یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ظرف غذا در دستم نیم خورده بود


ظرف غذا در دستم نیم خورده بود

درک کردن, مستقیم نگاه کردن است, بیان کردن, مستقیم نگاه کردن نیست بلکه مجموعه ای را هماهنگ کردن است

ما مفاهیم بسیاری را درک می‌کنیم، ولی آیا تمام آنچه را درک می‌کنیم می‌توانیم بیان کنیم؟

درک کردن، مستقیم نگاه کردن است، بیان کردن، مستقیم نگاه کردن نیست بلکه مجموعه‌ای را هماهنگ کردن است.

وقتی شما مفهومی را درک می‌کنید، نسبت به آن مفهوم ب‍ُعد پیدا می‌کنید. وجه تازه‌ای در شما فع‍ّال می‌شود. وقتی که می‌خواهید همین مفهوم را بیان کنید، نمی‌توانید فقط از همان یک وجه‌ِ نویافته استفاده کنید بلکه باید رابطة میان ابعاد مختلف یک موضوع را شناخته و برقرار کرده باشید.

به این مثال توجه فرمایید: شما می‌توانید دیوارهای یک اتاق را به‌طور مجزّا و مستقل نگاه کنید ولی درکی که از اتاق خود دارید چهار دیوار مجز‌ّا و منفک نیست بلکه حس‌‌ّ‌ِ مشترکی از چهار بعد را دیوار می‌نامید. ابعاد اصلی قالب یک اثر هنری چیست؟ حس‌ّ مشترک حاصل از آن قالب چگونه پدیدار می‌شود؟

قصد ندارم تمام‌ِ این مبحث را به‌طور کامل بررسی کنم بلکه فقط بر نکتة مورد گزینش خود تکیه خواهم کرد. ابتدا دو بعد عاطفه و منطق را در نظر بگیرید:

واژة عاطفه، مشتق از عطف است؛ نقطه‌ای که ما به آن معطوف می‌‌شویم و نسبت به سایر امور آن را گزینش می‌کنیم.

واژة منطق مشتق از نطق است؛ یعنی بیان. بیان چیست؟ درک و توضیح روابط میان‌ِ عطفها یا عاطفه‌ها.

افرادی که منطقی‌ترند، عاطفی‌ترند! چون به تمام‌ِ جوانب عواطف‌ِ خود می‌پردازند تا روابط‌ِ میان آنها را درک و هماهنگ کنند، در واقع از تمام‌ِ عواطف‌ِ خود برخوردار می‌شوند پس متعادل‌ترند. ولی افرادی که صرفاً عاطفی هستند، فقط به یک نکتة مورد نظر خود ارج می‌دهند و فقط به همان موضوع می‌پردازند. چنین افرادی خود را از تعادل خارج می‌کنند چون یک مورد را سنگین‌تر از سایر موارد قرار می‌دهند، این شروع و جریان عدم‌ِ تعادل است که منجر به رفتارهای نامتعادل می‌گردد.

حال، اصل‌ِ ذکرشده را منطبق کنید با قالب‌ِ بیان یک اثر هنری.

چگونه اثری روابط بیشتری را میان ابعاد‌ِ مختلف درک کرده است؟

منظورم را بیشتر توضیح می‌دهم:

مفاهیم‌ِ مستقیم، خصوصی و شخصی هستند. مسیر‌ِ مستقیم نسبت به هر کس متفاوت و انحصاری است. من نمی‌توانم در مسیر مستقیم شما حرکت کنم.

چگونه ما در بیان‌ِ خود به‌طور‌ِ مستقیم به یک مفهوم اشاره می‌کنیم و توقع داریم بیننده یا شنونده به سرعت آن را درک کند؟

مفاهیم و دریافتها دو موضوع کاملاً متفاوت‌اند. مفاهیم، عمومی‌اند و تعریف‌ِ نوعی دارند ولی دریافتها شخصی و خصوصی‌اند.

هنگامی که مفهومی را برمی‌گزینیم تا انتقال دهیم، می‌خواهیم وارد حیطة خصوصی‌ِ درک‌ِ افراد بشویم. از همین نقطه به بعد لازم است اصول و قواعد روابط خصوصی رعایت شود. خوشبختانه این اصول نیز مشترک‌اند به عبارت‌ِ دقیق‌تر، مبانیِ مشترک دارند.

آنچه مهم است ابتدا درک واضح‌ِ مفهوم به وسیلة گوینده و سپس تدارک شرایط انتقال است. مرحلة درک‌ِ مفهوم به خودی خود مرحلة انتقال آن نیست. انتقال نیازمند شناسایی شرایط‌ِ ادراک‌ِ مخاطب است.

وقتی ادراک‌ِ خود را از یک مفهوم به صورتِ مستقیم و شخصی‌ـ در واقع یک بعدی‌ـ مطرح می‌کنیم، احتمال‌‌ِ سقط مفهوم پیش از انتقال وجود دارد. برای تکامل و تولد مفهوم در ذهن دیگری، ابتدا باید آن ذهن را بارور کرد. برای بارور شدن ذهن مخاطب نسبت به مفهومی که مورد نظر شخص گوینده است، باید حتماً کانون‌ِ مشترک‌ِ آن مفهوم با مخاطب را دریافت. دقت کنید: اشتراک لزوماً همسانی نیست. مثال: قفل و کلید مثل هم نیستند ولی کانون‌ِ مشترکی دارند. اشتراک‌ِ ظریفی این دو را به هم مربوط می‌کند. حال به گرافیک روابط‌ِ افراد دقت کنید: هنگام‌ِ تأثیر و تأثر، هنگام گفت‌ و شنود، همواره، گوینده م‍ُحد‌ّب است و شنونده یا بیننده م‍ُقع‍ّر.

حال اگر گوینده تخت و بدون منحنی، بدون تحد‌ُّب حرکت کند، نمی‌تواند ترکیب شود. لازم نیست تحد‌ّبِ گوینده به شکل تقع‍‌ُّر تک‌ِ‌تک‌ِ بینندگان در بیاید، بلکه حرف‌ِ بودن‌ِ منحنی در حد‌ّ‌‌ِ خود‌ِ گوینده، می‌تواند با ظرف خالی‌ِ هر ذهنی به قدر‌ِ خود ارتباط بگیرد. یکی را کاملاً پ‍ُر می‌کند، دیگری را کمتر و بقیه را نیز به نسبتهای متفاوت در بر می‌گیرد. در غیر این صورت، هر گونه اصطکاک دیگری صرفاً یک تأثیر فر‌ّار است.

اگر بزنگاهی توسط هنرمندی درک شد، وقتی اشتقاق‌پذیری یک مفهوم به وسیلة هنرمندی آزموده و شرایط باروری ذهن مخاطب مهیا شد، یک نکتة دیگر با تمام‌ِ توان و قانونمندی نوبت و تقدم خود را نمایان می‌سازد و آن اینکه: نمی‌توان ذهن را برای موضوعی مشخص بارور کرد ولی مفهوم‌ِ دیگری در آن نهاد، باز هم در این حالت سقط مفهوم رخ می‌دهد.

مثال: نمی‌شود شما ذهن بیننده‌ای را برای دریافت یک شیوة حرکت، آماده کنید ولی در پایان شیوة دیگری را نمایش دهید. مثلاً به او بگویید تو باید قدم به قدم، آرام، با تمرکز و حضور حرکت کنی و در پایان‌ِ صحبت خود به او یک جت‌ِ بوئینگ نشان دهید. در این حالت شما نیروی استنباط بینندة خود را مختل کرده‌اید.

ب‍ُعد‌ِ دیگر همین مثال: شما نمی‌توانید بینندة خود را برای حرکت در سطح‌ِ صاف آماده کنید ولی هنگام‌ِ نتیجه‌گیری سقوط آزاد به در‌ّه را پیشنهاد کنید.

دقت کنید: خود‌ِ مفهوم را به صورت سخنان‌ِ قصار در پایان‌ِ نمایش از برخواندن موجب می‌شود یک بذر آمادة کشت از جانب بیننده در معرض انتخاب یا انفعال قرار گیرد.

وقتی گوینده، هنرمند یا کارگردان مطلب خود را مستقیم و بدون طرح، یا خارج از طرح‌ِ موجود، برای من‌ِ بیننده مطرح می‌کند، هم می‌توانم آن را انتخاب کنم، هم می‌توانم نسبت به آن منفعل بمانم. چرا؟ چون شما مرا فعال نکرده‌اید. ذهن‌ِ من برای دریافت طرح کارگردان فعال شده است ولی یکباره سخنان قصاری خارج از طرح، گفته می‌شود.

این کافی نیست که خود‌ِ هنرمند نسبت به مفهوم‌ِ گزیدة خود احساس فعال بودن داشته باشد. بلکه علاوه بر آن مهم است که خود‌ِ مفهوم را نیز فعال کند. مفهوم‌ِ فعال آن است که تحد‌ّ‌ب لازم را برای ترکیب به دست آورده باشد تا بتواند با من بینندة منفعل، تنبل، جاهل و غیر حساس ترکیب شود.

یک مفهوم وقتی تحد‌ّب لازم را می‌یابد که به وسیلة طراحی قالب‌ِ خود به قدر کافی بیرون بزند، جبراً بیرون بزند. اگر روابطِ منطقی‌ِ بین نکات‌ِ برجستة اثر برقرار شود، مطلب، خودبه‌خود بیرون می‌زند. اگر تراز‌ِ چهار بعد‌ِ اتاق‌ِ ما مشخص شود، خودبه‌خود جای سقف و سطح نیز مشخص می‌شود. اوج و فرود‌ِ اثر، حاصل‌ِ ب‍ُعدیابی‌ِ اثر است، حاصل‌ِ منطق اثر است. نمی‌شود یک نمایشنامه را اجرا کرد و در آخر برای آن پایانی هم در نظر گرفت. پایان و فرود یک نمایشنامه حاصل شیوة حرکت آن در حین اجراست.

مثال: می‌خواهم رابطة میان‌ِ فراموشی و معرفت را بیان کنم. برای بیان‌ِ این منظور دو عبارت را انتخاب می‌کنم، یکی تخت و دیگری محد‌ّب. «عبارت‌ِ دوم از ادوارد هریو نقل می‌شود.»

عبارت او‌ل: فراموش کردن به معرفت‌ِ انسان آسیب نمی‌رساند.

عبارت دوم: «معرفت آن چیزی است که پس از خواندن همه چیز و فراموش کردن همه چیز در ذهن باقی می‌ماند.»

در کدام عبارت مفهوم خودبه‌خود بیرون زده است؟

کدام عبارت ذهن شما را فعال کرد؟ کدام عبارت پاسخ و جهت را با ایجاد تحر‌ّک در ذهن خواننده ارائه کرده است؟

مفاهیم‌ِ مستقیم و بدون قالب، مانند شاهراههای عمومی‌اند که هر کس فقط وقتی کار و نیازش در آنجا واقع شود، از آن گذر خواهد کرد. فقط گذر.

قالبهایی که می‌توانند وارد حیطة خصوصی‌ِ درک افراد شوند، هم پتانسیل شاهراه را در خود دارند و هم راههای منتهی به منازل و معبرهای خصوصی را در اختیار دارند. چگونه می‌توان یک مفهوم مستقیم را محرم اشخاص کرد؟

هنگامی که اثر فعال است، یعنی کانون‌ِ مشترک آن با سایرین درک شده باشد، می‌تواند وارد تقاطعهای منطقی‌ِ روابط گردد.

اثر هنرمند هر قالبی که داشته باشد،‌ اعم از کلاسیک، رمانتیک، مدرن و غیره، در بیننده به‌طور طبیعی تأثیر می‌کند. آثار مدرن با قانونمندیهای تأثیر و تأثر درگیرند و آثار غیر مدرن نیز از منطق مورد نظر، معاف نیستند. در هر صورت طبیعت‌ِ انتقال ثبات‌ِ خود را در روش علت و معلولها حفظ می‌کند.

کدام اثر منفعل است؟ اثری که اگر چه مفهومی را به درستی درک کرده ولی تخت و ایستاست، حرکت و انتقال در آن جریان نیافته است. مفهوم بزرگ و زیبایی که خود حرکت نمی‌کند بلکه می‌ایستد تا دیگران به او برسند.

کارگردان محترم! در این نمایش شما میزبان هستید یا میهمان؟

اثری که فعال است میزبان است.

اثری که منفعل است مهمان است.

میزبان اختیارات‌ِ خود را دارد ولی مهمان همواره محدود و مقی‍ّد است.

شما در اثر خود، بینندگان را میزبان فرض کرده‌اید یا مهمان؟

بینندگان خود باید مطلب را حل‌ّ و فصل کنند؟ یا شما حل‌ّ و فصل شده‌ای را نمایش داده‌اید؟

اگر قرار است من‌ِ بینندة تنبل و منفعل و غیر حساس، خوشگذران، غیر هنرمند و حتی از نظر‌ِ ذهنی و روانی، کودک، خودم وارد عمل بشوم، رهایتان خواهم کرد، حوصلة فعالیت ندارم. هنرمند باید جامعة حاضر خود را بشناسد.

من‌ِ بیننده، من‌ِ امروز جامعة ایران، تهران، می‌خواهم بنشینم و مفهومی را که شما گوارش داده‌اید تغذیه کنم. آن هم نه به اراده خود، بلکه می‌خواهم خودبه‌خود این اتفاق بیفتد. این روش، معجزه نمی‌طلبد بلکه رعایت کردن یک سلسله علت و معلول که قابل شناسایی، مدیریت و کارگردانی است، آن را میسر می‌سازد. اگر به ایده‌ای حیات بخشیده باشید، می‌تواند زیست‌ِ اجتماعی خود را آغاز و دنبال کند. یک اثر زنده، تملک‌پذیر نیست. هیچ موجود زنده‌ای تملک‌پذیر نیست. کارگردان نمی‌تواند بگوید این اثر مال‌ِ من است و دلم خواسته آن را این‌گونه شکل دهم، اگر چنین است اثر، زنده نیست و با من‌ِ بیننده ترکیب نمی‌شود. مال‌ِ شما می‌ماند ولی اگر من‌ِ بیننده، مفهوم‌ِ کاویدة گوارش‌شدة شما را به سهولت جذب کنم، عضلات‌ِ روانی‌ِ من‌ِ کودک، جان‌ِ حرکت می‌یابد و اثر شما حتی پس از فراموش شدن در من، باقی می‌ماند.

اگر با نمایشی مواجه باشیم که در طول اجرا میزبان است ولی ناگهان د‌َم آخر مهمان می‌شود، چه باید بکنیم؟

پنجره‌ها تا موقعی که بازیگر از دکور خارج نشده بود و به‌طور مستقیم مفهومی را تذکر نمی‌داد، میزبان بود، میزبانی خوب و گرم و عاشق، مهربان و تا حدی دست و دلباز. نمایش بود. مفهومی به خوبی نشان داده شد. حتی به زیبایی، جریان‌ِ نمایش خودبه‌خود به نقطة پایان و فرود رسید، ولی باز ادامه‌اش دادید تا صحنة آخر که یکباره همه‌چیز عوض شد. نفهمیدم چه شد. من صحنة آخر را به کلی فراموش کرده‌ام، هیچ اثری هم از آن در من نمانده است، مثل اینکه حرفهای خوبی می‌زدند، نمی‌دانم؟!

ولی تمام‌ِ مفاهیم و جریانهای‌ِ بیش از آن صحنه در من باقی مانده است. به زیبایی باقی مانده است. با احساس دوگانگی از سالن خارج شدم. خودم را جست‌وجو کردم. درون پنجره‌ها بودم. شما راست می‌گویید: در فاصلة ما و پنجره‌ای که به آن نگاه می‌کنیم، افرادی در رفت و آمدند. ولی من بیرون پنجره نبودم. شما یکباره وادارم کردید از آن خارج شوم و این در حالی بود که من مهمان بودم و هنوز ظرف غذا در دستم، نیم‌خورده بود.

مهشید سلیمانی