پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

ستارخان در تهران نبود


ستارخان در تهران نبود

قبل از هر حرف و حدیثی میل دارم سرم را از پنجره خانه بیرون کرده و فریاد بزنم من دست تمام انسان های شریف و آزاده یی که برای سربلندی و عزت ملت و کشور اهورایی ایران تلاش کردند, رنج بردند و جان عزیزشان را فدا کردند, بوسیده و برای آنها جبهه۱ می بندم از آریو برزن هخامنشی و سورنا تا بابک و طاهر و ابومسلم و عبدالله مقفع, سپیدجامگان و امام قلی و یعقوب لیث و احمد معزالدوله و شاه منصور و تیمور ملک حاکم خجند و هزاران شهید گمنام تا شهیدان گرانقدرمان در دفاع هشت ساله علیه حرامیان

قبل از هر حرف و حدیثی میل دارم سرم را از پنجره خانه بیرون کرده و فریاد بزنم؛ من دست تمام انسان های شریف و آزاده یی که برای سربلندی و عزت ملت و کشور اهورایی ایران تلاش کردند، رنج بردند و جان عزیزشان را فدا کردند، بوسیده و برای آنها جبهه۱ می بندم؛ از آریو برزن هخامنشی و سورنا تا بابک و طاهر و ابومسلم و عبدالله مقفع، سپیدجامگان و امام قلی و یعقوب لیث و احمد معزالدوله و شاه منصور و تیمور ملک حاکم خجند... و هزاران شهید گمنام تا شهیدان گرانقدرمان در دفاع هشت ساله علیه حرامیان!

و خداوند بر من نبخشاید اگر کوچک ترین اراده یی بر تقلیل و تخفیف رشادت های سردار و سالار ملی در ذهنم وجود داشته باشد ولی برابر تاریخ آن هم متواتر (به قول اهل منبر اگر حدیثی از چند نفر از بزرگان دین وجود داشته باشد که متفاوت نباشد متواتر و قابل قبول اند)... و اما در مورد فتح تهران.

محمدعلی شاه به وسیله لیاخوف روسی، مجلس شورای ملی را به توپ بست (روس ها پرونده سیاهی در برخورد وحشیانه با آزادیخواهان ایران مخصوصاً تبریز، به توپ بستن بارگاه امام هشتم و ماجرای آذربایجان و پیشه وری و غلام یحیی و قصد جدا کردن آذربایجان از ایران که با درایت احمد قوام و تهدید ترومن ناکام ماند دارند که خدا عاقبت رآکتور اتمی بوشهر و یار غار شدن ما با آنها را به خیر کند). بعد از به توپ بستن مجلس، محمدعلی شاه بزرگانی چون سیدعبدالله بهبهانی و طباطبایی و ملک المتکلمین را تبعید کرد یا در باغشاه تهران به دست جلاد سپرد.

قلع و قمع آزادیخواهان شروع شد و هیچ کس توان آن را نداشت که جلوی این شاه مستبد حرف مشروطه بزند به رغم اینکه پدرش آن را امضا کرده بود، از زمان آغامحمدخان قساوت و بی رحمی و عیاشی و مملکت فروشی آنچنان تسمه از گرده ملت مظلوم ایران کشیده بود که جز خاکستر مرگ و نیستی و وحشی گری حکام قاجار چیز دیگری دیده نمی شد. در این میان فقط در تبریز بود که دو دلاور ایرانی ستارخان و باقرخان با پشتیبانی جمعی از جوانان غیور تبریزی شروع به مبارزه علیه مستبدان کردند که شرح دلاوری این سرداران مقاله دیگری می طلبد ولی حرکت این دو سردار باعث حرکت های آزادیخواهان در رشت و اصفهان شد.

از عجایب وقایع مشروطه اینکه سپهدار بختیاری که در اوایل با مستبدان همکاری می کرد ناگهان همکاری با عین الدوله را قطع کرد و با موافقت ستارخان به املاک خود در مازندران رفت و فرمانفرمای گیلان شد و سردار اسعد بختیاری هم در اصفهان آماده می شد که به تهران حرکت کند. نخستین جنبشی که برای فتح تهران به عمل آمد از طرف سپهدار و یاران او مثل یپرم خان ارمنی و... شد که به قزوین آمده و پس از جنگ سختی قزوین را تسخیر کردند و در آنجا ماندند. سردار اسعد بختیاری و صمصام السلطنه با ۱۰۰۰ سوار از اصفهان حرکت کرده و به قم وارد شدند و سپهدار چون از حرکت آنان مطلع شد از قزوین حرکت کرد و به ینگی امام رسید. در کرج جنگ سختی درگرفت که فتح با آزادیخواهان شد و سرانجام قوای محمدعلی شاه در شهریار از قوای سردار اسعد بختیاری شکست خورد و هر دو قوا به تهران حرکت کردند و از دروازه بهجت آباد وارد شهر شدند و به طرف میدان بهارستان آمدند. در این حالت محمدعلی شاه ناچار به سفارت روس پناهنده شد و تهران به وسیله این دو سردار فتح شد. نکته جالب اینکه لیاخوف روسی فرمانده قزاقان به حضور سپهدار و سردار اسعد رسید و شمشیر خود را از کمر باز کرد و به عنوان تسلیم مقابل آنها به زمین نهاد ولی سردار اسعد مجدداً شمشیر را به کمر او بست و گفت؛ او به وظیفه سربازی خود عمل کرده و ایرادی به وی نخواهد بود. فاتحان تهران پس از فرار محمدعلی شاه فرزند خردسالش احمدشاه را که همراه پدرش به سفارت روسیه رفته بود به پادشاهی انتخاب کردند. البته بعدها مابین فاتحان تهران اختلاف پدید آمد که خود مقاله دیگری است.

ملاحظه می شود در فتح تهران ستارخان و باقرخان شرکت نداشته و آنها سرگرم مبارزه با اعوان و انصار محمدعلی شاه و مستبدان داخلی و کنسول روس بودند که به هر حال با فشار این جرثومه های فساد سرداران عالیقدر تبریزی با ۵۰ سوار به تهران تبعید می شوند ولی بسیار محترمانه که در زنجان و قزوین و کرج و تهران استقبال بسیار باشکوهی از آنها شده و ده ها راس گاو و گوسفند قربانی می کنند. سرداران را به مجلس شورای ملی برده و «سپاسنامه یی» به آنها داده می شود و آخرالامر به مساله جمع آوری سلاح همه منجمله مجاهدین برمی خوریم که در پارک اتابک تهران منجر به شلیک به مجاهدین شد که حتی حاضر شده بودند سلاح خود را تحویل بدهند. زخمی شدن ستارخان و مرگ او از پیامدهای این واقعه است.

مسعود ملک پور

پی نوشت ؛

۱- جبهه بستن؛ یک نوع ادای احترام برای مقامات بسیار عالی رتبه در ارتش است که فکر می کنم حالا منسوخ شده،

منابع؛

۱-تاریخ مشروطیت، انقلاب مشروطیت ایران نوشته دکتر محمداسماعیل رضوانی، ص ۱۸۸

۲-ده هزار روز تاریخ ایران، تالیف عبدالعظیم رضائی، صص ۱۹۸ - ۱۳۵

۳-حیات یحیی، تالیف یحیی دولت آبادی، جلد ۳، صص ۱۳۹ - ۱۳۲