شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

كلیاتی در مورد معجزه


كلیاتی در مورد معجزه

عده ای كه در زمان ما نمونه آنان زیاد است از آنجا كه راز معجزه را درك نمی كنند با وجودیكه دلشان می خواهد به نحوی از انحاء خود قرآن را بپذیرند, ولی معجزه بودن آنرا انكار دارند, و یا بكلی از ریشه وجود معجزه را در عالم نفی كرده و تمام معجزاتی كه در قرآن آمده مثل شكافته شدن دریا برای موسی و یا اژدرها شدن عصای او را به معنای طبیعی حمل نموده و به توجیهات باردی دست می زنند, و این چیزی جز انكار قرآن نیست

و ان كنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا...

قرآن مجید در این قسمت از آیات بحث اعجاز را مطرح می‏كند; و معجزه بودن قرآن رابیان می‏نماید و مردم را به معارضه دعوت كرده و می‏گوید: اگر قرآن را كتابی در حد كتابهای بشری میدانید پس شما هم مانند آن را بیاورید.

در این آیه تنها مخاطبین را دعوت به معارضه نموده ولی در سوره اسراء مطلب را بشكلی بیان كرده كه نه فقط مخاطب مردم عرب در زمان پیغمبر و نه فقط مردم زمان پیغمبر اعم از عرب و عجم و اصولا مردم روی زمین، بلكه همه مردم روزگاران را دعوت به مبارزه نموده است و حتی از انسان‏ها فراتر رفته و جنیان را نیز در این حكم داخل نموده است. آنجا كه می‏فرماید:

قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا.

بگو اگر انسانها و جنیان گرد آیند كه مانند این قرآن بیاورند نتوانند اگر چه برخی پشتیبان بعض دیگر باشند. (سوره اسراء آیه ۸۸)

اینگونه آیات بیانگر دو حقیقت است.یكی اینكه معجزه در عالم وجود دارد و دیگر اینكه قرآن معجزه است. راجع به هیچیك از این دو مطلب از نظر قرآن نمی‏توان تردید كرد.

● انكار معجزه بودن قرآن انكار قرآن است

عده‏ای كه در زمان ما نمونه آنان زیاد است از آنجا كه راز معجزه را درك نمی‏كنند با وجودیكه دلشان می‏خواهد به نحوی از انحاء خود قرآن را بپذیرند، ولی معجزه بودن آنرا انكار دارند، و یا بكلی از ریشه وجود معجزه را در عالم نفی كرده و تمام معجزاتی كه در قرآن آمده مثل شكافته شدن دریا برای موسی و یا اژدرها شدن عصای او را به معنای طبیعی حمل نموده و به توجیهات باردی دست می‏زنند، و این چیزی جز انكار قرآن نیست.

قرآن مجید در آیات متعددی به نقل معجزات انبیاء سلف می‏پردازد و در این گونه آیات كه هم اكنون مورد بحث ما است ولا اصل وجود معجزات را اثبات كرده و ثانیا می‏رساند كه قرآن نیز یكی از معجزات الهی است. این ما هستیم كه بایستی دعوت قرآن را كه همواره بندگان باوجدان را دعوت به تفكر می‏كند، اجابت نموده و موضوعات قابل تفكر و تعقل را كه یكی از آنها همین موضوع معجزه بودن قرآن است; مورد اندیشه انسانی قرار دهیم و راز آن را كه از رازهای بسیار بزرگ معارف اسلامی است كشف نماییم. و اینك ما از لغات معجزه آغاز می‏كنیم.

● لغت معجزه

معجزه از ماده «عجز» است. عجز یعنی ناتوانی و معجزه یعنی كاری كه دیگران در مقابل آن ناتوانند و كسی دیگر قادر به انجام آن نیست.

گاهی بجای معجزه كلمه «خرق عادت‏» استعمال می‏شود ولی این همان برداشتی است كه اشاعره از معنای معجزه داشتند و معنای خوبی هم نیست.

اصولا در قرآن نه كلمه معجزه استمعال شده و نه خرق عادت و هر دو اصطلاحات علمای اسلامی است. البته كلمه معجزه در اصطلاح عموم مسلمین رائج است و حتی شاید در زمان ائمه اطهار هم استعمال می‏شده است ولی «خرق عادت‏» اینچنین نیست‏بلكه تنها گروه خاصی از متكلمین اسلامی، یعنی همان گروه اشاعره كه معنای معجزه را این چنین می‏پنداشتند بكار برده‏اند.

قرآن لفظ دیگری را بكار برده و آن كلمه «آیت‏» است كه به نظر می‏رسد از هر دو كلمه معجزه و خرق عادت رساتر به مقصود است.

● چرا قرآن معجزه را «آیه‏» خوانده است؟

«آیت‏» یعنی نشانه و یا دلیل محكم. چرا قرآن آنچه را كه ما معجزه می‏گوییم آیه نامیده است؟ برای آنكه مردی كه پیدا می‏شود و ادعا می‏كند كه فرستاده پروردگار هستم، او مرا فرستاده و به من وحی كرده، و آنچه كه من می‏گویم بپذیرید، بدلیل اینكه سخنان من از آن خودم نیست‏بلكه سخن خدای شماست آیا اشخاص باید بدون چون و چرا بپذیرند یا نه؟ پیدا است كه در اینجا سه احتمال وجود دارد: یكی اینكه واقعا این شخص پیام‏آور خدا باشد و دیگر آنكه دروغگو و جعال بوده و خودش نیز آگاه به دروغ خودش باشد و سوم آنكه مسئله برای خودش هم اشتباه شده باشد. مثلا در باطن روح او فعل و انفعالاتی پدید آمده و بروز نموده و تجسم یافته باشد و او آنها را وحی پنداشته و باور نموده باشد.

احتمال سوم برای بسیاری از افراد اتفاق می‏افتد. كسانیكه واقعا دروغ نگفته و نمی‏خواهند بگویند ولی در عین صداقت دچار توهمات شده‏اند و امر برای خودشان هم مشتبه گشته است.

اینكه كفار قریش رسول الله (ص) را مجنون می‏خواندند یكی از عللش این بوده كه چون پیغمبر آنچنان حسن سابقه‏ای در میان مردم داشت كه اگر می‏گفتند او دروغگو است این لكه بر دامن او نمی‏چسبید. و لذا برای خنثی كردن دعوت رسول الله (ص) به افرادیكه دعوت او را می‏پذیرفتند، اظهار می‏كردند كه این مرد دچار توهمات روحی و روانی شده است.

پس روی این حساب شخصی كه مدعی نبودت است‏برای اثبات ادعای خویشی بایستی دلیل محكم بیاورد و اگر مردم این درخواست را می‏كردند درخواستی منطقی بوده است و در غیر این صورت یعنی پذیرفتن بدون دلیل، كاری ابلهانه محسوب می‏گردد.معجزه همان دلیل محكمی است كه ادعای نبوت را اثبات می‏كند و بهمین مناسبت نیز «آیت‏» خوانده می‏شود.

برای توضیح بیشتر این مطلب، ما در اینجا به ترتیب مباحث زیر را مطرح می‏كنیم:

۱) معجزه چیست؟

بعضی می‏پندارند معجزه مسئله‏ای نیست‏بلكه مسئله مهم قبول و یا عدم قبول خداوند است. یعنی می‏گویند ما اگر خدا را قبول كردیم دیگر راجع به معجزه بحثی نداریم زیرا خدای مورد قبول ما قادر مطلق است و به حكم «ان الله علی كل شیی قدیر» او قدرت دارد مرده را زنده كند و از چوبی اژدها بسازد و رسول الل را در ظرف لحظه‏ای از مسجد الحرام به مسجد الاقصی ببرد و بلكه به همه آسمانها سیر دهد.

ولی بر خلاف این پندار مسئله به این سادگی‏ها نیست كه اگر خدا را قبول كردیم مشكلات همه حل شده باشد.

توضیح اینكه:

▪ بعضی ممكن است معجزه را اینطور تعریف كنند كه: معجزه یعنی آنچه كه بدون علت روی می‏دهد.

ولی این تعریف بسیار نادرست است و شاید مادی مسلكان و آنان كه می‏خواهند معجزه را نفی كنند این نغمه را آغاز كرده‏اند و سپس كم و بیش به سر زبانها افتاده است.

زیرا كسانی كه طرفدار معجزه هستند می‏خواهند آنرا دلیل بر چیزی بدانند و حال اینكه اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد دلیل بر هیچ امری نخواهد بود!!

وانگهی اگر (بفرض محال) یك چیز بدون علت پیدا شود دیگر هیچ چیز را در عالم نمی‏شود اثبات كرد، نه اصلی از اصول علمی و طبیعی بر جای می‏ماند و نه از اصول فلسفی و كلامی، و حتی اثبات خدا هم متزلزل می‏گردد. چرا؟

زیرا ما خدا را بدلیل اینكه علت عالم است می‏شناسیم و اگر فرض كنیم كه در هستی نظامی وجود ندارد بلكه ممكن است چیزی بدون علت پدید آید، این احتمال را كه عالم بكلی صدفه و بدون علت پدید آمده است، نمی‏توانیم رد كنیم. پس تعریف برای معجزه بسیار نادرست است. (۱)

▪ ممكن است گروهی دیگر بگویند معجزه پیدایش چیزی بدون علت نیست، استثناء در قانون علیت نیست‏بلكه باین معناست كه بجای علت واقعی یك شیئی علت دیگری جانشین آن می‏گردد و بالاخره معجزه یعنی جانشین شدن علتی بجای علت دیگر.

مثلا علت واقعی و حقیقی پیدایش انسان آمیزش دو انسان است‏حالا اگر این علت‏حقیقی كنار رود و جایش را به علت دیگری بدهد و انسانی از غیر طریق آمیزش دو انسان پدید آید، آن معجزه است.

این گفتار ناشی از عدم اطلاع بر علوم عقلی است زیرا پس از آنكه پذیرفتیم كه در عالم، نظام علت و معلول حكمفرماست; این نظام یك نظام قراردادی نیست كه بشود آنرا تغییر و تبدیل نمود بلكه طی یك رابطه حقیقی و واقعی و تخلف‏ناپذیر است.

یعنی در طبیعت اگر «الف‏» علت «ب‏» بود بین «الف و ب‏» یك رابطه واقعی و حقیقی بر قرار است كه نه «الف‏» آنچنان رابطه را با غیر «ب‏» دارد و نه «ب‏» با غیر «الف‏» می‏تواند داشته باشد و هیچگاه «ب‏» بدون «الف‏» هستی نمی‏یابد. و بالاخره علت واقعی یك امر یك امر است و بس; و هیچ چیز با دو چیز نمی‏تواند رابطه علت و معلولی داشته باشد.

پس در مثال فوق هیچگاه نمی‏شود «ج‏» بجای «الف‏» بنشیند و یا بالعكس «د» بجای «ب‏» معلول «الف‏» گردد. (۲)

▪ در مقابل این دو تعریف تعریف سوم برای معجزه هست كه اشكالات عقلی فوق به هیچ‏وجه بر آن وارد نمی‏گردد.

و آن اینستكه بگوئیم معجزه نه نفی قانون علیت است و نه نقض و استثناء آن، بلكه خرق ناموس طبیعت است.

فرق است میان خرق قانون علیت و خرق ناموس طبیعت. معجزه نه آن است كه چیزی از غیر راه علت اصلی پدید آمده باشد بلكه آنچه از غیر مسیر و جریان عادی و طبیعی بوجود آمده است، معجزه نام دارد.

به بیان بهتر:

معجزه خارج شدن امری است از جریان عادی بنحوی كه دخالت ماوراء الطبیعه در ان آشكار باشد.

با این بیان در پیدایش معجزه، علتی بجای علت دیگر نمی‏نشیند بلكه این مطلب كه بین علت و معلول یك نوع رابطه حقیقی و تخلف‏ناپذیر برقرار است پذیرفته شده ولی مسئله معجزه بدین گونه توجیه می‏گردد كه:

علل واعقی اشیاء برای بشر كه می‏خواهد با علم و تجربه به آنها برسد همواره مجهول است و تنها خداوند آگاه بر علتهای واقعی اشیاء است و بشر بوسیله تجربه و آزمایش فقطبه یك سلسله تقارنات و ارتباطات دسترسی پیدا می‏كند و بیجا آنرا رابطه علیت می‏پندارد.

روی این حساب معجزه امری است كه از غیر مسیر عادی كه بشر تنها مسیر پیدایش آن امر پنداشته است پدید آید. این نكته را باز توضیح خواهیم داد.

● آیا معجزه ممكن است؟

جواب این سؤال تا حدودی در بخش قبل روشن شد یعنی اینكه معجزه ممكن است، یا محال، بستگی دارد به تعریف معجزه و اینكه ما آنرا چگونه توجیه نمائیم.

اگر بگوییم معجزه یعنی آنچه كه بدون علت پدید می‏آید بدیهی است كه محال است. و نیز اگر بگوییم معجزه نقض قانون علیت است‏یعنی همانكه علتی بجای علت‏حقیقی و واقعی امر بنشیند، باز هم ممكن نیست.

اما اگر به معنای سوم گرفتیم یعنی خارج شدن طبیعت از جریان عادی خودش در این صورت معجزه ممكن است نه محال و در اینجا ما ناچاریم توضیح بیشتری بدهیم.

«هگل‏» فیلسوف معروف اروپائی كلامی دارد كه بر اساس آن در فلسفه خود مسائل زیادی بنیان نهاده است.

او می‏گوید: یك سلسله مسائل است كه از ضرورت‏های عقل محسوب گردیده و اجازه خلاف آنرا خلاف هیچگاه نمی‏دهد یعنی اصلا خلاف آن امكان ندارد.

مثل قضایائیكه در ریاضیات بكار میرود و او نامش را «قضایای تحلیلی‏» می‏گذارد.

شما در ریاضی می‏گویید مجموع زوایای یك مثلث ۱۸۰ درجه است و یا مساوی با دو قائمه است. این حكم ضرورت عقل است‏یعنی اگر عقل مثلث را درك بكند كه مثلث‏یعنی چه؟ بلافاصله حكم می‏كند كه ضرورت ایجاب می‏كند و غیر آن محال است كه باید مجموع زوایای مثلث ۱۸۰ درجه باشد و حتی نیم درجه كم و زیاد نمی‏تواند باشد.

قضایائیكه در فلسفه و منطق جزء قضایای ضروریه محسوب می‏گرددند همه از همین قبیلند مثل اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین.

ولی یك سلسله مسائلی داریم كه مسائل تجربی است، یعنی آنهائی كه ما عقلا هیچگونه ضرورتی در آن درك نكرده‏ایم بلكه بحكم آنكه آنطور دریافته‏ایم می‏گوییم آنطور است.

مثالی كه هگل برای این نوع مسائل ذكر می‏كند این استكه می‏گوید: ما تا به حال هرچه در عالم تجربه كرده‏ایم این طور یافته‏ایم كه آب در اثر حرارت صد درجه مثلا بخار می‏شود. بعد اسم آن را می‏گذاریم (علیت) و می‏گوییم حرارت علت‏بخار شدن آب است و یا اگر آب را می‏بینیم در سرمای زیر صفر درجه منجمد می‏گردد می‏گوییم سرما علت انجماد است.

وی می‏گوید: برای عقل انسانی هیچكدام ضرورت ندارد، ما چون اینطور دیده‏ایم اینگونه حكم كرده‏ایم. در حالیكه اگر از اول كه متولد شده بودیم خلافش را مشاهده كرده بودیم یعنی حرارت را موجب انجماد و سرما را باعث‏بخار شدن آب می‏یافتیم از نظر عقل ما هیچ تفاوتی نمی‏كرد.

یعنی انجماد در اثر برودت و تبخیر در اثر حرارت را ضرورت عقلی ایجاب نمی‏كند بلكه صرفا یك قضیه وجودیه است. در عالم تابحال اینطور بوده بدون آنكه خلاف آنهم ضرورت داشته باشد.

این كلام تا اینجا كلام بسیار درستی است و حتی امثال بوعلی هم كه گویا بهمین مطلب پی‏برده بوده‏اند در كلماتشان طرح شده كه برای علوم طبیعی كه همیشه بر تجربه استوار است و تجربه هم ضرورت بدست نمی‏دهد چه فكری باید كرد؟ با توجه به این نكته علوم و قوانین طبیعی چه نحو اعتباری می‏تواند داشته باشد؟ آیا می‏توان قوانین تجربی را تحت ظابطه علیت فلسفی درآورد؟

در این زمینه می‏گویند در مواردی كه تجربه رابطه‏اتی را نشان می‏دهد مثل اینكه حرارت موجب تبخیر و برودت انجماد می‏آورد در این گونه موارد در واقع یك علیتی وجود دارد و بدون علیت نمی‏تواند باشد و آن علت واقعی محال است جای خود را بدیگری بدهد. ولی اینكه آن علت همین باشد كه ما آنرا با حواص خودمان بوسیله تجربه و آزمایش كشف كرده‏ایم مشكوك است. و لذا علوم تجربی روز بروز تغییر می‏كند یك قانونش نسخ می‏شود و قانون دیگری جایگزین قانون قبلی می‏گردد.

پی‏نوشت‏ها:

۱- این مطلب در كتاب «عدل الهی‏» مشروحا بحث‏شده كه این گمان باطلی است كسی خیال كند: اینكه ما كارها را از طریق سبب و مسبب و علت و معلول انجام می‏دهم بخاطر عجز ما است و چون خدا قادر مطلق است دیگر علت و معلول برای او مطرح نیست!!

خیر، در جای خود به اثبات رسیده و نزد حكما مسلم است كه قدوسیت و كمال ذات الهی اقتضا می‏كند كه كارها درنظام علت و معلول انجام گیرد و بعبارت واضحتر نظام علت و معلول یعنی نظام فعل خدا و نظام كار خدا.

در قرآن مجید آیات زیادی بر این مطلب دلالت دارد كه همواره خدای بزرگ از طریق اسباب و اوامر خویش را به اجرا در می‏آورد، چه اسباب طبعی مانند نزول باران و روئیدن گیاهان و امثال آنها و چه اسباب غیر طبیعی و ماوراء محسوس مانند ملائكه و جنود غیر مرئی حق متعال .

۲- در اینكه رابطه بین علت و معلول چگونه رابطه‏ای است و چرا نمی‏شود از یك علت‏بیش از یك معلول پدید آید و یا یك شیی معلول دو علت‏بوده باشد؟ در پاورقی‏های جلد سوم اصول فلسفه مشروحا بحث‏شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید