سه شنبه, ۲۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 18 March, 2025
تحلیلی بر سگانه ارباب حلقه ها

● تقابل متنها
در ابتدای فیلم «ارباب حلقهها»، "متن" مرجع "جادو"ست. اما جادو خود صورتی مسخ شده از عرفان یا فلسفه است. متنی که در قالب فلسفه یا عرفان آفریده میشود، هر گاه توانایی بازآفرینی در قالب خودش را از طریق تأویل "معنا" نداشته باشد و معانی نهفته را در قالب "نشانه" تأویل نموده و بیافریند، جادو شکل میگیرد. از این روی در اربابحلقهها ما با متنی مواجه هستیم که چون به خودش عطف کنیم، باید در تحلیلش از نشانههایی صحبت کنیم که بسیاری قراردادی تعریف پذیرند و در طی روایت فیلم، شکل نمیگیرند، بلکه از قبل بشکلی حاضر و آماده به متن ملحق میگردند. در حالی که هر گاه به متنی عطف کنیم که فیلم و نشانههایش از طریق به معنا کشیدن در متنی دیگر میتوانند تأویلپذیر باشند، پس "معانی" آنها (نشانهها) را نیز باید تبیین کنیم. چرا که فیلم نیز به سرعت از متن جادو به متنی که سیر معنوی را جستجو میکند، تغییر ماهیت میدهد.
از این روی بسیاری از نامها و واژگانی که در ارباب حلقهها ذکر میشود با توجه به آن که در ابتدا متن مرجع فیلم جادوست، نیاز به تأویل معنایی نخواهند داشت و باید همچون قراردادی پذیرفته شوند. بدون این که بدانیم معنیشان چیست، و تنها میدانیم که متفاوت از سایر واژگان تأویل میشوند و هر یک در جای خود تأثیراتی دارند که دلیلشان بر ما هویدا نیست. درست همان گونه که یک جادوگر با اوراد، اذکار و افعالش میکند، بدون این که نسبت به بسیاری از آنها و دلایل تأثیرشان آگاهی داشته باشد. ارباب حلقههاسرشار از چنین نامها و واژگانی در قالب نشانه است که به قرون گذشته تعلق دارد; به خصوص قرون وسطی. اما چرا جادو با وجود این که در آن دوران تکفیر شده و جادوگران توسط کلیسا مجازات میگردیدند، گسترش یافته و زبان پنهان آن قرون میگردد؟! دلیلش را در سطرهای فوق میتوان یافت. با افت دانش در همه زمینهها در قرون وسطی، دیگر معانی فلسفی و عرفانی و بار ذهنی، غیرواقعی و در عین حال موثرشان، قابل درک نبود. از این روی در طول چندنسل، آن "معانی" به سبب عدم درک، به شکل "نشانهها" تأویل میشوند.
بدین معنی، ذهنی که میداند آنها مطالبی موثرند، ولی از چیستی، حوزه دلالت و کم و کیف و دلایلش آگاهی ندارد، آنها را همچون نشانهای تأویل میکند که بهصرف خود از تأثیری جادویی و فوق طبیعی برخوردارند! غافل از این که فوق طبیعی بودنشان، نه بر خارجی و عینی بودنشان، بلکه در همان ذهنی و مهمتر از آن، معنایی و مفهومی بودنشان است. اما چنان ذهنی هنوز معانی را درک نمیکند، چه به جای این که بتواند بین معنا و نشانه یا اصالت و جایگاه ذهنی و عینی تمایز قائل شود. اما علاوه بر جادو میبایست به متنی نیز عطف کنیم که نه تنها پشت و مرجع متن جادوست، بلکه فیلم نیز با هر لحظهای که پیش میرود به سوی آن رنگ میبازد، به طوری که نشانهها با هر لحظه روشنتر شدن در داخل متن "سیر معنوی"، معناپذیر شده و روایت فیلم را همسو با خود میسازند. از این روی ارتقاء نشانهها تا سطح معانی نیز برای تبیین متن سیر معنوی ضروری خواهد بود. اساسیترین برتری ارباب حلقهها نسبت به نمونه هایی همچون هریپاتر نیز در توانایی بازتأویل آن در متن سیر معنوی نهفته است.
حلقه انگشتری در ارباب حلقهها، "نشانه قدرت" است. اگر عصایی یا تختی به جای آن قرار داشت، "نمادی" را معرفی میکرد. عصایی که جادوگران در ارباب حلقهها استفاده میکنند، هم نمادی از قدرت و نیروی جادویی به شمار میرود. هر گاه هر نشانه و نمادی از طریق ارتباط با سایر نمادها و نشانههای موجود در فیلم (و هر اثری) تعریف میشد، "معنا" را شکل میبخشید; نمونه آن تعریف "دوست" در ارباب حلقههاست که موجب گشوده شدن دربی بهروی مسافران میشود. هر گاه واژه دوست تنها در زبانی خاص و با تلفظی معین مدنظر باشد، آنگاه با تعریف دوست، به مثابه یک نشانه روبرو هستیم. همچون واژه دوست که «گاندالف» جادوگر به کار میبرد و دروازه سرزمین موریا باز نمیشود و تنها واژه «ملون»، یعنی تلفظ دوست در زبان جنها موجب گشودن خودکار درب موریا میگردد. در آنجا واژه دوستی با تلفظ ملون، نشانهای است که میخواهد به گونهای جادویی، دروازه موریا را باز کند. زیرا در اینجا تأکید فیلم بر نشانی جادویی است، نه بار معنایی آن.
هر گاه فعل یا گفتاری ارائه شود که حکایت از دوستی کند، با "موضوع دوستی" مواجهایم. همچون همراه شدن دوستان فرودو با او، که موضوع دوستی را معرفی میکند. هر گاه فعل یارفتاری که حکایت از دوستی دارد به بارزترین جلوه دوستی عطف کند، یک "نماد" را تعریف میکند. به مانند درآغوش کشیدن صمیمانه افراد در ارباب حلقهها. اما هر گاه واژه یا هر نشانه دیگری که برای تعریف دوستی در ذهن پیشکش میشود، بدون تأکیدی بر فرم یا تلفظی معین به تعریف عام آن در زبانهای مختلف نظر دارد، به طوری که از طریق ارتباط نشانهها، گفتارها یا رفتارهای مختلف، منتزع و تعریفپذیر میشود، "معنایی" ارائه شده است. همچون همان واژه دوستی در ارباب حلقهها که از تعاملات مکرر و همراهی و خطر کردن شخصیتهای دور و بر فرودو منتزع شده و تحقق مییابد که معنای دوستی را یدک میکشد. نکته اینجاست واژه ملون که باید دروازه موریا را تنها به روی دوستان باز کند، به روی اشخاصی که دوست نبودهاند نیز باز شده است، و تلفظ ملون توسط دشمنان، آنها را به درون سرزمین موریا راه داده است و از این روی معدن را به آرامگاه ساکنین موریا بدل ساخته است! زیرا ملون(دوستی) نشانهای است که تا سطح معنای دوستی ارتقاء نیافته است و بارزترین نمونه تمایز مهم یک نشانه با یک معنا را در این تجربه در اختیار مخاطبان قرار داده است که تاوانش را ساکنان موریا پس دادهاند!؟
● قدرت اثیری
در ارباب حلقهها، نه حلقه وجود دارند که هر یک نشانه قدرتی هستند. حلقه دهم همان ارباب حلقههاست، که نشانه قدرت مطلق است. عدد نه نشانهای است که با اضافه شدن ارباب حلقهها، عدد ده را پدید میآورد که نشان از تکمیل آنها دارد. در حقیقت حلقه دهم، قدرت تسلط بر دیگران را تکمیل میکند. در ارباب حلقهها هر کسی ارباب حلقهها را تصاحب کرده و از آن استفاده نماید، قدرتی مطلق در جهان خواهد یافت. کنده بودن واژه ارباب بر حلقه و این که آن برحلقههای دیگر حکومت میکند، استعارهای است بر آن قدرت مطلق. به همین سبب با آتش کوه سرنوشت ساخته شده است. زیرا قدرت مطلق است که توانایی تعیین سرنوشت و تقدیر را خواهد داشت، وگرنه سرنوشت هیچ موجودی در دستان دیگری نخواهد بود! قدرت به این جهت موضوع محوری ارباب حلقههاست که موضوع اصلیجادوست. در هر جادویی، مسئله اصلی این است که با فرا گرفتن رموز هستی، تواناییهایی بیابیم تا بر سرنوشت و تقدیر خود و دیگران تسلط یابیم.
جادو بدنبال آن است تا مواهب طبیعی را یا افزایش داده یا در زمانی خاص تحقق بخشد; همچون باراندن نزولات آسمانی یا افزایش محصول و نظایر آنها. یا بیماران را شفاء داده و رفع بلایا و حوادث ناگور کند، و به طور کلی یک جادوگر آرزوی آن را دارد تا به کمک جادو به رازهای سرنوشت و تقدیری که به شکلی طبیعی در هستی تحقق مییابد، پی برده و عنان اختیار آنها را به چنگ آورده و از این طریق قدرت مطلق تقدیر و زندگی گردد. اما نکته جالب در این است که ارباب حلقهها فیلمی است در مورد جادو، ولی اصلیترین موضوع جادو را کهقدرت مطلق است، نفی میکند!
حلقه در فیلم مشخصاً یک نشانه است. قراردادی که میتوانست نشانه دیگری نیز جایگزینش گردد! نیروهای خیر و شری که در ارباب حلقهها در حال مبارزه هستند، هر یک بدنبال تصاحب حلقهاند. «سارون» ارباب نیروهای شر، حلقهرا ساخته است و آن تأکیدی دیگر بر این نکته دارد که قدرت مطلق، از ماهیت ذاتی شر برخوردارست. نیروهای شر کهدر فیلم استعارهای از دنیای تاریکی بوده و سایهها آنان را معرفی میکنند، میخواهند به کمک حلقه، قدرت تسلط بردیگران را بیابند و به همین سبب نیروهای خیر درصددند تا مانع از تصاحب حلقه توسط آنان شوند. ولی نکته بسیار مهم و اساسی این است که هیچ یک از نیروهای خیر نمیبایست از حلقه استفاده کنند!؟ چنین تأویلی در فیلم بهگونهای کمنظیر میرساند که تصاحب قدرت مطلق توسط هر نیرویی حتی نیروهای خیر، موجب نقض غرض میگردد! از مبارزان دلیری که به هابیتها کمک میکنند تا نیروهای نیک دیگر که جملگی به دنیای روشنایی و نور تعلق دارند، هرگز نباید از حلقه استفاده کنند. چرا که قدرت مطلق است که باید نابود شود، از این روی هر شخصی، تا هنگامی در زمره مبارزان نیک خواهد بود که از آن استفاده نکند. چنین تأویلی در آثار کهن کاملا تازگی دارد.
نیروهای خیر و شری که در افسانهها، داستانها و روایات کهن در حال مبارزه هستند، عمدتاً مشروعیت خود را از نفس متفاوت اعمالشان در طی مبارزه نمیگیرند، بلکه آنها معمولا با نمادها و ظاهری متفاوت (در سینما به سبب اهمیت تصاویر بر این وجوه بیشتر تأکید میشود) از هم تفکیک میشوند و دریافت برچسبهای متمایز خیر و شر کافی است تا مشروعیت یکی را در مقابل دیگری تعریف کند! آن در بخشی دیگر از فیلم نیز هویدا میشود. جایی در ارباب حلقهها که «سارومن»، جادوگری که تجلی سارون در وی تحقق مییابد، با جامهای سفید نشان داده میشود، نوعی کلیشه شکنی است. با چنین معکوس سازیای ارباب حلقه از یک طرف نشان میدهد که کنشها هستند که هویتها را میسازند، نه ظواهر و از سویی دیگر اذعان میدارد که شر جایی که به غایتش میرسد، ممکن است بسیار فریبنده، خیر جلوه کند!
در ارباب حلقهها، نیروهای خیر مختلفی را میبینیم که به سبب مبارزه برای حلقه، وسوسه شده و درصدند تا حلقه را خود مالک شوند، که به سرعت از آن منع میشوند. در ادیان اثیری تمایز بین نیروهای نیک و شر برحسب ذات آنهاست، در حالی که در ادیان زمینی هویت متمایزشان بر حسب اعمال و گزینشهاست که تعیین میگردد.
در ارباب حلقهها نیز از نمادهایی چون آتش، سایهها، ابرهای سیاه، کلاغها و هیولاها برای معرفی دنیای شر و پلیدی استفاده شده و از روشنایی، نور، رودخانه، فرشتگان برای ارائه دنیای خیر و خوبی بهره برده میشود. ولی آن به معانی خیر و شر عمق نمیبخشد. نکته برجسته در تأویل و معرفی تمایز بین دنیای خیر و شر در ارباب حلقهها تنها در هماننفس متفاوت اعمالی است که به یکی اجازه بهره بردن از قدرت مطلق را داده و به دیگری نمیدهد. اما برای نیروهایخیر تنها یک شرط جهت استفاده از حلقه وجود دارد و آن زمانی است که حاملی که قصد نابودی حلقه را دارد، جان خود را در خطر دیده و برای دفاع از خویشتن موقتاً از آن استفاده کند. در فیلم استعاره غیب شدن برای معرفی محافظت از خطر بکار رفته است. اما در شرایط دفاع نیز وقتی فرودو حلقه را در دستان خود میکند، پارههای آتشی را میبیند که از هر سوی حلقه زبانه میکشد و او را وادار میسازد به سرعت آن را از انگشتش بیرون بکشد، تا تأکیدی بر ماهیت شر قدرت داشته باشد. هنگامی که کسی از حلقه استفاده برد، نیروهای شر متوجه شده و بسویش میآیند.
آن کنایهای است که میرساند، نیروهای شر از هر سوی به سمت ارباب قدرت کشیده میشوند و با تجلیاش در هر کجا بدان میل میکنند. حلقه توسط هیچ یک از کسانی که بدان علاقه دارند، حمل نمیشود، بلکه تنها توسط فرودو، هابیتی حمل میگردد که هیچ علاقهای به آن ندارد. چنان که فرودو آرزو میکند: «ای کاش حلقه هرگز پیش من نبود»، و دقیقاً بههمین سبب، اوست که مسئول حملش میگردد، تا مبادا در پی کسب قدرت مطلق از طریق آن باشد، و آن را به جایی برد که نابودش سازند. هابیتها نشانه موجوداتی ضعیف و غیرخارق العادهاند که در فیلم گزینش آنان برای حمل حلقه، به تضاد ماهیتشان با قدرت برمیگردد. در صحنههایی که برخی از مبارزان نیک به محض این که به حلقه نزدیک میشوند، چهرهای شیطانی به خود میگیرند، کنایه بر وسوسهای دارند که در وجود هر کسی نهفته است تا قدرتی مطلق به چنگ آورد. در جایی که بانویی سفیدپوش، روشنایی آب را بر لب حوضی، آینهای میسازد تا فرودو خود رادر آن ببیند، بر خودنگری و درونگری نظر دارد. حقایقی که در بسیاری موارد، حتی تصورش را نیز نمیکردیم، در برخورد صمیمانه با "خود شخصیتمان" بر ما آشکار میگردد.
همان گونه که او به فرودو میگوید: «تعجب میکنی، اگرچشمهایم را ببینی». او، همان "خود" وجود هرکس است که چون از چهره او خویشتن را بنگریم، صمیمانهترین و حقیقیترین تمایلات درونی خویش را چون آیینهای شفاف پیش روی خویش میبینیم. وقتی او به حلقهای که در نزد فرودوست نزدیک میشود، اذعان میدارد انکار نمیکند که بسیار مایل است تا حلقه را به چنگ آورد! آن به تمایل درونی هرکس در مواجه صمیمانه به درون خود اشاره میکند و هنگامی که دستانش به حلقه نزدیک میشود، آن روح فرشتهگونه از درون، تجلیای شر به خود میگیرد، که تأکیدی است بر تمایلی به قدرت مطلق که در درون هر شخصی هست و از وجه پلید شخصیت برمیخیزد. ظهور آن بانو در مرحلهای از سفر فرودو به دقت منظور شده تا برساند کهبرای فائق آمدن بر قدرت و تمایلات تحریک کننده درونیاش، ناگزیر به مواجه درونی با آن بوده، و باید به آن از دروننگاه کنیم، در حالی که پیش از این، قدرت را مشکلی بیرونی تصور میکردیم.
● سفر اثیری
اما برای نابودی قدرت مطلق چرا میبایست سفر کرد؟ زیرا برای نیل به هر هدفی نخست میبایست طرق رسیدن بهآن را دریافت. "سفر" در هر جستجوی معنوی، نمادی است که از یک طرف بدان "جستجو" عطف میکند و از طرف دیگر به راهی اشاره میبرد که آغاز و انجامش یکی نیست و یک رهرو معنوی همچون یک مسافر در طی سفر، تجاربی را طی مسیر کسب میکند که بدون آنها نیل به مقصود و هدف برایش غیرممکن است. در هر سفر معنوی، جستجوی بیرونی و متعاقب آن، تجربه بیرونی، به جستجوی درونی و بلوغ و تکوین درونی بدل میشود. در ارباب حلقهها نیز چنین است. فرودو برای از بین بردن میل به قدرت مطلق در درون، ناگزیر به تنها سفر کردن است. به همین سبب استکه بانوی سفیدپوش به فرودو میگوید، زمانی میرسد که میبایست بقیه راه را تنها سفر کند!؟ تا تأکیدی بر وجه درونی قدرت و مواجه درونی و صمیمانه هر شخص با آن و حل نمودنش در شخصیت هر فرد داشته باشد. استعاره دیگری که نابودی حلقه را با هیچ چیزی مقدور نمیداند، مگر در دهانه آتشفشانی که در آنجا پدید آمده است، حکایت از همان ماهیت درونی، نهانی و ناخودآگاهی میل به قدرت دارد که تنها با رجعت به منشأش، یعنی آتشفشان ناخودآگاهاست که مهار شدنی است!
● مبارزین اثیری
اما پیش از آن که فرودو تنها سفر کند برای تحقق سفر بیرونی، که نابودی قدرت مطلق را مقصد خویش ساخته است، ناگزیر از یاری دیگران است و به تنهایی، نه او و نه هیچ کس دیگر نمیتوانند، آن هدف را تحقق بخشند. نخست مبارزانی که در مقابل نیروهای شر از او محافظت کنند. آراگورن جنگلبان، یکی از آن مبارزین است. جنگل در آنجا، نماد ناخودآگاهی است و محافظت از آن، استعارهای از پاسداری از امیال خیر در مقابل امیال شر در ناخودآگاه. جنگل و کوهستان در افسانهها، نمادهایی از ناخودآگاهاند، زیرا هر دو نظر به اعماق دارند، همانطور که ناخودآگاه در درونیترین ابعاد وجود انسان ریشه دارد. آراگورن چنان که ارباب حلقهها معرفی میکند، برگزیدهای آرمانی است کهاتحاد مبارزان و رهروان را نیز محقق میسازد. اما نیروهای نیک در ناخودآگاهی، مبارز و نگهبانی دیگر نیز دارند کهعمدتاً دیگران نمیشناسند. آرون، نه زنی زمینی، بل زنی اثیری است که نماد آن مبارز است. آرون آن زن آرمانی است.هنگامی که فرودو و هر رهرویی دیگر در این مسیر از پلیدی، زخمی به خود بگیرند، ممکن است، همان ضربه موجب سقوط شان در دنیای سایهها و تاریکی گردد. پس آن هنگام است که تنها زن مبارز آرمانی است که میتواند زخمهای مسافران را التیام بخشد، همان طور که به فرودو کمک کرد تا از دنیای سایهها به دنیای نور و روشنایی باز گردد.
به بیان دیگر، زن اثیری، دیگر محافظ خواستها و امیال خیر در ناخودآگاهی است که با نقشی مادرانه، زخمها را شفاء بخشیدهو ادامه سفر را ممکن میسازد. به همین سبب است تنها وقتی که آرون از صمیم قلب میخواهد تا تمامی موهبتهای ارزانی شده به خود را به فرودو ببخشد و از این طریق، آن نقش فداکارانه و مادرانه زن اثیری را معرفی میکند، مسافر شفاء مییابد. وقتی که آرون میگوید: «اگر بتوانم از رودخانه رد شوم، قدرت مردم من اونو (فرودو را) حفظ میکنه»، کنایهای از آن است که یک رهروی نور نخست باید از دنیای سایهها دور شود و با گذر از رودخانه به دنیای روشنایی وخیر برسد تا بتواند شفاء یابد. تبدیل آبهای پرخروش رودخانه به تصویر سپاهی سواره که نیروهای پلید را با خودشسته و میبرد، استعارههای چشمنواز دیگری بر مبارزه نیکی و پلیدی و هویت مبارز زن اثیری در ارباب حلقههاست. ولی آرون علاوه بر فرودو، مرد اثیری (آراگورن) را نیز در طی مسیر برانگیخته ساخته و همراهی میکند. در بخشهاییکه دیالوگ بین آن دو برقرار میشود، جایگاه، تأثیر و نقش هر یک به خوبی عیان میشود. آرون از آراگورن میپرسد: «چرا از گذشته میترسی».
ترسی که در مرد اثیری از ماهیت جنسیتش برمیخیزد و زن اثیری از آن نقطه ضعف نمیرنجد. آراگورن با اشاره به نقطه ضعف مشابه پدرش، بر همان ضعف میل به قدرت در جنس مرد نظر دارد. اما آرون به او نوید میدهد که «زمان تو نیز فرا خواهد رسید و تو با همان شیطان روبرو شده و اونو شکست میدی». مرد اثیری تنها با این نویدها و دلبستگیهای زن اثیری است که برانگیخته شده و توانایی ادامه مبارزه را مییابد، وگرنه همچون آراگورن، در مرحلهای از مبارزه منصرف میشود و آرون به او میگوید که دوستش دارد و تا زمانی که زنده است، حاضر است زندگی خود را با او قسمت کند: «با این دنیا روبرو شویم. این انتخاب من است، من یک زندگی خطرناک را انتخاب کردم». تنها زن و مرد آرمانی و اثیری خواهند بود که تهییج اولیه هر حرکت و تغییری را خلق خواهند نمود و از زن و مردزمینی، چنان کاری ساخته نیست!!
● سقوط اثیری
گاندالف جادوگر، در سفری که برای نابودی قدرت مطلق صورت میگیرد، جایی در میانه راه با آتش ادون مواجه میشود. در اینجا آتش ادون نماد قدرت در عرصه جادوگری است. به بیان دیگر آن تجلی قدرت در تجارب جادوگری است. گاندالف آن را به درون دنیای سایهها ساقط میکند، ولی جای تعجب است که خود نیز با آتشی که وجه شر و قدرت طلب (به سبب تجلی آن آتش به شکل هیولایی پرهیبت) را به همراه دارد، مدفون میگردد! چرا که گاندالف نشانی از تاریکی را با خود داشت! ارباب حلقهها درصدد است تا بگوید که در این راه اندک روحی مقتدرانه نیز یارای بهپایان رسیدن آن سفر نیست، پس هر جادوگری، چون نفس ماهیتش بدست آوردن قدرت است، ناگزیر از ادامه راه باز میماند. اما چنین محتوایی در ارباب حلقهها دارای نقصی است. اگر ارباب حلقهها در طی فیلم، به دقت نیکی و پلیدی را از هم متمایز میساخت (که در آن صورت تأویلی سطحیتر از آن ارائه میداد) آنگاه میتوانست با سقوط گاندالف جادوگر در میانه راه مدعی شود که تنها کسانی قادر به پایان بردن سفر هستند که کاملا از قدرت یا هر صفت پلید دیگری پالایش شده باشند. ولی وقتی ارباب حلقهها با تأویلی عمیق نشان میدهد که هیچ کس از میل به قدرت و جاهطلبی مبرا نیست، آنگاه ماندن جادوگر در میانه راه با تناقض و عدم همخوانی مواجه میشود! در اینجا مشخصاً میتوان استنتاج کرد که فیلم یا هر اثری، با هر تأویلی امکان قضاوت در مورد خود را فراهم میآورد. هر تأویل بهصرف بیان، تعریف خود را تبیین نمیکند، بلکه آن تنها آغازی است برای سنجش و محک تأویلش که تا چه حد نسبت به آنچه که مدعیاش است، وفادار بوده و مهمتر از آن، تا چه اندازه از "خودآگاهی" نسبت به حوزه تأویل خویش برخوردارست!؟ چنان که در تأویل ارباب حلقها از سقوط گاندالف به دنیای سایهها دیدیم.
● ضعفهای اثیری
حلقه هنگامی که بوسیله موجودی به نام گالوم به اعماق جنگلها برده میشود، به استعارهای نظر دارد، که به نهانی ودرونی شدن آن میل به قدرت و از بین نرفتن آن عطف میکند. میل به قدرتی که در ناخودآگاهی نهفته شده و میکوشد از آنجا به دنیای بیرون نقب زند. نشانهای به نام گالوم، بر معنایی با تعریف تمامی ترسها و ضعفهای درونی نظر دارد. بهبیان دیگر، گالوم مجموعه تمامی بیمها و ضعفهای انسانی است و به همین سبب است که حلقهای را که نشانه قدرتاست مالک میشود، تا شاید بر ترسهای خود فائق آید. ولی هرگز کاملا بدان توفیق نمییابد، زیرا ماهیت نفسش درتضاد با اوست و ترس و ناتوانی به همین سبب بدنبال قدرت است. شکنجه شدن گالوم به وسیله نیروهای شر نیز اشارهبه نقاط ضعفی در ناخوداگاه انسان دارد که انسان برای فائق آمدن بر آنها به شر و پلیدی رضایت داده و تسلیمشان میشود، همان طوری که گالوم مجبور شد. در ارباب حلقهها، گالوم از خویشتن متنفر است، زیرا بیم و ناتوانی در ناخودآگاهی از ماهیتشان بیزارند و گالوم در پی قدرت است و حلقه را به چنگ میآورد، چون تنها دلیل موجه استفادهاز قدرت، فائق آمدن بر ترس و ضعف درون است.
با از بین رفتن آنها پارهای از ترس و تشویشهای درون از بین میرود، به همین سبب است که گاندالف به فرودو میگوید، «بعضی از آنها لایق مردن هستن». ولی آنها هرگز برای همیشه از ناخودآگاهی پاک نخواهند شد. اما چگونه باید با وجود برخورداری از آن از پناه بردن به قدرت اجتناب کرد؟ زمانی میرسد که گالوم دیگر نباید برای برطرف نمودن ضعفش از حربه قدرت استفاده کند و آن هنگامی است که بیاموزد، حتی چیزی ناتوانتر از انسان نیز میتواند در لحظاتی (نه همواره، زیرا در آن صورت به قدرت مطلق بدل میشود) سرنوشت خود و دیگران تغییر داده یا بیافریند. به همین سبب است که جادوگر به فرودو میگوید او باید گالوم را آزاد کند. زیرا فرودو که هابیتی ضعیف است در طی سفر میخواهد ثابت کند تا قدرت، ابزاری پلید است که در نهایت میبایست نابود شود و نه هیچ یک از قهرمانان دلیر، بلکه موجود ضعیفی چون او چنان تقدیری را رقم میزند! همانطور که "خود" وجود فرودو (بانوی سفیدپوش) به او میگوید: «حتی ضعیفترین انسانها هم میتونه مسیر آینده رو عوضکنه».
بورومیر، جنگجوی دیگری است که نمونهای ناقص از آراگورن به شمار میرود. او برخلاف آراگورن در مقابل وسوسه قدرت تاب نمیآورد. او با تجلی دیگری از قدرت مواجه میشود. آنچه بورومیر با آن روبروست، نیاز به قدرتی است که برای مردم و سرزمین شکست خوردهاش حیاتی میبیند. ضرورتی دیگری که میتواند موجب شود پناه بردن بهقدرت مطلق برای تسلط بر اوضاع و تحقق سرافرازی، ابزاری مناسب جلوه کند. اما آراگورن موفق میشود که بر این خواست درونیاش مسلط شود. از همین روی است که او وارث مردم و سرزمین بورومیر میشود.
● تناقضات اثیری
ارباب حلقهها آگاهانه بسیاری از ماهیتها و جلوههای پدیدهها را متناقض جلوه میدهد. زیرا به خوبی آگاه است کهبسیاری از آنها به ناخودآگاه تعلق دارند، که طبعاً در بسیاری از موارد متناقض است. اما هنگامی آن تناقضآفرینی صحیح خواهد بود که به حوزه ناخودآگاهی احساسات، حالات یا منطق شخصیتهایی که از آن سخن میگوییم، تعلقداشته باشد! ولی وقتی به تشریح و تفسیر احساسات یا منطقهای اشخاص در ناخودآگاهی میپردازیم، همان تناقضها در تشریح ما باید برطرف شوند و تنها در آن صورت خواهد بود که تشریح شدهاند و گرنه، همان گونه گنگ و متناقض باقی میمانند. به بیان دیگر، چون درصدد باشیم، احساسات و عواطف ناخودآگاه را تفسیر و تأویلی نظری و منطقی کنیم، دیگر نمیتوانیم مشروعیت تناقضات را بپذیریم، چرا که اصلاً به سبب رفع تناقضات است که آنها رااز احساسات ناخودآگاه به منطق خودآگاه بدل میسازیم.
در ارباب حلقهها، گالوم را میبینیم که هم از خود متنفر است و هم مثل هر کسی خود را دوست دارد و به همین سبب حلقه را برای خویش میخواهد. همان طور که گاندالف میگوید گالوم همچون خودش، هم از حلقه متنفر است و هم آن را دوست داشته و بدنبالش میآید. بانوی سفیدپوشی که نماد خود درون هر کسی است، از یک طرف میگوید که اگر حلقه را به چنگ آوری، «در تاریکی اون تو یک ملکهخواهی داشت» و دقیقاً در لحظه پس از آن، ندایی متناقض با آن از درون میگوید «نه تاریکی، بلکه در ذکاوت و جلالیک ارباب»!؟ چرا که از نگاه و تأویل خیر، به چنگ آوردن قدرت مطلق، سقوط در تاریکی است، ولی از نگاه و تأویل شر، برتری و شکوه و جلال است و با رجوع به "خود"، فریاد هر دو را میتوان شنید. چنین تناقضاتی چون به احساسات و منطقهای متناقض برخاسته از ناخودآگاه نظر دارند، بسیار دقیق و مناسب تعبیه شدهاند. ولی تناقضاتی چون جا ماندن گاندالف در میانه راه با وجود اذعان به این که هیچ کس از وسوسه قدرت مبرا نیست، از نواقص این اثراست. تأویلی که مدعی است: "او میبایست به دنیای سایهها سقوط کند چون نشانی از تاریکی را با خود داشت".
● عصیان اثیری
در انتهای ارباب حلقهها، جایی که فرودو به تنهایی به سوی کوه تقدیر سفر میکند، استعاره زیبای دیگری است بر آن که سرنوشت و تقدیر زندگی هر کسی میبایست در دستان خودش باشد تا علت اساسی شر بودن قدرت مطلق و نابودیارباب حلقه را به رخ بکشد. فرودو به سوی کوه تقدیر خود رهسپار میشود تا سایه قدرت دیگری را در کوه سرنوشت خودساختهاش از بین ببرد. اما او در راهی که میبایست تنها سفر میکرد، «سام» خدمتکارش را نیز با خود میبرد. چراکه میبیند او بدنبالش آمده و در آستانه غرق شدن است!؟ تخطی او از بابت دیگرخواهیاش است که البته یکی از توصیههای سفر معنوی را زیر پا میگذارد! جایی که او میبایست تنها رهسپار میشد، خود را مسئول دیگری که در رکابش بود، مییابد!؟ پس ارباب حلقهها تأویل خود را تکمیل میکند: "هر کس در زندگی و سرنوشت خودساختهاش، مسئول "خود" و "دیگرانی" است که زندگیشان با او عجین شده است".
● پایان اثیری
در حالی که فرودو و سام به سوی کوه سرنوشت خویش پیش میروند تا میل به قدرت خود را در آتش ناخودآگاهوجودشان ذوب سازند، مبارزان اثیری به نبرد بیامان خود با نیروهای شر ادامه میدهند. گالوم، فرودو و سام را طی سفرشان همراهی میکند، زیرا ضفهای انسانی او را تا انتهای این راه، رها نمیکنند. گالوم طی مسیر دست به نیرنگی میزند تا خواسته همیشگیاش را که بدست آوردن حلقه است، عملی ساخته باشد. نیرنگ او کارگر میافتد و فرودو به دوستش سام شک میکند که او میخواهد حلقه را از چنگش به در آورد و از وی میخواهد که آنها را ترک کرده و برگردد. هنگامی که گالوم و فرودو تنها میشوند، گالوم در فرصتی مناسب به فرودو حمله میبرد. در حالی که آنها بهدرگیری مشغولاند، سام متوجه حیله گالوم میشود و با وجود این که تحقیر پیشین فرودو را در پیش روی خود دارد، دلواپسیهای دوستش، او را رها نمیسازند و برای کمک به فرودو باز میگردد و موفق میشود او را نجات دهد. هنگامی که به دهانه آتشفشان درون میرسند، ناخودآگاه فرودو نیز همچون هر کسی، او را وسوسه تصاحب قدرت میکند تا ارباب حلقهها تأکیدی دیگر بر این نکته داشته باشد: "هیچ کس از آن میل مبرا نیست". اما با حفظ حلقه، ضعفهای انسانی بر فرودو حمله میبرند. فرودو ممکن است بابت این خواسته خود، تاوان سنگینی پس دهد. از دست دادن یک انگشتش!؟ هرگز، نابودی تمام وجودش. فرودو با رها کردن گالوم و حلقه به درون آتشفشان، در حقیقت پارادوکس "میل به قدرت" و "حضور ضعفهای خود" را در آتشفشان درون رها میسازد. موازی با آن، مبارزان راه روشنایی نیز بر نیروهای شر پیروز میشوند. آیا پیروزی انسان بر میل به قدرت مطلق در وجودش پایان یافته است؟ در فیلم ارباب حلقهها، چنین است، ولی در دنیای اثیری و زمینی، آن نبرد همواره بازآفرینی خواهد شد.
● ظهور فرااثیری
پس از تاجگذاری پادشاه جدید (آراگورن)، او، ملکه و همه سلحشوران، بزرگان و قهرمانان، به هابیتها تعظیم میکنند. چرا که آنها توانستند بر نفس خود برای غلبه بر احساسات جاهطلبانه قدرت مطلق غلبه کنند. از این روی حتی از قهرمانان و سلحشوران نیز برترند. برتریای که به سبب تحقق عملی فروتنی است. با چنین مضمونی، فیلم اساطیری ارباب حلقهها از شانههای قهرمانان حماسی فرود آمده و بر جلوی پای فروتنانهترین احساسات انسانی زانو میزند. چنین انتهایی برای فیلمی که بزرگترین اثر سینمایی اساطیری و حماسی تاریخ سینما را یدک میکشد، فروتنی بزرگی است. فیلم ارباب حلقهها، نفس این پیام را خود آنگونه دریافته است که به بازآفرینی آن در انتهای فیلم مبادرت میورزد.
اینجاست که ارباب حلقهها با طمأنینه و با صلابت اعلام میکند: باید بر "ابرانسان" چیره شد. بزرگترین قدرت و کمال شجاعت در آن است که بر ابرانسان درون پیروز شویم. "حیوان" و "ابرانسان"، امیالی هستند که برای انسان شدن میبایست بر آنها چیره شد. آرام گرفتن آنها، ظهور "انسان" را اعلام میکند.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای فلسفه و ادیان از تگزاس آمریکا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست