چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
اندیشهٔ نجات بخش در دین, ادبیات و عرفان
مژده ای دل که مسیحانفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
زآتش وادی ایمن نه منم خرّم و بس
موسی اینجا به امید قَبَسی میآید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ جَرَسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نَفَسی میآید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
نالهای میشنوم کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی میآید.
(دیوان حافظ، غزل شمارهٔ ۲۳۵)۱
درونمایهها و عناصر دینی در بیشتر آثار ادبی و هنری سراسر گیتی به فراوانی و به طور مؤثر به نمایش درآمده و تجسّم یافته است. این عناصر و درونمایهها در قصهها، رومانسها، نمایشنامهها و رمانها بهصورت تمثیل یا نماد جلوهگری کرده است. چراکه ویژگیهای موضوعی این درونمایهها به شکل رمز و اشارت درمیآید و ازاینرو باید به شیوهٔ نامستقیم و در جامهٔ ایما و اشارت بیان شود. از این گذشته خود کتابهای دینی نیز در بسیاری از جاها، صورت هنری از جمله تمثیل دارد یا حماسی و رمزی است. گیتا، یکی از کتابهای مقدس هند، در واقع بخشی است از کتاب بزرگ حماسی مهابهاراتا که در آن به وصف یکی از رزمهای قدسی پرداخته شده است.
از اندیشههای مهمّی که در آثار ادبی ظهور یافته باید از ایدهٔ «نجاتبخش» نام برد. این ایده در اساطیر، کتابهای دینی، اشعار و بهویژه، اشعار جدید رومانتیک و سمبولیک جلوهٔ نمایانی دارد. فکری که در این عرصه به ظهور میرسد نه به تاریخ تقویمی بلکه به تاریخ قدسی تعلّق دارد و واقعیّتیافتگی آن بهصورت دیگری است.
علم و فلسفهٔ اثباتی، این قسم ایدهها را «افسانه» مینامد. امّا از منظرهٔ تاریخ قُدسی این اندیشهها افسانه و اسطوره به معنای رایج آن نیست و دلالت و معنای ویژهای دارد. به گفتهٔ مرچیا الیاده آنچه اسطوره نامیده میشود (و متفکّران مسیحی بهویژه پافشاری میکردند آثار دورهٔ پیش از مسیحیت را افسانه و شرک تلقی کنند)، در همهٔ جوامع بشری بنیاد زندگانی اجتماعی و فرهنگی آنها را میساخته است و تاریخی قُدسی را بازگو میکند؛ یعنی الهامی فراانسانی که در ظهور زمان بزرگ، در زمان قُدسی سرآغاز روی داده است. بنابراین «اسطوره» نه «افسانه» بلکه واقعی و قدسی است و به همین دلیل بهصورت سرمشق درمیآید و تکرارناپذیر میشود. این سرآغاز مانند نمونه وکهنالگو عمل میکند و کردار آدمی را متعیّن و مشروط میسازد. انسان جوامع باستانی به وسیلهٔ بازنمایش کردارهای سرمشقگونه ایزدان، قهرمانان و مردان قدسی یا با بازگویی ماجراهای آنها، خود را دور از عرصهٔ زمان سپنجی قرار میدهد و به صورتی رمزی وارد دایرهٔ زمان بزرگ (زمان قُدسی) میشود.۲
زمانی که چنین عناصری وارد ادبیات میشود، کشف ساخت و کار و رمز آن مستلزم به کار گرفتن ابزاری است که به «روانشناسی ژرفای روان انسانی» و «اسطورهشناسی» تعلّق دارد. در این وضعیت اثر ادبی بهصورت تصویر دیرینهسال قسمی واقعیّت حقیقی درمیآید که خواننده با آن تماس همیشگی میگیرد. در این حوزه، هنرمند و روانشناس با انگیزهای سروکار دارد که در پس پشت کردار بشری موجود است و کاری که صورت میدهد فلسفی و تامّلآمیز خواهد بود. یعنی تصویر و پژوهشی که در این عرصه به پیشنما میآید بستگی نزدیکی با دین، مردمشناسی و تاریخ فرهنگی دارد. در عصر ما روانکاو و عارف سوئیسی، کارل گوستاو یونگ، در این زمینه بیش از دیگران به روشنگری چنین تاریخ فرهنگی کمک کرده است. تفاوت کار یونگ با روانکاوان دیگر در این است که آنچه روانکاوان تلاش دارند کشف کنند همانا ویژگی شخصیّت فرد است، امّا یونگ، مرچیا الیاده، ژوزف کمپل و دیگر اساطیرشناسان برآناند اندیشه و خصلت قوم را اکتشاف کنند. درست همانطور که رؤیا آرزوهای ناآگاهانه و دلواپسیهای فرد را بازتاب میدهد، اساطیر به گفتهٔ یونگ فرافکنی نمادین امیدها، ارزشها، ترسها و اشتیاقهای قوم به شمار میآیند.
شناخت عناصر تاریخ فرهنگی (از جمله اساطیر) آسان نیست. زیرا برخی از آنها از دست رفته یا تحریف شده و مضامین برخی دیگر در حکایتها و مراسم اقوامی دیگر صورت تازهای یافته است. حتی برخی از این مضامین در جوامع جدید به زندگانی خود ادامه میدهد و البته این فرصت مناسبی برای پژوهشگران است که این مضامین را بهصورت ناب و اصیل آنها بازسازی کنند و از نو به کهن و از شاخه به ریشه برسند؛ چراکه باور دارند اسطوره، «بنیاد» است یعنی بازنمایش ژرفترین سرشت زندگانی ماست، آگاهی اصلی انسان در کیهان که میتواند شکل ترکیبی بسیار بغرنجی به خود بگیرد؛ بهطوری که همهٔ باورها و گرایشهای ویژهٔ ما وابسته به آن شود. به سخن دیگر اسطوره مجموعه حکایتهای بغرنجی است، تا حدودی واقعی و تا حدودی تخیّلی، که به دلایلی انسانها در مقام تجلیّات معنای درونی زندگانی انسان و کیهان در نظر میآورند.۳
ناآشنایان به ادبیات و تاریخ فرهنگی، واقعیت را منحصراً چیزی میدانند که بشود آن را بساوید یا با چشم دید یا با گوش شنید؛ چیزی که همه دربارهٔ آن اتفاق نظر دارند و وجود آن را روشن، بدیهی و تردیدناپذیر میدانند یا میانگارند. امّا در واقع اگر نیک بنگریم این قسم باور فقط سطحی از سطوح واقعیت را میبیند و از ظاهر به باطن نمیرود. نمونهٔ عمومی اینگونه باور، «تلقی سکون اشیا» یا «بی حرکت بودن زمین» است. در دیدهٔ ظاهربین، زمین ساکن و اشیا پای برجا هستند. امّا علم امروز اثبات کرده است که همهچیز از جمله کرهٔ زمین و اشیا در حرکت همیشگیاند و «قرار» ندارند؛ گرچه دیدهٔ ما آنها را پای برجای و ساکن میبیند. واقعیّت، ساحتهای بسیار دارد و کشف همهٔ این ساحتها به کمک حواس ظاهر و حتی به کمک علم تجربی محض ممکن نیست. ازاینرو میتوان گفت:
اسطوره گزارهای است متافیزیکی، فراسوی علم، که در ساختار تفضیلی نمادین یا نقلی رؤیت و بینشی از واقعیّت را مجسّم میکند. یعنی گزارش فشردهای از هستی آدمی است و تلاشی برای بازنمایش واقعیت همراه با تضمین درستی ساختاری آن و نشان دادن «آنی» آن روابط ممتاز و بنیادی که برای آدمی واقعیّت را میسازد.۴
اسطوره و حکایتهای قُدسی برحسب این تعریف، آیینهٔ تمامنمای واقعیّت عادی نیست تا هرکسی بتواند آن را به چشم ظاهر و بدون هیچگونه تلاشی مشاهده کند و از سوی دیگر چیزی پندارهای و تصوّری نیست که در خواب و خیالهای روز میبینیم؛ مانند فقیری که گمان بَرد حساب چند میلیون تومانی در بانک دارد یا شخص بدون پایی که خواب میبیند در مسابقهٔ دو، نفر اوّل شده است. تازه همین واقعیّتهای عادی را که دربردارندهٔ فراوان معنا، دلالت، سویه و جلوه است نمیتوان در وهلهای یگانه و آیینهوار نشان داد. در کنار، در ژرفا و در عرض همین واقعیّت عادی، دنیا و دنیاهایی نهفته است فراتر از آنچه حواس در نظر نخست میبیند؛ حوزههایی با رنگها و شکلها و جلوهگریهای خاص که چون بُت عیار هرلحظه به صورتی درمیآید و صورت صُلب و سفت و سخت و مانایی ندارد که بتوان از روی آن نسخهٔ دوم مطابق با اصلی برداشت. ازاینرو حکایتهای قُدسی و اسطورهها به سرشت عمومی و ژرف هستند و قوم یا ملتی را در فعالیّتهای روحیشان به هم پیوند میدهند. اسطوره به تعریفی بیان عمیق باهم بودن است؛ نه فقط باهمبودگی در ساحت خرد (عقل)، بلکه باهمبودن در احساس، عاطفه و کردار و کلیّت زندگانی.
علوم مثبت همه چیزها را «مادی» میداند و میکوشد «خاصیت»های آنها را کشف کند، مادهای که در لولهٔ آزمایش یا به حواس درمیآید امّا بعد درمییابد که در آن جز «به قوه بودن» و «نامشخص بودن» (ماندْ یا inerta) ویژگی دیگری باقی نمیماند. به این صورت این ماده از هر خاصیتی تهی میشود و نمیتواند به ظهور برسد و به حواس درآید. البته فرض وجود داشتن «ماده» فرض مفیدی است و علم به کمک این فرض به آزمایشهای زیاد دست میبرد تا روابط علّی اشیا و رویدادها را پیدا کند. امّا در این کار غالباً کیفیت را به کمیّت فرومیکاهد و سرانجام هر کیفیّتی را به مادهٔ خود آن، یعنی مادهٔ آن بهعنوان مادهٔ صرف نسبت میدهد.۵
علم، ساحت آزمون و تجربهٔ محسوس است و قوانین و اکتشافهای آن ساحت معینی از چیزها و رویدادها را تبیین میکند امّا نمیتواند همهٔ ساحتهای جهانی را که ما در آن به سر میبریم توضیح دهد. ما برای درک ساحتهای دیگر جهان، به تبیینها و زبانهای دیگری نیز نیازمندیم؛ از جمله به زبان شعر. در شعر واقعیّتهایی به ظهور میرسد که زبان و بیان علمی یا عادی از توصیف آنها ناتوان است. در مثل در حوزهٔ علم، کرهٔ ماه جسمی است به تقریب کروی که در فاصلهٔ معینی از زمین قرار گرفته و به دور زمین میچرخد و مسکون نیست. امّا همین کرهٔ سرد و نامسکون در زبان شعر عاشق رنگپریدهای است جدا افتاده از محبوب (خورشید) یا ابروی یار، گوشواری در گوش سپهر، نعلی زدهشده از زر ناب یا کمان شهریار. در این حوزه برای وصف چیزها امکانهای بیشماری وجود دارد و بیان اسطورهای این امکان را به ما میدهد تا ساحتهای ژرفتر هستی را کشف کنیم. اسطوره مانند موبی دیک ملویل، که خود تصویری نوعی است، در یک زمان، در مکان و زمان و در همهجا حضور دارد، عامل نیرویی موجود در همهٔ جوامع انسانی است، از زمان فیزیکی برمیگذرد و گذشته (یا وجوه سنتی باورها) را به زمان حال (یا ارزشهای موجود) یگانه میسازد و به سوی آینده (اشتباقهای معنوی و فرهنگی) پیش میرود.
کهنالگوها از راه تصویر پدیدار میشوند. نمونههای این کهنالگوها و معناهای نُمادین مرتبط با آنها زیاد است و البته باید در نظر داشت که معانی اینچنینی به طور مشخصی از متنی به متن دیگر تفاوت پیدا میکند. هر قومی حکایتهای قدسی ویژهٔ خود را داراست که میتواند در افسانه، فرهنگ عامه، دین، اندیشه، هنر و ادبیات آن قوم انعکاس یابد. به سخن دیگر هر قومی در شرایط ویژهٔ تاریخی و جغرافیایی فرهنگی خود، چنین حکایتهایی را شکل میدهد امّا به هر صورت معانی آنها همگانی و عام است. یادکرد برخی از این تصاویر در اینجا، ژرفای آن حکایتها را بهتر نشان میدهد.
الف) آب: رمز و راز آفرینش و رستاخیز، زایش، مرگ، پاکشدگی... (دریا: مادر زندگی، رمز روحی)، (رودخانه: تعمید، مرگ و زایش دوباره)
ب) خورشید: (آتش و آسمان پیوند نزدیکی دارند)، توان آفرینشگر، قانون طبیعت، آگاهی، اندیشیدن، دانش اشراقی، خرامندانگی معنوی.
ج) رنگ: سرخ یعنی فدا کردن خود و جانبازی، شُور تند، بینظمی. سبز یعنی بالیدن، امید، فراوانی محصول. آبی یعنی ارتباط با حقیقت، احساس دینی، امنیت، پاکی روح. سیاه (تاریکی)، بینظمی و آشوب، ناشناخته، مرگ، خِرد ابتدایی، ناآگاهی، بدی، مالیخولیا.
د) پیرمرد دانا: نجاتبخش، بازخرندهٔ گناه، مرشد guru، تجسّم اصل روحی، بازنمایشدهندهٔ شناخت، معرفت، تأمل، بصیرت، فرزانگی، هوشمندی، شهود و خصلت اخلاقی هر دو، آزماینده خصلت اخلاقی دیگران. نُمادی از این دست زمانی ظاهر میشود که قهرمان در وضعیّتی چارهناپذیر قرار گرفته باشد.۶
تصاویر دیگری نیز در این حوزه وجود دارد. امّا دیدهٔ «نجاتبخش» و تفکّر دربارهٔ آن در اینجا برای گفتمان حاضر، ضروریتر و حیاتیتر است. «نجاتبخش» یا «رستگارکننده»، بهویژه در فرهنگ مسیحی، برای به انجام رساندن وظیفههایی ناممکن، دست به سفرهای بسیار طولانی میزند، با هیولاها میجنگد، معماهای دشوار را میگشاید و بهمنظور نجات دادن مردم و کشور، موانع غلبهناپذیر را از بیان برمیدارد. زاده شدن او نیز واقعهای شگرف است؛ واقعهای که دشمنان از آن آگاهی مییابند و برای از میان برداشتن وی دست به کار میشوند. نجاتبخش فرزند بهترین پدر و مادر است و فرهومند است، نسب از پیامبران، شاهان و مقدسان میبرد. پیش از زاده شدنش، فرارسیدن وی پیشگویی شده است. زاده شدن نجاتبخش از طریق خواب یا هاتف اعلام میشود و اعلام این خبر با هشدارهایی همراه است که پدر یا مادرِ او را موظف میکند در برابر توطئه دشمنان هوشیار باشند. چنانکه مادر موسی برای حفظ جان او، موسی را در سبدی گذاشت و به رود نیل سپُرد. گاهی نجاتبخش به وسیلهٔ چوپان یا زنی فروتن و زاهد از آب گرفته و پرورده میشود.
فرهومندی نجاتبخش از نشانههای مشخصکنندهٔ اوست. فرّه یا فرّ (در زبان فارسی میانه: خورنه)، موهبت، بخت، داده و عنایت الهی است و از خدا به نجاتبخش میرسد. بزرگان دین و قوم بزرگی خود را از این «فرّه ایزدی» دارند و زمانی که به علتی ارزش و مقام خود را از دست میدهند، فرّ مانند پرنده یا باشندهای دیگر از آنها میگریزد. جمشید(یمه) شاه ـ کاهن باستانی ایران نمونهٔ عمده افراد فرهومندی است که به دلیل غرور و ناسپاسی، مقام خود را از دست میدهد. او پیش از ناسپاس شدن، شهریاری است نیرومند، دارای فرّه ایزدی، روشنی از بدنش میتابد و پس از درگذشت «طهمورث» پدرش، تاج زر بر سر مینهد و فرمانروای ایرانزمین میشود. با شهریاری او کشور از ستیزه و ناامنی نجات مییابد و همه به اطاعت از او کمر میبندند.۷ بزرگی و ثروت و قدرتی که نصیب جمشید میشود، به خواستهای نابهجایش دامن میزند و کارش به جایی میرسد که میخواهد سروری دینی را نیز از آن خود کند:
منم گفت با فرّه ایزدی
همم شهریاری، همم مُوبدی
غرور سبب میشود که به گیتی جز از خویشتن کسی را نمیبیند و مدعی میشود: هنر در جهان از من آمد پدید.
چون این گفته شد فرّ یزدان از او
بگشت و جهان شد پر از گفتگو
هنر چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس
به دلش اندر آید ز هر سو هراس۸
«فر» فرّه کیانی و شهریاری است ولی به باور ایرانیان باستان فرّههای دیگری نیز وجود دارد؛ از جمله فرّه آزادگان (ایرانیها) و فرّهٔ بخشیدهشدنی یا فرّهٔ فرزانگان. به روایت دینکرد، سرچشمه و اصل فرّه از روشنایی بیکران است و اورمزد آن را از نور سرمدی خود آفرید. در این کتاب، فرّهٔ زرتشت از حوزهٔ روشنایی فرودآمد و با گوهرتن او آمیخت و به صورت آتش بود. بنابراین یکی از چیزهایی که فرّه را مجسّم میکند آتش است. آتش از سویی تجسّم اشا (راستی) و مظهر آن در زمین است و از سویی دیگر تجسّم فرّه. فرّ، نوری است که شکوه و سرنوشت انسان بزرگ و نمایانندهٔ بزرگی و توانایی است و ازاینرو در شمایلشناسی آن را بهصورت هالهای درخشان «یا آئورای شکوهمند»۹ تصویر میکنند که گِرد سر شهریاران و فرهیختگان مزدایی حلقه زده و پیوستگی آنها را با جهان فراسو و برین بازمینماید.۱۰
در همهٔ سرگذشتنامهٔ «نجاتدهندگان» و «راهنمایان» آثاری از فرّه ایزدی یا به تعبیر عارفان «عنایت خدایی» دیده میشود. رستگارکننده یا نجاتدهنده درست در زمانی فرامیرسد که بیدینی یا بدکیشی رواج عام یافته و مردم در جهانی بینظم و مملو از بیدادگری و آشوب به سر میبرند و همچنین در این زمینه قهرمانانی را میبینیم که در جهانی پُر از هرجومرج و پُرآشوب که رشتهٔ کارها از هم گسیخته و زشتکاری همهگیر شده به ظهور میرسند و با فداکردن جان خود، نظم از دست رفته را بازمیآورند. بنابراین با دو گونهٔ عمدهٔ نجاتبخش دینی و نجاتبخش سیاسی رویاروی میشویم. عیسی مسیح نجاتبخش دینی است و آمده است راستی، شفقت و عشق را به مردم بیاموزد. نسبنامهٔ او چنانکه در انجیلها آمده از طریق مادر به داود نبی میرسد. زاده شدن او همراه نشانههایی است که بر دینیاران دیگر پوشیده نیست. به روایت انجیلها، عیسی در بیتاللحم در زمان شاه هرود به دنیا میآید. اندک زمانی بعد ستارهشناسانی از خاور به اورشلیم میآیند و میپرسند: کودکی که زاده شده تا شاه یهود باشد کجاست؟ ما ستارهٔ او را در زمانی که در خاور طلوع کرد دیدیم و اکنون آمدهایم او را نیایش بریم.
هرود شاه از پیشگویی ستارهشناسان نگران میشود و تصمیم میگیرد پس از یافتن کودک او را از بین ببرد. بنابراین کاهنان و قاضیان را احضار میکند و از آنها میپرسد: کجا مسیح زاده خواهد شد؟ آنها پاسخ میدهند در شهر بیتاللحم در اردن و این مطلبی است که در کلام نبی مسطور است. هرود آنگاه از ستارهشناسان میخواهد پس از یافتن جایگاه کودک او را باخبر سازند. ستارهشناسان پس از یافتن نوزاد و مادرش هدایای خود را به آنها تقدیم میکنند. پس از آن خداوند در رؤیا به ایشان الهام میکند نزد هرود نروند و آنها نیز از راه دیگری به دیار خود بازمیگردند.
مدتی بعد فرشتهٔ خداوند در خواب بر یوسف ظاهر میشود و به او میگوید کودک و مادر او را برگیرد و به مصر برود و تا زمانی که به او خبر داده خواهد شد در آنجا بماند. اینان پس از مرگ هرود به سرزمین اسرائیل بازمیگردند. کار بعدی عیسی دیدار با یحیی تعمیددهنده است. در این زمان یحیی تعمیددهنده در یهودیه مردم را راهنمایی میکند. آموزهٔ او این است: روی از گناهان خود بگردانید چراکه ملکوت الهی نزدیک است. یحیی از انبیایی است که در کتاب اشعیاء نبی از او سخن رفته است. عیسی پس از تعمید یافتن با آزمونی سخت رویاروی میشود. روح قدسی او را به صحرا میبرد تا ابلیس او را وسوسه کند و بیازماید. او چهل روز و چهل شب در صحرا به سر برده و سخت گرسنه است. ابلیس نزد او میآید و میگوید: اگر تو پسر خدایی به سنگها فرمان بده به نان تبدیل شوند. عیسی پاسخ میدهد: کتاب مقدس میگوید آدمی نمیتواند تنها با خوردن نان به زیستن ادامه دهد بلکه با کلامی که خدا فرموده است [میتواند بزید]. ابلیس در وسوسه و آزمون عیسی شکست میخورد و به راه خود میرود و آنگاه فرشتگان به یاری عیسی میشتابند.۱۱
برحسب آموزهٔ مسیحیت انسان آفریدهٔ خداست در نتیجه در همهٔ کارها میبایست به فرمان خداوند عمل کند و گناه چیزی نیست جز سرپیچی از ارادهٔ خداوند. اگر حضرت آدم از میوهٔ ممنوع نخورده بود، اخلاف وی یعنی همهٔ آدمیزادگان در بهشت و در آسایش همیشگی میزیستند امّا آدم فریب وسوسهٔ شیطان را خورد و از بهشت رانده شد و گناهش دامان خود او و همهٔ بازماندگان او را گرفت. سن پُل میگوید: «گناه بهواسطهٔ یک انسان به جهان آمد و مرگ از طریق گناه. ازاینرو مرگ در بین همهٔ آدمیزادگان گسترش یافت. چراکه همهٔ اینان گناه کردند. افزوده بر این به سبب گناه، نظم موجود در جهان، در انسان و در عرصهٔ آفرینش شکسته شد؛ بهطوریکه دیگر نمیتوانستند به تقدیر نهایی، که خدا بهر ایشان مقرر کرده بودند، برسند. این گناه از اصل، شرارت را در نهاد انسان قرار داد و او را به شرارت متمایل کرد. هر انسانی که پس از آدم زاییده میشود، مایهای از گناه فطری (نخستین) را در خود دارد. گناهی که به ارث به همگان رسیده است؛ جز اینکه نجاتبخشندهای انسانها را از این ورطه عمیق رهایی دهد.»۱۲
گناه نخستین، آدمی را از پایگاه والایی که داشت دور کرد و با تباهی آلود. ازاینرو وی به نجاتبخشی نیاز دارد که او را با فرجام و سرنوشت خدایگونهاش آشنا سازد. با اینکه آدمی به سبب نادانی و گناهش بیارزش میشود، بهواسطهٔ شخصیت عقلانی، زیباشناسانه، اخلاقی و دینی ارزش مییابد. پس نمیتوان آدمی را پست و فرومایه شمرد. زیرا این بیحرمتی و ناسپاسی است نسبت به آفرینندهای که به آفریدهٔ خود این همه موهبت ارزانی داشته و او را از نابودی نهایی محافظت کرده است. باری با چنین سرنوشت غمانگیزی که آدمی یافته به نجاتبخشی و دستگیری مسیح نیاز دارد.۱۳
عبدالعلی دستغیب
پینوشت ها
۱. دیوان حافظ، نسخهٔ قزوینی، به کوشش دکتر حسینعلی یوسفی، ۳۷۸، تهران، ۱۳۸۱.
۲. اسطوره، رؤیا، راز. مرچیا الیاده، ترجمهٔ رؤیا منجم، ۲۴، تهران، ۱۳۷۴.
۳. رویکردهای انتقادی ادبی، ویلیام. ال. گورین، ۱۵۶، لندن ـ نیویورک.
۴. فراروند شعر، پل کگان، لندن، ۱۹۵۳.
۵. سیطرهٔ کمیّت و علائم آخرالزمان، رنه گنون، ترجمه علیمحمد کاردان، ۲۰ و ۲۱، تهران،۱۳۶۱.
۶. رویکردهای انتقادی، همان، ۱۵۷ و ۱۵۸.
۷. شاهنامهٔ فردوسی، ج ۱، مسکو، ۱۹۶۵؛ اساطیر ایران، دکتر مهرداد بهار.
۸ . شاهنامهٔ فردوسی، همان، ج ۱.
۹. Amra Gloria.
۱۰. کرانههای هستی انسان، دکتر مسعودی جلالیمقدم، ۱۲۰ و ۱۲۱، تهران، ۱۳۸۴.
۱۱. بشارتها برای انسان نو، (عهد جدید)،۲ به بعد، نیویورک،۱۹۷۱.
۱۲ و ۱۳. کرانههای هستی انسان، همان، ۲۶۸ به بعد، و ۲۹۰.
۱۴. نارتسیس و گلدموند، هرمان هسه، ترجمهٔ سروش جبیبی، ۱۱، تهران،۱۳۸۴.
۱۵. کرانههای هستی، همان، ۸۹ به بعد.
۱۶. رویکردهای انتقادی، همان، ۱۲۷.
۱۷. هملت، شکسپیر، ترجمه مسعود فرزاد، تهران،۱۳۴۲.
۱۸. کرانههای هستی، همان ۲۹ و ۳۰.
۱۹. کرانههای هستی، همان ۲۵ به بعد؛ اساطیر ایران، دکتر مهرداد بهار.
۲۰. اساطیر ایران، همان، دکتر مهرداد بهار.
۲۱. کشفالحقایق، محمد نسفی، تصحیح دکتر احمد مهدوی دامغانی، ۷۹ و ۸۰، تهران،۱۳۴۴.
۲۲. زبدهٔالحقایق، محمد نسفی، ۱۳۵.
۲۳. آئین هندو و عرفان اسلامی، داریوش شایگان، ترجمهٔ جمشید ارجمند، ۴۱۶ به بعد، تهران،۱۳۸۴؛ جامعالحکمتین، ناصرخسرو، هانری کربُن و دکتر محمد معین، ۱۱۷، ۱۲۰، تهران، ۱۹۵۳.
۲۴ . اسلام در ایران، پطرو شفسکی، ترجمهٔ کریم کشاورز، ۳۰۵ و ۳۰۶، تهران، ۱۳۶۲.
۲۵. اسلام در ایران، همان، ص ۳۰۳.
۲۶. سیطرهٔ کمیّت، همان، ۳۱۳.
۲۷. فلسفهٔ تاریخ، دکتر کریم مجتهدی، ۴۵، تهران، ۱۳۸۵؛ تاریخ ادبیات یونان، ترجمهٔ ابراهیم یونسی، تهران، ۱۳۷۲.
۲۸. فلسفهٔ تاریخ، همان، ۷۴.
۲۹ . فلسفهٔ تاریخ، همان، ۸۰.
۳۰. بشارتها (مکشفهٔ یوحنا)، همان، ۶۱۰ تا ۶۱۲.
۳۱. چهار سوار سرنوشت، ویلیام هابن، ترجمهٔ ع. دستغیب، ۲۲۲، تهران، ۱۳۷۶.
۳۲. چهار سوار سرنوشت، همان، ۱۴۵.
۳۳. سیطره کمیّت، همان، ۸ و ۴.
۳۴ . چهار سوار سرنوشت، همان، ۲۰۱.
۳۵. آمریکا پیشتاز انحطاط، روژه گارودی؛ ترجمهٔ قاسم صفوی، ۸۲ و ۷۸ و ۷۹، تهران، ۱
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست