دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

نقد فیلم مدیانرز ۲۰۱۱


نقد فیلم مدیانرز ۲۰۱۱

مدیانرز ۲۰۱۱ , داستان بدون فراز و نشیبی از زندگی و رابطه در حال شکل گیری بین دو جوان است دوربین با پرسه زدن های دایمی در خیابان های بوینس آیرس, تصویر روشنی از شهر را به نمایش می گذارد

مدیانرز ۲۰۱۱ ، داستان بدون فراز و نشیبی از زندگی و رابطه در حال شکل‌گیری بین دو جوان است. دوربین با پرسه‌زدن‌های دایمی در خیابان‌های بوینس آیرس، تصویر روشنی از شهر را به نمایش می‌گذارد. فیلم با نشان دادن اتفاقات عادی و تصادفی، روایتی ساده از لایه‌های پنهان شهری را روایت می‌کند که به عنوان آدم‌هایی که آن‌سوی کره زمین زندگی می‌کنند توقع داریم خیلی از زندگی ما متفاوت باشد. اما آنچه در این فیلم قابل توجه است، شباهت حیرت‌انگیز روایتی از زندگی است با آنچه در همین تهران خودمان می‌گذرد. فیلم با نماهای بلند از شهر شروع می‌شود. افقی مملو از ساختمان‌های خوش‌ساخت، نامتناسب، کوتاه، بلند و ناهمگون در کنار یکدیگر.

از آنجا که معماری شهری زبان گویای این است که در زندگی مردم چه می‌گذرد، برای اینکه بدانید مردم در لایه‌های پنهان و دسترسی‌ناپذیر زندگی چه شکلی هستند، به شهرشان نگاه کنید و ببینید که شهرشان چه شکلی دارد- نماهای آغازین این فیلم نخستین تلنگری است که به مخاطب می‌گوید این شهر جایی است که بی‌برنامه، ناهمگون و به‌طور مهارنشده‌یی درگیر مدرنیزاسیونی است که نمونه دمدستی آن همین تهران خودمان است.

حیرت‌انگیزتر اما زمانی است که دوربین سعی می‌کند به لایه‌های دسترسی‌ناپذیرتر زندگی در خیابان‌های بوینس آیرس، بین مردمی آن سوی دنیا نزدیک شود و آنجاست که مخاطب ایرانی گویا دارد به تماشای زندگی خودش می‌نشیند. وقتی که دوربین درگیر زندگی روزانه دو شخصیت اصلی داستان می‌شود متوجه می‌شویم داستانی از زندگی آنها روایت می‌شود اصلا می‌تواند داستانی باشد که درباره دو نفر ساکن همین شهر تهران نوشته شده است. دغدغه‌ها، نگرانی‌ها، تنهایی و استرس‌هایی که همگی برای مخاطب ایرانی آشناست.

این شباهت به‌شدت تکان‌دهنده است. اینکه دوربین به شکل بی‌رحمانه‌یی تمام تصور ما از امریکای جنوبی و از شهر فوق‌العاده‌یی مثل بوینس آیرس را نابود می‌کند و به جای آن به‌طور خیلی انضمامی به ما می‌گوید که بوینس آیرس هم جایی است درست مانند تهران با همان شلوغی، آلودگی، همان روابط سخت اجتماعی و با همان مشکلاتی که خود ما هم درگیر آن هستیم. اینکه آنجا درست جایی است مثل همینجا که باید برای دیدن زیبایی‌هایش تقلا کرد.

چیزی که در فیلم بیانگر این است که فیلم نه درباره آشنایی و رفاقت دو نفر با یکدیگر بلکه درباره تمام حاشیه‌ها و روزمره‌هایی است که دو نفر برای رسیدن به یک رفاقت آن را تجربه می‌کنند، تنها در تیتراژ پایان فیلم خود را نشان می‌دهد. ما فقط در سکانس پایانی و در تیتراژ است که می‌توانیم این دو شخصیت را کنار هم ببینم. تصور اینکه تکرار و چرخه ملالت‌آور زندگی روزمره ما را وادار کند تا با فکر کردن به زندگی در جایی متفاوت بتوانیم از شر خستگی و ملالت روزمرّگی رها شویم، می‌تواند تصور تسکین‌دهنده و آرام‌کننده‌یی باشد. برای گریز از تکرار و روزمرّگی رویاپردازی می‌کنیم و برای رویاهایمان برنامه می‌چینیم و در طول زمان سعی می‌کنیم قسمتی از آن یا تمام آن را عملی کنیم و احتمالا اگر قسمت قابل توجهی از این رویاهایمان را به جاهایی دور و متفاوت فرافکنی می‌کنیم، توقع داریم که در سایه این تفاوت‌های موجود بتوانیم زندگی تازه و هیجان‌انگیزتری را تجربه کنیم. فیلم مدیانرز همزمان با پیش پاگذاردن تجربه قدم زدن در خیابان‌های شهری درست آن سوی کره زمین، این ایده را پیش می‌کشد که زندگی روزمره قدرت زیادی در سرکوب و منظم کردن آدم‌ها دارد و این سرکوب آنقدری هست که بی‌اعتنا به بعد مکانی آدم‌های شبیه به هم بار می‌آورد، آنقدر که می‌توان در آرژانتین فیلمی ساخت که شبیه زندگی در تهران باشد و این پرسش را طرح می‌کند که در نهایت آیا می‌توان راه گریز از تکرار ملالت‌آور و سرکوب‌کننده روزمرّگی را جست‌وجو کرد؟

مطهر امیری