چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
ادبیات و ادبیت واژگونه
● برداشتهای آزاد از کیفیت آثار و احوال دیروز ادیبان امروز
«خیالی چند در خاطرم نقش بست تا این حقیقت را که تو نتوانی ترجمانش باشی، اما وضوح آن راهبرت بود، برای خود روشن سازم.»
از ویژگیهای بارز و بسیار نجف دریابندری علیالظاهر یکی همین است که یا حرفی نمینزند یا وقتی لب به سخن میگشاید، همه چیز را بهم میریزد؛ گاه حتی بسیار نیکو و بجا. این بار صحبت از قطع نسل پدیدآورندگان ادبیات است. او معتقد است :«در ادبیات ایران یک قطع نسل نویسنده و پدید آورنده اتفاق افتاده است. ادبیات دنیا روال خود را طی میکند و اتفاق خاصی در آن طرف نمیافتد، اما در ایران از چهرههای شاخص دهههای گذشته به تعدد و تکثر رسیدهایم که موضوع برای ادبیات ما امر زایندهای نیست؛ چرا که ادبیاتمان را مقداری از هم پاشیده است(!)»
همو میافزاید:«در دورههای قبل کسانی که به ادبیات میپرداختند با ادبیات خارجی آشنایی داشتند و یکی، دو زبان میدانستند، اما امروز این طور نیست. بعضی ممکن است مانند محمود دولت آبادی خیلی با استعداد باشند، ولی بقیه دچار یک نوع فقر اطلاعاتی درباره ادبیات دنیا هستند و ادامه فعالیتشان بسیار محدود است.»
تقریباً همزمان با این اظهارات بسیار قابل تامل و تعمق مترجم توانای عصر ما، جناب نجف دریابندری، خانم خاطره حجازی ضمن اینکه بهتر میداند از عنوان ادبیات عامهپسند استفاده نکنیم، چرا که اینطور به سلیقه و توده مردم بیاحترامی کردهایم، تاکید میکند بهتر است لفظ ادبیات بازاری را به کار ببریم که در حد نازلتری قرار دارد و با صراحتی شایان توجه به ذکر باید و نبایدها میپردازد و اعلام میدارد:«نویسندگان جدی نویس ما نقش خود را خوب ایفا نمیکنند و میخواهند خود را ایزوله کنند.
در حالی که باید به سلیقه مخاطب توجه داشته باشند چرا که آنان در بالا بردن سلیقه توده نقش مهمی دارند. باید دیوار سرد و شیشهای که میان نویسندگان و مردم وجود دارد، شکسته شود و نویسندگان در پی این باشند که مردم چه چیز را بیشتر میپسندند، آن وقت است با تولید داستان خوب مردم را میتوان جذب کرد. نویسنده لازم نیست برای خلق ادبیات جدی حتماً پیچیده بنویسد، بلکه اگر در سادگی پیچیدگی باشد، مردم بیشتر جذب میشوند. من اگر بتوانم به عنوان معلم جامعه حرفم را ساده بزنم، توده مردم جذب نخواهند شد، حتی اگر در ذهنم حرف بزرگی باشد. حرف بزرگ برای روشنفکر ایرانی هضم نشده تا قابل انتقال باشد، البته صحبت شعر در این میان جداست.
از وقتی وزن را کنار گذاشتیم، بسیاری از مخاطبان خود را کنار گذاشتیم، بسیاری از مخاطبان خود را نیز از دست دادیم، ولی امروز با استفاده از زبان ساده و ممتنع کم کم داریم مخاطبانمان را بهدست میآوریم. در داستان هم باید این اتفاق بیفتد. با سادهگویی است که مخاطب، جذب اثر خواهد شد. اگر ادبیات جدی وابسته به چاپ است، بهتر است بمیرد. نویسنده جدی مینویسد و اثرش را در صندوقخانه میگذارد و حتی اگر چاپ نشود، او باید بنویسد.»
حال با توجه به گفتههای دریابندری و حجازی شاید بتوان این سوال را مطرح کرد که به راستی ادبیات نوین فارسی به ویژه ادبیات داستانی ما رو به کدامین جهت دارد؟ آن چه مسلم است این که امروز دیگر پرسش از جایگاه یا مرتبه ادبیات داستانی ایران در سطح جهانی بس بسیار بیهوده مینماید.
گزارشهای مندرج در جراید که بر مبنای اطلاعات موجود در بانک اطلاعات خانه کتاب در طی ۱۴ سال گذشته تهیه شده به خوبی نشان میدهد که پست و بلند این ادبیات کدام است و جایگاه و مرتبهاش نیز کجاست.
شاید بهتر باشد از خانم حجازی تأسی جوییم و از عنوان ادبیات عامهپسند استفاده نکنیم تا به سلیقه عوام و توده مردم بیاحترامی نکرده باشیم. پس به سلیقه خوانندگانمان اعتماد کنیم.(و چرا نکنیم؟ به هر حال چه بخواهیم، چه نخواهیم اگر بنا باشد به فارسی بنویسیم گویا ناگزیریم برای همین مردم بنویسیم!) داستانهای پر فروش ما اینها بودهاند: بامداد خمار (فتانه حاج سید جوادی) در صدر با ۳۸ چاپ، چراغها را من خاموش میکنم(زویا پیرزاد) و دالان بهشت (نازی صفوی) هر کدام با ۲۲ چاپ و...
اما از یاد نبریم که زمانی مرحوم هوشنگ گلشیری نوشته بود:«رواج بازار یا جلوه فروشی بر هر اریکه دلیل حقانیت نیست، حتی به نظر من انبوهی تیراژ نه نشاندهنده ارج کار که بر ملا کننده کمبود است و گاهی هم بیماری.»
● اگر کسی فرصت دارد
تاکید بر ضرورت معرفی فرهنگ و ادبیات امروز ایران برای دیگر ملل تاکید بجا و شایستهای است، اما این مهمی است که به عوض آن که دولت یا نهاد یا تشکلی بدان بپردازد، گاه تنها توسط یک فعال و مشتاق اهل قلم و نشر در رسانهها یا جراید مطرح میشود، آن هم کسی که معمولاً یا دستش به هیچ کجا بند نیست یا اگر هست، گویی ترجیح میدهد خود را کنار بکشد بلکه دیگران پیشقدم شوند؛ اگر ناشر است، کتابهایش را چاپ یا تجدید چاپ میرساند، اگر مترجم است حتی ممکن است ترجمه دیگری از اثری واحد گاه حتی نه چندان بهتر و متمایزتر از مترجم یا مترجمان پیش از خود به دست دهد.
«در سالهای اخیر شعر، نمایشنامه و داستان ما خیلی پیشرفت کرده و نویسندگان ما از نویسندگان کشورهای دیگر کم ندارند و چه خوب است که اگر کسی فرصت دارد درخارج از کشور به معرفی این آثار بپردازد. ضرورت دارد آنها که میتوانند، فرهنگ و ادبیات ایران را به فرنگیها بشناسانند و از این طریق اسباب آبروی مملکت و نام ایران شوند.»
این مطلبی است که آقای سروش حبیبی، مترجم با سابقه آثار ادبی ارزشمند اخیرا گفته است.
در نگاه نخست میتوان این اظهار نظر تطبیقی و ارزش گذارانه را به دو وجه کاملا مجزا تقسیم کرد که یک وجه آن درباره پیشرفت آثار ادبی فارسی و وجه دیگر معرفی همین آثار به ساکنان آن سوی آبهاست. اما باید یادآور شد که در این میان یک یا چند چیز بسیار قابل تامل است و آن پیش از هر چیز یقین و صراحت غریب و بی بدیلی است که در گفته مترجم محترم و موفق«چشمهای بازمانده در گور» میگل آنجل آستوریاس وجود دارد.
گو این که گفتن این نکته که در «سالهای اخیر شعر، نمایشنامه و داستان ما خیلی پیشرفت کرده ...»بسیار عجیب است. آن چه در ابتدا مهم است برشمردن آثار قابل اعتنا برای معرفی در خارج از کشور است؛ گیریم حداقل به عدد انگشتان یک دست که البته ممکن نیست. در این چند ساله اخیر ممکن است از نظر کمی کتب چندی به طبع رسیده باشد، اما تردیدی نیست که در کیفیت اصیل، هنری و زیبایی شناسانه این آثار جای تردید فراوان وجود دارد. به جرات میتوان گفت که آثار ادبی منتشره در ایران به ویژه رمان حتی فاقد یک شروع زیبا و در یادماندنی است. واقعا کدام داستان ایرانی را میتوان سراغ کرد که بتوان برای بار دوم آن را خواند؟ اصلا کدام رمان این چند سال اخیر جایزه گرفته یا نگرفته ارزش دوباره خواندن دارد؟
«سلوک» را هم میخوانیم. نه دوباره، بلکه فقط یک بار. نه برای آن که شاهکار وطنی را بخوانیم و از آن به وجد بیاییم، بلکه برای آن که در جمعهای روشنفکری مان کم نیاوریم و متهم نشویم:«سلوک دولت آبادی را نخواندهای؟ چه طور نخواندهای؟»
و دیگر چه میتوان گفت درباره دولت آبادی سلوک یا سلوک دولت آبادی؟ جز آن که دولت آبادی اساساً نویسنده ای است که گویی برخلاف قاعده، ایجاز به کارش شدیداً لطمه میزند و کاش سلوک هم ده جلدی بود با تمام دراز گوییها و انشاهای شیرین و موسیقیایی کلیدر به تعبیر کیمیایی «با وقار»!
شاید بیربط نبود وقتی که گلشیری داستانویس درباره «سمفونی مردگان» عباس معروفی گفته بود: «خارجیها وقتی «خشم و هیاهو» را دارند، بدل آن را میخواهند چه کنند؟»
وباز به خاطر بیاوریم زمانی را که براهنی صراحت را درباره هوشنگ گلشیری تمام کرد و گفت:«آقای گلشیری تئوری رمان نمیداند.»مرحوم گلشیری هم پیشتر گفته بود:«مشکل ما این است که رمان را نمیفهمیم!»
این را هم بد نیست بدانیم که در بعد از ظهری دور دست، روزسوم اخوان، بیرون مسجد، توی پیادهرو، عدهای جوان کنجکاو و علاقمند، گرد براهنی (که احتمال نمیرود استاد این صحنه را به یاد بیاورد) حلقه زده بودند. از آن میان یک نفر گفته بود: «آقای براهنی، بیتردید شما به قدر کافی با رمان های بزرگ دنیا آشنا هستید. «صد سال تنهایی» را ممکن است به زبانی دیگر غیر فارسی هم خوانده باشید، چنان که «اولیس» جیمز جویس را خوانده اید و «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست را.«سبکی تحمل ناپذیر هستی» میلان کندرا گویا خود شما هم ترجمه کردهاید. میخواهم بدانم با وجود قلههایی این چنین، چرا باید «رازهای سرزمین من»را نوشت؟»
پاسخ براهنی تو گویی از پیش آماده بود؛ فی البداهه جواب داده بود:«ماکوندو از تو دور است، پس برایت تازگی دارد. اما تبریز بیخ گوشت است و بارها آن را دیدهای، هرگز آن قدر که باید جذبت نمیکند.»
اما مرد جوان که قانع نشده بود، درآمد و گفت:« ولی آقای براهنی، نه من بلکه یک خواننده مثلاً زیمباوهای هم وقتی که کتاب شما و کتاب مارکز را بخواند، خودتان هم میدانید که قطعاً ماکوندو را بر تبریز ترجیح خواهد داد.»
باری کیست که نداند، در زمینه رمان، «بوف کور» هنوز هم تنها استثنایی است که در پهندشت ادبیات جهان حضوری مقتدرانه دارد؛ این را دیگر همه میدانند. صمیمیت اگر چه تلخ کتاب، آن قدر زیاد است، رویاهایش آن قدر واقعیت دارد و یک دستی آن قدر عظیم و نمایان است که هرگز هیچ رمان ایرانی این همه را یک جا در خود جمع نداشته است.
همین چند سال پیش بود که نصرت رحمانی، شاعر در مصاحبه با آدینه گفته بود:«هدایت قله داستان نویسی ماست و تا وقتی کسی از او برنگذشته است، نمیتوانیم ادعا کنیم که داستان نویسی ما رو به رشد و تعالی دارد.»
بر میگردیم به وجه دیگر کلام سروش حبیبی، مترجم «انفجار در کلیسای جامع» آلخو کارپانتیه که معرفی آثار ادبی ایرانی به فرنگیها را اسباب آبروی مملکت میداند. حال با فرض بر این که چنین آثاری موجود باشد، تازه باید دید «آیا کسی فرصت دارد، در خارج از کشور به معرفی این آثار بپردازد.»
تردیدی نیست که آقای سروش حبیبی از سر صدق و دلسوزی آرزوی معرفی آثار برگزیده ایرانی را در خارج از کشور دارند. البته و صد البته این آرزوی پسندیدهای است، اما فراموش نکنیم که آثار اگر برگزیده باشند، بیگمان راه خود را باز میکنند و فراتر از مرزها میروند. حتی اگر با هزینه شخصی در نسخی معدود با چاپ سنگی در بمبئی آن هم برای تعدادی محدود از دوستان منتشر شده باشد.
● قوچ کلیدر حیران در عصر جدید
دولتآبادی نویسندهای خود آموخته است. نوعی «یاشار کمال»،«ماکسیم گورکی» یا «هنری میلر» ایرانی است که از آغاز در دانشگاه زندگی درس خوانده است. شغلهای عجیب و غریب مختلفی را تجربه کرده و تقریباً میتوان گفت که تن به همه کاری داده است: سلمانی، کنترلچی سینما، ویراستار، بازیگری تئاتر و سینما و سرانجام نویسندگی.
برجستگی آثار محمود دولت آبادی بیشک مدیون ارتباط مستقیم وی با مردم و زندگی و در عین حال درک درست مقوله داستان است. از همان نخستین داستانهایی که به چاپ رسانده میتوان این نکته را به خوبی دریافت که قلم او از صمیمیتی خاص و بعضاً روستایی برخوردار است؛ صمیمیتی که باعث میشود تا ما داستانهای او را با رغبت و شاید حتی یک نفس تا آخر بخوانیم.
اغلب داستانهای او و به خصوص دو رمان «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» برخوردار از لحنی موسیقیایی هستند که حتی شیوه خواندن خاصی را طلب میکند چرا که در این صورت لذت مطالعه مضاعف میشود. هر چند که البته این خود میتواند دقت در پارهای نواقص احتمالی اثر را مانع شود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست