سه شنبه, ۲۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 18 March, 2025
جنگ, درشت نوشته شد, نه درست

امروز به نظر میرسد بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازنگری و بازخوانی مقوله جنگ كه دقیقا از لحظه بعد از تثبیت انقلاب اسلامی آغاز شد هستیم؛ كه اگر گذشته و خاطراتش را فراموش كنیم، لاجرم نخواهیم توانست از تجاربمان برای مواجهه با مخاطرات آینده استفاده نماییم. این را بیش از هرچیز از آن لحاظ میگوییم كه؛ حضرت «امام (ره) سالها پیش هشدار داده بود تاریخ انقلاب اسلامی كه به دلیل همزمانی، همان تاریخ جنگ نیز هست، در آینده با تحریفاتی مواجه خواهد شد و بیش از آنكه به نادرستی، تعریف شود، به درستی، تحریف میشود! روزگار گذشت و ما در آینهای از واقعیتها، دیدیدم همان را كه دیروز امام در خشت خامی از حقیقت دیده بود؛ و دیدیدم كه آنهایی كه میباید داستان این ۱۰ سال را روایت میكردند، اغلب سكوت كردند و با این انزوا بر شعاع آتش توهمات افزودند؛ و دیدیم همانگونه كه «شهید خرازی» گفته بود: جنگ، درشت نوشته شد، نه درست! ...»
●سعید قاسمی از آن دوران با عنوان «ده سال دفاع مقدس» یاد میكند؛ چرا؟ خود او در ادامه چنین میگوید:
«و اما اینكه چرا من میگویم؛ ۱۰ سال دفاع مقدس. ببینید؛ انقلاب در تاریخ ۲۲ بهمن ۵۷ پیروز شد. جنگ، علیالظاهر كی شروع شد؛ ۳۱ شهریور ۵۹. در این فاصله ما تقریبا ۲۰ ماه را داریم. این را فعلا بگذاریم كنار، و ببینیم «جنگ» در محافل آكادمیك چه معنایی دارد. در این باره البته اختلافاتی هست. به این كار نداریم، چراكه جنگ با هركدام از تعاریف كلاسیكی كه دارد، نهتنها به این مدت ۲۰ ماه كه خدمتتان عرض كردم میتواند اطلاق شود كه بالاتر، ما در این زمان با چیزی بدتر و سختتر از جنگ روبرو بودهایم؛ خود انقلاب، اولین تك ما بود كه با تكان دادن شرق و غرب، نه فقط زمین، كه زمان را به تصرف خود درآورد. امام نشان داد اگر ما با خدا باشیم، مردم میتوانند ناممكنها را ممكن كند و اسلام را در سومین ضلع مثلث «شرق، غرب، اسلام» بنشانند. پس امام اگرچه در تاریخ ۱۲ بهمن ۵۷ به ایران آمد اما بر دل تحولات جهان نشست و معادلات دو قطبی را به سود قطب خود یعنی «جمهوری اسلامی» تغییر داد. لذا اگر نگوییم مهمترین عامل فروپاشی شرق، اسلام خمینی بود، ناچاریم اعتراف كنیم كه انقلاب در نابودی شرق در دیروز، و غرب، انشاءالله در آینده، مهمترین كاتالیزور بوده است و خواهد بود. این البته فقط حرف ما نیست. با مروری بر خاطرات سران رژیم شوروی میتوانیم دریابیم كه ایشان خود متعرف بودهاند كه اگر در ایران، انقلاب اسلامی رخ نداده بود، كمونیسم، ۱۰، ۲۰ سال دیرتر فرومیپاشید. این را منتها امام قبلا گفته بود كه ما با انقلابمان انرژی پراكنده جهان اسلام را متراكم كردهایم. یعنی در منظر امام، مرزهای جغرافیایی را میتوان با سلاحی از جنس اسلام انقلابی درنوردید. اینگونه بود كه امام با پشتوانه اسلام، انقلاب ایران را جنگ مظلومان علیه ظالمان نام نهاد. پس جنگ، خیلی قبلتر از حمله عراق به ایران، یعنی با پاتك ظالمان از سراسر جهان در همان اول انقلاب شروع شد؛ مستكبران در برابر تئوری اسلام ناب خمینی كم آوردند و به جای ارائه تئوری خود، دست به یك پاتك نظامی زدند. علیایحال آنهایی كه بر این باورند میشد با دیپلماسی و چه و چه، جلوی جنگ تحمیلی را گرفت بدانند كه این كار تنها در یك صورت ممكن بود، و آن این كه اساسا جلوی انقلاب گرفته میشد. به عبارت بهتر تنها راه جلوگیری از وقوع جنگ، صورت نگرفتن انقلاب بود. و چون انقلاب دو سال قبل از جنگ رخ داده بود، روشن است این تنها راه نیز ره به بیراهه خواهد پیمود. در اینجا جای گلایه از بزرگانی است كه خود یك پای جنگ بودند اما میگویند، عین عبارت است: «نمیخواهم بگویم نمیشد جلوی جنگ را گرفت . . .». در حالی كه به دلایل بسیار روشن باید گفت: اگر میشد جلوی انقلاب را بگیریم، جلوی جنگ را هم به هكذا. پس دفاع مقدس ما از زمان ورود ۱۲ لشكر عراق به ایران شروع نشد، بلكه ما دقیقا از لحظه بعد از پیروزی انقلاب مشغول دفاع از دین و سرزمینما بودیم، و مقدس بودن دفاع ما در برابر عراق، ریشه در مقدس بودن دفاع ما در همان اول انقلاب داشت. برخی از حضرات، متأسفانه چنان به مقوله جنگ، به صورت مجرد نگاه میكنند كه جوان امروز خیال میكند صدام یك دفعه بادی در كلهاش افتاد و این ور و آن ور هم شیرش كردند كه به ایران حمله كن! در حالی كه قصه جنگ را نباید با حذف مهمترین فصلش، یعنی مقدمهاش خواند بلكه باید اینگونه خواند: یكی بود، یكی نبود؛ غیر از خدای مهربون، یك خمینی بود كه این هوا جگر داشت و دشمنانش وقتی در برابر نظریه او كم آوردند به جنگ با او روی آوردند . . . بله! اینكه ما میگوییم ۱۰ سال دفاع مقدس، برای این است كه ما تا ۲۰ ماه قبل از ۳۱ شهریور نیز مشغول جنگ بودیم. ما در جنگ چند تا شهید دادیم؟ این تعداد را تقسیم بر تمام روزهای ۸ سال جنگ با عراق بكنید، بعد بروید ببینید ما در این ۲۰ ماه چند تا شهید دادیم و آن را هم تقسیم بر تمام روزهای این ۲۰ ماه كنید؛ برابری نسبی این نسبت با لحاظ كیفیت عناصری كه ما در این دو سال از دست دادیم، مؤید حرف ماست، و شهدای ما در این دو سال، همان قدر عزیزند كه شهدای ما در آن ۸ سال. چرا این فصل قصه فراموش شده است؟ چرا قصه را از اولش نمیخوانیم؟ جنگ ما از آن روز شروع شد كه برخی از هملباسهای حضرت امام به ایشان گفتند؛ شما وظیفهتان تنها قال الصادق(ع) و قال الباقر(ع) گفتن است، و مبارزه با آمریكا و اسرائیل را بگذارید امام زمان(ع) تشریف بیاورند، خودشان كار را یكسره نمایند! جنگ از همین جا شروع شد كه امام در جواب گفتند؛ شما نهضت امامان را نادیده گرفتید، شما متوجه فلسفه نهضت نبی اكرم(ص) نشدهاید، شما داستان امیرالمؤمنین(ع) را متوجه نشدهاید، . . . و از همه جوابها روشنتر كه؛ ما موظفیم قبل از ظهور حجت حق(عج)، اقدام كنیم . . . و نه اینكه فقط ابلاغ كنیم. یا اینكه؛ «۱۲۴ هزار پیامبر آمدهاند، به اندازه كافی دین خدا ابلاغ شده، خداوند، ما را برای اقدام خلق كرده است.» این یكی از طلاییترین جملات امام است، و او این چنین باوری داشت كه توانست به مصاف شقیترین آدمهای عصر خود برود، و این گونه بود كه انقلاب اسلامی، در ایران اتفاق افتاد، اما بارقه امید را تنها در دل ایرانیان روشن ننمود. حضرت امام این جا یك جمله دارند. میگویند؛ «اگر تمام این انقلاب و تمام این ۸ سال جنگ، همه با خاك یكسان شود، و تنها یك چیز بماند، و آن اینكه احرار دنیا بفهمند - به تعبیر حضرت امام - «میشد» در برابر زورگویان ایستاد، ما را بس است». تا قبل از امام چه كسی بر این اعتقاد بود كه میشود وارد خاك آمریكا شد و با تسخیر سفارت آن كشور كه جزء خاك آن كشور محسوب میشود، یقه آمریكا را گرفت، و ۵۲ نفر آمریكایی از جمله نیروهای مارینز را اسیر كرد و ۴۴۴ روز در اسارت نگه داشت؟! این هیبت امام بود كه هیمنه آمریكا را شكست. این غیرت امام بود كه از صلابت دشمن نه تنها بر تن نلرزید كه با او به مصاف نیز پرداخت. حالا جا دارد من به نكتهای اشاره بكنم؛ به راه انداختن این جریان طالبان، كه یك طرح ژنریك از خمینی و خمینیگرایی بود، منتها انحرافیاش؛ كه با بوق كردن یك مدل بدلی، از آن فلسفه اصلی، انتقام بگیرند، البته گرچه خیلی سعی كردند این كپی را برابر اصل نشان دهند، اما بر عكس، امروز این را دیگر همه فهمیدهاند كه طالبان گرچه در صورت به اسلام و مسلمانان شبیه هستند ولی سیرتشان آمریكایی است. حلا كه صحبت از امام شد خوب است من به یك نكته اشاره كنم. امام وقتی در نجف بود یارانی داشت كه اغلب با كمی پس و پیش چیزی شبیه «مصطفی خمینی» بودند. آنهایی هم كه روحانی نبودند، چیزی شبیه «مهدی عراقی» بودند. امام اما وقتی روز دوازده بهمن از پلكان هواپیما خواستند بیایند پایین، چهرههایی را پشت سر ایشان میبینیم كه با یك من سیریش هم به حضرت نمیچسبیدند؛ قطبزاده، بنی صدر ... خوب خوبهشان بازرگان بود! چرا این عده، آن زمان امام را دوره كرده بودند؟ اینها افرادی بودند كه یا از اساس، چیزی از اسلام سرشان نمیشد یا اگر هم چیزی از اسلام فهمیده بودند، آن را «آمریكایی» تفسیر میكردند. اینها افرادی بودند كه از سال ۴۲ تا اولین ماههای سال ۵۷ كه هیچ امیدی به پیروزی انقلاب نمیشد داشت، بیشتر به نعل شاه میزدند تا میخ انقلاب! یك كلام هم در این مدت شما نمیتوانید پیدا بكنید كه این آدمها ولو در حد حرف همراهی امام كرده باشند. و اما بعد از قضیه لانه جاسوسی، و بعد از رو شدن دست بنی صدر مثل روز روشن گشت كه این جماعت در دو سال قبل از جنگ تحمیلی، و در خود این جنگ اغلب به نفع دشمن حرف زدند تا به نفع دوست.
تفسیرشان از اسلام، آمریكایی، و از انقلاب، دموكراتیك - به معنای دموكراسی غربی - بود. هر سال كه از عمر این انقلاب میگذرد اسناد بیشتری در زمینه خیانت این عده رو میشود كه آدم را مطمئن میكند اینها بعضیشان دانسته، و بعضیشان ندانسته، ستون پنجم دشمن بودند. اگر نبود دشمن دوستی این جماعت، در جنگی كه با ما تا پیش از حمله صدام شد ما هرگز آن همه تلفات نمیدادیم. اینها گرچه در ظاهر در نظام، پست داشتند و آدم نظام بودند اما سنگ آمریكا را به سینه میزدند. نان دوست را میخوردند و برای دشمن كار میكردند. اگر تساهل و تسامح بازرگان و دوستانش نبود، آیا منافقان، آن قدر پر و بار میگرفتند كه بخواهند استوارترین استوانههای نظام را ترور كنند؟ اگر منافقان، بهشتی و رجایی و باهنر و مطهری و خیلی از مردم كوچه و بازار را با دشنه كشتند، ملی مذهبیها همین كار را از طریق خون به دل كردن این بزرگواران انجام دادند. منافقان، آدمها را میكشتند و اینها، مرامها را. آنها خون به پا میكردند و اینها خون به دل. آنها شخص را ترور میكردند و اینها شخصیت را. آنها عیان میكشتند و اینها نهان. آنها با شمشیر سرمیبریدند و اینها با پنبه، طوری كه خونی ریخته نشود تا در فردای دیگر متهم شوند؛ بله، در جنگ قبل از حمله صدام، عجبا كه رییس جمهور كشور و خیلی دیگر از مقامات نظام، نفوذی دشمن بودند. سر همین بنده معتقدم، نبردی كه در آن دو سال علیه ما تحمیل شد، چیزی حتی فراتر از جنگ بود. جنگ برای نشان دادن نوع این تخاصم واژه كوچكی است. میدیدی در فلان نقطه كشور، یك عده كه از خارج هم حمایت میشدند دست به شورش و تجزیهطلبی میزنند، حضرات به جای حمایت از نیروهای اصلی انقلاب در نبرد با اشرار، اغلب دم تجزیهطلبان را میدیدند. شما به من بگویید كدام حركت بچههای انقلابی، مورد تأیید بازرگان و دوستان او قرار گرفت؟ و بگویید كدام حركت انقلابی ما با خصومت آنها مواجه نشد؟ گویی نشسته بودند نظام یك تصمیمی بگیرد، فوری علیه آن موضع بگیرند؛ آن هم با امكانات خود نظام، و آن هم با كمك افرادی كه بخش مهمی از بدنه نظام را تشكیل داده بودند! این جماعت البته در خیانتهای خود در آن دو سال، و قبل از آن در دوره كردن حضرت امام، انصافا موفق عمل كردند. حالا من یك نكتهای را داخل پرانتز عرض كنم. در این بحث عدهای معتقدند حضرت امام به اینها میدان داد تا اینها ولو زمین و زمان را برای مدتی از نیروهای اصیل انقلاب بگیرند و به قول معروف، خودشان خود را بسوزانند، و عدهای هم معتقدند همانطور كه حضرت امام در وصیتنامهشان نوشتهاند در دادن برخی پستهای اول انقلاب، علیرغم شناخت خود از این افراد كه دغدغه دینی ندارند، اشتباه كردند كه به توصیه بعضی دوستان عمل كردند و اینها را در رأس كار گماشتند. این الان جای بحثش نیست، و با هر تحلیلی، بالاخره این مسأله به انقلاب، تحمیل شد. این بیشتر برای بزرگانی چون آیتالله سیستانی مفید است كه از تجربه ما بهره ببرند و بدانند چرا آمریكاییها و انگلیسیها بیخ گوش انسانهای بزرگ مینشینند و به اسم دموكراسیخواهی پشت سر هم كودتا راه میاندازند. پشت سر هم آدم میكشند و پشت سر هم شخصها و شخصیتهای مردمی را ترور میكنند. این داستان بیشتر به درد اینها میخورد. چه اینكه ما به هر حال این امتحان را گذراندیم و به لطف خداوند از ورای آن با پیروزی بیرون آمدیم. چیزی كه الان من میخواهم به آن اشاره كنم این است كه درست مثل جنگ تحمیلی، دشمن برای این جنگ هم برنامهریزی كرده بود. در این نقشه انصافا حسابشده، طراحی طوری صورت گرفته بود كه دشمن، از میان دوستان انقلاب، مهرهچینی شده باشد. من این را امروز با سند دارم خدمت شما عرض میكنم . در قضایای گنبد و تركمن و خلق عرب و كردستان و بمبگذاریها، ما با آدمهای بیگانه و اجنبی كمتر سروكار داشتیم. سروكار ما با آدمهایی بود كه در شاخههای تازه نورسته نظام، سركار بودند. هفته گذشته از یكی از ساختمانهای استخبارات صدام، به نام مركز آندلس، مداركی به دست آمده كه نشان میدهد در سال ۵۸ كه هنوز جنگی به ظاهر شروع نشده، رییس جمهور كشور ما و برخی از دوستانش از سیا حقوق میگرفتند و با رژیم صدام، ارتباطات اطلاعاتی داشتند. این مال یك سال و اندی قبل از حمله ۳۱ شهریور ۵۹ است! كتابی هست به اسم «جنگ جهانی چهارم»، اثر «كنت دومارانش». این آقا كیست؛ وزیر وقت اطلاعات دولت فرانسه.
گفتگوی نشریهی «یاد ماندگار» با سعید قاسمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست