چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

اتحادیه اروپا و چالش های درون خاستگاهی


اتحادیه اروپا و چالش های درون خاستگاهی

اتحادیه اروپا از بدو تشکیل خود تا به امروز با چالش های درون خاستگاهی عدیده یی مواجه بوده است

اتحادیه اروپا از بدو تشکیل خود تا به امروز با چالش های درون خاستگاهی عدیده یی مواجه بوده است. تردیدی نیست که چالش های درون خاستگاهی موجود فراروی این نهاد منطقه یی از دلایل متعددی ناشی است که فقدان یک قانون مدون اساسی، حجم قابل توجه بسیاری از کشور های اروپایی در عضویت جدید به این نهاد منطقه یی و همچنین اتخاذ مواضع قدرت های بزرگ نسبت به تصمیم ها و برنامه های این اتحادیه از نشانگان بارز ایجاد چالش ها است که در مجموع نوعی بحران را برای این سازمان منطقه یی به وجود آورده که می توان از آن به نوعی بحران گذار تعبیر کرد.

● از ماستریخت تا بروکسل

چالش های اتحادیه اروپا از فاصله پیمان ماستریخت تا بروکسل بیشتر نمایانده می شود. تردیدی نیست که از پیمان ماستریخت باید به عنوان بزرگ ترین تحول جامعه اروپا یاد کرد که بعد از فروپاشی دیوار برلین و اتحاد شوروی شکل گرفت. این پیمان را باید نقطه عطفی در سیر تکوین اتحادیه اروپا به حساب آورد چرا که این پیمان تلاش های اقتصادی و سیاسی شورای اروپایی را در تشکیل خود به عنوان یک نهاد منطقه یی به همراه داشت و از سوی دیگر خود را در معرض نزاع های داخلی اعضا می دید.

پیمان ماستریخت مسائل و موادی چون وحدت اقتصادی و پولی، سیاست خارجی و امنیتی مشترک، امور شهروندان و تدابیر داخلی را در اولویت کاری خود قرار داد و با رویکرد جدید ملهم از نظریه کارل دویچ وبر راه های تجربی و عملی متفاوت استوار بود که موجد چالش هایی هم برای این نهاد منطقه یی شد. جدای از موفقیت های پیمان ماستریخت که مرهون مماشات و قبول آهنگ های متفاوت از سوی کشور های عضو بود، باید گفت که بخشی از چالش های موجود اتحادیه اروپا در فرآیند این پیمان خود را نشان داد .

● راهکارهای پیشنهادی آلمان

آنچه برای آنگلا مرکل رئیس دوره یی اتحادیه واجد اهمیت است آن بود که با ارائه راهکاری بتواند وضعیت فعلی اتحادیه را به رغم همه تفاوت ها و تمایزات سیاسی و فرهنگی اش سامان دهد و شرایط حاکم بر آن را، از وضع موجود خارج کند. تردیدی وجود نداشت که نسخه تجویزی مرکل برای برون رفت از وضع موجود رویکردی محافظه کارانه و مصلحت بینانه داشت که با نامی چون معاهده اصلاحات، به اهداف و مقاصد همه کشور های عضو احترام گذاشته است.

نکته واجد اهمیت طرح پیشنهادی مرکل آن بود که طرح او اگرچه شکل قانون اساسی را نداشت اما در نگاه مرکل به همه دغدغه های کشور های عضو در حاشیه، پایان داده است و هم متضمن تامین مقاصد دولت هایی است که در طول حیات اتحادیه، مخالف واگذاری اختیارات به سازمان مشترک اروپایی بوده اند.

ضمن آنکه طرح پیشنهادی مرکل، اتحادیه را از داشتن وزیر خارجه معاف کرده و استقلال عمل را در باب امور پلیسی و قوانین جنایی به کشورهای عضو اتحادیه تفویض می کند. اما نکته قابل توجه طرح مرکل به عنایت و توجه او به حفظ بقای اتحادیه، پول واحد و پارلمان مشترک بازمی گردد که این نشانگان نظر به اینکه پس از توفان رفراندوم هلند و فرانسه با خطر تضعیف و بی اعتباری روبه رو شد، در نشست بروکسل به موضوع اصلی نشست سران اروپایی بدل شد. از دیگر سو تحرک دیپلماسی را باید از نشانگان دیگر راهکار مرکل در نشست بروکسل دانست که بانوی اول آلمان با پیش دستی تیم دیپلماسی خود بدان همت گماشت.

هشدار مرکل و یارانی چون اشتان مایر، نقطه قوت تحرک دیپلماسی است که وقوع یک بحران سیاسی قریب الوقوع را در صورت هرگونه واگرایی اعضا پیش بینی کرده بود. در این راستا ماموریت یاران مرکل به فرآیند اعتمادسازی در جمع اعضای بدبین، اعضایی چون لهستان، بریتانیا و هلند تمرکز یافت تا بتواند چرخ اروپای متحد را از گل ولای اختلافات اعضا بیرون کشد. با وجود همه تلاشی که بانوی محافظه کار برلین در ارائه طرح خود مبذول داشت، انتظار می رفت که طرح پیشنهادی او بتواند نوعی همگرایی جدید را آن هم بعد از کوران آن همه اختلافات، بر اتحادیه حاکم کند.

این انتظار بدان جهت قوت گرفت که به زعم پندار او، اندیشه اروپای متحد در زندان تعصبات نسل پیشین رهبران اروپا گرفتار آمده است و امید است با رفتن رهبرانی چون شیراک و بلر و آمدن رهبرانی چون براون و سارکوزی، این همگرایی در سیر تکوین اتحادیه حاصل آید. اما قضایای پیدا و پنهان حاکم بر طرح مرکل نشان داد که طرح او بیش از اندازه رویکرد محافظه کارانه دارد که شایسته شأن همگرایی برای نهادی چون اتحادیه نیست و این رویکرد تنها به درمان مقطعی و موقتی در فرآیند همگرایی خواهد انجامید.

با چنین درآمدی اجلاس بروکسل طی ۲روز به کار خود پایان داد و شاید جدال دو روزه سران اروپایی بر سر قوانین تازه در اداره اتحادیه، روزهای پرمشقت و آزمون سختی را برای صدراعظم در بروکسل دامن زده باشد و این آزمون در شرایطی شکل عملی و هنجاری به خود گرفت که از نشست جی - ۸ در هالینگدام چند روزی نگذشته بود. اما برای پاسخ به اینکه آیا طرح او متضمن نوعی همگرایی خواهد بود یا نه و آیا قضایای بروکسل در نشست لوکزامبورگ تکرار خواهد شد، باید در انتظار آینده اتحادیه نشست.

شاید نشست آینده لوکزامبورگ نتیجه نظری و عملی نشست بروکسل باشد که بانوی اول برلین ریاست آن را به خوزه سوکراتس و عضوی از گروه ساکنان شبه جزیره ایبری سپرده است. محتمل است که در پشت دیوار اختلافات و چالش های درون خاستگاهی این اتحادیه، مساعی پرتغال بتواند تحولی تازه را در دیپلماسی قاره سبز ایجاد و آمال و آرزوهای اعضا را برآورده سازد.

صلاح الدین هرسنی