پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

اسب پیر


اسب پیر

سر و کله یک اسب
در کوچه مان پیدا شد
تا بچه ها فهمیدند
در کوچه مان غوغا شد
آن اسب پیر و خسته
اسب خیلی خوبی بود
اما بر روی دوشش
یک گاری چوبی بود
برای آن اسب پیر
دل من خیلی می سوخت
صاحب …

سر و کله یک اسب

در کوچه مان پیدا شد

تا بچه ها فهمیدند

در کوچه مان غوغا شد

آن اسب پیر و خسته

اسب خیلی خوبی بود

اما بر روی دوشش

یک گاری چوبی بود

برای آن اسب پیر

دل من خیلی می سوخت

صاحب آن، پیرمرد

فقط میوه می فروخت

زنی با زنبیل آمد

لبخندی زد پیرمرد

- لطفاً دو کیلو پیاز

با سه کیلو سیب زرد

زنبیل خالی پر شد

آن زن زنبیلش را برد

سیبی از زنبیل افتاد

اسب خسته آن را خورد

محمد عزیزی (نسیم)