جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

برای خوب بودن نیازی به شما نیست آقای کانت


برای خوب بودن نیازی به شما نیست آقای کانت

به نظر می رسد اگر از هر ۱۰ نفر بخواهیم که در باب کمک به همنوع و دیگر انسان ها, شاهد مثال از بزرگی بیاورند, احتمالا بیشترین شان, ابیات مشهور سعدی یعنی «بنی آدم اعضای یکدیگرند » را به عنوان حکمی تاثیرگذار از شاعری پرآوازه, به میان می آورند و آن را سندی قاطع برای کمک به نوع بشر می دانند

به نظر می‌رسد اگر از هر ۱۰ نفر بخواهیم که در باب کمک به همنوع و دیگر انسان‌ها، شاهد مثال از بزرگی بیاورند، احتمالا بیشترین‌شان، ابیات مشهور سعدی یعنی «بنی‌آدم اعضای یکدیگرند...» را به عنوان حکمی تاثیرگذار از شاعری پرآوازه، به میان می‌آورند و آن را سندی قاطع برای کمک به نوع بشر می‌دانند. اما به نظر شما چند نفر از این ۱۰ نفر برای کمک به دیگری متوسل به دستورالعمل‌های اخلاقی فیلسوف شهیر آلمانی یعنی کانت، در کتاب نقد عقل عملی خواهند شد و از ضرورت کلیت احکام اخلاقی سخن رانده و از الزام مطابقت اراده سوژه اخلاقی با عقل، بحث به میان می‌آورند؟ در چشم‌اندازی که ریچارد رورتی، فیلسوف فقید امریکایی ترسیم می‌کند نیز، نقد نگاه مابعدالطبیعه‌یی به اخلاق، همراه با تقویت شور، احساس و همدلی است.

در اینجا مفهوم «اراده نیک» - که مفهومی کانتی است – در یک نگاه پراگماتیستی رنگ باخته و در عوض «افزایش قدرت تخیل» محور بحث قرار می‌گیرد که همانطور که آمد، ریچارد رورتی نگاه خردورزانه به اخلاق را، «بی‌فایده» دیده و با مقایسه پیشرفت اخلاقی با پیشرفت علم، بر آن است که همانگونه که در علم و پیشرفت علمی، کشف واقعیتی مستور و پنهان در دستور کار نیست و بلکه کارآمدی و توجیه بیشتر و بهتر مدنظر است در پیشرفت اخلاقی هم نباید نگران این بود که آیا این کنش خاص با یک مفهوم غیرتجربی و متافیزیکی مانند «حقیقت» یا «نیکی اخلاقی» منطبق است یا خیر. بلکه باید به «همبستگی» هرچه بیشتر اندیشید که در فواید عملی کنش‌های اخلاقی خود را نشان می‌دهد. در واقع، ریچارد رورتی، با نقد نگاه عقلانی و متافیزیکی به اخلاق -که مشخصا در اخلاق کانتی بروز کامل دارد- بر آن است که نباید برای اخلاق و اخلاقی بودن، به دنبال پایه و اصول باشیم. به زعم وی، دست و پا کردن بنیادهای عقلانی برای اخلاق، در بهترین حالت خود، تنها «اخذ تصمیم» در باب مساله‌یی است و نمی‌توانند «دلایلی برای عمل» باشند.

بر این اساس است که رورتی به ما می‌گوید اگر قرار است نگاه عقلانی به اخلاق را کنار بگذاریم و به این نگاه باور بیاوریم که «دانش اخلاقی» در پیشرفت اخلاق موثر نبوده و بلکه این «حس همدردی» است که می‌تواند به حقوق بشر (بگذارید مطابق میل رورتی از مفاهیم کلی دوری جسته و با رویکردی نومینالیستی، به جای حقوق بشر از حقوق آدمیان صحبت کنیم) یا حقوق آدمیان یاری برساند، باید که بر شباهت‌های میان خود و دیگر انسان‌ها انگشت بگذاریم و با مفروض گرفتن این نکته که این شباهت‌ها بیانگر یک طبیعت بنیادین نیستند، آنها را بر تفاوت‌هایمان برتری داده و از این رهیافت میان خود و دیگران همبستگی ایجاد کنیم. به عبارت دیگر، رورتی با وجود آنکه می‌پذیرد فرهنگ حقوق بشر به مثابه یک روایت کلان، اخلاقا بر فرهنگ‌های دیگر برتری دارد و باید که در راستای توسعه آن کوشید اما این را دلیلی نمی‌بیند بر اینکه بگوید این فرهنگ موید وجود یک طبیعت جهانشمول است. در واقع، رورتی بر آن است که اگر قرار باشد ما به دنبال بنیادهایی عقلانی برای اخلاقی بودن باشیم و به عنوان مثال به جای تلاش در ایجاد حس همبستگی میان آدمیان، به این سوال بی‌فایده بپردازیم که «آیا این همبستگی واقعی است؟» علی‌القاعده باید خود را آماده این کنایه نیچه نیز بسازیم که با تاکید بر اخلاق سرورانه، پایان مذهب و متافیزیک را به معنای پایان اخلاقی بودن (در معنای مذهبی- متافیزیکی‌اش) می‌دانست.

خب، حال بهتر می‌توانیم این نکته را درک کنیم که چرا رورتی از اخلاق متافیزیکی دوری می‌جوید و به جای آن با رویکردی پست‌مدرن بر نقش پررنگ تخیل و تخیل‌ورزی در ایجاد دنیایی بهتر و اخلاقی‌تر تاکید می‌کند. اصولا رورتی به حقیقت پنهان باور نداشته و همه‌چیز را زبانی و در یک سطح افقی می‌بیند و گسترش حس اخلاقی در جوامع را نیز چون دوختن یک لحاف بسیار بزرگ، رنگارنگ و پر زرق و برق می‌داند تا رسیدن به نگرشی که صادق و عمیق بوده و به آن حقیقت اخلاقی خودساخته نزدیک‌تر. بر اساس این نگاه، این فیلسوف امریکایی به جای آنکه توصیه کند آثار فیلسوفان اخلاق را خوانده یا اخلاقی بودن را مترادف با آموزه‌های مذهبی بگیریم، برای ایجاد حس شفقت و همدردی ما را به سمت ادبیات و هنر سوق می‌دهد و توصیه می‌کند از تجربه، منش و زندگی آنهایی که «رویاپردازان صوری» می‌نامد استفاده کنیم. کسانی چون «مارتین لوترکینگ» و «اچ. جی. ولز» که به جای تاکید بر ذاتیات و معرفت جهانشمول، بر «عمل و امید» تاکید می‌کردند. از این رو رورتی در اوتوپیای لیبرالی‌اش، منتقدان ادبی را مشاوران اخلاقی خود می‌داند و این نیز به دلیل گستردگی دامنه آشنایی ادیبان است.

اگر یک ادیب و هنرمند، مشاور اخلاقی بهتری است به این دلیل نیست که او به حقیقت اخلاقی دسترسی خاصی دارد، بلکه به دلیل «پرسه‌گرد» بودن و خوانش کتاب‌های بیشتر است و از این رو، این رمان‌ها، فیلم‌ها یا رسالات قوم‌نگارانه هستند که می‌توانند یاری‌رسان پیشرفت اخلاقی در یک جامعه لیبرال و بازی باور باشند. جان دیویی- فیلسوفی که رورتی همواره از او به عنوان تاثیرگذارترین فیلسوف در سیر فلسفی خود یاد می‌کرد- پربیراه نمی‌گفت، هنگامی که در ستایش از شعر و شعرا چنین می‌گفت که «تخیل ابزار اصلی برای نیل به خوبی‌هاست... هنر اخلاقی‌تر از همه اخلاقیات است... پیامبران اخلاقی بشریت همیشه شاعران بوده‌اند، حتی اگر به زبان نثر یا داستان سخن گفته باشند.»

علیرضا کیانی



همچنین مشاهده کنید