پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
قصه دورگه ها برای ما با زندی شروع شد
۱- آدولف هیتلری که از حضور در مراسم اهدای مدال جسی اوونز سیاهپوست در المپیک ۱۹۳۶ امتناع کرد در مخیلهاش نیز نمیگنجید روزی تیم ملی آلمان، نماد نژاد ژرمن، بازیکنی سیاهپوست را در پیشانی «خط حملهاش» قرار دهد؛ ژرالد آساموا. من هنوز لحظه نخستین بازی آساموا رو به یاد دارم، لحظهیی بود برای ثبت در تاریخ. از آن تاریخ آلمانهایی که فقر استعداد را حس میکردند درهای تیم ملیشان را به روی دیگران و به ویژه دورگهها باز کردند. نسلهای دوم وسوم مهاجرانی که در طلب، کار راهی آلمان شده بودند.
سر و کله اوزیل، خدیرا و پودولسکی و دیگران پیدا شد. پودولسکی لهستانیتبار در بازی با لهستان دروازه تیم کشور واقعیاش را گشود و خوشحالی نکرد. مساله، مسالهیی هستیشناسانه بود. بازماندگان موسولینی نیز در ایتالیا اکنون بالوتلی را در پیشانی خط حمله دارند و انبوهی بازیکن خارجی دارند. این قصه برای خیلی دیگر از کشورها هم صدق میکند، هلند و فرانسه و ژاپن و... «تیمهای ملی» زمانی سربازان یک کشور محسوب میشدند و رابطه «خودی» و «دیگری» را به خوبی بازنمایی میکردند؛ اما در عصر حاکمیت اقتصاد بازار آزاد و شرکتهای چندملیتی، تیمهای ملی نیز گویی همین منطق را در پیش گرفتهاند؛ آنها اکنون به اجتماعات چند ملیتی بدل شدهاند.
۲- قصه دورگهها برای ما با فریدون زندی شروع شد. جوانی خوش سیما که در نخستین مصاحبه به خودش خوشامد گفت و موجبات انبساط خاطر را فراهم کرد. در این سالها گاه گاه خبری از این دورگهها میرسید. کیروش اما به جد پیگیر آنها شد. در سفر به اروپا در هر کوچه و برزن نشان ایرانی تبارهای فوتبالیست را گرفت. کسانی که احیانا چون امکان حضور در تیمهای ملی کشورهای دیگر را ندارند، میکوشند لذت جام جهانی را با ایران تجربه کنند. این دورگهها اما به محض ورود به سوژه بدل میشوند.
میکوشیم به هر زحمتی که شده سبک زندگی ایرانی برای آنها متصور شویم و عادات ایرانی. از سفره هفتسین میپرسیم و غذاهای ایرانی. آنها هم با گفتن حداقلهایی ملت شاد کن میشوند. منتقدان این جریان میگویند این دورگهها حتی توانایی صحبت به زبان فارسی را ندارند و برخی برای نخستین بار پای به ایران میگذارند. به راستی قضاوت درباره این پدیده دشوار است. میتوان در برخی موارد با استدلالهای موافقان و مخالفان این جریان همنوا شد.
۳- این بود حکایت «تیمهای ملی» عصر ما. بسیاری اما در آرزوی «تیمهای ملی» حقیقیاند. برای این دسته افراد، آلمان با بازیکنان بور و اخمویش مثل کان و افنبرگ معنا مییابد و ایران با ستارگان تمام وطنیاش. میتوان به این دسته خرده گرفت و آنها را غیرمدرن خواند، اما به راستی باید از سرنوشت بازیهای ملی ترسید. رفت و آمدهای بازیکنان بین کشورها و قصه تابعیت، اگر بیرویه شود، بازیهای ملی را به نمایشهای کسلکننده و بیمعنا تبدیل خواهد کرد. شاید زمانی برسد حسرت ماجرای«دست خدا» ی مارادونا را بخوریم. در آن روز تابستان ۱۹۸۶ مارادونا نماینده تمام ملت آرژانتین بود در برابر بریتانیایی که چند وقت پیشتر جزایر فالکلند را اشغال کرده بود. تیمهای ملی واقعی در برابر هم.
محمد هدایتی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روز معلم مجلس شورای اسلامی دولت رهبر انقلاب نیکا شاکرمی دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس زلزله قوه قضاییه پلیس راهور شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو سایپا کارگران تورم حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب فیلم سینمایی عفاف و حجاب تلویزیون جواد عزتی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس نتانیاهو یمن افغانستان ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس استقلال فوتبال سپاهان تراکتور علی خطیر لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول فرودگاه واکسن تبلیغات ناسا پهپاد
سرطان کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه