یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شخصیت های من اخلاق گرا هستند


شخصیت های من اخلاق گرا هستند

گفت وگو با احمد بیگدلی, داستان نویس و برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران

سال ۱۳۸۵ در حوزه ادبیات داستانی معاصر ایران، برای احمد بیگدلی سالی پربار و به یاد ماندنی بود.

در این سال اولین رمان او با عنوان «اندکی سایه» در ۶۱ سالگی محبوبیتی برای او به ارمغان آورد که خیلی‌ها همواره آرزوی چنین موقعیتی را دارند.

در این سال سرانجام دوران طولانی گمنامی احمد بیگدلی به سر آمد و او به جامعه ادبی و کتابخوان به خصوص در بخش ادبیات داستانی معرفی شد. پیش از این کمتر کسی می‌دانست که او متولد ۲۶ فروردین ۱۳۲۴ در شهر اهواز است و دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و حتی بزرگسالی‌اش پر است از انواع مهاجرت‌ها. دوران کودکی و نوجوانی بیگدلی در شهر آغاجاری سپری شد که شهر کارگری شرکت نفت است.

او در همان سال‌ها زندگی در امیدیه را هم تجربه کرد و در جوانی به لاهیجان مهاجرت کرد و سال ۱۳۴۷ به استخدام آموزش و پرورش این شهر درآمد. اولین داستان خود را با عنوان «از خودمون می‌دونیم» در همین سال نوشت که در مجله فردوسی همان سال چاپ شد. تا سال ۱۳۵۱ که به نمایشنامه‌نویسی برای صحنه و تلویزیون روی آورد، ۱۱ نمایشنامه و مجموعه تلویزیونی «مسلم بن عقیل» که تلویزیون آبادان ضبط کرد، حاصل آن سال‌هاست.

سال ۵۶ به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد و همان زمان نمایشنامه «دالو» را نوشت که مورد توجه محافل ادبی قرار گرفت. در سال‌های بعد به دلیل مشکلاتی که پیش آمد، برای مدتی تقریباً طولانی نویسندگی در زندگی او به حاشیه رانده شد. تا سال ۷۲ در روستاهای تیران و کرزن در شهرستان تیران از توابع نجف‌آباد به تدریس مشغول بود. در سال ۷۲ با حضور برخی نویسندگان، انجمن ادبی «جمعه» را در نجف‌آباد راه انداخت. در سال ۱۳۷۴ مجموعه داستان «شبی بیرون از خانه» را منتشر کرد و دومین مجموعه داستانش با عنوان «من ویران شده‌ام» در سال ۱۳۸۱ چاپ و منتشر شد و سرانجام در نیمه اول سال ۱۳۸۴ نخستین رمان احمد بیگدلی با عنوان «اندکی سایه» به چاپ رسید که جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات داستانی را برای او به ارمغان آورد. بیگدلی این روزها همراه خانواده در شهرک یزدان‌شهر از توابع نجف‌آباد اصفهان زندگی می‌کند. گفت‌وگو با او در سفرش به تهران انجام شد.

▪ در رمان «اندکی سایه» لحن راوی به‌گونه‌ای است که گویی خاطره فراموش‌شده‌ای را به دوستانش یادآوری می‌کند و از زاویه‌ای دیگر تاکید بیش از اندازه به رویدادهای تاریخی آن را در ردیف رمان‌هایی با رویکرد تاریخی قرار می‌دهد. ارتباط این اثر با وقایع مستند تاریخی تا چه اندازه است؟

ـ در «اندکی سایه» اگرچه یک واقعه تاریخی اتفاق می‌افتد، اما این کتاب یک رمان تاریخی نیست چون با تعاریف و مشخصات رمان تاریخی مطابقت ندارد اما وقایعی که در این کتاب اتفاق می‌افتد، مثل کشته شدن هادی یا گم شدن اسحاق، حوادثی هستند که واقعاً در ۱۰ سالگی من رخ داده‌اند. همه این وقایع به نوعی در ذهن من قرار داشت و من از این واقعیت‌ها استفاده داستانی کردم. البته عین واقعیت را در داستان نیاوردم اما وقایع را از جهان واقعی گرفته، رجعت نکردم، بلکه سعی کردم گذشته را به زمان حال بیاورم و آن را نقد کنم. این نوع احضار گذشته به زمان حال باعث می‌شود ما به نقد و تحلیل واقعه بپردازیم، نه اینکه حسرت گذشته را بخوریم.

▪ در مورد خاستگاه داستان‌های خود توضیح بدهید. آیا ایده‌های داستانی از پیش طراحی شده‌ای را دستمایه نوشتن یک داستان قرار می‌دهید یا معمولا سوژه‌های داستانی خود را از عناصر و پدیده‌های پیرامونی الهام می‌گیرید؟

ـ می‌توانم بگویم تقریبا خاستگاه تمام داستان‌های من الهام و جوشش است. بعضی از دوستان و گاه منتقدان بر من خرده می‌گیرند ولی باز هم می‌گویم که برای داستان نوشتن، عموما مرا صدا می‌زنند. از جایی دورتر از فضاهای اطرافم و آنگاه می‌بینم که موضوع در دستانم است. من از خودم هیچ ندارم و همیشه مرا از بیرون صدا می‌زنند.

برای همین است که شاید نمی‌توانم از آثارم دفاع کنم. همواره اینکه چطور بنویسم برایم دشوار و دغدغه بوده است. چطور بنویسم که بدیع و تازه از کار دربیاید؟ اصلا نمی‌خواهم داستان‌هایم مثل داستانی از خودم یا دیگران باشد. اوایل کارم با خواندن آثار دیگران بود که شیوه و فن نوشتن را یافتم ولی حالا دیگر تنها خودم هستم و دیگر با تورق سایر کتاب‌ها، فرم خودم را پیدا نمی‌کنم. دیگر می‌دانم چطور باید بنویسم، اما به هر حال برای نوشتن و جور کردن قصه، عذاب و رنج زیادی می‌کشم و گاه تا آنچه می‌خواهم پیدا نشود، دلم به خواب و خوراک نمی‌روند. حتی زن و بچه‌ام را هم نمی‌بینم و آن بیچاره‌ها خیلی اوقات مرا ایستاده در وسط اتاق مات و مبهوت و خیره به نقطه‌ای نگاه می‌کنند.

▪ وقتی احساس می‌کنی به خاطر نوشتن یک داستان، باعث دردسر اعضای خانواده شده‌ای، زحمات آنها را چگونه جبران می‌کنی؟

ـ من این موضوع را در مصاحبه‌های قبلی هم گفته‌ام. من هرگز بیرون خانه چیزی نمی‌خورم. بدون خانواده‌ام مسافرت نمی‌روم. گاهی دلم می‌خواست یک کباب بیرون بخورم، ولی چون خانواده‌ام نبودند، نخوردم. حتی وقتی داستان می‌نویسم، اولین شنونده‌هایش خانواده‌ام هستند. دور هم می‌نشینیم و برای همه داستان می‌خوانم، آنها هم با دقت گوش می‌دهند و نظرشان را می‌گویند. آنها به زبان ساده می‌گویند مثلا فلان شخصیت کامل نیست بعد من می‌فهمم ۲ تا ۳ جمله کم دارد، حرف‌شان واقعا درست است.

▪ اصلا باور می‌کردید یک روزی کتاب شما به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شود؟

ـ واقعیتش را بخواهید اصلا چنین تصوری را باور نمی‌کردم. راستش وقتی فهمیدم «اندکی سایه» برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات داستانی شده است خودم بیشتر از بقیه غافلگیر شدم.

▪ تصور خودتان راجع به جایزه‌ای که دریافت کرده‌اید، چیست؟ فکر می‌کنید چرا این جایزه به کتاب شما تعلق گرفت؟

ـ من خودم دقیقا نمی‌دانم چرا این جایزه را به کتاب من داده‌اند، اما همان زمان که کتاب من جزو ۴ نامزد نهایی این جایزه اعلام شد، تلویزیون مصاحبه‌ای از جناب آقای صفارهرندی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پخش کرد. در این مصاحبه وقتی آقای صفارهرندی ازویژگی‌های کتاب مورد نظرش می‌گفت، من احساس کردم این ویژگی‌ها به کتاب من یعنی «اندکی سایه» خیلی نزدیک است. ویژگی‌های مورد نظر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم مساله اخلاقی بودن کتاب بود. مساله‌ای که من در نوشته‌هایم به آن اهمیت می‌دهم. من به آن معنا که روشنفکران می‌گویند سنتی نیستم، اما به شدت به رعایت اخلاق در داستان‌هایم پایبندم. آدم‌های داستان‌های من به هم ناسزا نمی‌گویند، سیگار نمی‌کشند و رفتارهای ناشایست از آنها در طول ماجراهای داستان دیده نمی‌شود. البته منظور من این نیست که نباید از این آدم‌ها نوشت، اما سلیقه نویسندگی و یا عادت نوشتن من این‌گونه است و در نوشتن هر یک از داستان‌هایم معمولاً به رعایت بعضی چیزها پایبندم.

▪ فکر نمی‌کنید حذف تعمدی این رفتارها که در نهاد بسیاری از افراد جامعه نهادینه شده، باعث خدشه در بافت طبیعی رفتار آنها می‌شود و از زاویه دیگر اگر داستان را به منزله آینه‌ای برای بازتاب رفتارهای افراد جامعه در حالت‌ها و موقعیت‌های مختلف در نظر بگیریم داستان‌های شما از رسیدن به نقطه مطلوب در این زمینه باز می‌مانند؟

ـ من هم با شما هم عقیده‌ام و این مساله را قبول دارم. بعضی عادت‌ها، برخی گرایش‌ها و خیلی چیزهای دیگر بخشی از فرهنگ جامعه شمرده می‌شوند این مساله آن‌قدر مهم است که گاهی از لحاظ جامعه‌شناسی هم بررسی می‌شود، اما من انعکاس این مسائل را به عهده بقیه دوستان نویسنده گذاشته‌ام و خودم دوست ندارم مثلاً نحوه سیگار کشیدن یک شخصیت داستانی را با تمام ظرایف و ریزه‌کاری‌هایش برای مخاطبانم تشریح کنم به هر حال فکر می‌کنم یک نوع سلیقه شخصی در این میان حاکم است و من هم تا به حال به این موضوع به صورت جدی‌تر نگاه نکرده‌ام.

▪ در جای‌جای رمان «اندکی سایه» شما از ابیات شاعران کلاسیک و معاصر فارسی استفاده کرده‌اید. آیا به‌نظر شما جهان داستان قابلیت ادغام با زبان شعر را دارد؟ اصلاً شما به چه منظوری تا این اندازه از شعر در روایت داستان استفاده کرده‌اید؟

ـ تلاش من در این رمان بر آن بوده که از تکنیک‌ها و فرم‌های تازه و کمتر استفاده شده بهره ببرم که سود بردن از مصرع‌های مثنوی از آن جمله‌اند البته بعضی‌ها مخالف این تکنیک هستند و اعتقاد دارند این شعرها در خوانش کتاب خلل و سکته ایجاد می‌کند؛ اما من بسیاری از حرف‌هایی را که در چندین سطر باید می‌زدم، یا بیتی از مولانا تمام کرده‌ام از سویی هیچ‌گاه سراغ موضوع نمی‌روم و همیشه به واسطه کلنجار مدام ذهنی‌ام با کلمات، موضوعات سراغم می‌آیند و همین‌جاست که با مشکل همیشگی‌ روبه‌رو می‌شوم چگونه چیزی را که به ذهن من هجوم آورده به مخاطب به شکلی بدیع و تازه عرضه کنم آنچه که در کتاب آمده با شیره جانم آمیخته بود چون من اصولاً برای نوشتن به دنیا آمده‌ام.

▪ شما بعد از دریافت کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در مصاحبه‌های متعدد بارها اشاره کرده‌اید که رمان «اندکی سایه» را چندین‌بار بازنویسی کرده‌اید. به‌طور مثال به نسخه اولیه رمان اشاره کرده‌اید که در سال ۶۷ نوشته شده و در سال ۷۲ آن را برای بار دوم و در سال ۸۳ برای بار سوم بازنویسی کرده‌اید بفرمایید در طول این بازنویسی‌ها تا چه اندازه شکل اولیه اثر تغییر کرده؟ یا در هر بازنویسی چه تغییراتی در ساختار و فرم آن ایجاد کردید؟

ـ وقتی برای اولین بار در سال ۱۳۶۷ این کتاب را نوشتم، کتاب حجم بیشتری داشت. از آن زمان تا سال ۱۳۷۲ و سال ۱۳۸۳ که کتاب را دوباره‌نویسی کردم، چیزهای زیادی آموختم و با نویسندگان جدیدی آشنا شدم که این آشنایی‌ها در نوع نگاه من تغییرات عمده‌ای ایجاد کرد. در این مدت کتاب‌هایی خواندم که توانست روی تکنیک، شیوه نوشتن و صناعت داستان‌نویسی من تاثیر بگذارد. کتاب‌هایی مثل «ویرانه‌های مدور» بورخس و یا «برادران جمالزاده» اخوت. حتی معاشرت با کسانی مثل «زاون قوکاسیان» روی نوشته‌های من تاثیر گذاشت، چون آشنایی با «زاون» باعث شد من با دنیای سینما و تصویر آشنا شوم و زبان سینما را بشناسم و آن را در نوشتن هم به‌کار بگیرم.

بعد از ۱۰ سال وقتی دوباره به سراغ «اندکی سایه» آمدم، حس کردم دستاوردهای تازه من باید روی کتاب تاثیر بگذارد. برای همین با یک نگاه تازه کتاب را بازنویسی کردم. این مساله باعث تغییرات زیادی در کتاب شد. این مجموعه خیلی کوتاه و گزیده شد و یا برای تکراری‌نبودن مضامین مثل آوردن واقعه عاشورا در داستان (که با تکراری‌بودن این موضوع موافق نیستم) سعی کردم از ترفندهایی مثل آوردن مصرع‌های مثنوی در لابه‌لای داستان استفاده کنم تا بدین ترتیب ریتم موسیقایی خاصی به نوشته بدهم و آن را از یکنواختی و کهنگی درآورم. به‌خصوص در روزگار ما که کسی حوصله خواندن رمان‌های طولانی را ندارد، نویسنده باید سعی کند گزیده بنویسد.

من سعی کردم در این بازنویسی‌ها داستانم را کوتاه کنم. اتفاقا یکی از علت‌هایی هم که این کتاب مورد توجه قرار گرفت، همین مساله کوتاه‌بودن و گزیده‌گویی‌اش بود.

▪ حالا که دوره گمنامی شما سرآمده و دریافت جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران توقع دیگران را از آثار شما زیاد کرده است، فکر می‌کنید وضعیت نویسندگی شما تغییر خواهد کرد؟

ـ احساس می‌کنم حالا که برنده جایزه کتاب سال شده‌ام، مسوولیت بیشتری نسبت به گذشته دارم. حالا همه می‌خواهند ببینند که آیا احمد بیگدلی همین یک اثر را داشته است؟ باید کاری کنم کارستان. از یادم نمی‌رود سال‌های ۷۴ و ۷۵ در نشستی ادبی با سیدرضی آیت، علی یزدانی و حسن محمودی که در میانشان دانای کل بودم و آنها هم عامل نوشتن برای من، هر هفته قرار بود با داستان به جلسه بیاییم و من هم به انگیزه آنها هر هفته می‌نوشتم.

این نشست کمک زیادی به من کرد. نقش زاون را هم در این بین فراموش نمی‌کنم. او گفت من «اندکی سایه» را برایت چاپ می‌کنم. ۳ کتاب را گرفت و «آوای نهنگ» را به نشر چشمه داد، «آنای باغ سیب» را به آگه و «اندکی سایه» را به نشر قصه. قصه کار را چاپ نکرد اما آقای یکرنگیان، مدیر نشر خجسته از داستان خوشش آمد و جدا برای کتاب مایه گذاشت و امروز از بهترین رفقای من است.

▪ در نوشتن رمان «اندکی سایه» ظاهرا تکنیک‌های بی‌شماری به‌کار گرفته شده؛ از ارجاعات پی‌درپی بیرونی گرفته تا مخاطب قراردادن خواننده و سایر ساختارهایی که با کلیت قصه عجین شده است. چطور شد تصمیم گرفتید این داستان را به این شکل بنویسید؟

ـ بی‌رودربایستی بگویم قصه «اندکی سایه» قصه کهنه‌ای است!

واقعه‌ای در سال ۱۳۳۰ اتفاق افتاده که زیاد هم مهم نیست. اتفاق‌هایی در جامعه آن زمان ما رخ داده بود، اما من نخواستم زانوی غم بغل بگیرم و از گذشته حرف بزنم. احساس کردم فرم و تکنیک، کهنگی داستان را از بین می‌برد و برای همین هم از آن استفاده کردم. به طور کلی من به فرم به‌شدت علاقه‌مندم، برای من فرم بسیار اهمیت دارد، چون به سهم خواننده در داستان اهمیت می‌دهم. ما نویسنده‌ها نباید لقمه را بجویم و در دهان خواننده بگذاریم! نه‌تنها رمان «اندکی سایه» که داستان‌های کوتاه من سرشار از فرم هستند. دوست دارم دو مجموعه داستانم که ماه‌ها در انتظار مجوز ارشاد به سر می‌برند، زودتر منتشر شوند تا آنجا هم ببینید که فرم من چقدر اهمیت داشته. امید دارم «اندکی سایه» پارتی من بشود تا آثار دیگرم هم به چاپ برسند!

▪ شما علاوه بر شگردهای روایتی از نوآوری در زبان هم بهره برده‌اید؟ آیا فکر نکردید، این مسائل ممکن است باعث ریزش مخاطبان آثارتان بشود و در مجموع نوآوری‌های شما آثارتان را در ردیف نوشته‌های متفاوت قرار بدهند؟

ـ من بارها به این موضوع اشاره کرده‌ام که به زبان اصیل فارسی علاقه فراوان دارم، اما برای به کار گرفتن آن تعصب خاصی ندارم چون گمان می‌کنم لزوم ندارد نویسنده هر کلمه عجیب و غریب و کهنه‌ای را به صرف فارسی بودن در داستانش به کار بگیرد و به خورد مردم بدهد. نویسنده به گمانم باید بتواند از کلمات استفاده داستانی بکند و این به نظرم رمز موفقیت یک نویسنده است که به زبان در داستان علاقه دارد.

▪ برای نویسندگانی که علاقه‌مند به استفاده از ظرفیت‌های نهفته زبان فارسی در داستان هستند، شما چه توصیه‌ای دارید و اصلا نویسنده چطور می‌تواند این کار را انجام بدهد؟

ـ به نظر من نویسنده نباید به قصد زنده نگه داشتن زبان و ادبیات فارسی و استفاده نابجا از کلمات کهنه، باعث قطع ارتباط خواننده با داستان شود. نویسنده باید طوری کلمات را کنار هم بچیند که برای خواننده قابل درک و پذیرش باشد او باید بتواند این کلمات را نشان بدهد و با آنها تصویر بسازد.

▪ شیوه خاص شما در نوشتن چگونه است؟

ـ به طور کلی شیوه نوشتن من به نوعی با زبان و لحن شاعرانه آمیختگی دارد. من در نوشته‌هایم به شعر نزدیک می‌شوم. شاعر نیستم، اما سعی می‌کنم از شعر استفاده داستانی کنم. از طرفی موضوع داستان من به خودی خود اندوهبار است و استفاده از لحن شاعرانه از شدت اندوه داستان می‌کاهد. احساس کردم این لحن می‌تواند خواننده را جذب کند و دوست داشتم قبل از واقعه لحن داستان را پیش ببرد. حتی در جاهایی از مصرع‌های مثنوی استفاده کردم تا از اطناب داستان کم کنم.

▪ البته در ابتدای داستان قصه دچار اطناب طولانی می‌شود؟

ـ این مساله را قبول دارم. اما نویسنده گاهی مواقع چاره‌ای ندارد و نمی‌تواند گزیده حرف بزند. در داستان من این مساله ۲ علت دارد. اول اینکه با این ترفند نویسنده می‌خواهد ذائقه مخاطبش را بشناسد و دوم اینکه من می‌خواستم حرف‌هایی با مخاطبانم بزنم که به جریان داستان ربطی نداشت. اما دوست داشتم آن حرف‌ها را بزنم.

علی الله سلیمی



همچنین مشاهده کنید