكنفر كه دارای وصف وحدت است نزد من نیامد، در اینصورت‏اگر دو نفر یا بیشتر نزد من آمده باشد، دروغ نگفته‏ایم، چون آنچه را نفی كردیم وصف یك نفری‏بود، خواستیم بگوئیم یك مرد با قید یك نفری نزد من نیامد و این منافات ندارد با اینكه چند مردنزد من آمده باشند، فعلا همین فرق اجمالی میان دو كلمه احد و واحد را در نظر داشته باش تاانشاء الله تعالی شرح مفصل آن در تفسیر سوره: (قل هو الله احد) (۱) بیاید.

وسخن كوتاه آنكه جمله: (الهكم اله واحد)، با همه كوتاهیش می‏فهماند: كه الوهیت ‏مختص و منحصر به خدایتعالی است و وحدت او وحدتی مخصوص است، وحدتی است كه لایق‏ساحت قدس اوست، چون كلمه وحدت بر حسب آنچه مخاطبین به خطاب(اله شما)از آن ‏می‏فهمند، بر بیش از وحدت عامه‏ای كه قابل انطباق بر انواع مختلف است، دلالت نمی‏كند و این ‏قسم وحدت لایق به ساحت قدس ربوبی نیست، (به بیانی ساده‏تر اینكه چند قسم وحدت داریم).

(اقسام وحدت و نكته ‏ای كه در جمله"الهكم اله واحد"هست)

۱ ) وحدت عددی كه در مقابل عدد دو و سه الخ است.

۲) وحدت نوعی كه میگوئیم: انسان ایرانی و هندی از نوع واحدند.

۳ ) وحدت جنسی كه میگوئیم: انسان و حیوان از یك جنسند(مترجم).

در چنین زمینه‏ای اگر قرآن كریم بفرماید(معبود شما واحد است)، ذهن شنونده به آن وحدتی متوجه میشود كه كلمه(واحد) در نظرش به آن معنا است، به همین جهت اگر فرموده بود(الله اله واحد، الله اله واحد است) توحید را نمی‏رسانید، برای اینكه در نظر مشركین هم الله اله‏واحد است، همچنانكه یك یك آلهه آنان اله واحدند، چون هیچ الهی دو اله نیست، هر یك برای‏خود و در مقابل خدا اله واحدند.

و همچنین اگر فرموده بود(و الهكم واحد، اله شما واحد است)، باز آنطور كه باید، نص وصریح در توحید نبود، برای اینكه ممكن بود گمان شنونده متوجه وحدت نوعیه شود، یعنی متوجه ‏این شود كه اله‏ ها همه یكی هستند، چون همه یك نوعند و نوعیت الوهیت در همه هست، نظیر اینكه ‏در تعداد انواع حیوانات میگوئیم اسب یكنوع و قاطر یكنوع و چه و چه یكنوع است، با اینكه هریك از نامبرده ها دارای هزاران فرد است.

لكن وقتی فرمود: (و الهكم اله واحد)و معنای اله واحد را - كه در مقابل دو اله و چند اله‏است - بر كلمه(الهكم)اثبات كرد، آنوقت عبارت صریح در توحید میشود، یعنی الوهیت رامنحصر در یكی از آله ه‏ای كه مشركین معتقد بودند كرده و آن الله تعالی است.

(لا اله الا هو)، این جمله نص و صراحت جمله قبلی را تاكید می‏كند و تمامی توهم ها وتاویل ‏هائی كه ممكن است در باره عبارت قبلی به ذهن آید، بر طرف میسازد.

و اما معنای مفردات این جمله - كلمه(لا)در این جمله نفی جنس می‏كند و لای نفی جنس ‏اسم و خبر لازم دارد، و چون مراد به(اله)هر چیزی است كه واقعا و حقیقتا كلمه(اله)بر آن ‏صادق باشد، به همین جهت صحیح است بگوئیم خبر(لا) كه در جمله حذف شده كه كلمه(موجود)و یا هر كلمه ‏ای است كه به عربی معنای موجود را بدهد، مانند(كائن)و امثال آن، و تقدیرجمله این است كه(لا اله بالحقیقهٔ و الحق بموجود الا الله، یعنی اله حقیقی و معبودی به حق‏موجود نیست به غیر از الله)، و چون ضمیری كه به لفظ جلاله(الله) بر می‏گردد همیشه در قرآن ‏كریم ضمیر رفع است نه نصب یعنی هیچ نفرموده(لا اله الا ایاه)("الا"در"لا اله الا هو"برای استثناء نیست)از اینجا می‏فهمیم در كلمه(الا)الای استثناء نیست، چون اگر استثناء بود، باید می‏فرمود: (لا اله الا ایاه)نه(لا اله الا هو)، بلكه ‏وصفی است به معنای كلمه(غیر)و معنایش این است كه هیچ اله به غیر الله موجود نیست.

پس تا اینجا این معنا روشن شد كه جمله مورد بحث یعنی جمله(لا اله الا هو)الخ در سیاق ‏نفی الوهیت غیر خداست، یعنی نفی الوهیت آن آلهه موهومی كه مشركین خیال می‏كردند اله ‏هستند، نه سیاق نفی غیر خدا و اثبات وجود خدای سبحان كه بسیاری از مفسرین پنداشته ‏اند.

شاهدش هم این است كه مقام، مقامی است كه تنها احتیاج دارد خدایان دیگر نفی شود، تادر نتیجه الوهیت منحصر در یكی از خدایان مشركین یعنی در الله تعالی گردد، و هیچ احتیاجی به ‏اثبات الوهیت‏خدا و بعد نفی الوهیت آلهه ندارد.

مجتبی زندی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.