سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
حقیقت هیچکاکی در مقابل واقعیت فرویدی
فیلم «طلسم شده» هیچکاک را معمولاً فرویدیترین فیلم هیچکاک میدانند و خیلیها هم به همین دلیل علیرغم تعلق خاطر به آثار هیچکاک نسبت به این فیلم علاقه چندانی نشان نمیدهند. این شاید به خاطر این باشد که داستان فیلم بهظاهر اجرای موبهموی تعلیمات فروید درباره ضمیر ناخودآگاه و احساس گناه و پیشینه کودکی به نظر میرسد و این اثر هنری ارزشمند هیچکاک در نزد ایشان به بیانیهای تبلیغاتی در تأیید کامل این نظریات تقلیل یافته است. اما طلسم شده عمیقتر از آنی است که مینماید. درست مثل همه آثار دیگر هیچکاک که عامدانه در مرحله نخست تماشا پیچیدگی خود را نمایان نمیکنند و سازندهشان هم گویا نه فقط ابایی نداشته از اینکه آثارش در بدو امر فیلمهایی سطحی و ساده و عامهپسند به نظر بیایند بلکه بر این امر آگاهانه اصرار هم داشته است.
شاهد بر این مدعا ادبیات گفتاری هیچکاک در مصاحبه مفصلش با فرانسوا تروفو در کتاب «سینما به روایت هیچکاک» است که ذرهای روشنفکرمآبی و پیچیدهگویی در آن راه ندارد و هر جا هم بحث به مسائل فلسفی و نظری میرسد هیچکاک با زیرکی از آن میگریزد. نه چون آثار او فلسفی و عمیق نیست و اصولاً فلسفه و نظریه در عالم سینما و بهطور خاص در عالم هیچکاک جایی ندارد بلکه چون او پیش از هر چیز خود را فیلمساز میداند و وقتی دارد از موضع یک هنرمند درباره آثار خودش حرف میزند دوست ندارد برای مخاطبش پیشفرض بسازد و دریافت او را محدود به برداشت خودش از اثر بکند.
شاید جدای از مضمون ظاهری طلسم شده، چیزی که باعث شده این فیلم بیش از حد فرویدی به نظر بیاید این متن نخستین باشد که بعد از تیتراژ و قبل از شروع روایت فیلم بر روی تصویر ظاهر میشود: «داستان ما بر پسیکانالیز یا تجزیه و تحلیل روان قرار دارد. شیوهای که به یاری آن، علم توانسته است بیماریها و عقدههای عاطفی را معالجه کند. هم روانکاو بر آن است که بیمار را وادار به حرف زدن درباره ناراحتیهای پنهانیاش بکند تا بیمار درهای بسته ضمیر خویش را بگشاید. زمانی که عقدههای موجب بیماری کشف و عیان گردد بیماری و اختلالات روانی نیز خود بهخود از بین خواهد رفت و شرارتهای بیدلیل روان آدمی را ترک خواهند گفت.»
این ادعای مستقیم اولیه شاید بیشترین صبغه فرویدی طلسم شده را در بر داشته باشد اما وقتی فارغ از این ادعا، خود داستان فیلم را مورد بررسی قرار بدهیم آنوقت اذعان خواهیم نمود که طلسم شده هیچکاک، تبلیغ هیچ نظریه و مکتب و شخصیتی نیست بلکه صرفاً داستانی روایی است که اگر به نظریات روانشناسی میپردازد دلیلش در اصل، موقعیت و جغرافیای داستان و مراعات اقتضائات مربوط به بستر روایی قصه است و مخصوصاً اینکه این فرآیند روایی قرین است با نگاهی واقعگرایانه، تحلیلگرایانه و حتی در مواردی آشکارا ناقدانه به نظریات موجود در باب روانشناسی که از جمله مهمترین آنها نظریات فروید است.
هیچکاک در این فیلم نه به دنبال تأیید رهیافتهای فروید است و نه در صدد رد آنها. بلکه دقیقاً همان نگاهی را به این نظریهها دارد که باید داشته باشد یعنی نگاه حقیقتجویانه. شخصیتی هم که قرار است نماینده نگاه مؤلف در این فیلم باشد «دکتر کنستانس پیترسن» است که نقش او را «اینگرید برگمن» بازی میکند.
زن جوانی که درسخوانده نظریههای فرویدی است و تحت تأثیر شدید این خودآگاهیها نسبت به عشق، تصوری به شدت منفی دارد و عشق را پدیده سادهای قلمداد میکند که کاملاً قابل پیشبینی و قابل تحلیل و تعریف است و از این بالاتر حتی معتقد است عشق اساساً نوعی بیماری روانی است! اما در ادامه وقتی خودش در دام عشق گرفتار میشود در جزمیات قبلیاش تجدید نظر میکند؛ منتها نه با یک جزمیت دیگر و با انکار هیجانی آموختههای قبلی بلکه با نگاهی کاملاً عقلانی و روانشناسانه به مساله.
عقلانیتی که بیاعتنا به عشق نیست و روانشناسیای که بیش از آنکه مبتنی بر بیماریشناسی روانپزشکانه باشد ریشه در انسانشناسی دارد. تصریح فیلم بر این امر آنجاست که استاد مسن و باتجربه کنستانس که دانشمند سرشناس و شناختهشدهای هم هست یعنی «الکس برولود» در انتقاد از دفاع کنستانس از «جی. بی» و در جواب این جمله کنستانس که: «تو این شخص رو نمیشناسی، تو فقط علم رو میشناسی. تو مغزش رو میخونی نه قلبش رو» به زبان کنایه و گلایه به کنستانس که شاگرد و دستیار سابقش نیز هست، میگوید: «اینجا صحبت از جنون ادواریه نه از عاشقی و دلدادگی» و کنستانس با این جواب کوبنده هم پاسخ استاد را میدهد و هم نگاه تازهاش به شیوه صحیح رواندرمانی را که متفاوت از نگاه قدیمی و کهنه شده استادش است به نمایش میگذارد: «اینجا صحبت از یه انسانه.»...
در طلسم شده همان اندازه که دیالوگ برای دفاع از نظریات فروید هست و حتی شاید بیشتر از آن، مخالف با این تعالیم هم هست. از جمله این دیالوگ شخصیت دختر ابتدای فیلم که به کنستانس میگوید: «به عقیده من این چیزا مسخره است. همین روانکاویها. شما انتظار دارین از این چرت و پرتها که من از بچگیم میگم به جایی برسین؟!» یا این جمله دیگرش که یادآور رویکردهای پسامدرن از جمله رویکرد فوکو نسبت به رابطه بیمار و رواندرمانگر است: «شما میخواین این چیزا رو بگم که خودتون رو برتر از من بدونین؟» حتی خود این ایده که یک بیمار روانی جای یک روانپزشک را در فیلم میگیرد ـ اگرچه این بیمار واقعاً روانپزشک نیست ـ بهخودی خود معنادار است و کنایهآمیز بخصوص وقتی روانپزشک دیگری هم در فیلم داریم که نه بیمار روانی که از آن بدتر قاتل و جانی است و از قضا این روانپزشک سمت ریاست آن مرکز درمانی را هم برعهده دارد. از همه اینها مهمتر شخصیت دکتر برولود در این زمینه شایسته تأمل است.
در فیلم، رواندرمانگری باتجربهتر و کارکشتهتر از او نداریم اما همین شخصیت که آشکارا تحت تأثیر افراطی نظریات فروید است در عین نبوغ و دانایی گستردهاش در حیطه روانشناسی بشدت اطلاقگرا و جزماندیش است و گویی کمترین اعتقاد ممکن را به حقیقتجویی فارغ از پیشفرضهای از پیش مسلم فرضشده دارد. چیزی که بزرگترین نقص تفکر علمی است و از قضا نویسندگانی مثل جی. پی. استرن این ویژگی را در مورد شخص فروید و نظام اندیشگی او هم صادق دانستهاند.
برولود نه فقط قادر نیست ذرهای از عشق و ایمان کنستانس را باور و یا حتی درک کند بلکه حتی درصدی امکان برای صحت باورهای او قائل نیست، از همین رو به سادگی جی. بی را قاتل فرض و دربارهاش قضاوت جزمی میکند و حتی مصر است که برای دستگیری او پلیس را خبر کند، با وجود اینکه یک مرتبه خطای احکامی را که درباره جی. بی صادر کرده به چشم دیده و پی برده که کنستانس آنطور که او تصور میکرده بیدلیل و از روی احساس صرف حرف نمیزند و نگاه رواندرمانی عاشقانه او بیپایه و اساس نیست.
به طور کلی در طلسم شده وقتی حرف پلیس به میان میآید که تلاش برای حقیقتجویی متوقف میشود؛ چنانچه میبینیم خود جی. بی هم درست زمانی حرف پلیس را پیش میکشد که از ادامه تلاش برای حل معمای شخصیت خودش مأیوس است و میخواهد با محکوم کردن خودش به نوعی از عذاب و رنج روحی تعلیقواری که گریبانش را گرفته خلاص شود. دانشمند همیشه نماینده حقیقتگرایی است و پلیس نماینده واقعگرایی. براستی آیا نباید فرق باشد میان یک پزشک دانشمند و یک پلیس امنیتی؟ و آیا نباید فرق باشد میان این بیمار روانی مستأصل (جی. بی) و روانشناس باسابقهای مثل برولود که بهظاهر آگاهترین روانپزشک موجود است و مسوولیت کشف معمای شخصیت بیماران روانی را بر عهده دارد؟ کنستانس اما برخلاف برولود در حقیقتجویی صبورتر از آن است که به سادگی به اطلاق برسد.
این ویژگی او در این گفتگوی خاص به خوبی هویداست: «برولود: تو حالا دیگه باید یه چیزی رو فهمیده باشی. این موضوع تموم شده است برای هر دوی شما/ کنستانس: نه تموم نشده/ برولود: چرا ولی تو نمیخوای قبول کنی/ کنستانس: نه تموم نشده هیچوقت نشده. از من نخواه که دست بکشم چون نمیتونم.»
و بالاخره اینکه اگرچه طلسم شده با آن متن ظاهراً فرویدی نخستین آغاز میشود اما مطلع اصلی فیلم، این جمله شکسپیر است که قبل از متن یاد شده روی تصویر نقش میبندد: «گناه ما در طالع ما نیست بلکه در خود ماست». اشاره به اینکه انسان، مختارتر و تغییرپذیرتر از آن است که محکوم به گذشته محتومش باشد و منحصر در جبریات جزماندیشانهای که بیبهره از عشق و انعطاف همزاد با آزادی و اختیارند. یا به تعبیر زیبای ژان پل سارتر، اشاره به اینکه «انسان مجبور به اختیار است.»
آزاد جعفری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست