یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
كلیاتی در مورد معجزه
و ان كنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا...
قرآن مجید در این قسمت از آیات بحث اعجاز را مطرح میكند; و معجزه بودن قرآن رابیان مینماید و مردم را به معارضه دعوت كرده و میگوید: اگر قرآن را كتابی در حد كتابهای بشری میدانید پس شما هم مانند آن را بیاورید.
در این آیه تنها مخاطبین را دعوت به معارضه نموده ولی در سوره اسراء مطلب را بشكلی بیان كرده كه نه فقط مخاطب مردم عرب در زمان پیغمبر و نه فقط مردم زمان پیغمبر اعم از عرب و عجم و اصولا مردم روی زمین، بلكه همه مردم روزگاران را دعوت به مبارزه نموده است و حتی از انسانها فراتر رفته و جنیان را نیز در این حكم داخل نموده است. آنجا كه میفرماید:
قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا.
بگو اگر انسانها و جنیان گرد آیند كه مانند این قرآن بیاورند نتوانند اگر چه برخی پشتیبان بعض دیگر باشند. (سوره اسراء آیه ۸۸)
اینگونه آیات بیانگر دو حقیقت است.یكی اینكه معجزه در عالم وجود دارد و دیگر اینكه قرآن معجزه است. راجع به هیچیك از این دو مطلب از نظر قرآن نمیتوان تردید كرد.
● انكار معجزه بودن قرآن انكار قرآن است
عدهای كه در زمان ما نمونه آنان زیاد است از آنجا كه راز معجزه را درك نمیكنند با وجودیكه دلشان میخواهد به نحوی از انحاء خود قرآن را بپذیرند، ولی معجزه بودن آنرا انكار دارند، و یا بكلی از ریشه وجود معجزه را در عالم نفی كرده و تمام معجزاتی كه در قرآن آمده مثل شكافته شدن دریا برای موسی و یا اژدرها شدن عصای او را به معنای طبیعی حمل نموده و به توجیهات باردی دست میزنند، و این چیزی جز انكار قرآن نیست.
قرآن مجید در آیات متعددی به نقل معجزات انبیاء سلف میپردازد و در این گونه آیات كه هم اكنون مورد بحث ما است ولا اصل وجود معجزات را اثبات كرده و ثانیا میرساند كه قرآن نیز یكی از معجزات الهی است. این ما هستیم كه بایستی دعوت قرآن را كه همواره بندگان باوجدان را دعوت به تفكر میكند، اجابت نموده و موضوعات قابل تفكر و تعقل را كه یكی از آنها همین موضوع معجزه بودن قرآن است; مورد اندیشه انسانی قرار دهیم و راز آن را كه از رازهای بسیار بزرگ معارف اسلامی است كشف نماییم. و اینك ما از لغات معجزه آغاز میكنیم.
● لغت معجزه
معجزه از ماده «عجز» است. عجز یعنی ناتوانی و معجزه یعنی كاری كه دیگران در مقابل آن ناتوانند و كسی دیگر قادر به انجام آن نیست.
گاهی بجای معجزه كلمه «خرق عادت» استعمال میشود ولی این همان برداشتی است كه اشاعره از معنای معجزه داشتند و معنای خوبی هم نیست.
اصولا در قرآن نه كلمه معجزه استمعال شده و نه خرق عادت و هر دو اصطلاحات علمای اسلامی است. البته كلمه معجزه در اصطلاح عموم مسلمین رائج است و حتی شاید در زمان ائمه اطهار هم استعمال میشده است ولی «خرق عادت» اینچنین نیستبلكه تنها گروه خاصی از متكلمین اسلامی، یعنی همان گروه اشاعره كه معنای معجزه را این چنین میپنداشتند بكار بردهاند.
قرآن لفظ دیگری را بكار برده و آن كلمه «آیت» است كه به نظر میرسد از هر دو كلمه معجزه و خرق عادت رساتر به مقصود است.
● چرا قرآن معجزه را «آیه» خوانده است؟
«آیت» یعنی نشانه و یا دلیل محكم. چرا قرآن آنچه را كه ما معجزه میگوییم آیه نامیده است؟ برای آنكه مردی كه پیدا میشود و ادعا میكند كه فرستاده پروردگار هستم، او مرا فرستاده و به من وحی كرده، و آنچه كه من میگویم بپذیرید، بدلیل اینكه سخنان من از آن خودم نیستبلكه سخن خدای شماست آیا اشخاص باید بدون چون و چرا بپذیرند یا نه؟ پیدا است كه در اینجا سه احتمال وجود دارد: یكی اینكه واقعا این شخص پیامآور خدا باشد و دیگر آنكه دروغگو و جعال بوده و خودش نیز آگاه به دروغ خودش باشد و سوم آنكه مسئله برای خودش هم اشتباه شده باشد. مثلا در باطن روح او فعل و انفعالاتی پدید آمده و بروز نموده و تجسم یافته باشد و او آنها را وحی پنداشته و باور نموده باشد.
احتمال سوم برای بسیاری از افراد اتفاق میافتد. كسانیكه واقعا دروغ نگفته و نمیخواهند بگویند ولی در عین صداقت دچار توهمات شدهاند و امر برای خودشان هم مشتبه گشته است.
اینكه كفار قریش رسول الله (ص) را مجنون میخواندند یكی از عللش این بوده كه چون پیغمبر آنچنان حسن سابقهای در میان مردم داشت كه اگر میگفتند او دروغگو است این لكه بر دامن او نمیچسبید. و لذا برای خنثی كردن دعوت رسول الله (ص) به افرادیكه دعوت او را میپذیرفتند، اظهار میكردند كه این مرد دچار توهمات روحی و روانی شده است.
پس روی این حساب شخصی كه مدعی نبودت استبرای اثبات ادعای خویشی بایستی دلیل محكم بیاورد و اگر مردم این درخواست را میكردند درخواستی منطقی بوده است و در غیر این صورت یعنی پذیرفتن بدون دلیل، كاری ابلهانه محسوب میگردد.معجزه همان دلیل محكمی است كه ادعای نبوت را اثبات میكند و بهمین مناسبت نیز «آیت» خوانده میشود.
برای توضیح بیشتر این مطلب، ما در اینجا به ترتیب مباحث زیر را مطرح میكنیم:
۱) معجزه چیست؟
بعضی میپندارند معجزه مسئلهای نیستبلكه مسئله مهم قبول و یا عدم قبول خداوند است. یعنی میگویند ما اگر خدا را قبول كردیم دیگر راجع به معجزه بحثی نداریم زیرا خدای مورد قبول ما قادر مطلق است و به حكم «ان الله علی كل شیی قدیر» او قدرت دارد مرده را زنده كند و از چوبی اژدها بسازد و رسول الل را در ظرف لحظهای از مسجد الحرام به مسجد الاقصی ببرد و بلكه به همه آسمانها سیر دهد.
ولی بر خلاف این پندار مسئله به این سادگیها نیست كه اگر خدا را قبول كردیم مشكلات همه حل شده باشد.
توضیح اینكه:
▪ بعضی ممكن است معجزه را اینطور تعریف كنند كه: معجزه یعنی آنچه كه بدون علت روی میدهد.
ولی این تعریف بسیار نادرست است و شاید مادی مسلكان و آنان كه میخواهند معجزه را نفی كنند این نغمه را آغاز كردهاند و سپس كم و بیش به سر زبانها افتاده است.
زیرا كسانی كه طرفدار معجزه هستند میخواهند آنرا دلیل بر چیزی بدانند و حال اینكه اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد دلیل بر هیچ امری نخواهد بود!!
وانگهی اگر (بفرض محال) یك چیز بدون علت پیدا شود دیگر هیچ چیز را در عالم نمیشود اثبات كرد، نه اصلی از اصول علمی و طبیعی بر جای میماند و نه از اصول فلسفی و كلامی، و حتی اثبات خدا هم متزلزل میگردد. چرا؟
زیرا ما خدا را بدلیل اینكه علت عالم است میشناسیم و اگر فرض كنیم كه در هستی نظامی وجود ندارد بلكه ممكن است چیزی بدون علت پدید آید، این احتمال را كه عالم بكلی صدفه و بدون علت پدید آمده است، نمیتوانیم رد كنیم. پس تعریف برای معجزه بسیار نادرست است. (۱)
▪ ممكن است گروهی دیگر بگویند معجزه پیدایش چیزی بدون علت نیست، استثناء در قانون علیت نیستبلكه باین معناست كه بجای علت واقعی یك شیئی علت دیگری جانشین آن میگردد و بالاخره معجزه یعنی جانشین شدن علتی بجای علت دیگر.
مثلا علت واقعی و حقیقی پیدایش انسان آمیزش دو انسان استحالا اگر این علتحقیقی كنار رود و جایش را به علت دیگری بدهد و انسانی از غیر طریق آمیزش دو انسان پدید آید، آن معجزه است.
این گفتار ناشی از عدم اطلاع بر علوم عقلی است زیرا پس از آنكه پذیرفتیم كه در عالم، نظام علت و معلول حكمفرماست; این نظام یك نظام قراردادی نیست كه بشود آنرا تغییر و تبدیل نمود بلكه طی یك رابطه حقیقی و واقعی و تخلفناپذیر است.
یعنی در طبیعت اگر «الف» علت «ب» بود بین «الف و ب» یك رابطه واقعی و حقیقی بر قرار است كه نه «الف» آنچنان رابطه را با غیر «ب» دارد و نه «ب» با غیر «الف» میتواند داشته باشد و هیچگاه «ب» بدون «الف» هستی نمییابد. و بالاخره علت واقعی یك امر یك امر است و بس; و هیچ چیز با دو چیز نمیتواند رابطه علت و معلولی داشته باشد.
پس در مثال فوق هیچگاه نمیشود «ج» بجای «الف» بنشیند و یا بالعكس «د» بجای «ب» معلول «الف» گردد. (۲)
▪ در مقابل این دو تعریف تعریف سوم برای معجزه هست كه اشكالات عقلی فوق به هیچوجه بر آن وارد نمیگردد.
و آن اینستكه بگوئیم معجزه نه نفی قانون علیت است و نه نقض و استثناء آن، بلكه خرق ناموس طبیعت است.
فرق است میان خرق قانون علیت و خرق ناموس طبیعت. معجزه نه آن است كه چیزی از غیر راه علت اصلی پدید آمده باشد بلكه آنچه از غیر مسیر و جریان عادی و طبیعی بوجود آمده است، معجزه نام دارد.
به بیان بهتر:
معجزه خارج شدن امری است از جریان عادی بنحوی كه دخالت ماوراء الطبیعه در ان آشكار باشد.
با این بیان در پیدایش معجزه، علتی بجای علت دیگر نمینشیند بلكه این مطلب كه بین علت و معلول یك نوع رابطه حقیقی و تخلفناپذیر برقرار است پذیرفته شده ولی مسئله معجزه بدین گونه توجیه میگردد كه:
علل واعقی اشیاء برای بشر كه میخواهد با علم و تجربه به آنها برسد همواره مجهول است و تنها خداوند آگاه بر علتهای واقعی اشیاء است و بشر بوسیله تجربه و آزمایش فقطبه یك سلسله تقارنات و ارتباطات دسترسی پیدا میكند و بیجا آنرا رابطه علیت میپندارد.
روی این حساب معجزه امری است كه از غیر مسیر عادی كه بشر تنها مسیر پیدایش آن امر پنداشته است پدید آید. این نكته را باز توضیح خواهیم داد.
● آیا معجزه ممكن است؟
جواب این سؤال تا حدودی در بخش قبل روشن شد یعنی اینكه معجزه ممكن است، یا محال، بستگی دارد به تعریف معجزه و اینكه ما آنرا چگونه توجیه نمائیم.
اگر بگوییم معجزه یعنی آنچه كه بدون علت پدید میآید بدیهی است كه محال است. و نیز اگر بگوییم معجزه نقض قانون علیت استیعنی همانكه علتی بجای علتحقیقی و واقعی امر بنشیند، باز هم ممكن نیست.
اما اگر به معنای سوم گرفتیم یعنی خارج شدن طبیعت از جریان عادی خودش در این صورت معجزه ممكن است نه محال و در اینجا ما ناچاریم توضیح بیشتری بدهیم.
«هگل» فیلسوف معروف اروپائی كلامی دارد كه بر اساس آن در فلسفه خود مسائل زیادی بنیان نهاده است.
او میگوید: یك سلسله مسائل است كه از ضرورتهای عقل محسوب گردیده و اجازه خلاف آنرا خلاف هیچگاه نمیدهد یعنی اصلا خلاف آن امكان ندارد.
مثل قضایائیكه در ریاضیات بكار میرود و او نامش را «قضایای تحلیلی» میگذارد.
شما در ریاضی میگویید مجموع زوایای یك مثلث ۱۸۰ درجه است و یا مساوی با دو قائمه است. این حكم ضرورت عقل استیعنی اگر عقل مثلث را درك بكند كه مثلثیعنی چه؟ بلافاصله حكم میكند كه ضرورت ایجاب میكند و غیر آن محال است كه باید مجموع زوایای مثلث ۱۸۰ درجه باشد و حتی نیم درجه كم و زیاد نمیتواند باشد.
قضایائیكه در فلسفه و منطق جزء قضایای ضروریه محسوب میگرددند همه از همین قبیلند مثل اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین.
ولی یك سلسله مسائلی داریم كه مسائل تجربی است، یعنی آنهائی كه ما عقلا هیچگونه ضرورتی در آن درك نكردهایم بلكه بحكم آنكه آنطور دریافتهایم میگوییم آنطور است.
مثالی كه هگل برای این نوع مسائل ذكر میكند این استكه میگوید: ما تا به حال هرچه در عالم تجربه كردهایم این طور یافتهایم كه آب در اثر حرارت صد درجه مثلا بخار میشود. بعد اسم آن را میگذاریم (علیت) و میگوییم حرارت علتبخار شدن آب است و یا اگر آب را میبینیم در سرمای زیر صفر درجه منجمد میگردد میگوییم سرما علت انجماد است.
وی میگوید: برای عقل انسانی هیچكدام ضرورت ندارد، ما چون اینطور دیدهایم اینگونه حكم كردهایم. در حالیكه اگر از اول كه متولد شده بودیم خلافش را مشاهده كرده بودیم یعنی حرارت را موجب انجماد و سرما را باعثبخار شدن آب مییافتیم از نظر عقل ما هیچ تفاوتی نمیكرد.
یعنی انجماد در اثر برودت و تبخیر در اثر حرارت را ضرورت عقلی ایجاب نمیكند بلكه صرفا یك قضیه وجودیه است. در عالم تابحال اینطور بوده بدون آنكه خلاف آنهم ضرورت داشته باشد.
این كلام تا اینجا كلام بسیار درستی است و حتی امثال بوعلی هم كه گویا بهمین مطلب پیبرده بودهاند در كلماتشان طرح شده كه برای علوم طبیعی كه همیشه بر تجربه استوار است و تجربه هم ضرورت بدست نمیدهد چه فكری باید كرد؟ با توجه به این نكته علوم و قوانین طبیعی چه نحو اعتباری میتواند داشته باشد؟ آیا میتوان قوانین تجربی را تحت ظابطه علیت فلسفی درآورد؟
در این زمینه میگویند در مواردی كه تجربه رابطهاتی را نشان میدهد مثل اینكه حرارت موجب تبخیر و برودت انجماد میآورد در این گونه موارد در واقع یك علیتی وجود دارد و بدون علیت نمیتواند باشد و آن علت واقعی محال است جای خود را بدیگری بدهد. ولی اینكه آن علت همین باشد كه ما آنرا با حواص خودمان بوسیله تجربه و آزمایش كشف كردهایم مشكوك است. و لذا علوم تجربی روز بروز تغییر میكند یك قانونش نسخ میشود و قانون دیگری جایگزین قانون قبلی میگردد.
پینوشتها:
۱- این مطلب در كتاب «عدل الهی» مشروحا بحثشده كه این گمان باطلی است كسی خیال كند: اینكه ما كارها را از طریق سبب و مسبب و علت و معلول انجام میدهم بخاطر عجز ما است و چون خدا قادر مطلق است دیگر علت و معلول برای او مطرح نیست!!
خیر، در جای خود به اثبات رسیده و نزد حكما مسلم است كه قدوسیت و كمال ذات الهی اقتضا میكند كه كارها درنظام علت و معلول انجام گیرد و بعبارت واضحتر نظام علت و معلول یعنی نظام فعل خدا و نظام كار خدا.
در قرآن مجید آیات زیادی بر این مطلب دلالت دارد كه همواره خدای بزرگ از طریق اسباب و اوامر خویش را به اجرا در میآورد، چه اسباب طبعی مانند نزول باران و روئیدن گیاهان و امثال آنها و چه اسباب غیر طبیعی و ماوراء محسوس مانند ملائكه و جنود غیر مرئی حق متعال .
۲- در اینكه رابطه بین علت و معلول چگونه رابطهای است و چرا نمیشود از یك علتبیش از یك معلول پدید آید و یا یك شیی معلول دو علتبوده باشد؟ در پاورقیهای جلد سوم اصول فلسفه مشروحا بحثشده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست