یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

سیر مدرنیسم در مسیحیت


سیر مدرنیسم در مسیحیت

نویسنده مقاله درصدد ارائه سیر مدرنیسم در جهان مسیحیت است در این مورد, لیبرالیسم و مدرنیسم را كاملاً مرتبط دانسته و از آزاد اندیشی لیبرالیسم به عنوان زمینه ساز ورود اندیشه های مدرن در عرصه های دینی یاد می كند لیبرالیسم در ابتدا معنای مثبت و مطلوبی در محافل دینی و كلیسایی نداشته است به نحوی كه اندیشمندان مسیحیت در ابتدا به شدت آن را محكوم می كردند

«نویسنده مقاله درصدد ارائه سیر مدرنیسم در جهان مسیحیت است. در این مورد، لیبرالیسم و مدرنیسم را كاملاً مرتبط دانسته و از آزاد اندیشی (لیبرالیسم) به عنوان زمینه ساز ورود اندیشه های مدرن در عرصه های دینی یاد می كند. لیبرالیسم در ابتدا معنای مثبت و مطلوبی در محافل دینی و كلیسایی نداشته است به نحوی كه اندیشمندان مسیحیت در ابتدا به شدت آن را محكوم می كردند، اما جسته جسته نه تنها معنای منفی آن از ذهن ها رخت بربست بلكه معنای مثبت و مطلوبی یافت و آشكارا مورد ستایش و تحسین قرار گرفت. و از اینجا بود كه دیگر تجددگرایی (مدرنیسم) جایگزینی ارجح برای لیبرالیسم گشت و در سراسر اندیشه مسیحیت نفوذ كرد.

نویسنده در ادامه با دقتی كم نظیر به بحث درباره «پروتستانتیسم لیبرال» و بررسی مراحل تاریخی مختلف آن می پردازد و در این بین به اشكال گوناگون لیبرالیسم اشاره كرده و مورد موشكافی قرار می دهد. آن گاه به بررسی مدرنیسم در مذاهب مختلفی چون كاتولیك و... به نقد و بررسیِ «لیبرالیسم» و ذكر نقاط ضعف و قوت آن پرداخته است.»

معمولاً ابهام دو واژه به هم مرتبط «آزاد اندیشی»۲ و «تجددگرایی»۳به هنگام كاربردشان در بستر دینی یا كلامی، كم تر از ابهام آن ها در سایر بسترها نیست. آن گونه كه تی. اس. الیوت۴بیان داشته: «آزاداندیشی چیزی است كه نیرو [های نهفته جامعه] را آزاد می كند و نه انباشت. آزاداندیشی سست كننده است تا تقویت كننده. آزاداندیشی حركتی است كه چندان كه با نقطه آغازینش قابل تعریف و تشخیص است با نقطه پایانش قابل تعریف و تشخیص نیست. [هدف ]و سمت و سوی حركت آزاداندیشی، نامشخص است.» بدین لحاظ این كه تا چه حد بتوان محتوای مجموعه ای از آموزه ها یا اصول را «آزاداندیشانه» دانست وابسته به این است كه این آموزه ها یا اصول، تا چه حد از [سنتی ]و ارتدكسی بودن فاصله گرفته یا آن را سست و تضعیف كرده و یا به اصلاح و تعدیل آن پرداخته است. تقریباً همه آنچه كه گفته شد در مورد «تجددگرایی» نیز صادق است، تجددگرایی هم به آنچه كه امروزه وجود دارد اشاره می كند و هم به اموری اشاره می كند كه مشخصه امروز یا گذشته بسیار نزدیك دانسته شده و لذا بدین معنا و در تقابل با آنچه كه نشان دهنده یك سنت ثابت یا میراث تاریخی خاصی است، مورد توصیه واقع شده اند. بر اساس آنچه گفته شد تعریف این دو واژه توأم با مشكلاتی خواهد بود و برای درك معنای هر یك از این دو واژه، بهترین راه، مشاهده نحوه استعمال آن ها در واقع، و به ویژه، ثبت و ضبط حداقل مدلولِ مورد توافق و مشترك آن هاست.

واژه آزاداندیشی در اوایل قرن ۱۹ برای دلالت بر «اتخاذ نظرات آزاد اندیشانه در سیاست و الهیات» به كار رفته است. این واژه به لحاظ الهیاتی / كلامی، در ابتدا مفهوم مثبتی نداشته است. لذا ادوارد اروینگ۵ در سال ۱۸۲۶ اظهار داشت كه «در حالی كه دین عین تكلیف۶ است... آزاداندیشی عین عدم تكلیف است.» جان هنری نیومن۷ فراتر رفته و در سال ۱۸۴۱ از «جدی ترین متفكران مسیحی» به عنوان كسانی نام برد كه ویژگی بارز دجّال۸را (كه بر طبق تقدیر الهی در آخرالزمان ظهور خواهد كرد) روحیه آزاداندیشی می دانند. وی در سال ۱۸۶۴ با این بیانات به نكوهش از آزاداندیشی پرداخت كه آزاداندیشی، آزادیِ دروغین اندیشه، یا به كارگیری اندیشه در مواردی است كه از منظر ساخت ذهن بشری اندیشه نمی تواند موفقیتی به ارمغان آورد و لذا بی مورد است. وی با ایجاز بیش تری آن را به عنوان «اصل ضد جزمیت (یعنی اصل ضد اصول بی چون و چرای مسیحی) محكوم كرد.

اما به تدریج این منظر جای خود را به دیدگاه هایی از سوی الهی دانانی داد كه كم و بیش به انتقاد از اصول اعتقادی مأثور یا برداشت های سنتی از متون مقدس می پرداختند. و لذا به كارگیریِ واژه «آزاداندیش» در تقابل با نگرش هایی كه بدان ها به نحوی تحقیرآمیز با عناوینی چون «سنت گرا»۹، «جزم اندیش»۱۰یا حتی «مخالف روشنگری و اصلاحات»۱۱اشاره می شد، مورد تحسین و قبول قرارگرفت. به علاوه، آزاداندیشی نه تنها برای دلالت بر میل به اصلاح یا حتی انكار آموزه ها یا اعتقادات خاصی كه معمولاً در ارتباط با تعالیم دینی مأثور بودند، به كار می رفت، بلكه برای اشاعه دیدگاه هایی با ماهیت مثبت تر نیز به كار می رفت. [دیدگاه هایی] از قبیل آزادی پرسش گری و تتبع و نیز این عقیده كه علوم جدید در صورتی كه به درستی بنا نهاده شوند هیچ گاه مخالف حقایق بنیادین دین نخواهند بود، بلكه نوری خواهند بود كه در پرتو آن چنین حقایقی روشن و یا تقویت می شود. و بدین قرار بود كه عنوان «آزاداندیش» از سوی شمار رو به رشدی از متفكران و علمای پروتستان در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ مورد تمجید و تعریف واقع شد.

تقریباً در همین زمان بود كه واژه «تجددگرایی»، به خصوص در محافل مربوط به كلیسای انگلستان به عنوان نام جایگزین و ارجح برای چنین آزاد اندیشیِ الهیاتی رواج یافت. اما تجددگرایی مدت مدیدی در معنایی دقیق تر و برای اشاره به نوعی دیدگاه الهیاتی مترقی كه در دوران اسقفیِ لوئیِ سیزدهم و پیوس پنجم در كلیسای كاتولیك روم دیده می شد، مورد قبول بوده است، و امروزه نیز تلقی بسیاری آن است كه بهتر است استعمال این واژه محدود به همین معنای اخیر باشد. تعبیر «مذهب كاتولیك آزاداندیش» نیز دال بر گرایشات خاصی در مذهب كاتولیك قرن ۱۹ به خصوص در فرانسه می باشد، اما دغدغه خاطر آن بیش از آن كه الهیاتی / كلامی باشد بیش تر سیاسی و اجتماعی بود.

نگرش هایی كه به یك معنا می توان آن ها را «آزاداندیش» یا «تجددگرا» دانست در سرتاسر تاریخ اندیشه مسیحی به دفعات مكرر رخ داده است، اما جنبش ها یا گرایشاتی كه معمولاً متضمن یكی از این عناوین است مربوط به وقایع قرن ۱۹ یا ۲۰ می باشد و مقاله حاضر با توجه و میل به روشن گویی این قید را مراعات خواهد كرد.

نهضت روشنگری۱۲قرن ۱۸ با مبارزاتی كه برای آزادی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشت، زمینه فكری مستقیم آزاداندیشی كلامی گردید. ملاك قضاوت روشنگرانه به كاربردن عقل بود، كه در آن رمز و رازهای ایمان دینی دستخوش این تلقی بود كه آن ها صرفاً بازمانده های جهل و خرافات گذشتگان است. خداشناسی طبیعی [= عقلی]۱۳ تعبیر بسیار متداول از این موضع عموماً منفی گشت. با ظهور فلسفه متأخر بزرگ ترین متفكر قرن، ایمانوئل كانت، عصری جدید آغاز گشت. وی با تحلیل ماهیت معرفت درصدد ارائه توجیهی عقلانی برای ایمان برآمد. اما پاسخی كه او در كتاب «نقد عقل محض»۱۴ به دست داد به نحوی بود كه الهیات طبیعی را كه مدت مدیدی از تأسیس آن می گذشت و بیش تر متفكران خداشناسی طبیعی و نیز متفكران ارتدوكسی آن را اصلی بنیادین تلقی می كردند، ویران می كرد. او به جای الهیات طبیعی، گواه وجدان اخلاقی را مطرح ساخت: از نظر كانت اعتقاد به خدا را باید به لحاظ فلسفی «اصل مسلم»۱۵ عقل عملی۱۶یا اخلاقی دانست. فهم علمی نتوانست وجود خدا را اثبات كند بلكه این اراده است كه به عنوان قوه۱۷ حیات اخلاقی وجود خدا را می طلبد. فلسفه دین كانت یا به تعبیر دقیق تر فلسفه دینِ مسیحیت وی در كتاب وی «دین در چارچوب محدودیت های عقل محض» كه دارای عنوانی در خور است، تجسّم یافته است. این كتاب یكی از منابع مهمی است كه آزاداندیشی مدرن الهیاتی از آن سرچشمه گرفته است. در واقع پل تیلیخ كاملاً محق است كه تعالیم كانت را به عنوان تعالیم سرنوشت ساز الهیات قرن نوزده بداند.۱۸

دورنمایی كه كانت در چارچوب آن به دین می نگرد در ظاهر تنگ نظرانه است. او می گوید دین همانا اخلاق۱۹است یا به هر حال اخلاق جوهر اصلی دین است، هرچند آن را بر حسب فرامین الهی تعبیر و تفسیر كنیم. به تعبیر دیگر مسأله «دین» مسأله ای نظری نیست كه در آن دین اساساً در سطح متافیزیكی اعتبار یابد، بلكه مسأله ای عملی است كه بالكل متعلق به سرشت اخلاقی انسان هاست. این توهم كه می توان برای عادل شدن نزد خدا از طریق اعمال عبادی دین به نتیجه رسید، خرافه است.۲۰بنابراین، فرو كاهش گرایی ای۲۱كه این بیان كانت مستلزم آن است ضرورت نقادیِ اعتقادات و رسوم سنتی را به امید دستیابی به بیان روشن تری از آنچه كه مسیحیت عقلی حقیقتاً متضمن آن است، ایجاب می كند. چنین تأكیدی بر نیاز به تمایز میان امور گوهری و ضروریِ [دین] و امور غیرگوهری و غیر ضروری [دین ]كه معیار آن به مدد عقل و وجدان به دست می آید اصل هدایت بخش همه انواع مسیحیت آزاداندیش و به خصوص مذهب پروتستان قرن ۱۹ آلمان، گردید.

▪ پروتستانتیزم لیبرال:با این حال، چنانچه قرار است كه به تعریفی مفید از آزاداندیشی دست یازیم باید دست به چند گزینش بزنیم. لازم به ذكر است كه نباید پروتستانتیزم لیبرال را به سهولت با لیبرالیسم پروتستانتی یكی دانست. جین رویل۲۲ الهی دان آزاداندیش فرانسوی، می گوید: یك مؤمن بالنسبهٔ سنتی ممكن است پای بند آزاداندیشی باشد ولی او با این كار یك پروتستان آزاداندیش نخواهد بود.۲۳

در واقع آزاداندیشی پروتستانتی چیزی بیش از تلقی عده ای از دین مسیحیت نیست. این عده یك گرایش آزاداندیشانه را با آن دسته از اعتقادات دینی عموماً پروتستانتی تركیب كرده اند. چنین موضعی مشخصاً از آبشخورهای زیادی متأثر است. و [لذا ]آرای بسیار متنوعی را ارائه می كند. از سوی دیگر، پروتستانتیزم لیبرال عنوانی است كه بهتر است در مورد نوعی از تفكر كلامی ای به كار رود كه در مقابل پیشینه عموماً لوتری قرار دارد و در آلمان در خلال قرن نوزده ابتدا بر اثر مجاهدت فریدریش شلایر ماخر۲۴و سپس آلبرت ریچل۲۵ رشد و توسعه یافت. البته نباید این نوع تفكر كلامی را محدود به آلمان دانست. مثلاً در فرانسه می توان آگوست ساباتیر۲۶و ژان رویل۲۷را در زمره پروتستان های لیبرال دانست، همچنان كه در امریكا می توان از افرادی چون «ویلیام آدامز برون»۲۸، عضو فرقه پرسبیترین۲۹و در بریتانیای كبیر از تی. ار. گلاوِر۳۰و سی. جی. كادوكس۳۱كه عضو فرقه كانگرگیشن۳۲ بودند. نام برد. باز می توان به وضوح پژواك و بازتاب هایی از اندیشه كانتی به عنوان اصل و قانونی در پروتستانتیزم لیبرال یافت، در حالی كه در مورد لیبرالیسم پروتستانتی (به هر نحو كه شده، در مناطق و محیط های انگلوساكسون) روحیه غالب، بیش تر روحیه قائلین به مكتب افلاطونی كمبریج یا روحیه قائلین به آسان گیری در مسائل دینی و تعبیرات اصول مربوطه۳۳بود كه با اسقف اعظم جان تیلتسون۳۴ملازم و در ارتباط بودند و نه روحیه كانت تا چه رسد به روحیه شلایر ماخر.

با این همه، پا فشاری بیش از حد بر چنین تمایزاتی باعث پنهان ماندن بخش وسیعی از زمینه های فكری مشتركی خواهد بود كه لیبرال ها را به همه تفاوت های جزئی كه در فكر و عقیده دارند، در مقابل دیدگاه سنت گرایان و به طریق اولی در مقابل دیدگاه بنیادگرایان قرار می دهد. تفاوت ها[ی موجود میان انواع گروه های لیبرال] بیش تر كمّی اند تا كیفی و لذا به ناچار با ویژگی های فرقه ای مشخص می شوند.از همین رو، همه لیبرال ها اولاً خواهان تفسیری باز از اعتقادات جزمی در مواردی كه این اعتقادات جزمی وجود دارند می باشند. و ثانیاً نسبت به نظرپردازی های كلامی / الهیاتی ای كه ظاهراً فاقد هرگونه ارتباط اخلاقی ویژه ای هستند، بی اعتنا می باشند. و ثالثاً نسبت به تأثیر معرفت، علوم جدید، اعم از علوم تاریخی و طبیعی، بر اعتقادات سنتی حساس اند. در واقع یكی از عوامل تعیین كننده اندیشه دینی لیبرال در دوران نه چندان دور، نقد تاریخی كتاب مقدس و تأثیری است كه این امر به ناچار بر فهم و به كارگیری كتاب مقدس كه از نظر پروتستان ها همواره منشأ آموزه های مسیحی است گذارده است. از همین جاست كه می توان گفت مكاتب لیبرالی گوناگون اساساً ریشه در پاسخ های گوناگونی دارد كه تك تك اندیشمندان دینی به هر یك از این مباحث و مسائل عمده داده اند.

نویسنده:برنارد ام. جی. رییردون

پی نوشت ها

۱مشخصات اصل مقاله چنین است:

Bernard M. G. Reardon, "Christian Modernism", in: Mircea ELiade (ed.) The Encyclopedia of Religion, (New York: simon & Schuster Macmillan, ۱۹۹۵), VOl. ۱۰, pp. ۷-۱۴.

۲- Liberalism.

۳- modernism.

۴- T. S. Eliot (.(شاعر شوریده و منتقد آمریكایی ۱۹۶۲ـ۱۹۰۹

۵- Edward Irving.

۶- Obligation.

۷- John Henry Newman.

۸- Antichrist.

۹- traditionalist.

۱۰- dogmatist

۱۱- obscurantist.

۱۲Enlightenment، نهضت روشنگری [= روشنفكری] یا عصر عقل «جریانی عقل گرایانه و علم گرایانه و آزادی خواهانه و غیردینی و اومانیستی رایج در اروپای قرن هجدهم كه تأثیر ماندگاری بر علم و فلسفه غربی باقی گذارده است.» «قرن ۱۸ را عصر عقل می نامیدند و انتظار می رفت كه آرمان عقلانیت كه در علم جلوه گر شده بود عرصه همه فعالیت های انسانی را در بربگیرد. این نهضت فكری نوین كه روشنگری نامیده می شد، پدیده چند چهره ای بود و از كشوری تا كشور دیگر و از متفكری تا متفكر دیگر فرق می كرد... از میان مضامین و مفاهیم متعدد روشنگری سه موضوع را برمی گزینیم: ۱ـ طبیعت چونان دستگاهی جبری و خود استوار نگریسته می شد كه كار و كردارش باید بر حسب نیروهای طبیعی تبیین شود. ۲ـ خداوند در حد یك فرضیه قابل بحث بود، كه بعضی به عنوان فرض معقول از آن دفاع می كردند و دیگران به عنوان جزم یا عقیده جزمی بی پایه ای كه ساخته و پرداخته كلیسای مرتجع است تخطئه می كردند. ۳ـ سرانجام روحیه غالب همانا اطمینان به كمال پذیری انسان و نیل به جامعه دلخواه به مدد كاربرد علم در همه شؤون زندگی بود. (علم و دین، ایان باربور، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص ۲۵ و ۷۱). م.

۱۳[ Deism= خداشناسی طبیعی، عقلی]. اعتقاد به این كه عقل انسان می تواند بدون توسل یا تكیه به الهام و وحی و تعهد به مذهب، به وجود خداوند آگاهی و اذعان داشته باشد. این قول در عصر روشنگری (قرن ۱۸) طرفداران بسیاری داشت. سابقه این نگرش در آثار اومانیست های دوره رنسانس و حتی پیش تر از آن هم وجود داشته. در عصر جدید ولتر، مونتسكیو، ادوارد هربرت، فراكلین، جفرسن و بسیاری دیگر دئیست بوده اند. (علم و دین، ترجمه خرمشاهی، پاورقی، ص ۲۵) م.

۱۴- Critque of pure Reason (۱۷۸۱)

۱۵- Postulate.

۱۶- practicl reason

۱۷- Faculty

۱۸- perspectives on Nineteenth and Twentieth Century protestant Theology London, ۱۹۶۷, p. ۶۴.

۱۹- morality.

۲۰- Religion within the limits of Reason Alone, New york, ۱۹۶۰, p. ۱۶۲.

۲۱- reductionism

۲۲- Jean Reville

۲۳- Liberal Christianity, London, ۱۹۰۳, p. ۱۷.

۲۴- Friedrich Schleier macher.

ایان باربور می نویسد: سه تحول مهم كه ریشه های فكری اش قبلاً در همین قرن پاگرفته بود، به تشكل كلام لیبرال یا الهیات اعتدالی كمك كرد: نخست، پیشرفت پژوهش های مربوط به كتاب مقدس، رهیافت های تازه ای نسبت به وحی پدید آورد. دوم اعتنا به تجربه دینی به عنوان مبنای توجیه عقاید دینی است. این سرآغاز نوین، در اوایل قرن، منبعث از آثار و افكار فریدریش شلایر ماخر بود كه غالباً او را «مؤسس الهیات اعتدالی» می نامند. به نظر او مبنای دیانت نه تعالیم وحیانی است چنانكه در سنت گرایی مطرح است، نه عقل معرفت آموز (cognitive reason) است، چنانكه در الهیات طبیعی (عقلی) مطرح است، نه حتی اراده اخلاقی (ethical will) چنانكه در نظام فلسفی كانت مطرح است، بلكه در انتباه دینی (religious awareness) است كه با همه آن ها فرق دارد. دیانت، موضوع تجربه زنده است، نه عقاید رسمی مرده. و قابل تحویل به اخلاق یا حكمت عملی (practical ethics) یا حكمت نظری ( speculativephilosophy) نیست، بلكه باید با خودش سنجیده شود و بر وفق معیارهای خودش فهمیده شود. شلایر ماخر، همانند نویسندگان و حكمای نهضت رمانتیك، بر این رأی بود كه خداوند رابا دل آگاهی (immediate apprehension) [= علم حضوری] می توان شناخت نه با استدلال غیرمستقیم. به تعبیر او عنصر مشترك در همه ادیان «احساس وابستگی مطلق» است، احساس تناهی (finitude) در برابر نامتناهی (infinite)، پی بردن به اتحاد باكل. (علم و دین، ایان بار بور، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص ۳۲ ۱۳۰). م.

۲۵Albrecht Ritschl: سومین جریان مؤثر، كه جزو مضامین اصلی الهیات اعتدالی در آمده است اولویت اخلاق در دیانت است. میراث كانت كه در بخش اعظم آیین پروتستان قرن نوزدهم به خوبی مشهود است، در «الهیات ارزش های اخلاقی» آلبرت ریچل تداوم پیدا كرد. ریچل با كانت موافق بود كه از طریق عقل نظری یا نظرپردازی فلسفی نمی توان به معرفت خداوند نایل شد. دیانت موضوع عملی است كه از وجدان و داوری های مربوط به ارزش های اخلاقی، جداناپذیر است. ریچل همانند شلایر ماخر در جست و جوی منبای قلبی و تجربی دیانت بود، ولی در درجه اول آن را به اراده اخلاقی انسان، تعبیر می كرد و نسبت می داد... (علم و دین، ایان بار بور، ترجمه خرمشاهی، ص ۱۳۲). م.

۲۶- Auguste Sabatier (۱۸۳۹- ۱۹۰۱)

۲۷- Jean Reville (۱۸۵۴ - ۱۹۰۸)

۲۸- William Adams Brown

۲۹- Presbyterian

۳۰- T . R. Glover

۳۱- C. J. Cadoux

۳۲- Congregationalist.

۳۳- Latitudinarianism.

۳۴- John Tillotson (۱۶۳۰- ۱۶)

۳۵- Schleiermacher (۱۷۶۸- ۱۸۳۴)

۳۶- feeling (Gefuhl)

۳۷- moralism

۳۸- the Infinite

۳۹- Christian faith (۱۸۲۱ - ۱۸۲۲; ۲d ed. ۱۸۳۰)

۴۰- God in Christ

۴۱- inward experience

۴۲- aesthetic

۴۳- University of Gottingen.

۴۴- ferdinand Christian Baur.

۴۵- ethical imperative

۴۶- Value Judgments (Werturteile)

۴۷- Justification and Reconciliation, Edinburgh, ۱۸۷۴-۱۹۰۰, O. ۱۹۹.

۴۸- justificafion

۴۹- reconciliation

۵۰- redeemed [بازخریدشدگان از گناه = نجات یافتگان]

۵۱- Wibhelm Hermann (۱۸۴۶- ۱۹۲۲)

۵۲- Julius Kaftan (۱۸۴۸-۱۹۲۶)

۵۳- Adolf von Harnack (۱۸۵۱- ۱۹۳۰)

۵۴- The Communion of the Christian with God (۱۸۸۶)

۵۵- What is Christianity? (۱۹۰۰)

۵۶- synoptic Gospels

۵۷- Kingdom

۵۸- history of religions school

۵۹- Ernst Troeltsch (۱۸۶۵-۱۹۲۳)

۶۰- Wilhelm Bousset (۱۸۶۵- ۱۹۲۰)

۶۱- University of Heidelberg

۶۲- Wilhelm Dilthey.

۶۳- Epistle to the Romans

۶۴- noetic school

۶۵- Richard Whately (۱۷۸۷ - ۱۸۶۸)

۶۶- Renn Dickson Hampden (۱۷۹۳- ۱۸۶۸)

۶۷- Thomas Arndd (۱۷۹۵-۱۸۴۲)

۶۸- broad Church

۶۹- H. H. Milman (۱۷۹۱- ۱۸۶۸)

۷۰- A . P. Stanley (۱۸۱۵-۱۸۸۱)

۷۱- Benjamin Jowett (۱۸۱۷- ۱۸۹۳)

۷۲- Frederick Denison Maurice (۱۸۰۵- ۱۸۷۲)

۷۳- Samuel Taylor Coleridge

۷۴- modern Anglicanism

۷۵- Percy Gardner (۱۸۴۶-۱۹۳۷)

۷۶- Hasting Rashdall (۱۸۵۴ - ۱۹۲۴)

۷۷- W. R. Inge (۱۸۶۰-۱۹۵۴)

۷۸- H. D. A. Major (۱۸۱۷-۱۹۶۱)

۷۹- E. W. Barnes (۱۸۷۴-۱۹۵۳)

۸۰- The Modern Churchmen ¨s Union.

۸۱- The English Non conformists.

۸۲- Free Churchmen

۸۳- P. T. Forsyth

۸۴- A . E. Gravie

۸۵- R. J. Campbell (۱۸۶۷-۱۹۵۶)

۸۶- The New Theology (۱۹۰۷)

۸۷- T . R. Glover (۱۸۶۹-۱۹۴۳)

۸۸- Jesus of History (۱۹۱۷)

۸۹- What is Christianity?

۹۰- C . J. Cadoux (۱۸۸۳-۱۹۴۷)

۹۱- Unitarian tradition

۹۲- James Martineau (۱۸۰۵- ۱۹۰۰)

۹۳- L . P. Jacks (۱۹۶۰-۱۹۵۵)

۹۴- William Ellery Channing (۱۷۸۰-۱۸۴۲)

۹۵- Ralph Waldo Emerson (۱۸۰۳- ۱۸۸۸)

۹۶- New England Transcendentalist movement.

۹۷- Matthem Arnold.

۹۸- Essays (۱۸۴۱-۱۸۴۳)

۹۹- Horace Bushnell (۱۸۰۲-۱۸۷۶)

۱۰۰- Discourse on Christian Nurture (۱۸۴۷)

۱۰۱- God in Christ (۱۸۴۹)

۱۰۲- Soul

۱۰۳- body

۱۰۴- H. C. King

۱۰۵- William Adams Brown (۱۸۶۳-۱۹۴۳)

۱۰۶- The Essence of Christianity.

۱۰۷- religious certitude

۱۰۸- Harrry Emerson Fosdick

۱۰۹- Shailer Mathews

۱۱۰- The Faith of Madernism (۱۹۲۵).

۱۱۱- H. N. Wieman.

۱۱۲- The Wrestle of Roligion With Truth (۱۹۲۷)

۱۱۳- Alfred Loisy (۱۸۵۷-۱۹۴۰)

۱۱۴- The Gospel and the Church (۱۹۰۲)

۱۱۵- essence of christianity.

۱۱۶- Jesuit George Tyrrell (۱۸۶۱-۱۹۰۹)

۱۱۷- Lucien Laberthonniere

۱۱۸- Maurice Blondel (۱۸۶۱-۱۹۴۹)

۱۱۹- Bergosonian Edouard le Roy ۱۸۷۰-۱۹۵۴.

۱۲۰- Ernesto Buonaiuti (۱۸۸۱-۱۹۴۶)

۱۲۱- Program of Modernism (۱۹۰۷)

۱۲۲- Voluntarist tradition.

۱۲۳- Dogme et Crifigue (۱۹۰۷)

۱۲۴immanentist theology (= الهیات حلولی الهیاتی كه قایل است خداوند در آن واحد، در همه جا و همه چیز حضور دارد. این الهیات خداوندرابسیارنزدیك به انسان می بیند.) م.

۱۲۵- redemption

۱۲۶- Karl Barth (۱۸۸۶-۱۹۶۸)

۱۲۷- religiousness

۱۲۸- Speculative natural theology

۱۲۹- analagia entis (analogy of being)

۱۳۰- analogia fidei (analogy of faith)

مترجم: منصور نصیری

منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۴۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.