یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

گسستگی روایت ها


گسستگی روایت ها

برای داشتن یک فیلمنامه متمرکز با ساختاری منسجم, باید ایده های متکثر و داستان های فرعی مورد نظر را در دل داستانی اصلی و هویت بخش روایت کرد

برای داشتن یک فیلمنامه متمرکز با ساختاری منسجم، باید ایده‌های متکثر و داستان‌های فرعی مورد نظر را در دل داستانی اصلی و هویت‌بخش روایت کرد. این عمل باعث می‌شود تا تمام ایده‌ها و داستانک‌ها چون لایه‌هایی مختلف در بدنه فیلمنامه عمل کنند و ضمن غنا بخشیدن به داستان اصلی به دلیل وجود یک ایده وحدت‌بخش از اندازه خارج نشوند.

حتی در شیوه‌های روایتی متفاوت‌تر که در آنها وحدت موضوع رعایت نمی‌شود و اساسا داستان‌گویی به شیوه مرسوم و کلاسیک مقصود نویسنده نیست، باز هم ایده‌ای اصلی و گفتمانی مسلط برای مولف در اولویت قرار دارد.

فیلمنامه فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» با مریم (خاطره اسدی) آغاز می‌شود که با جمع کردن اسباب و اثاثیه‌اش و ترک خانه همسرش به خانه خواهر خود میترا (هدیه تهرانی) آمده. از آنجا که مریم بارها دست به این عمل زده است اصرارش بر این‌که دیگر به خانه شوهر برنمی‌گردد توسط میترا و همسرش نیما (محسن تنابنده) جدی گرفته نمی‌شود. تا ۴۰ دقیقه ابتدایی فیلم این ماجرا با مشخص شدن این‌که فرهاد شوهر مریم (حامد بهداد) زندانی است بسط پیدا می‌کند و با مرخصی او از زندان پیچیده‌تر می‌شود، اما در دقیقه ۴۰ ماشین نیما و میترا در راه بازگشت از شمال چپ می‌کند و این سانحه منجر به مرگ سارا دختر میترا می‌شود.

در این زمان داستانی که تا آن دقیقه پی ‌‌گرفته می‌شد تحت‌الشعاع ضربه تکان‌دهنده مرگ سارا قرار می‌گیرد. اما خیلی زود با بحث‌های بی‌موقع فرهاد و مریم داستان آنها هم دارای ابعاد و گره‌های تازه‌ای می‌شود. در ادامه هم مدام ایده‌های جدید و نوظهوری به وجود می‌آیند. گره‌ای مثل این‌که شوهر میترا آیا می‌توانست سارا را نجات دهد یا نه؟

و فاش شدن این‌که سارا بچه میترا از ازدواج سابقش است، مساله خیانت مریم به همسرش و مزاحمت زن همکار نیما که همسرش خودکشی کرده و او برای فهم دلایل این مساله مدام با او تماس می‌گیرد، ایده‌های مختلفی است که در فیلمنامه این فیلم گنجانده شده، اما تفکر ساختاری خاصی برای همنشینی آنها در نظر گرفته نشده. در واقع داستان‌ها و ایده‌ها گاهی خود پیشنهاد نوع روایت و ساختار فیلمنامه را به همراه دارند اما در اکثر موارد این ساختار با رویکرد و زاویه نگاه نویسندگان و کارگردان در پرداخت دراماتیک اثر شکل می‌یابد. «هفت دقیقه تا پاییز» در اولین قدم فاقد رویکردی روایتی و ساختاری است؛ لذا ایده‌ها همچون عناصری رها و نامرتبط در فضای اثر معلق‌اند.

همه ایده‌هایی که در «هفت دقیقه تا پاییز» کنار هم قرار داده شدند به دلیل تکثر و عدم توجه به ظرفیت‌های فیلم و همچنین فقدان یک ایده مرکزی عقیم و ناقص می‌مانند. فیلم با ضربه ناگهانی مرگ سارا تماشاگر را از نظر حسی درگیر و متأثر می‌کند. این ضربه با گره اخلاقی به وجود آمده برای نیما بر سر نجات دادن سارا یا نجات دادن فرزند (مریم‌ که به طور گذرا در فیلم به آن پرداخته می‌شود)‌ ظرفیت خوبی در اثر به وجود می‌آورد، اما پر و بال دادن بیش از اندازه و بدون توجیه به داستان‌های دیگر و دامن زدن به آنها حتی از تاثیر این رویداد کم می‌کند و مدام تماشاگر را وادار به تعقیب رویدادهایی می‌کند که در میانه فیلم از نظر حسی برای تعقیب آنها آماده نشده است.

در واقع حجم اهمیت مرگ سارا و نوع رویارویی میترا با آن به قدری برای مخاطب در اولویت قرار می‌گیرد که دامن زدن به داستان‌های دیگر و گسترش دادن آنها، به جای جمع کردن این خرده‌روایت‌ها، فقط علیه همگرایی حسی تماشاگر با فیلم و منطق دراماتیک اثر حرکت می‌کند. این نوع از پرداختن به داستان‌های فرعی نتیجه‌ای جز ضربه زدن به داستان اصلی ندارد و کلیت درام را به جای پیچیدگی، نامفهوم و بی‌هویت می‌کند.

دقت در جزئیات از عناصر مهم در جذاب ساختن درام است. «هفت دقیقه تا پاییز» با وجود داشتن نمونه‌هایی از جزئی‌نگری و ظرافت در فیلمنامه از پیوسته ساختن این عناصر عاجز است. برای مثال سکانس جمع‌آوری تزئینات تولد سارا پس از مرگش به دلیل این‌که با رویدادهای دیگر پاره می‌شود از تمرکز و تأثیر تهی می‌شود. مثال دیگر این‌که تصمیم میترا برای این‌که در شب اول خاکسپاری سارا که همزمان با تولد اوست، مراسم تولد بگیرد باز با قطع شدن‌های پیاپی و جملات اعصاب خردکن فرهاد از تاثیر می‌افتد. چنین ضربه‌هایی با وجود ظرافت‌های به کار رفته در جزییات، هیچگاه صحنه‌ای کامل و به‌یادماندنی را خلق نمی‌کند.

«هفت دقیقه تا پاییز» بیش از هر چیز از بی‌هویتی و ایده ساختاری رنج می‌برد و این فقدان باعث شده تا ایده‌های جذاب این اثر مدام در رقابت با هم قرار گرفته و توسط هم بلعیده شوند.

علیرضا نراقی



همچنین مشاهده کنید