شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

زمانی برای مشارکت در دموکراسی


زمانی برای مشارکت در دموکراسی

همان طور که پیش بینی می کردم, آمریکا به سرعت نسبت به جنبش وال استریت دل زده شده است

همان‌طور که پیش‌بینی می‌کردم، آمریکا به سرعت نسبت به جنبش وال‌‌استریت دل‌زده شده است. OWS «وال استریت را اشغال کنید» حالا دیگر از جنبش قدیمی تی‌پارتی هم محبوبیت کمتری دارد. «دیوید ویگل» میزان تمایل عمومی را از روی دو تحقیق اخیر صورت گرفته توسط موسسه نظرسنجی پلیسی پولینگ پابلیک به این‌شکل سنجیده ‌است:

- آیا شما از اهداف جنبش «وال استریت را اشغال کنید» حمایت می‌کنید یا با آن مخالفید؟

موافق: ۳۳% (۲-) مخالف: ۴۵% (۹+)

- آیا شما جنبش «وال استریت را اشغال می‌کنید» را بهتر می‌دانید یا جنبش تی‌پارتی؟

اشغال وال استریت ۳۷% (۳-) تی پارتی: ۴۳% (۳+)

آقای ویگل اظهار می‌دارد که افول محبوبیت OWS «نتیجه و انعکاس مقالات اینترنتی و گزارش‌های خبری‌ است که به بخش‌های تیره‌ جنبش اشغال پرداخته‌اند...» مطمئنا این مساله بخشی از علت این اتفاق است، اما «جولیان سانچز» به صورت روشن و مفصل آن‌چه من فکر می‌کنم خیلی از آمریکایی‌ها آن را نسبت به OWS آزاردهنده یافته‌اند و نگرانی خود را نسبت به آن به اشتراک گذاشته‌اند، بیان کرده است: تقریبا همه چیز در اقدام به اخراج معترضان از «پارک زاکوتی» اشتباه و نوعی بی‌عدالتی بود، از ممانعت از گزارشگرانی که دنبال پوشش اخبار این رویداد بودند گرفته تا عدم نیاز به تخریب اموال معترضان، تا قانون‌گریزی عجیب «شهردار مایک بلومبرگ» در بی‌اعتنایی به نیاز حکم قضایی برای برخوردهای صورت‌گرفته. ولی در مورد این سوال اصلی که آیا یک شهر باید به هر گروهی که بخواهد برای مدتی نامعین در فضایی عمومی چادر بزند یا نه، مجوز بدهد، من فکر می‌کنم «دوگ ماتاکونیس» به نکته‌ خوبی اشاره کرده‌است: هیچ حق اولیه‌ مصوبی برای چادر زدن در یک پارک وجود ندارد و دلیلی نیست که مقرراتی را که تضمین‌کننده‌ این هستند که پارک‌های عمومی مانند گذشته قابل استفاده باقی بماند، قوانینی بد و ظالمانه بدانیم.

من همیشه واکنش مشابهی نسبت به این شعار اعتراضی قدیمی داشته‌ام: «خیابان چه کسی؟ خیابان ما! پارک چه کسی؟ پارک ما!» حالا ما فرض را بر این می‌گیریم که منظور از «ما»، «مردم» به طور کلی است. اما معترضان –اگرچه خود را «۹۹ درصد» می‌خوانند- بخش خیلی اندکی از جمعیت شهری به وسعت نیویورک را در بر می‌گیرند. عملا، «ما» همین «گروه خاص از مردم» معنی می‌دهد، هرچند آن‌ها مایلند گروه خیلی بزرگ‌تری به نظر برسند. خوشبختانه ما برای تنها یک رای حق زیادی اختصاص نمی‌دهیم، ولی به نظر می‌رسد که بخش غالب نمایندگان منتخب شهر بر این عقیده هستند که موکلین‌شان دوست دارند پارک‌هایشان همچنان برای مقاصد همیشگی و عادات معمول‌شان، قابل استفاده بماند. البته ممکن است آنها اشتباه تصور کنند، یا شاید این بهانه‌ای باشد که بتوانند با آن تهدیدهای علیه منافع مالی‌شان را سرکوب کنند.

با این حال این هم خیلی گستاخانه است که جنبش‌های پوپولیستی خودساخته، چپ و راست، اعلان می‌کند که «ما مردم» این یا آن چیز را می‌خواهیم. وقتش رسیده که OWS فضاهای همگانی شهرهایمان را ترک کند و به فضای عمومی واقعی برود و با جنبه‌های خسته‌کننده و گاهی آزاردهنده‌ سیاست‌گذاری‌های دموکراتیک واقعی آشنا شود. چنانکه آقای سانچز مطرح کرده: «با تصور کردن اعتراض نه به عنوان مقدمه‌ سیاست، بلکه به مثابه جایگزینی برای آن، آنها واقعیت پلورالیسم (تکثرگرایی) را انکار می‌کنند و نسبت به فهم واقعیت دموکراسی تمایلی ندارند.» اما در صورتی که سیستم ما چنان تغییر ماهیت دهد و بشکند که سیاست‌های مورد اعتماد دموکراتیک معمول، دیگر در آن ممکن نباشد چه؟ در این صورت آیا باز هم می‌شود با مشارکت در آن تغییر ایجاد کرد؟ این در واقع مضمون اصلی روایت مسلط آنان است: ۱ درصد آن‌قدر به طرز نامتناسبی قدرتمند شده‌اند که برای اکثر اهداف عملی، «سیستم» را در تملک خود دارند. در نمونه‌ جنبش فعلی، به افراد علاقه‌مند به دموکراسی مشارکتی که در چادرها اقامت کرده‌اند این را گفتن که به خانه‌هایشان بروند و به صورت واقعی در دموکراسی ما مشارکت کنند، مثل این است که بهشان بگویید تسلیم «الیگارش»ها شوند. این مساله همیشه معضلی در تفکر محافظه‌کارانه بوده است: اگر تلویزیون‌های کابلی لیبرال‌ها به طور سیستماتیک همه روزه دروغ تحویل مردم ندهند، همه به سادگی در خواهند یافت که دیدگاه‌های ما درست و بدیهی هستند! یک جور آرمانگرایی احساسی تاریک در بطن این عقیده احساس می‌شود: این‌طور تلقی می‌کنند که در صورتی که تاثیرات شرورانه‌ گروه‌های کوچک اما قدرتمند نبود، همه‌ ما با هم موافق و هم‌رای می‌شدیم. ولی ما هرگز این چنین نخواهیم بود. چنددستگی آرا حقیقت بنیادین یک جامعه‌ لیبرال و آزاد است. این خیلی اقناع‌کننده است که باور داشته باشید که یک گروه در اثر ابهام ناشی از عدم اطلاعات و تبلیغات پروپاگاندایی، اطراف را نمی‌بیند و بنابراین نمی‌تواند بین درست و خطا قضاوت کند. چیز دیگری وجود دارد که خیلی ناخوشایند است، دانستن این که بیشتر مردم حتی بسیاری از مهم‌ترین عقاید راسخ انسان را هم هرگز نمی‌پذیرند.

بنابراین نمی‌توانیم در اجتماعی زندگی کنیم که ایده‌آل‌های ما مثل مطابقت‌های نزدیک و محکم با افراد دیگر، یا حتی نزدیکی‌های تقریبی با دیگران در آن میسر نیست. با این همه باید گفت که دموکراسی فعلی ما، با همه‌ مشکلاتش، همه چیزهایی را که دموکراسی به طور واقع‌گرایانه، بسته به اندازه و تنوع هر کشور، قرار بود بر عهده بگیرد، انجام می‌دهد. به طور صادقانه باید بگوییم که ما حتی خوش‌شانس هم هستیم که دموکراسی‌مان به شکل کنونی برقرار است. کارهای زیادی را باید انجام دهیم تا اندکی آن را اصلاح کنیم، ولی کارهای خیلی کمی هستند که بتوانیم انجام دهیم تا خیلی بهتر شود، به خاطر اینکه تقریبا هیچ‌گاه ما روی کافی بودن مقدار یک چیز واقعا بزرگ به توافق نمی‌رسیم. OWS باید به دنبال جذب موافق و هوادار برای کسب رای جهت کسب مناصب دولتی باشند، زیرا این ساز‌و‌کاری است که این دموکراسی در آن مشغول به کار است. به هر حال، حتی اگر دموکراسی ما واقعا به طرز جبران‌ناپذیری در هم شکسته شده باشد، نظرسنجی‌ها این‌گونه می‌گویند که به نظر نمی‌رسد که دیگر کمپ و چادرزدن‌های بیشتر، در حال تغییر دادن چیزهای اطراف ما باشند.

مترجم: میلاد محمدی

منبع: اکونومیست