دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
سفرت بخیر اما
پشت اتوبوس نوشته بود: «سفر بخیر»! پسرک نمیدانست ماشین معنایش چیست؟ از نظراو سفر همیشه خوب بود و خیر! اتوبوس از مقابل ماشینشان گذشت و رفت. پدر پایش را روی گاز گذاشته بود و تخت گاز میرفت. چنان که هیچ ماشینی به گرد سرعتش نمیرسید. لحظهای بعد در پمپ بنزین وسط اتوبان توقف کوتاهی داشتند و باز هم حرکت! روی دیوار پمپ بنزین جملهای نوشته بود: «به کجا چنین شتابان؟». پدر جمله را بلند خواند و بعد پوزخندی زد و گفت: به کجا؟ معلوم است... مقصد دوراست و ما عجول!
راه طولانی و خستهکننده بود، اما پدر معتقد بود که باید تخت گاز رفت و زمان را به محاصره درآورد. هوا رو به تاریکی بود و هنوز تا مقصد راه زیادی مانده بود.
پسرک دلش میخواست از ماشین پیاده شود و کمیشیطنت کند، اما عجله پدر به او این امکان را نمیداد که کناره جاده از هوای بهاری لذت ببرد وخستگی در کند.
ماشین همچنان در حرکت بود و پای پدر سرسختانه، بر پدال گاز میفشرد.
هوا تاریکتر و تاریکتر میشد و ستارهها کم کم چشمک زنان در آسمان خودنمایی میکردند. پسرک سرش را به سمت آسمان بلند کرد اما سرعت ماشین آنقدر زیاد بود که ستارهها عقب میماندند و ماشین از زیبایی آنها عبور میکرد.
پلکهای پسرک سنگین شده بود و احساس خستگی شدید میکرد. پس سرش را روی شانه مادر بزرگ گذاشت و با نوازش او آرام به خواب رفت. شاید خدا نمیخواست که او بیدار باشد و صحنه دلخراشی را که لحظه ای بعد رخ خواهد داد ببیند.
پسرک که خوابید، سکوت سردی فضای ماشین را فراگرفت. مادر بزرگ خمیازه ای کشید و مادر سرش را که دردی مبهم گرفته بود به پشتی صندلی ماشین تکیه داد.
پدر اما حاضر نبود حتی لحظه ای اتومبیل را نگه دارد و هوایی بخورد.
سرانجام مادر و مادربزرگ هم به خواب رفتند و حالا پدر با سرعت بیشتر حرکت میکرد که سریعتر به مقصد برسد.
راه یکنواخت و طولانی بود و پدر که از صبح رانندگی کرده بود، درپاهایش احساس خستگی میکرد. با این حال معتقد بود که باید از زمان استفاده کرد و سریعتر به مقصد رسید.
در همین فکرها بود که حس کرد پلکهایش سنگین شده و به سختی باز ماندهاند.
با این حال لجاجت میکرد و آنقدر به خودش مطمئن بود که هیچ گاه تصور نمیکرد، خواب بر او غلبه کند.
اما آدمیزاد ضعیف است و غیرقابل پیشبینی؛ حادثه هم هیچ گاه خبر نمیکند.
شاید در یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد، آنچه نباید اتفاق میافتاد.
همه اعضای خانواده در خواب بودند که ناگهان با یک صدای مهیب از خواب بیدار شدند و بعد هیچکس به یاد نیاورد که چه اتفاقی افتاده است.
وقتی چشمان پسرک باز شدکه پرستار، تخت او را با عجله از راهروی طویل بیمارستان عبور میداد و پسرک فقط مهتابیهای سقف راهروی بیمارستان را میدید که با سرعت از جلوی چشمانش میگذشتند.
اولین چیزی که در حین درد شدید به ذهن پسرک رسید این بود که خوب شد ماهی کوچولو را با خودم نیاوردم و گرنه در تصادف از بین میرفت.
پسرک در فکر ماهی اش بود و نمیدانست که پدر لحظه ای پیش در اتاق ccu جان باخت و او را با تمام آرزوهای کودکانه اش تنها گذاشت.
اصولا تصادف کلمه وحشتناکی است و هیچکس دلش نمیخواهد این پدیده دلخراش را تجربه کند. اما از زمانی که اتومبیل اختراع شده تصادف هم جزو مسائل اجتناب ناپذیری شد که با این ارابه آهنی مناسبت پیدا میکرد.
طبیعتا از زمانی که اتومبیل وارد ایران شد، تصادف هم همراه با آن به کشور ما آمده اما اینکه اولین تصادف در چه زمانی در ایران اتفاق افتاده مساله جالبی است که جای تامل دارد. واقعا اولین قربانی تصادف در ایران چه کسی بود؟
اما خوب که نگاه کنیم میبینیم نمیتوانیم تقصیر بیاحتیاطی خودمان را گردن فلک و روزگار و سرنوشت و خدا بیندازیم و بگوییم همه برای ما بدخواستهاند. واقعیت این است که خدا هیچ وقت برای بندگانش بد نمیخواهد. این خود ما هستیم که با ندانم کاری بدیها را وارد زندگی میکنیم و به چه کنم چه کنم میافتیم.
از کشتهشدگان که بگذریم، میرسیم به مصدومان تصادفات که این افراد هم درجه مصدومیتشان یکسان نیست گاهی یک فرد آسیب دیده از تصادف ناچار است تا آخر عمر عواقب ناشی از تصادف را به همراه داشته باشد.
قطع عضو یا قطع نخاع، شکستگی دست و پا و لگن و سروسایر موارد تنها بخش کوچکی از عوارضی است که آسیب دیدگان حوادث رانندگی را تحت تاثیر قرار میدهد و اینها آسیبهای آشکار یک تصادف است، چرا که یک تصادف آسیبهای پنهان را هم به دنبال دارد. ضمن اینکه هزینههای کمرشکن درمان هم در روزهای آغازین سال بر فرد آسیب دیده و خانواده اش تحمیل خواهد شد.
همه اینها هشداری است برای ما که دلمان میخواهد همه روزهای زندگی مان زیبا باشد. برای ما که سر سفره هفت سین دعا میکنیم حول حالنا الی احسنالحال. اما آیا برای احسن الحال تلاشی میکنیم؟ آیا برای دوام سلا متی احتیاط میکنیم؟ آیا به خاطرمان میسپاریم که دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است؟ اما ای کاش برای برآورده شدن دعاهایمان کمیهم تلاش کنیم و برای سفری سالم و آرام کمیاحتیاط به خرج دهیم تا سفرمان عزا نشود.
نویسنده : سمیرا مقصودی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست