چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

عناد با نام صلح , سیاست با نام سینما


عناد با نام صلح , سیاست با نام سینما

به فیلم محبس درد یا قفسه رنج The Hurt Locker که اواخر سال گذشته با اجحاف هرچه تمام تر و به شکلی کاملا سیاسی, اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی را گرفت بیش از هر چیز باید از همان منظر اندیشه سیاسی نگاه کرد و وجوه مضمونی این فیلم موهن را از این حیث مورد بررسی قرار داد

به فیلم محبس درد یا قفسه رنج (The Hurt Locker) که اواخر سال گذشته با اجحاف هرچه تمام‌تر و به شکلی کاملا سیاسی، اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی را گرفت بیش از هر چیز باید از همان منظر اندیشه‌ سیاسی نگاه کرد و وجوه مضمونی این فیلم موهن را از این حیث مورد بررسی قرار داد.

گفتیم موهن چراکه محبس درد نه فقط نوک پیکان انتقادش را اسلام و مسلمین قرار داده بلکه در این راه از مرز انصاف و حتی بیان غیرمستقیم و تلویحی که اغلب لازمه‌ بیان هنری است هم خارج می‌شود و به شکلی کاملا شعاری، بیانیه‌ای و سیاست‌زده، همان‌قدر که به تفکر اسلامی حمله می‌کند نظامی‌گری سلطه‌جویانه آمریکا را تحسین و تأیید و حتی تقدیس می‌نماید.

آکادمی اسکار این‌بار حتی آنقدر هوشمندی به خرج نداد که اغراض سیاسی‌اش را پشت پرده‌ آزاداندیشی و بی‌طرفی پنهان کند و قضاوتی کند که برای آیندگان فریبنده و رونشدنی باشد. از این حیث آنچه در مراسم اسکار گذشت، با همه‌ تلخی و ناامیدکننده بودنش این ویژگی مثبت را داشت که ماهیت پنهان و پشت پرده‌ این مهم‌ترین رقابت جهانی فیلم را برای همگان بخصوص سینماشناسان آشکار و روشن ساخت و خود سندی تاریخی شد برای قضاوت‌های درست و به‌حقی که پیش از این متهم می‌شدند به بدبینی و بی‌اعتمادی و دیگر دشمن‌پنداری.

محبس درد فیلمی است معمولی که جز معدودی شگردهای بدیع مربوط به فن کارگردانی هیچ ارزش داستانی، روایی و تصویری دیگری ندارد. حتی تماشای دوباره‌اش هم اگر فارغ از پیش‌فرض‌هایی که با آن ۶ اسکار مختلف ـ که به عمد برایش ساخته‌اند ـ انجام شود، بشدت ملال‌آور و تحمل‌ناپذیر خواهد بود.

نه چون دروغ می‌گوید و واقعیات را وارونه به نمایش می‌گذارد، بلکه چون اغراق‌آمیز است و سطحی و ناتوان از باوراندن مضمون مورد نظرش به مخاطب. بحث زیبایی‌شناسی و تکنیکی در این خصوص مجالی دیگر می‌طلبد و مناسبت چندانی با این صفحه و منظر نگاه نگارنده در اینجا ندارد. در این نوشته می‌خواهیم با ذکر نمونه‌های مصداقی از فیلم، به همان اغراقی بپردازیم که پیشتر اشاره شد.

اغراق دروغینی که به جرات می‌توان گفت خلاصه‌ همه‌ مضمون فیلم محبس درد است و حتی موضوع به‌ظاهر اصلی اثر که جنگ نظامی و سیاسی است، در برابر آن بسیار فرعی و حاشیه‌ای می‌نماید.

محبس درد، سربازان ارتش آمریکا را ایثارگر معرفی می‌کند. نه چون سربازند و جانشان در خطر است، بلکه چون آمریکایی‌اند و به اصرار باورناپذیر سازنده‌ فیلم، به قصد نجات بشریت به عراق آمده‌اند نه از سر تهدید و تطمیع یا فریب و غفلت! این فیلم برخلاف آثار جنگی ارزشمند سینمای هالیوود همچون «جوخه» اولیور استون، نگاهی وهمی و ساختگی و تخیلی نسبت به نظامیان آمریکایی دارد و ذره‌ای خود را وفادار به حقیقت یا دست‌کم واقعیت نمی‌داند.

شاید این به تنهایی نقص یک اثر سینمایی نباشد، چرا که راست‌نمایی و قدرت باوراندن دروغ‌های مسلم، خود یکی از امکانات ماهوی هنر و بخصوص سینماست، اما وقتی این راست‌نمایی به اغراق آمیخته می‌شود، دیگر نه فقط از مرز تعهد به حقیقت، که از مرز تقید به نفس اصول هنری هم می‌گذرد و تبدیل می‌شود به دروغی شاخدار و طنزگونه و غیرقابل‌باور از جنس «امروز، شب است» و «ماست، سیاه است» و «قیر، صورتی است!»

در فیلم محبس درد، سربازان آمریکایی یک نفر را هم بی‌گناه نمی‌کشند. در حالی که خودشان مدام در معرض کشته شدن قرار دارند. این ناجیان بشری آنقدر انسان‌دوست، فهیم و بردبار و فداکار هستند که در برابر عراقی‌های مسلمانی که به‌غایت، خیره‌سر و زبان‌نفهم و احمق جلوه داده ‌شده‌‌اند، با انسانیت هرچه تمام‌تر رفتار می‌کنند. در برابر راننده‌ عراقی لجبازی که تاکسی‌اش را بدون هیچ دلیل موجهی وسط جمع آنها پارک کرده و حاضر نیست از جایش تکان بخورد آنقدر صبوری به خرج می‌دهند که کوتاه بیاید و حرکت کند.

نه فقط عراقی‌ها را بی‌دلیل نمی‌کشند که برای نجات جان یکی از آنها که دانسته یا ندانسته به خود مواد منفجره بسته و برای نابودی آنها آمده و حالا پشیمان است و از آنها امان می‌خواهد و کمک می‌طلبد، جان خود را کف دست می‌گذارند و به یاری‌اش می‌شتابند. آنقدر مهربان هستند که حتی اجازه نمی‌دهند کودک ساکن در محبس دردشان یعنی عراق، سیگار بکشد و از این طریق سلامت آینده خود را به خطر بیندازد.

قهرمان بمب خنثی‌کن آمریکایی فیلم، آنقدر شجاع و خودساخته و ‌دلباخته کارش (نجات بشریت) است که حاضر نیست موقع خنثی کردن بمب، همه جوانب ایمنی لازم را مراعات کند و تمرکز بر کارش را به حفظ جان خود ترجیح می‌دهد. حتی در صحنه‌ای شاهدیم که همین قهرمان (که شخصیت اول فیلم است) در عین تشنگی مفرط، آبمیوه‌ای را که دستش داده‌اند به طور کامل به همرزمش ـ که چه بسا از او تشنه‌تر هم نیست ـ می‌دهد و خودش حتی یک قطره از آن را هم نمی‌خورد. سربازان آمریکایی در فیلم محبس درد برای شلیک به دشمنشان از مافوق اجازه می‌گیرند و سرِ خود کاری نمی‌کنند و... .

اسکار امسال رقابتی بود بین ۲ فیلم: آواتار که منتقد تمدن ایمان گریز غرب است و محبس درد که بیانیه‌‌ای نامنصفانه علیه‌ اسلام. اگر «اسکار» واقعا رقابتی سینمایی بود و نه سیاسی، محبس درد در این میدان نیز مغلوب کامرون بود

براستی چه کسی این‌ دروغ‌های مسلم را باور می‌کند؟ چه کسی باور می‌کند عامل درد و رنج بی‌اندازه این ناجیان فداکار، اسلام باشد و مسلمانی.

سازندگان این فیلم براستی چه انگیزه‌ای داشته‌اند از این‌ که سکانس آغازین فیلمی را که عنوانش هست «محبس درد» و سکانس خشن و استثنائا بسیار تاثربرانگیزی نیز هست با صدای اذان شروع کرده‌اند؟ چه دلیلی داشته دیوار خانه‌ای را که از همه جایش خون و نفرت و سیاهی می‌بارد به جملات مقدس «الله‌اکبر» و «محمد رسول‌الله» منقوش کنند و این نوشته‌ها را درست در بک گراند سربازان رنجور آمریکایی مورد تاکید قرار بدهند؟ آیا برای فضاسازی کار لازم بوده است؟ مگر نمی‌دانیم اینجا عراق است و یک کشور مسلمان؟ کدام فضاسازی؟ کدام ضرورت؟ شاید به طور مثال در فیلم «نفوذی» مایکل مان بشود برای آن سکانسی که گویا در لبنان می‌گذرد این توجیه را وارد دانست و مساله را حمل بر سیاسی‌کاری و غرض‌ورزی نکرد یا کمتر کرد، اما در محبس درد این قبیل اشاره‌ها فقط می‌توانند نمودهای دشمنی و غرض‌ورزی مشهودی باشند که انگار سازندگان فیلم ابایی هم از رو شدن آن نداشته‌اند.

حتی خود انتخاب موضوع جنگ و خشونت در یک کشور اسلامی به خودی خود جای تامل دارد؟ آیا واقعا در حال حاضر مساله اساسی برای آمریکا عراق است یا نه مقابله با اسلام؟ دیدیم که با «آواتار»، فیلم ارزشمند جیمز کامرون که اساسا همین تقابل کفر تمدن غرب با ایمان تمدن‌های دیگر را مورد بحث قرار داده بود چه رفتاری شد. البته او پاداش کارش را از مخاطب خود گرفت، اما اگر مراسم اسکار واقعا سینمایی بود نه سیاسی، فیلم کامرون بی‌تردید در این رقابت ظاهری هم بهترین بود.

ممکن است موافقان این فیلم بگویند انتقاد این فیلم به اسلام وارونه و غلطی است که نماد آن تروریست‌هایی همچون طالبان والقاعده و به‌طور خاص حزب بعث عراق هستند. بیایید صحت و سقم این نظر را بررسی کنیم. آیا ممکن است منظور فیلم چنین گروه‌هایی باشد؟ می‌دانیم که مقوله هنر بخصوص رسانه و سینما یک ویژگی مهم دارد و آن قدرت تعمیم‌بخشی به مصادیق است چراکه اصلا فیلم ماهیتا نمادی عینی و مصداقی جزئی است برای بیان مفهوم و تفکری کلی که به تصویر کشیدن آن جز با توسل به نمونه‌های موردی ممکن نیست.

از این رو اگر فیلمسازی «بدمن» یا همان شخصیت منفی فیلم خود را یک پزشک قرار بدهد، فیلم او اثری در رد پزشکی تلقی خواهد شد یا اگر شخصیت منفی فردی مذهبی باشد، اثر در راستای ایده مذهب‌ستیزی قرار خواهد داشت مگر آن که در کنار آن پزشک خطاکار، پزشک درستکاری هم در فیلم وجود داشته باشد و نیز علاوه بر آن فرد مذهبی منفی، نمونه مثبتی هم باشد که از افتادن فیلم در ورطه اطلاق و تعمیم جلوگیری کند. یا این که به هر شکل دیگر، فیلم اشاره‌ای به این مساله داشته باشد. تنها در این صورت است که می‌توان مضمون فیلم را «نقد» دانست نه «تخریب».

حال آیا در محبس درد کوچک‌ترین تلاشی برای این اطلاق‌گریزی دیده می‌شود یا نه؟ اتفاقا همه جهد و همت سازندگان در راستای اطلاق‌آفرینی اغراق‌گونه و به دور از واقعیت است؟ از این گذشته این گزینه‌ها اصلا وقتی مطرح می‌شوند که پای خوشبینی و اعتماد در میان باشد نه برعکس، خصومتی دیرینه که هر بار به شکلی نو و با قالبی تازه و حتی گاهی فریبنده خودنمایی می‌کند.

چه خوب که قالب این خصومت این بار آشکارتر و روتر از آن در آمده که بخواهد فریبنده و اغواگر باشد. گویا آمریکا نتیجه‌ای را که انتظار داشته نتوانسته از فریب بگیرد و خسته و دلزده از تلاش‌های مذبوحانه تاریخی‌اش، این بار ناگزیر شده به زور ۶ جایزه اسکار و به بهانه برگزیدن نخستین بار یک زن به عنوان بهترین کارگردان دنیا، توجه جهانیان را به فیلمی جلب کند که دروغ‌های آمریکایی را حتی خیلی بدتر و ناشیانه‌تر از سیاستمداران آمریکا تکرار می‌کند و اگر نبود این همه سر و صدا و جایزه و تحسین، شاید به اندازه کم‌فروش‌ترین فیلم‌های هالیوود هم مورد اعتنا قرار نمی‌گرفت و دیده نمی‌شد.

آزاد جعفری