چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر ص


وظائف مسلمانان در برابر پیامبر ص

پیامبر گرامی را از آن نظر که وحی الهی را از مقام ربوبی دریافت می کند, نبی آگاه از اخبار غیبی و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامی از جانب خدا به مردم است, رسول می نامند, پیامبر در این دو مقام, فاقد امر و نهی و اطاعت و عصیان است و وظیفه ای جز پیام گیری و پیام رسانی ندارد

از مسائلی که قرآن به آن اهمیت خاصی داده است، وظیفه جامعه اسلامی نسبت به پیامبر گرامی است، ما در این بخش به وظائف دهگانه‏ای که قرآن از آنها یاد می‏کند، اشاره می‏نمائیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است .

● اطاعت از پیامبر (ص)

پیامبر گرامی را از آن نظر که وحی الهی را از مقام ربوبی دریافت می‏کند، نبی (آگاه از اخبار غیبی) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامی از جانب خدا به مردم است، رسول می‏نامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهی و اطاعت و عصیان است و وظیفه‏ای جز پیام‏گیری و پیام رسانی ندارد و لذا قرآن درباره او می‏فرماید:

«ما علی الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /۹۹): برای رسول وظیفه‏ای جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار می‏سازید و یا پنهان می‏دارید، آگاه است».

اگر قرآن در قلمرو رسالت، برای رسول حق اطاعت قائل می‏شود و می‏فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /۶۴): هیچ رسولی را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقی است نه موضوعی، یعنی به پیامهای او گوش فرا دهند و به گفته‏های او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفی در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار می‏رود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان می‏کند و می‏فرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /۸۰): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».

بنابراین، در بعضی از موارد که قرآن برای رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقی او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونه‏ای به او نیز نسبت داده می‏شود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم می‏کند:

«انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /۱-۲۲): یادآوری کن تو تذکر دهنده‏ای، نه مسلط بر آنها».

▪ در قلمرو اطاعت:

در حالی که رسول گرامی یادآور و آموزنده و پیام رسانی بیش نیست، گاهی از جانب خدا دارای مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» می‏گردد که با توجه به آن، خود شخصاً دارای مقام امر و نهی می‏شود.

در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحی، و پیام رسان الهی نیست، بلکه رئیس دولت اسلامی است که برای تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.

رسول گرامی آنگاه حقیقتاً دارای امر و نهی می‏گردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضی و داور آنان، و مدیر کلیه شؤون اجتماعی و سیاسی واقتصادی و دینی معرفی گردد؛ در این هنگام است که او علاوه بر اطاعت طریقی، دارای حق اطاعت موضوعی می‏گردد که فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانی موجب کیفر می‏گردد.

قرآن روی اطاعت پیامبر در موارد زیادی تکیه می‏کند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقی و موضوعی) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم کند.

الف) گروهی که بر اطاعت رسول فرمان می‏دهند و قرائن گواهی می‏دهد که مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهی است که او تبلیغ می‏کند، مانند انجام فرائض و دوری از محرمات در این صورت اطاعت رسول راهی است برای اطاعت خدا،و خود رسول در حقیقت، اطاعت و عصیانی ندارد.

ب) گروهی که او را به عنوان «اولی الامر» و فرمانده وقاضی و داور معرفی می‏کند و دست او را در تنظیم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهی می‏دهد در چنین مواردی، اطاعت او خود، موضوعیت پیدا می‏کند و دارای احکام و خصائص می‏گردد.

آیات مربوط به بخش نخست به خاطر کثرت، نیاز به بیان ندارد، مهم آیات مربوط به بخش دوم است که برخی را یادآور می‏شویم:

۱) «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامرمنکم (نساء /۵۹) : خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید».

شکی نیست که رسول در آیه، خود از افراد «اولی الامرمنکم» می‏باشد و به خاطر احترام بیشتر از وی، جداگانه از او نام برده شده، و (اولی الامر» زمامداران واقعی جامعه اسلامی هستند که از جانب خدا به این مقام نائل شده‏اند و به خاطر داشتن چنین مقامی، دارای امر و نهی واقعی بوده و برای خود اطاعت و عصیانی دارند.

۲) «فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجربینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیماً (نساء /۶۵): چنین نیست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر این که تو را در اختلافهای خود داور قرار دهند آنگاه از داوری تو در دل، احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم گردند».

در این مورد رسول خدا به صورت قاضی و داوری، تجلی نموده و برای حفظ نظام دارای مقام امر و نهی خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهای او اجراء نگردد، داوری مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم می‏گردد.

۳) «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم (نور /۶۳): آنان که با فرمان پیامبر مخالفت می‏ورزند از آن بترسند که فتنه و یا عذاب دردناکی دامنگیر آنان گردد».

جمله «عن امره» حاکی از آن است که پیامبر در این چشم انداز گذشته بر مقام تبلیغ و تبیین شریعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، دارای واکنش سختی است

مؤید مطلب، این است که آیه مربوط به مسأله جهاد و حضور در میدان نبرد است در این شرائط پیامبر، مبلغ احکام نیست، بلکه فرمانده «واجب الطاعه» است که باید دستورهای او مو به مو مورد اجرا قرار گیرد.

۴) «انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا مع علی امر جامعه لم یذهبوا حتی یستا ذنوه ان الذّین یستا ذنوک اولئک الذین یؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوک لبعض شانهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم الله ان الله غفور رحیم» (نور /۶۲).

«مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسول ایمان دارند واگر در امر مهمی با او باشند بدون اذن او به جایی نمی‏روند. آنان که از تو اذن می‏گیرند آنها کسانی هستند که به خدا و رسول او ایمان آورده‏اند در این صورت هرگاه برخی ازآنان برای کارهای خود اجازه بگیرند، به آن کس که بخواهی اذن بده و برای آنان طلب آمرزش کن، خدا بخشاینده و رحیم است».

الزام به استجازه به هنگام ترک میدان نبرد و یا به هنگام ترک مجلس که برای مشورت درباره امر مهمی برگزار شده، نشانه مقام و منصب خطیر رسول گرامی است که حرکات و سکنات افراد باید زیر نظر او صورت پذیرد.

۵) «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم (احزاب /۶): پیامبر به مؤمنان از خود آنان اولی است» این نوع اولویت که در هیچ تشریعی در جهان نظیر آن دیده نشده است، از جانب «مالک النفوس» به پیامبر افاضه شده که از آن در مصالح جامعه اسلامی بهره بگیرد، و افراد به فرمانهای او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند و مفاد این آیه در همین سوره به صورت روشن نیز وارد شده چنانکه می‏فرماید:

۶) «و ما کان لمؤمن ولا مومنه اذا قضی الله و رسوله امر ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً» (احزاب /۳۶).

«بر هیچ مرد و زن مؤمن آنگاه که خدا و پیامبر او در موردی فرمان دادند هیچ نوع اختیاری درکارشان نیست هر کس که خدا و رسول او را مخالفت کند، آشکارا گمراه شده است».

دادن چنین قدرت و موقعیتی بر پیامبر نشانه دعوت به حکومت فردی و استبدادی شخص نیست زیرا اگر پیامبر خدا یک فرد عادی بود، طبعاً دادن چنین قدرتی به او، جز استبداد و حکومت فرد بر جمع چیز دیگری نبود، در حالی که او چنین نیست او یک فرد وارسته از هر نوع خودخواهی است که جز رضای خدا خواهان چیزی نیست، او در رفتار و گفتار خود، به وسیله «روح القدس» تأیید شده و از هر لغزشی مصون می‏باشد در این صورت امر و فرمان او مظهر فرمان خداست که از زبان او به مردم ابلاغ می‏گردد.

به خاطر چنین عصمت و مصونیتی است که خدا در دو آیه زیر، هر نوع پیشدستی را بر او تحریم می‏کند و می‏فرماید:

۷) «یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله و اتّقوا الله ان الله سمیع علیم (حجرات /۱) ای افراد با ایمان بر خدا و رسول او پیشی نگیرید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید خدا شنوا و دانا است».

۸) «و اعلموا ان فیکم رسول الله لویطیعکم فی کثیر من الامر لعنِتّم (حجرات /۷): بدانید در میان شما است پیامبر خدا اگر در بسیاری از امور از شما پیروی کند شماها به زحمت می‏افتید».

دلائل اطاعت پیامبر بیش از آن است که در این جا منعکس گردید، آنچه مهم است تعیین حدود اطاعت و قلمرو آن است که به گونه‏ای فشرده بیان می‏گردد:

▪ قلمروهای سه گانه اطاعت:

با توجه به آیاتی که در زمینه اطاعت رسول گرامی وارد شده می‏توان قلمرو اطاعت او را در زمینه‏های مسائل سیاسی و قضائی و نظامی محدود ساخت.

پیامبر گرامی علاوه بر مقام تبلیغ احکام،رهبر سیاسی و مرجع قضائی و فرمانده کل قوا است و در این زمینه‏ها «نافذ القول» و مطاع می‏باشد و ما در هر مورد، نمونه‏ای را متذکر می‏شویم:

الف) اطاعت در قلمرو مسائل سیاسی: یکی از مسائل حساس به هنگام جنگ، اخبار جبهه‏ها و گزارشهای مربوط به پیروزی و شکست است تصمیم‏گیری در پخش و عدم پخش این گونه گزارشها، نیاز به تفکر و اندیشه، و رعایت مصالح عمومی دارد از این جهت قرآن شخص پیامبر را معرفی می‏کند آنجا که می‏فرماید:

«هنگامی که خبری ایمنی بخش یا بیم زا (از پیروزی و شکست) به آنان برسد فوراً آن را پخش می‏کنند و اگر آن را به پیامبر و صاحبان فرمان از آنها ارجاع کنند اهل استنباط و ریشه یاب از آنان، از حقیقت مطلب آگاه خواهند شد (و حقیقت را به آنان بازگو خواهند کرد) اگر کرم و رحمت او نبود همگی جز گروه کمی از شیطان پیروی می‏کردند».(نساء /۸۳).

پخش بی موقع خبر پیروزی چه بسا مایه غرور می‏گردد، همچنانکه اشاعه خبر شکست موجب تضعیف روحیه‏ها می‏گردد و لذا وظیفه مسلمانان جز این نیست که اخبار رسیده را در اختیار پیامبر گرامی و صاحبان فرمان از خود (که به فرمان پیامبر دارای مقاماتی شده‏اند) بگذارند تا آنان پس از ریشه‏یابی و تحقیق، دیگر مسلمانان را از حقیقت امر آگاه سازند، البته این آیه مربوط به رهبری سیاسی پیامبرگرامی است و اگر از «اولی الامر» نام می‏برد منافاتی با رهبری سیاسی رسول خدا ندارد زیرا «اولوالامر» به فرمان او «صاحبان فرمان» و «پیشوایان مردم» می‏گردند بالأخص که از نظر روایات، مقصود از آن «پیشوایان معصوم» است که پس از پیامبر گرامی مرجع سیاسی می‏باشند.

ب) اطاعت در قلمرو مسائل قضائی: اگر پیامبر به حکم این آیه یگانه رهبر سیاسی است به حکم آیات دیگر، یگانه مرجع قضائی نیز می‏باشدو داوری داوران دیگر به فرمان و نصب او رسمیت پیدا می‏کرد و چنانکه می‏فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامرمنکم فان تنازعتم فی شی‏ء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلاً» (نساء /۵۹).

«ای افراد با ایمان خدا را اطاعت کنید و پیامبر خدا و صاحبان فرمان از خود را اطاعت نمائید اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این برای شما بهتر است و عاقبت و پایان نیکویی دارد».

اگر این آیه دستور می‏دهد که مشکلات قضائی را به خدا و رسول او باز گردانیم مقصود از ارجاع به خدا ارجاع به نماینده او است.

به خاطر همین اصل که پیامبر یگانه مرجع قضایی مسلمانان است، خدا گروهی را که با وجود پیامبر، به حکام باطل مراجعه می‏کردند، سخت نکوهش می‏کند و می‏فرماید:

«آیا ندیدی کسانی را که مدعی ایمان به آنچه که بر تو و بر پیشینیان از تو نازل شده است، می‏باشند، و می‏خواهند مظاهر طغیان (حکام باطل) را به داوری بطلبند و شیطان می‏خواهد آنها را شدیداً گمراه کند».(نساء /۶۰).

مراجعه به طاغوت، دام شیطانی است که می‏خواهد انسانها را از راه راست (داوری پیامبر معصوم) به بیراهه ببرد.

این آیات، پیامبر را یگانه رهبر سیاسی و مرجع قضائی معرفی می‏کند و مسلمانان را موظف می‏دارد که حتماً به او مراجعه کنند و از مراجعه به غیر که همگی مظاهر طاغوت و حکام باطل و خودکامه‏اند، خود داری نمایند و فرمانهای او را محترم بشمارند.

ج) اطاعت در قلمرو مسائل نظامی: قرآن پیامبر را یگانه مرجع نظامی می‏داند به اندازه‏ای که جزئی‏ترین مسائل نظامی باید با اجازه او صورت پذیرد مانند ترک میدان جنگ که باید به اذن او باشد و اگر اذن او نباشد، باید حضور خود را در میدان بر همه چیز مقدم بدارند چنانکه می‏فرماید:

«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستا ذنوه» (نور /۶۲).

«افراد با ایمان کسانی هستند که به خدا و پیامبر او ایمان آورده‏اند آنگاه که در کاری که اجتماع در آن لازم است بدون اجازه او به جایی نمی‏روند».

لفظ «امرجامع» به معنی کار مهمی است که اجتماع مردم در آن لازم است و مصداق واضح آن مسأله جهاد با دشمن و مبارزه با او است و شأن نزول آیه همین معنی را تأیید می‏کند.

اگرپیامبر در این آیات، یگانه رهبر و مرجع در امور سیاسی و قضائی و نظامی معرفی شده به خاطر حفظ مصالح جامعه است که باید تمام تشکیلات در نقطه‏ای متمرکز شده و مدیریت‏های رده‏های گوناگون به مدیریت واحد باز گردد و یک فکر و اندیشه بر تمام تشکیلات سایه افکند.

به خاطر همین مقام نظامی است که خدا اجازه نمی‏دهد (آنگاه که پیامبر مردم را به جهاد دعوت می‏کند) اهل مدینه و بادیه نشینان آنها، از پیامبر تخلف جویند و برای حفظ جان خود از جان او چشم بپوشند چنانکه می‏فرماید:

«ما کان لا هل المدینة و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لا یرغبوا بانفسهم عن نفسه» (توبه /۱۲۰).

«هرگز بر اهل مدینه و بادیه نشینان اطراف آن روا نیست که از پیامبر خدا تخلف جویند و برای حفظ جان خود، از او اعراض نمایند».

این آیات که نمونه آنها در قرآن فراوان است ایجاب می‏کند که مسلمانان وظیفه دارند که در مسائل سیاسی و قضائی نظامی و... به او مراجعه کنند و از سخنان او تخلف و تخطی ننمایند و در حقیقت قلمرو لزم اطاعت را روشن می‏سازند.

● احترام پیامبر (ص)

تکریم بزرگان و ارج نهادن بر شخصیت‏های الهی با اعتقاد به عبودیت و بندگی آنها، تعظیم خدای سبحان است، احترام آنان نه تنها از این نظر است که انسان‏های کاملی بودند که راه سعادت را به روی انسان‏ها گشودند، بلکه در بزرگداشت آنها، انگیزه دیگری در کار است که عارفان را به احترام و تعظیم آنها وا می‏دارد و آن، ارتباط محکم و پیوند استوار آنها با خدا است که آنی با او به مخالفت برنخاسته و پیوسته مجریان فرمانهای خدا و پویندگان راه کوی او بودند.

روی این اساس هر نوع تکریم و تعظیمی که از اعتقاد به قداست و طهارت آنها از گناه، و اخلاص و عشق آنان به کسب رضای حق، و فداکاری و جانبازی آنان در گسترش آیین او، مایه بگیرد، در حقیقت تعظیم خدا و عشق به او است و اگر آنان را دوست می‏داریم و احترام می‏گذاریم از این نظر است که آنان خدا را دوست داشته و به او عشق می‏ورزیدند، و خدا نیز آنها را دوست می‏داشت.

قرآن این حقیقت عرفانی را در آیه‏ای بازگو می‏کند و می‏فرماید:

«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحیم» (آل عمران /۳۱).

«اگر خدا را دوست می‏دارید از من پیروی کنید (در این موقع) خدا شما را دوست می‏دارد و گناهان شما را می‏بخشد و خدا بخشایشگر و رحیم است».

در این آیه مهر به خدا علت پیروی از پیامبر گرامی (ص) معرفی گردیده به گونه‏ای که گواه مدعیان دوستداران خدا، پیروی از رسول گرامی اعلام شده است، و نکته آن همان است که یادآوری شد که هر نوع گرایش به پیامبران از نظر گفتار و رفتار و اظهار مهر و مودت به شخص و مقام آنان، در حقیقت اظهار علاقه به مقام ربوبی است و همگی از یک عشق ریشه‏دار به خدا سرچشمه می‏گیرد.

آیین وهابیت که براسا هدم شخصیت‏ها و نادیده گرفتن مقامات اولیای الهی سرچشمه می‏گیرد، ابراز علاقه را به اولیاء الهی پس از فوت، یک نوع شرک و عبادت اولیاء و احیاناً بدعت و یک نوع عمل نو ظهور تلقی می‏کند، در حالی که سراسر قرآن مملو از احترام به شخصیت اولیاء و انسانهای الهی است که سراپا اخلاص و طهارت و قداست بودند و ما در اینجا بخشی از آیات الهی را وارد بحث می‏نمائیم که از دیگداه یک وهابی (با مقایسهائی که در دست دارد)، دعوت به شرک، و از دیدگاه یک موحد واقعی دعوت به خود توحید است:

در تکریم پیامبر گرامی همین بس که قرآن یک رشته از افعال خدا را در عین انتساب به خود، به رسول گرامی نیز نسبت داده واز هر دو با هم یک جا نام می‏برد و می‏فرماید:

«ولو انهم رضوا ما اتیهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیوتینا الله من فضله و رسوله انا الی الله راغبون» (توبه /۵۹).

«اگر آنان به آنچه که خدا و پیامبر او داده راضی گردند و بگویند خدا ما را کافی است، خدا از کرمش و پیامبر او به ما می‏دهند ما به سوی خدا توجه داریم».

در حالی که شعار هر مسلمان همان طوری که در آیه یاد شده وارد شده است، جمله «حسبنا الله» است مع الوصف در همین آیه، خدا به اندازه‏ای به پیامبر خود احترام می‏گذارد که نام او را در کنار نام خود آورده و فعل واحد را به هر دو نسبت می‏دهد و می‏فرماید:

۱) «سیوتینا الله من فضله و رسوله».

۲) «ما اتیهم الله و رسوله».

عین همین مطلب در آیه یاد شده در زیر نیز منعکس است:

«یحلفون بالله لکم لیرضوکم و الله و رسوله احق ان یرضوه ان کانوا مؤمنین» (توبه /۶۲):

سوگند یاد می‏کنند که شماها را راضی سازند که خدا و پیامبر او شایسته‏ترند که آنان را راضی سازند».

جمله «والله و رسول احق ان یرضوه» آن چنان عظمت رسول گرامی (ص) را ترسیم می‏کند که رضایت او را در کنار رضایت خدا قرار می‏دهد .

۳) «و ما نقموا الا ان اغنیهم الله و رسوله من فضله (توبه /۷۴): آنان فقط از این انتقام می‏گیرند که خدا و پیامبر او (آنها را) از کرمش بی نیاز ساخته‏اند».

چه احترامی بالاتر از این که «اغناء» و «بی نیاز کردن» که فعل خدا است، به پیامبر خود نیز نسبت می‏دهد و او را نیز مایه بی نیاز شدن مردم معرفی کرده و می‏فرماید:

«ان اغنیهم الله و رسوله»

شما اگر نزد وهابیها بگوئید: بحمدالله خدا و پیامبر او ما را بی نیاز ساختند! فوراً شما رامتهم به شرک کرده و می‏گویند تو مشرکی زیرا کار خدا را به غیر او نسبت دادی ولی غافل ازآنند که قرآن می‏فرماید: «ان اغنیهم الله و رسوله».

این نوع از نسبتها در عین واقعیت و صحت، یک نوع ارج گذاری بر پیامبر (ص) است .

۴) «و سیری الله عملکم و رسوله ثم تردون الی عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون» (توبه /۹۴).

«خدا و رسول او اعمال شما را می‏بینند و سپس به سوی کسی که از آشکار و پنهان آگاه است باز گردانیده می‏شود و از آنچه انجام می‏دهید شما را با خبر می‏کند».

۵) «و لما را المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما و عدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ایماناً و تسلیماً» (احزاب /۲۲).

«آنگاه که افراد، «احزاب» را دیدند گفتند که این همان است که خدا و پیامبر او به ما وعده داده، خدا و پیامبر او راست گفته‏اند و این کار (تلاقی با احزاب) جز ایمان و تسلیم، چیزی بر آنها نیفزود».

این آیات در عین حقیقت و درست بودن نشانه عظمت و قداست رسول خدا است، و بیانگر آن است که شایسته است که فعل واحدی به هر دو (خدا و رسول) نسبت داده شود، هر چند نسبت آن به خدا، به صورت استقلالی و به پیامبر او به صورت اکتسابی و وابستگی است.

شیوه معاشرت بیانگر پایه ایمان است: اگر قرآن به تکریم و تعظیم پیامبر دعوت می‏کند، به خاطر این است که شیوه معاشرت فردی با فرد دیگر نشانه پایه عقیده و ایمان او به عظمت و موقعیت طرف است .

درست است که پیامبر گرامی در زندگی زاده و وارسته بود، و از تظاهر به مناصب سیاسی و قضائی و نظامی خودداری می‏کرد و با یاران خود «حلقه وار» بدون اینکه مجلس صدر و ذیل پیدا کند، می‏نشست، ولی این کار نباید سبب شود که مسلمانان در معاشرت خود،موقعیت او را نادیده بگیرند، و آداب و مراسم شایسته به مقام پیامبر را رعایت نکنند.

▪ آیات وارد در مورد احترام پیامبر

آیات وارد در مورد احترام پیامبر، بر دو گروهند:

۱) آیاتی که به طور کلی دستور احترام می‏دهد.

۲) آیاتی که انگشت روی موارد جزئی می‏گذارد و نمونه‏هائی را ارائه می‏کند ما در این بخش از هر دو قسمت آیاتی را متذکر می‏شویم:

الف) دعوت به تکریم و احترام

قرآن در آیاتی جامعه اسلامی را به تکریم و بزرگداشت پیامبر دعوت می‏کند و می‏فرماید: «انا ارسلنا شاهداً و مبشراً و نذیراً لتومنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلاً» (فتح /۸-۹).

ما تو را ای پیامبر! گواه و بشارت دهند و بیم دهنده فرستادیم تا به خدا و رسول او ایمان بیاورید و اورا کمک و احترام کنید و او (خدا) را صبح و عصر تسبیح بگوئید».

در آیه یاد شده قبل از جمله‏های «و تعزروه و...» جمله «لتومنوا بالله و رسوله» وارد شده است اکنون باید دید مرجع ضمائر «و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصیلاً» چیست؟

هرگاه بگوئیم هر سه ضمیر به لفظ «الله» بر می‏گردد، در این صورت احکام وارده در آیه مربوط به خدا بوده و از قلمرو بحث ما خارج خواهد بود.

ولی اگر بگوئیم دو ضمیر نخست در جمله‏های (تعزروه و توقروه) مربوط به «رسول» است و ضمیر سوم در جمله «وتسبحوه» مربوط به خدا است، طبعا دو حکم نخست (نصرت پیامبر و تکریم او) وظیفه اسلامی هر مسلمانی نسبت به پیامبر خواهد بود.

از این جهت برخی از «قراء» پس از جمله «توقروه» وقف را لازم دانسته تا احکام مربوط به پیامبر، با حکم مربوط به خدا، به هم آمیخته نشود.

البته در متن آیه گواهی بر تعیین یکی از دو احتمال وجود ندارد اما با توجه به این کار آیه دیگر لفظ «عزروه» را درباره وظیفه مؤمنان نسبت به پیامبر به کار برده است می‏توان گفت که احتمال دوم بر احتمال نخست برتری دارد چنانکه می‏فرماید:

«فالذین آمنوا به عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون» (اعراف /۱۵۷)

«آنانکه به او ایمان آورده و او را گرامی داشته و یاری نموده‏اند و از نوریکه همراه او نازل شده پیروی نموده‏اند آنان رستگارانند».

و نیز درباره مطلق پیامبران می‏فرماید:

«و امنتم برسلی و عزر توهم و اقرضتم الله قرضاً حسناً» (مائده /۱۲).

«به پیامبران من ایمان آوردید و آنان را یاری نمودید و خدا را وام نیکو داده‏اید؟».

در این آیه نیز خود مؤمنان را به «احترام» پیامبران دعوت می‏کند.

ب) متانت در سخن گفتن‏

در این مورد به آیاتی که در سوره «حجرات» وارد شده است، اکتفاء می‏ورزیم:

«یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصوتکم فوق صوت النبی ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون»(حجرات /۲).

«ای افراد با ایمان! صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید و با او بلند سخن نگوئید (فریاد نزنید) همانطور که با یکدیگر بلند سخن می‏گوئید، تا مبادا پاداش عمل شما بدون توجه از بین برود».

۲) «ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الدین امتحن الله قلوبهم للتفوی لهم مغفرة و اجرعظیم» (حجرات /۳).

«آنهائی که از صدای خویش در (محضر پیامبر) می‏کاهند، کسانی هستند که خداوند دلهای آنان را برای پرهیزگاری آزموده است برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ است».

۳) «ان الذین ینادونک من و راء الحجرات اکثرهم لا یعقلون» (حجرات /۴)

«آنان که تو را از بیرون اطاق بلند صدا می‏زنند بیشترشان نمی‏فهمند».

۴) «ولو انهم صبروا حتی تخرج الیهم لکان خیراً لهم و الله غفور رحیم».(حجرات /۵).

«اگر آنان صبر می‏کردند تا خود بیرون آئی برای آنها بهتر بود، خداوند آمرزنده و مهربان است».

پی‏نوشتها:

۱- نور الثقلین، ج ۵، ص ۸۰.

۲- التاج، ج ۴، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.

۳- نورالثقلین، ج ۵، ص ۸۰ - ۸۱.

۴- مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۵۲.

۵- امالی شیخ طوسی، مجلس یوم الترویه جزء دوم، ص ۹۵، چ سنگی.

۶- در مورد حقیقت «استثناء منقطع» به جلد چهارم «مفاهیم القرآن» مراجعه بفرمائید.

۷- «انی تارک فیکم فیکم الثقلین کناب الله و عترتی: من در میان شما دو چیز گرانبها می‏گذارم یکی کتاب خدا و دیگر عترت من».

۸- «مثل اهل بیتی کسفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق: خاندان من بسان کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار گشت نجات یافت، وگروه مخالف غرق گردید.»

۹- مسند الشافعی، ج ۲، ص ۹۷.

تفسیر منشور جاوید، آیت الله سبحانی، ج ۱۶۷/۶ - ۱۹۲


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید