پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

قذافی بی گناه است


قذافی بی گناه است

با جهانی شدن اقتصاد و فرهنگ, رفته رفته تمامی جوامع بشری در پرتو افزایش دانش و آگاهی روزافزون زیر سایه ارتباطات نرم افزاری راهی مقصد دموکراسی و توسعه انسانی و به دنبال استقرار حکومتی انتخابی هستند

زمین در جنب این نُه طاق مینا

چو خشخاشی بود بر روی دریا

تو خود بنگر کزین خشخاش چندی

سزد ‌گر بر بُروت خود بخندی

شیخ محمود شبستری

با جهانی شدن اقتصاد و فرهنگ، رفته‌رفته تمامی جوامع بشری در پرتو افزایش دانش و آگاهی‌ روزافزون زیر سایه ارتباطات نرم‌افزاری راهی مقصد دموکراسی و توسعه انسانی و به‌دنبال استقرار حکومتی انتخابی هستند.

در گذار جوامع غیردموکراتیک منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به دموکراسی، وقایع ماه‌های اخیر که به بهار عرب شهرت یافته، دارد یکی‌یکی حاکمان دیکتاتور را به زیر می‌کشد و سال سقوط دیکتاتورها را رقم می‌زند.

گسترش عظیم فساد، رانت‌خواری، بی‌عدالتی و ناکارآمدی این حکومت‌ها کارد را به استخوان مردم و جان را به لب رسانده است. مردم کسب آزادی، عدالت و شأن انسانی را با ترویج دموکراسی، ممکن می‌پندارند و اگر حکومت‌ها به این مطالبات پاسخ مثبت ندهند، باید در انتظار سرنوشتی باشند که بر امپراتوری عظیم اتحاد جماهیر شوروی گذشت.

جوانان پرشمار این کشورها با بهره‌گیری از شرایط مناسب بین‌المللی و با شجاعتی ستودنی و شور و شعوری تحسین‌برانگیز و عشقی وصف‌ناپذیر چنان دلاورانه بر نابرابری، بی‌عدالتی و فساد حکومت‌شان عصیان کردند و به‌دنبال آرمان‌های متعالی خود به خیابان‌ها ریختند و از جان گذشتند که جهانیان را دچار هیجان و بهت کردند و چشم و دل آنان را مشتاقانه به‌سوی خود کشیدند.

این مردمان هیجان‌زده توانستند حاکمان زورگو را به زیر کشند و تحسین همگان را برانگیزند که این نوید و بشارتی الهی است.

● قذافی

قذافی همان جوان پر‌شور و انقلابی است که در سال ۱۹۶۹ میلادی در ۲۷‌سالگی با انقلابیون لیبیایی برای نجات کشورش قیام کرد و حکومت ادریس اول، نخستین و آخرین پادشاه لیبی پس از استقلال این کشور در سال ۱۹۵۱ را برانداخت.

‌او ابتدا چنین نمی‌اندیشید و چنین رفتار نمی‌کرد؛ وقتی رفته‌رفته مردم باورش کردند و صدرش نشاندند و بر آستانش سر فرود آوردند.

او هم وقتی این اطاعت را از آن جماعت دید، لیبی را ملک خود ‌دانست و کتاب سبزی از عقایدش نوشت و خواندنش را چون قرآن بر آنان لازم و واجب پنداشت و مقامش را برتر از ریاست‌جمهوری و پادشاهی دانست و همواره سمت رسمی و تشکیلاتی نخواست و با این عنوان تشریفاتی خود را «رهبر و راهنمای انقلاب سوسیالیستی لیبی» قبولاند. او در پی فرصتی بود تا پیامبری‌اش را اعلام دارد.

قذافی با حکومت انقلابی و من‌درآوردی خود مانند همه آدم‌ها می‌خواست آرمانشهر ایدئولوژیک یا همان مدینه‌ فاضله‌اش را بسازد تا آن طور که خود می‌اندیشید مردم زندگی کنند. قذافی می‌گفت صاحب بهترین اندیشه است و اندیشه او می‌تواند نجات‌بخش جهان باشد. او خود را رهبر و پادشاه عرب و شاه شاهان آفریقا می‌دانست و با اعتماد به نفسی خاص، این عقاید را ابراز می‌کرد، تا جایی که در مصاحبه‌ای، فالاچی به او گفت:

«چون فکر کردم شما خود خدا هستید!»

‌وی با ساده‌زیستی شروع کرد و با ادعای آزادی‌خواهی از انقلابیون و تروریست‌های سراسر جهان حمایت کرد و با امپریالیسم در افتاد و هزینه‌های زیادی بر ملت لیبی تحمیل کرد، اما چون مردم را به حساب نمی‌آورد، هر تصمیمی که می‌خواست می‌گرفت. بنابراین پس از سال‌ها دشمنی با غرب ناگهان تغییر رویه داد و با آنان سازش و مصالحه کرد. برنامه هسته‌ای کشورش را بعد از صرف هزینه هنگفت رها کرد و هر چه مهیا شده بود را به آمریکا فرستاد و به بازماندگان حادثه لاکربی از جیب مردم غرامت سنگین پرداخت و... .

بعد از این چرخش عمل و اندیشه، رهبران غرب هم آغوش به‌رویش گشودند و در جهت منافع شخصی و ملی خود گوی سبقت از یکدیگر ربودند و بر آستان این «سگ دیوانه» سر ساییدند و با او قراردادهای کلان بستند.

این دیکتاتور متوهم همین فریبکاری‌ها و دغل‌بازی‌های سیاسی را دیده بود که هیچ‌کس را قابل نمی‌دانست و هذیان می‌گفت و این اواخر از طرفدارانش خواست که موش‌ها یعنی مردم معترض کشورش را از شهر بیرون بریزند. قذافی با چنین توهمی آب به آسیاب دشمن ریخت و ظرف شش‌ماه ساخته‌های ۴۲ساله کشورش را ویران کرد.

● نتیجه

این گناه قذافی نیست. بشر همواره می‌خواهد آرمانشهر خود را بسازد و یک‌شبه جهانیان را به سوی بهشت رهنمون کند؛ راهی که مقصدی جز فساد و تباهی در بر ندارد و آن را آدمی بارها آزموده است. اما نکته این‌جاست که هر آدمی وقتی به قدرت رسید، آرزومند است تا آن را خود بیازماید. همین است که انقلابیون دیروز را باید انقلابیون امروز از شهر بیرون برانند و بازی را از نو شروع کنند.

از کجا می‌شود مطمئن بود اگر لوترکینگ، چه‌گوارا یا... و فرماندهان از بین‌رفته جنگ‌ها می‌بودند بهتر از آنان که زنده ماندند، عمل می‌کردند و اگر قدرت به دست می‌گرفتند، بهتر از همتایان‌شان می‌شدند.

چه کسی تضمین می‌کند فردای لیبی، مصر، تونس و... را فردی که می‌آید راه پیشینیان و انقلابیون دیروز ناپلئون، لنین، استالین، هیتلر، فیدل کاسترو، چاینگ کای‌شک، کیم ایل سونگ، اسلوبودان میلوسوویچ، صدام، مبارک، بن علی و قذافی را نرود.

بنابراین باید پرسید چه عاملی موجب دگرگونی حال انقلابیون می‌شود. شاید اینان مقصر نباشند. هر یک از ما چنانچه قدرت نامحدود به اختیارمان افتد، همان کنیم که کرده‌اند. پس باید به‌دنبال مقصر اصلی بود. در تداول عامه می‌گویند:

«مال را سفت بچسب همسایه را دزد نکن.»

روزی که ناصرالدین میرزای جوان با کمک میرزا تقی‌خان امیر‌کبیر به تخت سلطنت می‌نشست، در حسرت پادشاهی عادلانه از امیر پرسید:

‌یک مملکت خوب چه می‌خواهد؟

‌امیر دنیادیده و سرد و گرم چشیده، بدون رودربایستی پاسخ داد:

«شاهی چون شاه اسماعیل، سردارسپهی چون نادر و صدراعظمی چون من.»

امیر به‌ درایت و ظرافت اشاره به خرد‌جمعی می‌کند و کشورداری را از عهده شخص بیرون می‌پندارد و از جمع بینش‌ها و دانش‌ها و به کمک شایسته‌ها و لایق‌ها میسر می‌داند.

چه عاملی موجب شد تا آن شاه جوان وطن‌خواه به دیکتاتوری مستبد تبدیل شود و پس از نیم قرن ظلم و جور، زمانی دانست خطا کرده و می‌خواست از راه رفته بازگردد که دیر بود.

وقتی ناصرالدین شاه در پنجاهمین سال سلطنتش از تیر خشم میرزا رضای کرمانی در خون خود غلتید، گفت: «اگر از این مهلکه جستم، جور دیگری بر مردم حکومت خواهم کرد.»

داریوش شهبازی