چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پایان معمای شیر و عقاب


پایان معمای شیر و عقاب

روابط ایران و امریکا ماهیتی اسرارآمیز و پیچیده دارد, پیچیدگی اش هم تا آن حد است که بتوان به آن عنوان معما را داد تاریخ روابط ایران و امریکا از حاجی واشنگتن آغاز شد

روابط ایران و امریکا ماهیتی اسرارآمیز و پیچیده دارد، پیچیدگی اش هم تا آن حد است که بتوان به آن عنوان معما را داد. تاریخ روابط ایران و امریکا از حاجی واشنگتن آغاز شد.

حاج حسینقلی خان صدرالسلطنه در دوره ناصرالدین شاه و همزمان با عصر آشنایی ایرانیان با فرهنگ و سیاست مغرب زمین به امریکا رفت تا سکاندار سفارتخانه ایران در کشور تازه تولدیافته امریکا شود. اما تب روستایی و فرهنگ عشیره یی حاجی واشنگتن آبرو از ایران برد به جای آنکه آبرو بستاند. ذبح گوسفند در بالکن هتلی در امریکا سفیر ایران را مضحکه عام و خاص کرد. این افتضاح، پایانی بر روابطی تازه و نوین بود. از ۱۸۸۸ تا ۱۹۱۱ هجران بر روابط ایران و امریکا سایه افکند، البته سیاستمداری هم نبود که در این دو کشور در آرزوی وصال بسوزد و بسازد. اما پس از مدتی ایران به تنگ آمد، نه از دوری امریکا که از دخالت های بی حد و حصر روسیه و انگلستان در سرزمینش.

امور مالیه، سیاسی و دیپلماسی ایران همه را روس ها اداره می کردند یا انگلیسی ها. یکی از شمال می تازید و دیگری جنوب را به سرزمین سوخته تبدیل می کرد. اقتصاد کشور به ویرانه یی تبدیل شده بود و سیاستش نیز به همین سان گرفتار فساد و سوءاستفاده های شخصی.

اوضاع کشور آنچنان بحرانی بود که سیاستمداران نگونبخت ایران چاره را در آن دیدند پای کشور سومی را به امور داخلی باز کنند. اینچنین بود که مورگان شوستر به درخواست وزیر مختار ایران در امریکا وارد تهران شد. این اتفاق تاریخی در شرایطی رخ داد که انگلستان پشت دولت مشروطه را خالی کرده بود. روس ها هم تکلیف شان مشخص بود.

آنها از همان ابتدای مشروطیت سودای آن داشتند که مشروطه خواهان را در اداره کشور ناکام بگذارند. اما شوستر این هدف روس ها را به رویا تبدیل کرد. این کارشناس مالی امریکا آنچنان به اوضاع اقتصادی ایران سر و سامان داد که گویی درهای بهشت به روی ایرانیان باز شده باشد. اما سرانجام روسیه زهر خود را ریخت. شوستر مجبور به ترک ایران شد تا ساکنان کاخ کرملین اولتیماتوم را به اقدام عملی تبدیل نکنند. بدین گونه، سیستم موازنه میان روسیه و انگلیس ناکام ماند و بار دیگر تاریخ روابط ایران و امریکا متوقف شد.

اما این توقف دیری نپایید. با پایان جنگ جهانی دوم قوام السلطنه وارد گود شد تا دوباره امریکا را به عنوان نیروی سوم وارد مناسبات سیاسی ایران کند. اما امریکا به دلیل اتحاد استراتژیک با انگلستان ترجیح می داد ایران را به حال خود بگذارد. اما با ضعف تدریجی انگلستان و خروج از خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند، امریکا تصمیم گرفت جای خالی بریتانیای کبیر را پر کند. اما این تصمیم جدید واشنگتن چندان باب میل سیاستمداران وطن دوست ایران نبود، چرا که امریکا برای بالانس در روابط ایران با دنیای خارج وارد منطقه نشده بود. این کشور می خواست در رقابت با شوروی، ایران را در قبضه خود نگه دارد. لذا دوران سلطنت محمدرضاشاه آرزوی استقلال را از اذهان ایرانیان کاملاً محو کرد. در این روابط هرمی دوستی پایداری میان شاه ایران و جمهوریخواهان امریکا ایجاد شد. محمدرضا فرزند رضاشاه ترجیح می داد به جای کندی یا کارتر با نیکسون و جرالدفورد سر و کار داشته باشد.

به هر حال دموکرات ها بیشتر دغدغه حقوق بشر، آزادی و اصلاحات داشتند و این دغدغه ها چندان با اولویت های شاه ایران همخوانی نداشت.

کندی با آغاز ریاست جمهوری خود طرح اصلاحات ارضی را پیش کشید و اتفاقاً فرد مناسب برای این کار را هم علی امینی دید و نه محمدرضاشاه. این کار امریکا برای نظام سلطنتی ایران بسیار گران بود و محمدرضا شاه برای همیشه این خاطره تلخ را به دل گرفت. اما اوضاع در دوران کارتر از این هم بدتر شد. رئیس جمهور وقت و دموکرات امریکا سیاست حقوق بشر خود را به کشورهای جهان سوم از جمله ایران تجویز کرد. به طور طبیعی این سیاست جدید چندان با خط مشی اقتدارگرایانه محمدرضا شاه نمی خواند.

شاید به همین دلیل هم بود که شاه ایران دوران طلایی در روابط ایران و امریکا را همواره در دوره ریاست جمهوری نیکسون و فورد جست وجو می کرد. براساس همین تجربه شخص شاه ایران تصمیم گرفت در دوران رقابت های انتخاباتی میان کارتر و فورد میلیون ها دلار به حساب جمهوریخواهان واریز کند تا آشکارا تمایل خود را به پیروزی راستگرایان امریکایی نشان داده باشد. اما این کشش و تمایل به طور تدریجی به یک قاعده همیشگی در ایران تبدیل شد. روابط سرد ایران با کارتر حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه یافت و حتی با تسخیر سفارت امریکا تا مرز یک جنگ تمام عیار پیش رفت. گروگان های سفارتخانه امریکا آزاد نشدند تا اینکه کارتر از همین ناحیه در انتخابات از رونالد ریگان شکست بخورد. فردای پیروزی ریگان غائله گروگانگیری نیز به پایان رسید. ولی اوضاع به همین جا ختم نشد.

در یک مقطع مک فارلین مشاور امنیت ملی امریکا وارد تهران شد و در مورد فروش تسلیحات با مقامات ایرانی مذاکره کرد. این مذاکرات بعدها به رسوایی بزرگی برای دولت رونالد ریگان تبدیل شد. روابط ایران و امریکا در دوره جانشین ریگان نیز وضعیت گذشته خود را حفظ کرد. استراتژیست های دولت بوش پدر خواستار بازگشت ایران به خانواده جهانی بودند. اما پیروزی بیل کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری خیلی زود این پروژه را ناتمام گذاشت.

با ورود کلینتون به کاخ سفید، طبق قاعده همیشگی روابط تهران و واشنگتن دوباره بحرانی شد. تحریم داماتو امضا شد و صنعت نفت و گاز ایران با بحران جدی دست و پنجه نرم کرد. حتی یخ روابط نیز با ورود اصلاح طلبان به ساختار قدت در ایران آب نشد، اما پایان ریاست جمهوری کلینتون پایانی نیز بر قاعده همیشگی در روابط ایران و امریکا بود. ایرانی ها همانند تمامی دولت های خاورمیانه یی از پیروزی جرج بوش پسر بر ال گور خشنود شدند. اما این خوشحالی چندان پایا نماند و با حادثه ۱۱ سپتامبر جمهوریخواهان آن روی خود را به ایرانیان نشان دادند. جرج بوش به جای ادامه استراتژی تغییر رفتار دولت ایران، نظریه تغییر رژیم را بر سیاست امریکا در قبال تهران اعمال کرد. چنین سیاستی بی شک به دشمنی ها افزود و دیوار بلند بی اعتمادی را بلندتر از همیشه کرد. با برهم خوردن قاعده همیشگی دیگر طبیعی بود که ایرانیان برای بازگشت به دوران دموکرات ها لحظه شماری کنند. باراک حسین اوباما از این جهت فرصت طلایی بود. با پیروزی او بر مک کین گزینه نظامی از دستور کار خارج شد و به همین دلیل احمدی نژاد برای اولین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ به اولین رئیس جمهور سیاهپوست امریکا پیام تبریک فرستاد.

این بار امریکا در ایران نه با سیاستمداران اصلاح طلب روبه رو بود و نه با محافظه کاران. احمدی نژاد سیاستمداری بود که بیشتر به چاوس در امریکای لاتین شباهت پیدا می کرد. دوران دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد نیز با نضج گرفتن رادیکالیسم در فضای سیاسی ایران همزمان شد. اما همه اینها باعث نشد باراک حسین اوباما از موضع انتخاباتی خود عقب نشینی کند. او از هر فرصتی استفاده کرد تا به ایران و سیاستمدارانش نزدیک شود. ارسال پیام نوروزی و حتی اتخاذ موضع گیری محتاطانه در مورد حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد در ایران از نشانه های عزم جدی اولین رئیس جمهور سیاهپوست امریکا برای گشایش در روابط با ایران بود. احمدی نژاد همانند دیگر محافظه کاران عمل نکرد. او موضع گیری را بر احتیاط و سکوت ترجیح داد. پس پالس های مثبت اوباما را دریافت کرد و در مقاطع مختلف و از جمله در سفر اخیر خود به نیویورک به آنها پاسخ مثبت داد.

ظاهراً تحول در تاریخ و قواعد حاکم بر روابط ایران و امریکا، با نسیم تغییر در دیپلماسی میان این دو کشور همراه شده است؛ دیپلماسی که دو سو دارد، طرف ایرانی که و قدرتمند است برای تابوشکنی و طرف امریکایی که شجاع است برای عبور از خطوط قرمز. اگر روابط ایران و امریکا در این دوره برقرار شود، به طور قطع یک تحول مهم است، از همان حیث که دو دشمن به دوست یکدیگر تبدیل شده اند و هم از این جهت که دگرگونی در روابط در دوره دموکرات ها اتفاق افتاده است؛ همان دموکرات هایی که ایرانیان همواره نسبت به آنها بدبین بودند.

قرار بر این است کاری را که اصلاح طلبان و محافظه کاران نتوانستند انجام دهند، یک و تابوشکن دوآتشه انجام دهد. شاید بد نباشد خود را برای این تحول مهم و گشایش تاریخی در روابط ایران و امریکا آماده کنیم. آن روز خیلی دور نیست که از صفحه های تلویزیون شاهد دست دادن یک دموکرات و یک تابوشکن باشیم.

هادی خسروشاهین



همچنین مشاهده کنید