یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

۱۳ بهمن روز ملی اخلا ق سیاسی


۱۳ بهمن روز ملی اخلا ق سیاسی

پنجشنبه ۱۱ بهمن ۸۶ پس از ۴۸ ساعت بی خوابی ناشی از صفحه بندی همراه پرصدایم را خفه کرده بیهوش خوابیده ام و به هیچ سلا می, علیک نمی گویم

باور نمی‌کنم. همین دیروز بود:

۱) پنجشنبه ۱۱ بهمن ۸۶. پس از ۴۸ ساعت بی‌خوابی ناشی از صفحه‌بندی همراه پرصدایم را خفه کرده بیهوش خوابیده‌ام و به هیچ سلا‌می، علیک نمی‌گویم.

چند شماره ناآشنا و چند صدای نارسا... خواب را ترجیح می‌دهم حتی بر گفت‌وگو با وزیر سابق... اما ناگهان نام آشنایی بر صفحه موبایل ظاهر می‌شود: احمد بورقانی... اما من هنوز بیهوشم و خواب را به رفاقت ترجیح می‌دهم... دیر نمی‌شود که... اما احمد ول‌کن نیست و چون از صدا مایوس می‌شود پیام می‌فرستد، پیام کوتاه: <محمد آقا سلا‌م بیطرف در حال سکته است کاری کنید> می‌فهمم که وزیر سابق نیرو برای بازبینی مصاحبه‌اش با شهروند امروز دست به دامان احمد بورقانی شده است. گویی هنوز او را به عنوان معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد می‌شناسد! اگر احمدآقا این‌قدر به فکر سلا‌مت بیطرف با آن رگ‌های گرفته قلبش است پس من چگونه راحت بخوابم؟ نمی‌خوابم و تا ساعت ۷ شب در خدمت آقای بی‌طرف مجله را متوقف می‌کنم تا احمد بورقانی خیالش راحت باشد و چون کار تمام می‌شود روی پیامگیر موبایلش پیام می‌گذارم: حسب‌الا‌مر امتثال امر شد... گوشی را بر می‌دارد و تشکر می‌کند در حالی که نه کارمند وزارت نیرو بوده و نه سهامدار شهروند امروز... فقط احمد بورقانی بود معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد.

باور نمی‌کنم. همین دیروز بود:

۲)شنبه ۱۴ مرداد ۸۵ . پس از یک سال دوندگی سرانجام کنگره اصلا‌ح‌طلبان برای سده مشروطه در دارآباد تهران برگزار شد. کل کادر کنگره سه نفره است: مصطفی تاج‌زاده، احمد بورقانی و محمد قوچانی. بگذریم از هیات علمی و نیز زحمت‌هایی که مدیران روزنامه شرق برای برگزاری کنگره کشیدند اما کنگره مدیر اجرایی می‌خواهد. رئیس که الحمدا... زیاد است! و سخنران اما پا به کار کیست؟ علیرضا تابش زحمت زیادی می‌کشد اما این احمد بورقانی است که از صبح او وقت به همراه خانواده‌اش پا به کار ایستاده است. اعتراف می‌کنم که من هیچ‌کاره بودم و احمد تمام‌قد همه‌کاره... همه اعضای خانواده را بسیج کرده بود از همسرش تا دخترش و نیز سهام‌الدین... با آن قلب پاره‌پاره و رگ‌های بسته شده ساعت‌ها پا ایستاد به همه خیرمقدم گفت و لحظه‌ای از کنگره غافل نشد تا آنکه دو روز کنگره تمام شد. در میانه کنگره به احمدآقا گفتم و گفته‌ام را در روزنامه شرق نوشتم:

<شعف و شادی ناشی از تکثر و کثرت حاضران جلسه چنین بود که هنوز جلسه به نیمه نرسیده به احمد بورقانی گفتم: چه خوب! می‌توان به جای ائتلا‌ف‌های سیاسی این ائتلا‌ف فکری را ادامه داد. بورقانی البته آنقدر خسته بود و زحمت کشیده بود که با نگاه غضب‌آلود به من دشنام شیرین به خود دور شد اما من هنوز امیدوارم این راه ادامه داشته باشد شاید تا فردا نظر احمد بورقانی هم برگردد>!شرق: ۱۵ مرداد ۸۵، دو روز بعد نظر احمد برگشت که اگر مجال می‌دادند دفتر دائمی گفت‌وگوهای شرق را ایجاد می‌کردیم. می‌خواستم برای سی‌امین سال پیروزی انقلا‌ب اسلا‌می کنگره به پا کنیم که پا به کار آن احمد بود. ‌

باور نمی‌کنم همین دیروز بود: ‌

۳) یکی از روزهای سال ۸۳. سعدآباد. دفتر جناب آقای کروبی. احمد بورقانی تپل و شیرین گوشه‌ای نشسته. به آقای کروبی درباره انتخابات ریاست‌جمهوری مشاوره می‌دهد و تنها کسی است که صریحا می‌گوید: من به ستاد آقای معین و آقای کروبی می‌روم. به هر دو گروه مشاوره می‌دهم و فرقی هم نمی‌کند که چه کسی رای بیاورد. کافی است فکر اصلا‌ح‌طلبی پیروز شود. نه اهل دروغ است و نه دورویی. به قول خودش مشاوره مفت می‌دهد. بی‌مزد و بی‌منت. باور نمی‌کنم. دیگر روزهای سه‌شنبه احمدآقا را نمی‌بینم. قوت قلب همه ما بود با آن قلب مریضش. وقتی او در جلسه‌ای بود جرات می‌کردیم حرف بزنیم چرا که چون کوه پشت سرت می‌ایستاد. همه آنچه ما در میانه نزاع اصلا‌ح‌طلبان می‌خواستیم به آن برسیم در وجود احمد خلا‌صه شده بود. مظهر اصلا‌ح و صلح و صفا بود. غیبت نمی‌کرد. غوغا نمی‌کرد. ‌ احمد بورقانی در این سال‌ها در منطقه الفراغ اصلا‌ح‌طلبان زندگی می‌کرد. جایی که پای هیچ حزبی و جناحی به آن نرسیده بود. در ساحل امن اتحاد اخلا‌قی آدم‌ها فارغ از اینکه عضو کدام گروه و دسته باشند. او راحت شد چرا که ظاهرا دوستان عزیز ما هرگز جوهر تلا‌ش‌های احمد را درنیافتند و همچنان در کار نفی یکدیگرند اما چه کسی جای احمد را برای ما پر خواهد کرد؟ نمی‌دانم. اما پیشنهاد می‌کنم به یاد این اصلا‌ح‌طلب اخلا‌قی روز ۱۳ بهمن هر سال همه اصلا‌ح‌طلبان یکجا گرد هم آیند و بدون آنکه به ائتلا‌ف یا اختلا‌ف فکر کنند به اخلا‌ق فکر کنند.

ای کاش بتوانیم روز ۱۳ بهمن هر سال را روز اخلا‌ق سیاسی اعلا‌م کنیم و روزه نفاق سیاسی بگیریم. روزی به یاد کسی که درباره یک قاضی مشهور این سال‌ها گفته بود گرچه بسیار آزارم داده گرچه بسیار کینه‌اش در دلم شعله‌ور شده اما امروز که فکر می‌کنم حتی از او کینه‌ای به دل ندارم. باور نمی‌کنید اما همین دیروز بود. همین دیروز که احمد رفت.

محمد قوچانی