پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
پوچ در پوچ
نمایش محمد احمدی در عنوانش به سفر و مهاجرت اشاره دارد. بنابراین «كوچ در كوچ» چه به طور مستقیم و چه به صورت نمادین، میتواند موضوعی واقعی و اجتماعی را شامل شود. این نمایش، روایت آدمهای متفاوت یك جامعه است كه هر كدام بنا به دلیلی قصد سفر كردهاند و میخواهند به طور غیر قانونی از مرز خارج شوند. اما دستگیری این مهاجران توسط نیروهای بیگانه، كه نه عراقیاند و نه ایرانی، آنها را از ادامهٔ سفر، باز میدارد و ناگزیر در برزخی قرار میدهد كه به نزدیكتر شدنشان با یكدیگر، منجر میگردد.
نمایش محمد احمدی ساختمان و قالب اجرایی منسجم و مشخصی ندارد. «كوچ در كوچ» در روایت بخشهایی از داستانش، تراژدی است، در عمدهٔ بخشها ساختمان ملودراماتیك پیدا میكند و از طرفی در ارتباط با روایتی دیگر، (جوان اسیر) حماسی میشود. بنابراین مهمترین اشكال نمایش را میتوان در متن آن، مورد بررسی قرار داد؛ نمایشنامهٔ «كوچ در كوچ» خیلی بینظم و چندگونه است و اصلاً ساختمان مشخص ندارد. در ادامه آن نیز، ساختار نمایش و نمایشنامه هم، طبیعتاً نمیتواند چندان منظم و قانونمند باشد.
داستان نمایش با یك موقعیت آغاز میشود: چند مهاجر غیر قانونی پس از عبور از مرز، در خاك عراق توسط نیروهای خارجی دستگیر شدهاند و هیچیك از سرنوشتشان اطلاعی ندارد. این موقعیت و فضای در نظر گرفته شده، برای روایت آن، میتواند نقطهٔ شروع خوبی برای ادامه روایت داستان یك نمایش باشد. در مورد نمایش احمدی هم همینطور است. انتخاب فضای یك طویله كه بین چند كوه واقع شده، یك دختر و پسر جوان، یك زن و مرد، راهنما و بلدِ گروه و بالاخره مرد مرموزی كه با فاصله كمی از آغاز نمایش به این گروه میپیوندد امكانات اولیه خوبی هستند كه میتوانند در یك ساختار داستانی مشخص و منسجم قرار بگیرند.
اما احمدی از همان ابتدای اجرای نمایش، نشان میدهد كه قصد روایت یك داستان نمایشیِ قابل قبول را ندارد. نمایش پیش از معرفی شخصیتها به تماشاگر، آنها را مدام در مواجهه با یكدیگر، قرار میدهد و بدون هیچ كاركرد داستانی و نمایشی این مواجهه را تكرار میكند. آدمها از صحنه نمایش خارج میشوند و دوباره برمیگردند ...
این عمل به نوبت، در مورد همهٔ آنها تكرار میشود، اما هیچ درگیری و كشمكش دراماتیكی صورت نمیپذیرد. البته درگیری و مقابله، تا اندازهای در میان خود شخصیتهای نمایش وجود دارد؛ اما جنس و اندازه آن به هیچوجه اهمیت نمایشی پیدا نمیكند.
«كوچ در كوچ» در قالب یك ساختار منسجم كلاسیك، میتوانست پس از معرفی شخصیتها، در شروع داستان، آنها را در میانهٔ داستان، با یكدیگر، یا نیروهای برابرستیز، درگیر كند و در بخش پایانی، به گرهگشایی و نتیجهگیری بپردازد.
اما تماشاگر، در تمام مدت روایت این نمایش، شاهد معرفی داستانهای تكراری و تكّهپاره شخصیتهای نمایش است. هر یك از شخصیتهای نمایش، از همان ابتدای كار با اصرار فراوان، خودشان را از جمع بیرون میكشند و در حالی كه شش نفر دیگر، كه با اشتیاق منتظر شنیدن داستان زندگیاش هستند، خودشان را تعریف میكنند. روایت مفصل زندگی این شخصیتها، شامل خردهروایتها و داستانكهایی است كه معمولاً فاقد ارزش دراماتیكاند و فقط به جهت موجّه، جلوه دادن حضور قهرمانهای نمایش، مورد پرداخت قرار گرفتهاند؛ قصّهٔ همسر خیانتكار، مرد بیپول، دختر یتیم و ... هیچ كمكی به موضوع نمایش احمدی نمیكنند و فقط ارزش و میزان قدرت ارتباط آن، با تماشاگر را كاهش میدهند.
«كوچ در كوچ» قصد دارد انسانهایی را روایت كند كه به اسارت نیروهایی بیگانه درآمدهاند و انسانیت (ظاهراً) و ملیتشان در معرض چالش قرار گرفته است. این داستان و موضوع هیچ نیازی به پرداختن به داستانكهای دستمالیشدهٔ اجتماعی ندارد.
تعریف این خردهروایات، فقط كنش لازم را از فضای موجود دور میكند و تماشاگر را وارد فضایی چندگانه و بیهدف میسازد. ضمن اینكه همهٔ این خردهداستانها، از ارزش موقعیت موجود هم كاستهاند و جذابیت و اهمیت آن را به حداقل رساندهاند. روایت مداوم اتفاقات گذشته نه فقط به فضای موجود كمكی نمیكند بلكه هر لحظه آن را با مشكل روایت، مواجه میسازد و از هدف اصلی، دور میكند، مشكل برقرار نكردن ارتباط نمایش با مخاطب را هم باید در همین مسئلهٔ مهمّ، جستوجو كرد.
تقریباً همهٔ زمان نمایش، صرف روایت زندگی و گذشته آدمهای متفاوت داستان، میشود و حركت اصلی داستان، در چند دقیقهٔ پایانی، آغاز میشود. تازه از اینجاست كه بازجوییهای اشخاص داستان از هم، تمام میشود و اتحادی برای رهایی از بند اسارت در میان آنها شكل میگیرد. در صورتی كه این اتحاد و همكاری باید خیلی پیشتر از اینها شكل میگرفت. البته منظور نگارنده این نیست كه آدمهای داستان میتوانستند از ابتدا، در مقابل نیروهای برابرستیز، قرار گیرند! در واقع وحدت موضوع، بر اساس اهداف نمایش، آن چیزی است كه باید خیلی پیش از رسیدن به نقطهٔ پایانی، مورد توجه كارگردان واقع میشد. «كوچ در كوچ» هشتاد دقیقه توصیف و تعریف اجتماعی دارد و در مدت زمان كوتاه ده دقیقهٔ پایانی، انسانیت، شرافت و ملیّت را از همهٔ این تعاریف نتیجهگیری میكند. ضمن اینكه در تمام این مدت، مدام طفره میرود و عناصر اجرایی محدودی را مورد استفاده قرار داده است. بخشهای ابتدایی نمایش و حتی ادامهٔ آن فقط یك موقعیت غریب و جدید را به عنوان عنصر درگیركننده، در خود دارند و هیچ عمل دیگری در آنها اتفاق نمیافتد، مگر مواجهٔ ضعیف آدمهای اسیر داستان و حدسها و پیشبینیهایی، در مورد سرنوشت آنها! ناشناس بودن بازجوها، مأموریت بمبگذاری، شكنجه آدمهای داستان در حین بازجویی و ... هم نه فقط كمكی به ساختار درام نكردهاند، بلكه در مواردی هم آنقدر بد پرداخت شدهاند كه به ضعفهای كار افزودهاند.
مشكل «كوچ در كوچ» این است كه در حوزه درام، به برخی قواعد تكیه كرده و بعضی اصول را كنار گذاشته است. احمدی در زمینهٔ پرداخت متن، خواسته درگیری را از بین قهرمان و ضد قهرمان بردارد و با حذف شخصیتهای برابرستیز، درگیری را میان قهرمانانش مورد پرداخت قرار دهد و از میان خود آنها هم به نتیجه برسد. یعنی اینكه آدمهایی در نتیجهٔ قرار گرفتن در یك موقعیت با هم صحبت كنند، در نتیجه صحبتهایشان، با چالش درونی مواجه و در پایان، دگرگون بشوند.
اما این تحوّل درست مثل زمینههای متن غیر منطقی و حتی مسخره است؛ غلام، دختر جوان، پسر جوان و ... متحوّل میشوند. امّا چرا؟! شاید تحت تأثیر خاطرات یكدیگر؟!
تازه همین تعریف خاطرات هم، در نمایش خیلی نامناسب پرداخته شده است؛ شخصیتها به نوبت، بازجویی میشوند، برمیگردند و به اصرار ماجرایشان را تعریف میكنند و اطلاعاتشان را به زور به خود تماشاگر میدهند.
صابر: من نمیدونم ...
زن: میخوایین قضاوت كنین؟
صابر: نه! نه ...
زن: باشه! پونزده سالم بود كه ازدواج كردم ...
در نمایش، خاطرهگوییها، آنقدر ضعیف و سطحی مطرح میشوند كه، ماجرای ازدواج دوم یك مرد، زندگینامه روزنامهای دختر، نانوتكنولوژی، قطع نخاع شدن یك ورزشكار و .. را دربرمیگیرند و در پایان هم هیچگاه به یك نقطهٔ مشترك و مشخص، بر اساس یك هدف اصلی، نمیرسند.
كار محمد احمدی حتی در دیداریترین حوزههای اجرایی قواعد خود را نقض میكند و تمامی جزئیات و كلّیات آن، در مقابل یك باطلنمای جزئی یا كلی قرار میگیرند. به عنوان مثال میتوان به صحنهپردازی آن اشاره كرد: صحنه عریض و تخت نمایش، كه در طول اجرا، به مكانی خستهكننده تبدیل میشوند، بر اساس واقعیتهای داستان، با رعایت برخی جزئیات رئالیستی، چیده شده است. اما همین صحنه در ادامه اجرا، به وسیله عناصری چون نور، رنگ، موسیقی و ... بارها و بارها، شیوهٔ قبلی را نقض میكند و روایت نمایشی را در ساختاری جدید، ارائه میدهد. حتی فضای غریب و به ظاهر نزدیك به ابعاد معناشناختی اثر در چپ ـ عقب صحنه هم، كافی است تا همه آنچه را كه احمدی در مركزیت اجرایش قرار داده باطل كند.
نوع بازی بازیگران نمایش را هم باید به این ویژگی و ضعف اجرا، افزود. جنس حركات و بیان بازیگران «كوچ در كوچ» برخلاف فضای رئالیستی نمایش، كه مضمونی ظاهراً اجتماعی دارد به شدت تند و اغراقآمیز است. این حوزه از كار، به ویژه در مورد بازیگران ایفاگر نقش زن و دختر، جوان زائر و مرد رزمنده، به شدت ضعیف است. این ضعف به طور مستقیم به اجرا و ارتباط مخاطب با نمایش هم، لطمه زده است.
مهدی نصیری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست