چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مجله ویستا

قصص قرآن عبرتی برای خردمندان


قصص قرآن عبرتی برای خردمندان

درقرآن به روایتی بیش از ۲۶۰ داستان و قصه وجود دارد, که این قصه ها و داستان ها به تفصیل و یا به ایجاز یک واقعه تاریخی را در عین شیوایی نقل می کنند

اسلام‌، آخرین‌ دین‌ الهی‌ نیز هم‌ از جهت‌ دارا بودن‌ قصه‌ها و روایت‌ها و هم‌ از جهت‌ قدمت‌ از غنای‌ بسیار بالایی‌ برخورداراست‌. درقرآن‌ به‌ روایتی‌ بیش‌ از ۲۶۰ داستان‌ و قصه‌ وجود دارد، که‌ این‌ قصه‌ها و داستانها به‌ تفصیل‌ و یابه‌ ایجاز یک‌ واقعه‌ تاریخی‌ را در عین‌ شیوایی‌ نقل‌ می‌کنند. وجود این‌ داستانها خود دلیل‌ معتبری‌ است‌ که‌ این‌ دین‌ ازتاریخی‌ بس‌ کهن‌ برخوردار بوده‌، از نگاه‌ اعتبار و اعتماد به‌ ادیان‌ بزرگ‌ الهی‌ می‌توان‌ اینگونه‌ اظهار نمود که‌، نقل‌ وقایعی‌ که‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌ به‌ عنوان‌ یک‌ سند تاریخی‌ بسیار معتبر محسوب‌ شده‌ و هیچ‌ تحریفی‌ را در ذکر آن‌ وقایع‌ نمی‌پذیرد. بیان‌ وقایع‌ تاریخی‌ و یا بیان‌ یک‌ حادثه‌ برای‌ عبرت‌گیری‌ به‌ شکل‌ و شیوه‌ قصه‌ و داستان‌ تاثیر بسیار مطلوبتری‌ برای‌ خواننده‌ خواهد داشت‌ و طراوت‌ و جاذبه‌ خود را همچنان‌ حفظ‌ خواهد کرد.

وجود این‌ همه‌ داستان‌ در جای‌ جای‌ قرآن‌ و اختصاص‌ دادن‌ یک‌ سوره‌ از قرآن‌ به‌ نام‌ «قصص‌» نیز بر اهمیت‌ و تاکید پروردگار به‌ طرح‌ موضوعات‌ به‌ این‌ شیوه‌ را دارد.قرآن‌ به‌ این‌ مسئله‌ تاکید دارد که‌ نقل‌ این‌ همه‌ قصه‌ بی‌دلیل‌ و عبث‌ نبوده‌ و در طرح‌ آنها هدف‌ و مقصودی‌ را دنبال‌ می‌کند.

به‌ این‌ آیه‌ توجه‌ کنید:لقد کان‌ فی‌ قصصهم‌ عبرة‌ لاولی‌الباب‌ ماکان‌ حدیثاًیفتری‌ ولکن‌ تصدیق‌ الذی‌ بین‌ یدیه‌ وتفصیل‌ کل‌ شیی‌ء و هدی‌ و رحمة‌ لقوم‌ یومنون‌ .یوسف‌ - ۱۱۱

همانا در این‌ داستانها عبرتی‌ برای‌ خردمندان‌ است‌. نیست‌ داستانی‌ که‌ دروغ‌ پنداشته‌ شود ولکن‌ گواهی‌ آنچه‌ پیش‌ روی‌ توست‌ و تفصیل‌ همه‌ چیز و هدایت‌ و رحمتی‌ برای‌ گروهی‌ که‌ ایمان‌ آورند.

تامل‌ در این‌ آیه‌ خواننده‌ را به‌ موضوعات‌ مهمی‌ رهنمون‌ می‌سازد:

۱) به‌ تحقیق‌، در ذکر این‌ داستانها پند و اندرزهای‌ فراوانی‌ وجود دارد.

۲) این‌ داستانها پند واندرزی‌ خواهند بود برای‌ اهل‌ علم‌ و کسانی‌ که‌ صاحب‌ خرد می‌باشند و مخاطب‌های‌ خاص‌ خود را خواهد داشت‌.

۳) قرآن‌، قصه‌ها را احادیثی‌ می‌داند که‌ به‌ هیچ‌ عنوان‌ ازمسیر حقیقت‌ منحرف‌ نشده‌اند و سراسر حوادثی‌ واقعی‌ می‌باشند و نه‌ افسانه‌ و تخیل‌ یا دروغ‌.

در آیات‌ متعددی‌ قرآن‌، قصه‌ها را با عنوان‌ حدیث‌ طرح‌ می‌کند. از روز قیامت‌ نیز با این‌ عنوان‌ یاد می‌کند. پس‌ حوادثی‌ که‌ به‌ شکل‌ قصه‌ طرح‌ شده‌اند مانند واقعه‌ روز قیامت‌ واقعیت‌ بوده‌ و حقیقی‌ هستند.

هل‌ اتاک‌ حدیث‌ موسی‌ .طه‌ -۹

آیا بیامدت‌ داستان‌ موسی‌

هل‌ اتاک‌ حدیث‌ ضیف‌ ابراهیم‌ المکرمین‌ .الذاریات‌ - ۲۴

آیا بیامدت‌ داستان‌ مهمانی‌ ابراهیم‌،آن‌ گرامیان‌

هل‌ اتاک‌ حدیث‌ الجنود* فرعون‌ و ثمود .البروج‌ - ۱۸،۱۷

آیا بیامدت‌ داستان‌ لشکرکشیهاهای‌ فرعون‌ و ثمود

هل‌ اتاک‌ حدیث‌ الغاشیه‌ .الغاشیه‌ - ۱

آیا بیامدت‌ داستان‌ روز قیامت‌

۴) نکتة‌ دیگر در این‌ آیه‌ که‌ می‌توان‌ به‌ آن‌ اشاره‌ کرد، این‌ است‌ که‌ قرآن‌ نقل‌ این‌ داستانها را رحمت‌ و هدایتی‌ برای‌ مومنین‌ می‌داند .

با توجه‌ به‌ نکاتی‌ که‌ ذکر آنها رفت‌ در این‌ نوشتار سعی‌ شده‌ که‌ داستانهایی‌ از قرآن‌ طرح‌ شود که‌ شیوه‌ استخراج‌ و نقل‌ داستانها صرفاًبا ترجمه‌ یک‌ ،یک‌ آیه‌ها بوده‌است‌. همچنین‌ در ضمن‌ نقل‌ هر داستان‌ یک‌ یا چند اسم‌ و واژه‌ نیز با الهام‌ از قرآن‌ تحلیل‌ خواهد شد.

مقام‌ بسیار والای‌ ابراهیم‌ در نزد خدا که‌ بعدا به‌ تفصیل‌ درباره‌ این‌ مقام‌ و موقعیت‌ سخن‌ گفته‌ خواهد شد. دلیلی‌ بود تا این‌ نوشتار با نقل‌ و شرح‌ داستان‌ این‌ پیامبر آغاز شود در ارتباط‌ با حضرت‌ ابراهیم‌ به‌ ۴ داستان‌ اشاره‌ می‌شود،و بعد از آن‌ به‌ توصیف‌ و شرح‌ مقام‌ ابراهیم‌ پرداخته‌ خواهدشد.

۱) داستان‌ گرایش‌ ابراهیم‌ به‌ توحید

۲) داستان‌ بحث‌ و گفتگوی‌ ابراهیم‌ با پدرش‌

۳) داستان‌ مبارزه‌ با بتها و درآتش‌ افکندن‌ وی‌

۴) داستان‌ ضیافت‌ ابراهیم‌

● داستان‌ توحیدگرایی‌ ابراهیم‌

شیوه‌ توحیدگرایی‌ ابراهیم‌ و طرح‌ جزئیات‌ آن‌ در قرآن‌ تاکیدی‌ است‌ بر گرایش‌ و میل‌ قرآن‌ به‌ ایمان‌ آوردن‌ بر اساس‌ بینش‌ و یقین‌ ، یقینی‌ که‌ پایه‌ و اساس‌ آن‌ را دژ محکم‌ تفکر و تعقل‌ پی‌ریزی‌ می‌کند، نه‌ عناصر سستی‌ چون‌ پیروی‌ کورکورانه‌ از اجداد.

به‌ این‌ آیات‌ دقت‌ کنید:

فلما جنّ علیه‌ اللیل‌ رءا کوکباً قال‌ هذا ربی‌ فلما افل‌ قال‌ لا احب‌ الآفلین‌ .انعام‌ - ۷۶

آنگاه‌ که‌ تاریکی‌ شب‌ فراگرفتش‌ ستاره‌ای‌ را گفت‌ این‌ است‌ پروردگار من‌ و هنگامیکه‌ فرونشست‌ گفت‌ دوست‌ ندارم‌ فروروندگان‌ را

فلما رءا القمر بازغاً قال‌ هذا ربی‌ فلما افل‌ قال‌ لئن‌ لم‌ یهدنی‌ ربی‌ لاکونّن‌ من‌ القوم‌ الضالین‌ .انعام‌ - ۷۷

و هنگامیکه‌ دید ماه‌ را تابنده‌ گفت‌ این‌ است‌ پروردگار من‌ و هنگامیکه‌ درون‌ شد گفت‌ اگرپروردگارم‌ رهبریم‌ نکند همانا میشوم‌ از گروه‌ گمراهان‌

فلما رءا الشمس‌ بازغه‌ قال‌ هذا ربی‌ هذا اکبر فلما افلت‌ قال‌ یا قوم‌ انی‌ بری‌ءمما تشرکون‌ .انعام‌ -۷۸

هنگامیکه‌ دید خورشید را درخشان‌ گفت‌ این‌ است‌ پروردگار من‌ این‌ بزرگتر است‌ پس‌ هنگامیکه‌ ناپدید شد گفت‌ ای‌ قوم‌ من‌ همانا بیزارم‌ از آنچه‌ شما شرک‌ می‌ورزید

انی‌ وجهت‌ وجهی‌ للذی‌فطرالسموات‌ والارض‌ حنیفاًو ما انا من‌المشرکین‌ .انعام‌- ۷۹

همان‌ برگرداندم‌ روی‌ خود رابه‌ سوی‌ آنکه‌ آفرید آسمانها و زمین‌ را آن‌ یکتاپرست‌ و نیستم‌ از شرک‌ ورزندگان‌

و حاجه‌ قومه‌ قال‌ اتحاجونی‌ فی‌ الله‌ و قد هدین‌ و لاخاف‌ ما تشرکون‌ به‌ الا ان‌ یشاء ربی‌ شیئا وسع‌ ربی‌ کل‌ شیی‌ء علما افلا تتذکرون‌ . انعام‌ - ۸۰

و ستیزه‌ کردند با وی‌ قومش‌ گفت‌ آیا بامن‌ ستیزه‌ می‌کنید در خدا در حالیکه‌ هدایتم‌ کرد و نترسم‌ آنچه‌ را بدان‌ شرک‌ می‌ورزید

و کیف‌ اخاف‌ ما اشرکتم‌ و لا تخافون‌ انکم‌ اشرکتم‌ بالله‌ ما لم‌ ینزل‌ به‌ علیکم‌ سلطانا فایّ الفریقین‌ احق‌ بالامن‌ ان‌ کنتم‌ تعلمون‌ .انعام‌ - ۸۱

و من‌ چگونه‌ ازآنچه‌ شریک‌ خدا قرار می‌دهید بترسم‌ در حالیکه‌ شما ازشرک‌ به‌ خدا آوردن‌ نمی‌ترسید و با آنکه‌ هیچ‌ برهان‌ و حجتی‌ بر آن‌ شرک‌ ندارید کدامیک‌ ازما دو گروه‌ در ایمنی‌ سزوارتریم‌ (از خدایان‌ بی‌ اثر شما باید ترسید یا از خدای‌ مقتدر من‌)اگر شما فهم‌ و علمی‌ دارید.

واژه‌ حاج‌ که‌ در این‌ آیه‌ ذکر شده‌، به‌ معنی‌ ستیزه‌ ،بحث‌ طولانی‌ ،ایراد می‌باشد. مضمون‌ آیه‌ این‌ است‌ که‌ مردم‌ در مقام‌ بحث‌ و جدل‌ با ابراهیم‌ برمی‌آیند و ابراهیم‌ در صدد پاسخگویی‌ به‌ آنها قرار می‌گیرد. در سوره‌ البقره‌ آیه‌ ۲۵۸ نیز سخن‌ از بحث‌ و جدل‌ پادشاه‌ آن‌ زمان‌ که‌ با ابراهیم‌ داشته‌ است‌ را قرآن‌ به‌ این‌ شکل‌ طرح‌ می‌کند:

الم‌ ترالی‌ الذی‌ حاج‌ ابراهیم‌ فی‌ ربه‌ ان‌ اته‌ الله‌ الملک‌ اذ قال‌ ابراهیم‌ ربی‌ الذی‌ یحیی‌ ویمیت‌ قال‌ انا احیی‌ و امیت‌ قال‌ ابراهیم‌ فان‌ الله‌ یاتی‌ بالشمس‌ من‌ المشرق‌ فات‌ بهامن‌ المغرب‌ فبهت‌ الذی‌ کفروالله‌ لایهدی‌ القوم‌ الظالمین‌.

آیا ندیدی‌ آنرا که‌ ستیزه‌ کرد با ابراهیم‌ درباره‌ پروردگارش‌ آنکه‌ پادشاهی‌ را دست‌ داشت‌، زمانیکه‌ ابراهیم‌ گفت‌ پروردگار من‌ آن‌ است‌ که‌ زنده‌ می‌کند و می‌میراند و او هم‌ گفت‌ که‌ من‌ هم‌ زنده‌ می‌کنم‌ و می‌میرانم‌ (دو نفر آورد و یکی‌ را کشت‌ و دیگری‌ را آزاد کرد)ابراهیم‌ گفت‌ خدای‌ من‌ آن‌ کسی‌ که‌ خورشید از مشرق‌ بیاورد و فرودش‌ آورد در مغرب‌ پس‌ سراسیمه‌ و بهت‌ زده‌ شد و البته‌ گروه‌ کافران‌ را هدایت‌ نکندو ظالمین‌ را.

الذین‌ امنو و لم‌ یلبسوا ایمانهم‌ بظلم‌ اولئک‌ لهم‌ الامن‌ و هم‌ مهتدون‌ .انعام‌ - ۸۲

آنانکه‌ ایمان‌ به‌ خدا آوردند و ایمان‌ خود رابه‌ ظلم‌ و ستم‌ نیالودند ایمنی‌ برای‌ آنهاست‌ و آنها به‌ حقیقت‌ هدایت‌ یافته‌اند.

وتلک‌ حجتنااتیناهاابرهیم‌ علی‌ قومه‌ نرفع‌ درجات‌ من‌ نشاء ان‌ ربک‌ حکیم‌ علیم‌ .انعام‌ - ۸۳

و این‌ است‌ حجت‌ ما که‌ دادیمش‌ به‌ ابراهیم‌ بر قوم‌ وبالابریم‌ پایه‌های‌ هر که‌ را خواهیم‌ همانا پروردگار تواست‌ حکیم‌ و دانا

وکذلک‌ نری‌ ابرهیم‌ ملکوت‌ السموات‌ و الارض‌ و لیکون‌ من‌ الموقنین‌ .انعام‌- ۷۵

بدین‌ سان‌ نمایاندیم‌ به‌ ابراهیم‌ پادشاهی‌ آسمانها و زمین‌ را تابگردد از یقین‌آورندگان‌

▪ اشاره‌ای‌ اجمالی‌ به‌ چند نکته‌ در این‌ داستان‌

۱) می‌دانیم‌ که‌ داستان‌ ابراهیم‌ و حوادث‌ سپری‌ شده‌،مربوط‌ به‌ هزاران‌ سال‌ پیش‌ می‌باشد و همچنین‌ بدیهی‌ است‌ که‌ جامعة‌ آن‌ زمان‌، جامعه‌ای‌ کاملا بدوی‌،خرافی‌ و آکنده‌ از جهل‌ و نادانی‌می‌باشد، در چنین‌ جامعه‌ای‌ با آن‌ سطح‌ شعور ابراهیم‌ با شیوه‌ای‌ کاملا بدیع‌ وقابل‌ توجه‌ به‌ جستجوی‌ آفریننده‌جهان‌ می‌پردازد. ابراهیم‌ خدای‌ خود را بر اساس‌ عینیت‌ و مشاهده‌(روش‌ علمی‌) جستجو می‌کند و روش‌ مردود کردن‌ خورشید، ماه‌ و ستارگان‌ بعنوان‌ خدای‌ خود نیز برهمین‌ مبنا می‌باشد. این‌ داستان‌ نشان‌ می‌دهد که‌ ابراهیم‌ از زمان‌ خود بسیار جلوتر بوده‌ است‌. به‌ نظر می‌رسد یکی‌ ازدلایل‌ اینکه‌ خداوند ابراهیم‌ را امام‌ جامعه‌ خود یاد می‌کند نیز این‌ باشد.

۲) بحث‌ در چگونگی‌ ایمان‌ مردم‌ آن‌ زمان‌ به‌ خداوند، بحث‌ پیرامون‌ شرک‌ آن‌ها بوده‌ نه‌ کفر به‌ خداوند، در آیاتی‌ که‌ ملاحظه‌ شد ۵ بار کلمه‌ شرک‌ ذکر شده‌ و همچنین‌ واژه‌ حنیف‌ به‌ عنوان‌ یکتاپرست‌ که‌ از صفات‌ برجسته‌ ابراهیم‌ است‌ در برابر شرک‌ قرار گرفته‌ است‌. حدود ۱۰ آیه‌ در قرآن‌ ذکر شده‌ که‌ واژه‌ حنیف‌ در مقابل‌ شرک‌ قرار گرفته‌ که‌ در بحث‌ مقام‌ و موقعیت‌ ابراهیم‌ ذکر خواهد شد.

۳) با توجه‌ به‌ آیات‌ ذکر شده‌ درمی‌یابیم‌ که‌ طریقه‌ ایمان‌ آوردن‌ ابراهیم‌ به‌ خداوند یک‌ شیوه‌ کاملا استدلالی‌ و تعقلی‌ است‌، نه‌ با انجام‌ معجزه‌ای‌ از سوی‌ او، بطوریکه‌ این‌ طریقه‌ استدلال‌ مقدماتی‌ می‌شود تا ابراهیم‌ رابه‌ سرمنزل‌ یقین‌ برساند (لیکون‌ من‌ الموقنین‌) در حالیکه‌ می‌بینیم‌ که‌ خداوند برای‌ اقوامی‌ معجزاتی‌ آورد تا بلکه‌ آنها به‌ او ایمان‌ آورند. ولی‌ ایمان‌ آوردن‌ ابراهیم‌ به‌ خداوند ازاین‌ جهت‌ کاملا متفاوت‌ می‌باشد،بطوریکه‌ در داستان‌ کوتاهی‌ که‌ ذکر می‌شود،ذهن‌ جستجوگر ابراهیم‌ برای‌ اینکه‌ به‌ درجه‌ یقین‌ برسد از هیچ‌ تلاشی‌ غفلت‌ نمی‌کند،بطوری‌ که‌ از خداوند بدون‌ هیچ‌ واهمه‌ای‌ تقاضایی‌ را می‌کند و پاسخ‌ مثبت‌ خداوند و اجابت‌ درخواست‌ او نیز همچنین‌ بسیار قابل‌ توجه‌ می‌باشد. دقت‌ کنید:

اذقال‌ ابراهیم‌ رب‌ ارنی‌ کیف‌ تحی‌ الموتی‌ قال‌ اولم‌ تؤمن‌ قال‌ بلی‌ ولکن‌ لیطمئن‌ قلبی‌ قال‌ فخذ اربعه‌ من‌ الطیر فصرهن‌ الیک‌ ثم‌ اجعل‌ علی‌ کل‌ جبل‌ منهن‌ جزء ثم‌ ادعهن‌ یاتینک‌ سعیاًو اعلم‌ ان‌ الله‌ عزیز حکیم‌ .بقره‌ - ۲۶۰

و چون‌ ابراهیم‌ گفت‌ بار پروردگارا به‌ من‌ بنما که‌ چگونه‌ مردگان‌ را زنده‌ خواهی‌ کرد خداوند فرمود باور نداری‌، گفت‌ بلی‌ باور دارم‌ لیکن‌ می‌خواهم‌ تا با مشاهده‌ آن‌ دلم‌ آرام‌ گیرد. خداوند فرمود چهار مرغ‌ مهیا کن‌ و گوشت‌ آن‌ها را به‌ هم‌ درآمیز نزد خود آنگاه‌ هر قسمتی‌ را بر سرکوهی‌ بگذار سپس‌ آن‌ مرغان‌ را به‌ سوی‌ تو شتابان‌ پرواز کنند و آنگاه‌ بدان‌ که‌ همانا خداوندبر همه‌ توانا وداناست‌ .

براستی‌ که‌ این‌ داستان‌ ما را به‌ یاد این‌ آیه‌ می‌اندازد * والذین‌ جاهدوافینا لنهدینم‌ سبلنا* کسانیکه‌ در ما (در شناخت‌ ما) تلاش‌ و مبارزه‌ می‌کنند ما نیز آن‌ راهها را برای‌ آن‌ها شناسایی‌ و هدایت‌ می‌کنیم‌ این‌ نکته‌ خود گویای‌ این‌ حقیقت‌ بوده‌ و هست‌ که‌ خداوند بابندگان‌ مخلصش‌ که‌ تقاضایی‌ می‌کنند از روی‌ قهر و خشم‌ عمل‌ نمی‌کند بلکه‌ در این‌ داستان‌ بلافاصله‌ بعد از درخواست‌ ابراهیم‌ آن‌ را اجابت‌ می‌کند.برخورد مثبت‌ خداوند با ذهن‌ جستجوگر ابراهیم‌ نشانه‌ای‌ از رحمانیت‌ اوست‌.

۴) شیوه‌ برخورد ابراهیم‌ با مشرکین‌ نیز شیوه‌ای‌ استدلالی‌ می‌باشد. به‌ عبارتی‌ علاوه‌ بر این‌ که‌ تمایل‌ ابراهیم‌ به‌ رسیدن‌ به‌ حقیقت‌ بر اساس‌ مشاهده‌ و عینیت‌ می‌باشد نه‌ تخیل‌ و اوهام‌، این‌ تمایل‌ در مورد چند و چون‌ تکوین‌ عقاید جامعه‌ زمان‌ خود نیز وجود دارد و آن‌ها را دعوت‌ به‌ بهره‌گیری‌ از چنین‌ روشی‌ در شناسایی‌ خدای‌ واقعی‌ خود می‌کند. چنانچه‌ در آیه‌ ۸۱ به‌ آن‌هامی‌گوید: لم‌ ینزل‌ به‌ علیکم‌ سلطانا شما هیچ‌ برهان‌ و استدلالی‌ بر شرک‌ خود ندارید. البته‌ ابراهیم‌ سراسر بر این‌ شیوه‌ ابرام‌ و پافشاری‌ داشته‌ چنانچه‌ در نقل‌ داستانهای‌ بعدی‌ به‌ آن‌ اشاره‌ خواهد شد.

۵) در آیه‌ ۸۱ سخن‌ از خوف‌ و امن‌ می‌شود یکتاپرستی‌ با دور شدن‌ از ترس‌ و نزدیک‌ شدن‌ به‌ امنیت‌ و آرامش‌ همبستگی‌ بسیارنزدیکی‌ دارد،بطوریکه‌ ابراهیم‌ به‌ قومش‌ می‌گوید کدامیک‌ از ما دو گروه‌ در امنیت‌ سزوارتریم‌؟ کسانیکه‌ به‌ توحید و یکتاپرستی‌ روی‌ می‌آورند را سزاوار امنیت‌ دانسته‌ و ترس‌ بر آنها چیره‌ نخواهد شد.چنانچه‌ در آیه‌ ۸۲ خداوند این‌ نکته‌ را نیز خود بیان‌ می‌کند.

الذین‌ امنوا و لم‌ یلبسوا ایمانها بظلم‌ اولئک‌ لهم‌ الامن‌ ...

● داستان‌ بحث‌ و گفتگوی‌ ابراهیم‌ با پدرش‌

لقد کانت‌ لکم‌ اسوه‌ حسنة‌ فی‌ ابراهیم‌ ،این‌ داستان‌ ازجهات‌ بسیار زیادی‌ از جمله‌ در زمینه‌ مسائل‌ اخلاقی‌ و تربیتی‌ می‌تواند کاربرد زیادی‌ داشته‌ باشد. از جهتی‌ نیز این‌ داستان‌ چالشهایی‌ که‌ بین‌ ابراهیم‌ و پدرش‌ در مورد عقایدشان‌ بوجود می‌آید را مورد بررسی‌ قرار می‌دهد. زمانی‌ که‌ هرکدام‌ از آنها بعنوان‌ نماینده‌ دو جریان‌ فکری‌ بسیار بزرگ‌ توحید و شرک‌ رو در روی‌ هم‌ قرار می‌گیرند،و سرانجام‌ هر یک‌ از آنها. به‌ همین‌ دلیل‌، این‌ داستان‌ می‌تواند الگوی‌ خوبی‌ باشد برای‌ کسانیکه‌ که‌ به‌ آیین‌ ابراهیم‌ اعتقاد دارند .

گفتگوی‌ ابراهیم‌ با پدرش‌ در دو سوره‌ مریم‌ و شعراء به‌ طور مفصل‌ طرح‌ شده‌ و در یکی‌ دو آیه‌ نیز به‌ شکل‌ کوتاه‌ از آن‌ گفتگو یاد شده‌ است‌. سعی‌ شده‌ که‌ به‌ تمامی‌ آیات‌ مربوط‌ به‌ این‌ گفتگو اشاره‌ شود.

اذ قال‌ لابیه‌ یا ابت‌ لم‌ تعبد ما لایسمع‌ و لایبصر و لا یغنی‌ عنک‌ شیئاً .مریم‌ -۴۲

هنگامیکه‌ ابراهیم‌ به‌ پدر خود گفت‌ ای‌ پدر چرا می‌پرستی‌ آنچه‌ را نه‌ می‌شنود و نه‌ می‌بیند و نه‌ تو را بی‌نیاز می‌کند.

در سوره‌ انعام‌ آیه‌ ۷۴ نیز این‌ گفتگو به‌ این‌ شکل‌ طرح‌ شده‌:

و اذ قال‌ابراهیم‌ لابیه‌ ءازر اتتخذ اصناماً ءالهة‌ انی‌ اریک‌ و قومک‌ فی‌ ضلال‌ مبین‌ .انعام‌- ۷۴

و هنگامیکه‌ گفت‌ ابراهیم‌ به‌ پدر خود آیا میگیری‌ بتان‌ را خدایانی‌، همانا می‌بینم‌ تو و قومت‌ را در گمراهی‌ آشکار.

یا ابت‌ انی‌ قد جاءنی‌ من‌ العلم‌ مالم‌ یاتک‌ فاتبعنی‌ اهدک‌ صراطاً سویاً .مریم‌ - ۴۳

ای‌ پدر همانا بیامده‌ است‌ مرا دانشی‌ که‌ تو فاقد آن‌ هستی‌ پس‌ پیرویم‌ کن‌ تا رهبریت‌ کنم‌ در راهی‌ راست‌

یا ابت‌ لا تعبد الشیطان‌ ان‌ الشیطان‌ کان‌ للرحمن‌ عصیاً.مریم‌ - ۴۴

ای‌ پدر من‌ پرستش‌ نکن‌ شیطان‌ را که‌ شیطان‌ است‌ برای‌ خدای‌ مهربان‌ نافرمان‌ و عصیانگر

یا ابت‌ انی‌ اخاف‌ ان‌ یمسک‌ عذاب‌ من‌ الرحمن‌ فتکون‌ للشیطان‌ ولیّاً .مریم‌ - ۴۵

ای‌ پدر من‌ همانا می‌ترسم‌ که‌ برسد به‌ تو عذابی‌ از خدای‌ مهربان‌ اگر بشوی‌ برای‌ شیطان‌ دوستی‌

قال‌ اراغب‌ انت‌ عن‌ ءالهتی‌ یا ابرهیم‌ لئن‌ لم‌ تنته‌ لارجمنک‌ و اهجرنی‌ ملیّاً .مریم‌ - ۴۶

گفت‌ آیا روی‌ گرداننده‌ای‌ ازخدایانم‌ ای‌ ابراهیم‌ اگر کوتاه‌ نیایی‌ هرآینه‌ سنگسارت‌ می‌کنم‌ و دوری‌ گزین‌ از من‌ به‌ مدت‌ طولانی‌

قال‌ سلام‌ علیک‌ ساستغفر لک‌ ربی‌ انه‌ کان‌ بی‌ حفیّاً

گفت‌ سلام‌ بر تو زود است‌ آمرزش‌ خواهم‌ برای‌ تو از پروردگار خویش‌ همانا او نسبت‌ به‌ من‌ آگاه‌ است‌ .

و اعتزلکم‌ و ما تدعون‌ من‌ دون‌ الله‌ و ادعوا ربّی‌ عسی‌ الا اکون‌ بدعاء ربی‌ شقیّاً .مریم‌ - ۴۸

و من‌ از شما و بتانی‌ که‌ به‌ جای‌ خدا می‌پرستید دوری‌ کرده‌ و خدای‌ یگانه‌ را می‌خوانم‌ امیدوارم‌ که‌ چون‌ اورا بخوانم‌ مرا ازدرگاه‌ لطفش‌ محروم‌ نگرداند.

فلمّا اعتزلهم‌ و ما یعبدون‌ من‌ دون‌ الله‌ وهبنا له‌ اسحق‌ و یعقوب‌ و کلّا جعلنا نبیّاً.مریم‌ - ۴۹

پس‌ چون‌ دوری‌ گزید از ایشان‌ آنچه‌ می‌پرستیدند جز خدا بخشیدیم‌ به‌ اسحاق‌ ویعقوب‌ را و گرداندیم‌ آن‌ها پیغمبری‌ خداوند این‌ داستان‌ را با آهنگی‌ دیگر در سوره‌ شعراء مجدداً ذکر می‌کند .

نویسنده: مریم‌ پشم‌ فروش‌


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.