پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نقد ادبی در یونان باستان از دیدگاه ارسطو


ارسطو كه با نگرش منطقی به پدیده ها, همه چیز را قانونمند و نظم پذیر می دانست, نخستین اندیشمندی بود كه كوشید قوانین و اصول آفرینش ادبی را كشف و تدوین كند, شناخت آفریده های ادبی را به قاعده و نظم درآورد و اسلوب ها و موازینی برای سنجش و داوری آن ها ایجاد كند به همین دلیل این آموزگار نخست را به حق باید بنیان گزار و پدر شیوه ی منطقی نقد و نظریه پردازی ادبی دانست

مهم ترین اثر به جا مانده از ارسطو در زمینه ی ادبیات و نقد ادبی, رساله ی « فن شعر » است. البته ارسطو آثار دیگری نیز در زمینه نقد ادبی داشته كه یا به طور كلی از بین رفته و از آن ها جز نامی به جا نمانده, یا تنها بخش های ناچیزی از آن ها باقی مانده است , مانند رساله هایی« در باره ی شاعران » و رساله ی « در باره ی ابداعات ».همین رساله ی « فن شعر » هم كه از ارسطو به یادگار مانده,بنا بر بعضی قراین ناقص است و ناتمام, و به احتمال زیاد بخش هایی از آن از بین رفته است. ظاهرا مباحث اساسی این رساله یادداشت هایی بوده كه ارسطو برای منظم ساختن اندیشه های خودش می نوشته و نگاه می داشته تا به موقع از آن ها در یك رساله ی جمع بندی شده ی مدون استفاده كند, ولی یا به دلایلی این فرصت و امكان را نیافته است, یا اگر هم رساله ی « فن شعر » را كامل كرده, نسخه ی كامل آن به دست ما نرسیده است. اما از آن چه به جا مانده نیز به روشنی می توانیم برداشت و دریافت ارسطو از مباحث ادبی را بفهمیم , به اندیشه های او در باره ی نقد ادبی و ادبیات پی ببریم, و قدرت تجزیه و تحلیل منطقی ارسطو و مهارت او در ارائه ی قیاس ها و استقراء های خردمندانه را دریابیم.رساله ی « فن شعر» دارای بیست و شش بخش كوتاه است. چهار بخش نخست آن به تعریف شعر می پردازد و در باره ی رابطه میان شعر و تقلید, منشاء و انواع شعر و انواع تقلید بحث می كند. بخش پنجم مقدمه ای است بر سه موضوع كمدی , تراژدی و حماسه. در بخش های شش تا بیست و دو به تعریف تراژدی و مشخصات آن می پردازد و مباحثی را در باره ی اندازه و یگانگی كردار, كردارهای ساده و پیچیده , دگرگونی و بازشناخت, اقسام باز شناخت, اجزاء تراژدی, ترس و شفقت در تراژدی, اندیشه و گفتار در تراژدی, اجزاء گفتار, تراژدی و عقده گشایی, سیرت اشخاص داستان, و اوصاف گفتار شاعرانه طرح می كند. سه بخش از آخرین بخش های رساله ی « فن شعر» در باره ی حماسه است, و در این سه بخش پس از بررسی ناقص و كوتاهی در باره ی شعر حماسی, به بررسی شعر حماسی هومر, به عنوان نمونه می پردازد. در آخرین فصل رساله نیز به مقایسه بین تراژدی و حماسه پرداخته , با استدلالی منطقی ثابت می كند كه تراژدی بر حماسه برتری دارد و از آن عالیتر است. یك فصل از رساله نیز به پاسخ گویی به بعضی از اشكالات منتقدان اختصاص یافته و در آن ارسطو خطاهایی را كه در فن شعر ممكن است روی دهد بررسی و تجزیه و تحلیل كرده است.یكی از انگیزه های اساسی ارسطو در نگارش رساله ی « فن شعر» پاسخ دادن به ایراد ها و انتقادهایی بوده كه افلاطون از دیدگاه اخلاق و دانش بر شعر و ادبیات وارد كرده بود, و رد شبهات مطرح شده از طرف او بود. افلاطون شعر را از جهت اخلاقی زیان آور و ویرانگر می دانست و از دیدگاه معرفت شناسانه آن را دور از حقیقت و فاقد ارزش علمی می پنداشت. او ارزش زیبایی شناسانه ی ادبیات را در نظر نمی گرفت یا ناچیز می شمرد و به جای آن از دیدگاه ارزش اخلاقی به ادبیات نگاه می كرد.از دید افلاطون شعر بسی از حقیقت دور است و اگر هم نشانی از معرفت در آن است, پیوندش با معرفت حقیقی بسی سست است و از معرفتی مبهم و مه آلود سرچشمه می گیرد. افلاطون شعر را پرورده ی بخش پست و بی ارزش نفس می دانست و می پنداشت كه ادبیات از راه ایجاد شور و هیجانات دروغین و ساختگی به روح فرد و اجتماع آسیب و زیان می رساند و به همین دلیل می بایست مهار شود و تحت نظارت سخت گیرانه ی اجتماع قرار گیرد. افلاطون بر این گمان بود كه شاعران كارشان تقلید از حقیقت است, آن هم نه تقلیدی مستقیم و آگاهانه بلكه تقلیدی نا آگاهانه, بی بهره از فهم و ادراك, و با چند درجه فاصله از حقیقت, به دلیل همین فاصله ی بسیار دور حاصل كارشان از حقیقت و به دلیل ناآگاهی و جهلشان نسبت به حقیقت چیزی كه در باره ی آن سخن می سرایند, كارشان ارزش چندانی ندارد.ارسطو برای پاسخ دادن به این شبهات و انتقادات, رساله ی « فن شعر» را به رشته ی تحریر در آورد. از دید ارسطو ادبیات , اعم از نثر و نظم و شعر, همچون سایر هنرهای دیگر,بر مبنای دو شالوده ی اساسی بنیان گرفته است, یكی از این شالوده ها طبیعت تقلید گر ذهن و روح انسان است, و دیگری نیاز طبیعی اش به توازن, هماهنگی و ریتم است. بنابراین ادبیات در همه ی شكل های گوناگون خویش, گونه ای فرآورده ی ذهنی است كه از طبیعت مقلد انسانی صاحب قریحه و خلاق سرچشمه می گیرد و نیاز روحی او به هماهنگی و توازن را ارضاء می كند.ارسطو بر این عقیده است كه انسان به طور غریزی تقلید گر است و از تقلید ماهرانه ی صورت ها و سیرت ها لذت می برد:

« شاهد این دعوی, اموری است كه در عالم واقع جریان دارد. چه موجوداتی كه چشم انسان از دیدن آن ها ناراحت می شود , اگر آن ها را خوب تصویر نمایند از مشاهده ی تصویر آن ها لذت حاصل می شود.»

( رساله ی فن شعرـ ترجمه ی دكتر عبدالحسین زرین كوب ـ بخش ۱)

هم چنین ارسطو گرایش به هماهنگی و توازن را در انسان سائقه ای طبیعی و غریزی می داند و معتقد است كه تركیب این دو گرایش طبیعی سبب پیدایش شعر و ادبیات شده است:

« پس چون غریزه ی تقلید و محاكات در نهاد ما طبیعی بود, چنان كه ذوق آهنگ و ایقاع به علاوه ذوق اوزان كه نیز جز اجزاء ایقاع ها چیزی نیستند, كسانی كه هم از آغاز امر در این گونه امور بیشتر استعداد داشتند اندك اندك پیشتر رفتند و به بدیهه گویی پرداختند و هم از بدیهه گویی آن ها بود كه شعر پدید آمد.» ( رساله ی فن شعر ـ بخش ۴)ارسطو بر این نظر است كه تقلید انواع گوناگون دارد. از دید او تقلید ممكن است به صورت روایت موضوع از زبان دیگری باشد, یا آن كه موضوع را از زبان خود گوینده و بی دخالت شخص راوی نقل كند, و یا ممكن است تمام اشخاص داستان را در حال حركت و عمل تصویر نماید. و همین تفاوت های موجود در انواع تقلید است كه منجر به پیدایش انواع شعر شده است:« آنگاه شعر, بر وفق طبع و نهاد شاعران گونه گون گشت. آن ها كه طبع بلند داشتند افعال بزرگ و اعمال بزرگان را تصویر كرده اند و آن ها كه طبع شان پست و فرو مایه بود به توصیف اعمال دونان و فرو مایگان پرداختند. این دسته اخیر هجویات را سرودند و آن دسته ی نخست, به نظم سرود های دینی و ستایش ها دست زدند.» ( رساله ی فن شعر ـ بخش ۴)

ارسطو عقیده دارد كه تكامل هجو سرایی منجر به پیدایش سبك و اوزان خاصی در ادبیات شد كه آن را« اوزان ایامبیك» نامیدند و تكامل بعدی آن سبب پیدایش كمدی در ادبیات شد. و تكامل ستایش سرایی منجر به« اوزان هروییك» شد كه تكامل بعدی آن به پیدایش حماسه انجامید, و سپس شاخه ای از حماسه سرایی به گونه ای خاص رشد كرد و به پیدایش تراژدی منجر شد :« و چون تراژدی و كمدی پدید آمد, شاعران هر یك بر وفق طبع و مذاق خویش یكی از این دو شیوه را در پیش گرفتند, بعضی ها به جای آن كه شعر ایامبیك بسرایند سراینده ی كمدی شدند و برخی به جای آن كه شعر هروییك بگویند گوینده ی تراژدی گشتند.» ( رساله ی فن شعر ـ بخش۴)ارسطو كمدی را تقلید اطوار شرم آوری می داند كه موجب ریشخند و استهزاء می شود, و با وجود عیب ها و زشتی هایی كه در آن هست, اما از آن گزندی به كسی نمی رسد.هم چنین او تراژدی و حماسه را تقلید موزون از احوال و اطوار مردمان بزرگ و جدی می داند, با این تفاوت كه حماسه بر خلاف تراژدی همواره وزن واحدی دارد و شیوه ی بیان آن نقل و روایت است. سپس ارسطو به تعریف تراژدی می پردازد و آن را چنین تعریف می كند:« تراژدی تقلید است از كار و كرداری شگرف و تمام , دارای درازی و اندازه ی معین, به وسیله ی كلامی به انواع زینت ها آراسته, و آن زینت ها نیز هر یك به حسب اختلاف اجزاء مختلف, و این تقلید به وسیله ی كردار اشخاص تمام می گردد, نه این كه به واسطه ی نقل و روایت انجام پذیرد و شفقت و هراس را بر انگیزد تا سبب تزكیه ی نفس انسان از این عواطف و انفعالات گردد.» ( رساله ی فن شعر ـ بخش ۶ )مهم ترین اجزاء تراژدی از دید ارسطو این شش جزء هستند كه تراژدی از آن ها تركیب می یابد و ماهیتش توسط آن ها حاصل می گردد. این اجزاء عبارتند از :افسانه ی مضمون, سیرت, گفتار, اندیشه, منظره ی نمایش , آواز.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.