شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا

نفی تغایر برای رفع تعارض


نفی تغایر برای رفع تعارض

نظریه اتحاد عقل و ایمان

رابطه عقل و ایمان و سوال تقدم و تاخر هر یک نسبت به دیگری همواره برای فلاسفه و متالهان مطرح بوده است. در سلسله نوشتارهای «عقل و ایمان» پاسخ‌های عمده فلاسفه غربی جدید و متالهان اسلامی و غربی را به این مساله بررسی می‌کنیم.

در نوشتارهای قبلی عقل‌گرایی حداکثری، ایمان‌گرایی کرکگور، ایمان‌گرایی ویتگنشتاین، انتقادات به عقل‌گرایی، ریشه‌های ایمان‌گرایی در مسیحیت قرون وسطی، عقل‌گرایی انتقادی و ایمان عقلی کانت را بررسی کردیم. از این پس دیدگاه متالهان قدیم و فلاسفه مسلمان را بررسی و در ابتدا نظریه معروف اتحاد عقل و ایمان را تبیین خواهیم کرد. این نظریه ابتدا از سوی فیلون یهودی ارائه شد و فارابی نیز بعدها آن را به شکلی متفاوت در جهان اسلام مطرح کرد.

البته اتحاد عقل و ایمان به عنوان پاسخی به مساله نسبت عقل و ایمان، در میان متفکرین هر ۳ دین ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) سابقه دارد. ریشه طرح این سوال نیز در میان همه آنها در ابتدا، مشترک است و آن مواجه شدن اندیشمندان و فیلسوفان ابتدایی هر یک از این سه دین در برابر فلسفه یونان و اندیشه یونانی‌مآب است. (۱)

از میان متفکران مسیحی قرون وسطایی، پیشتر اشاره کوتاهی به رای یوستینیوس درباره اتحاد عقل و ایمان داشتیم. ولی به دلایلی که در همان‌جا (با عنوان ریشه‌های ایمان‌گرایی در قرون وسطی) ذکر کردیم، این رای در مقابل رای ایمان‌گرایانه متفکرانی مثل آگوستین چندان قوت نگرفت. اینجا به نظر اولین متفکرانی که در میان اندیشمندان یهودی و مسلمان، نظر به اتحاد عقل و ایمان دادند؛ یعنی فیلون یهودی و فارابی اشاره می‌کنیم.

یکی از زمینه‌های لزوم نزدیک کردن و آشتی دادن اندیشه یونانی با تعالیم یهودی، کوچ برخی یهودیان به سرزمین‌های یونانی‌زبان و آشنایی آنها با فرهنگ و اندیشه عقلانی یونانی بود. این یهودیان رفته رفته مانند یونانیان لباس پوشیدند و به زبان آنها سخن گفتند. بتدریج زبان یونانی جای زبان عبری که در واقع هم زبان ملت یهود و هم زبان دین یهود بود را گرفت. بدین طریق تعصب به قومیت که از لوازم و مشخصات دین آنها بود، کمرنگ شد.

از دیگر وقایعی که زمینه‌های تطابق یا سازگاری بین اندیشه یونان و تعالیم یهودی را فراهم کرد، ترجمه کتاب تورات به زبان یونانی بود. این ترجمه را هفتادگان نامیدند: «ترجمه هفتادگان راه را برای ورود مقولات و مفاهیم [فلسفی] یونانی به باورهای یهودیان مهاجر هموارتر کرد. در این ترجمه سعی شده است موضوعاتی که برای یک متفکر یونانی بیگانه است تقلیل یابد. به طور مثال یهوه در رسالات نخستین تورات چهره‌ای بسیار انسانی دارد که برای کسی که با نظریات افلاطونی آشنا بود زیاد قابل پذیرش نبود.

برای برطرف کردن این مشکل، به تصاویری که خدا را نشان می‌داد، [در ترجمه هفتادگان] روحانیت بخشیدند. ولی مهم‌تر از اینها مساله زبان بود... زبان یونانی در آن دوره، تاریخی فلسفی و ادبی داشت که با تاریخ زبان عبری متفاوت بود. در هر فرهنگی واژه‌های فکری و مذهبی بار و معنی بخصوصی دارد که با اصطلاح معادل آن در فرهنگ دیگری اگرچه به ظاهر دارای یک معنی است گاهی تفاوتی جوهری دارد. معادل یونانی بعضی از کلمات که در زبان عبری معنی غیرفلسفی‌ای را بیان می‌کرد، در زبان یونانی با چند قرن فلسفه معنایی کاملا فلسفی یافته بود و مترجمان این کتاب با یافتن این مفاهیم جدید خواسته یا ناخواسته ترجمه این کتاب را در تاریخ فکر و ادبیات فلسفی مذهبی یونانی قرار دادند.» (متافیزیک بوئتیوس، ۶۲ - ۶۱)

اما یکی از تعارضاتی که نزدیک کردن یهودیت به فلسفه یونان ایجاب می‌کرد این بود که دین یهود در اصل دینی قومی و قبیله‌ای بود. یهودیان از قرن ششم پیش از میلاد تا ظهور عیسی مسیح همواره با بابلی‌ها، یونانیان و رومیان بر سر فلسطین در نزاع و جنگ بودند. این مساله باعث تقویت تعصب قومی میان یهودیان شد: «یهوه خدای بنی‌اسرائیل است و از این قوم در مقابل اقوام دیگر و حوادث طبیعی پشتیبانی می‌کند... در اعتقادات یهودی بیگانه مساوی کافر بود.» (متافیزیک بوئتیوس، ۵۹ - ۵۸) اما تفکر یونانی، قوم‌مدار نبود. تفکر یونانی، عقل‌محور بود و از ویژگی‌های تفکر عقل‌محور مقید نبودن به مرزهای قومی و قبیله‌ای است.

از تفاوت‌های دیگر نگرش یونانی و یهودیت، این است که در نگرش فلسفی یونانی جهان دارای قانونمندی‌ مبتنی بر روابط خلل‌ناپذیر عل‌ل‌ی معلولی است. در این نگرش هر چیز و هر عنصر جایگاه طبیعی خود را دارد. اما جهان در تعالیم یهودی بر اساس اراده یهوه شکل گرفته و هیچ چیز اراده او را محدود نمی‌کند.

ریشه طرح نظریه اتحاد عقل و ایمان در ادیان ابراهیمی مواجهه اندیشمندان اولیه این ۳‌دین در برابر فلسفه یونان استاو هر گاه بخواهد می‌تواند نظم موجود در جهان را بر هم زند و قوانین دیگری را حاکم کند: «هر لحظه امکان تغییر در نظم عالم وجود دارد و ‌باید منتظر حادثه‌ای غریب بود. به طور مثال دریا باز می‌شود تا قوم یهود از آن عبور کند.» (متافیزیک بوئتیوس، ۵۸) هر چند در تفکر افلاطونی عنصر صانع وجود دارد، ولی نباید آن را با یهوه در یهودیت یکی پنداشت. صانعِ افلاطون، ماده را بر اساس الگوی عالم مثل شکل می‌دهد. عالم مثل عالمی مستقل از صانع است. حتی این تعبیر وجود دارد که صانع در ساخت موجودات مادی به بالا (عالم مثل) نظر می‌کند و موجودات مادی را با آن الگو شکل می‌دهد.

فیلون اسکندرانی (Philo) ، اندیشمندی که در قرون قبل از میلا‌د و اول بعد از میلا‌د می‌زیست، بزرگ‌ترین متفکر و اندیشمند یهودی است که سعی در نزدیک کردن اندیشه یونانی و دین یهود داشت. او نیز از یهودیانی بود که با زبان یونانی سخن می‌گفت و کتاب مقدس دین یهود را با زبان یونانی می‌خواند. به نظر او اندیشه عقل‌محور یونانی (و به طور خاص فلسفه افلاطون) و آموزه‌های ایمان‌محور یهودی تفاوت اساسی و ماهوی با هم ندارند. هر دوی آنها خواهان بیان یک حقیقت واحد هستند.

اما فیلون چگونه متن مقدس و تعالیم ایمانی یهودی را با عقلانیت یونانی سازش داد؟ در مواردی که تعارض آشکار حاکم بود چه توجیهی برای سازگار کردن این دو داشت؟ فیلون از تفسیر رمزی تمثیلی (allegoria) تورات استفاده کرد. بر اساس این گونه تفسیر، کتاب مقدس تنها دارای معنای ظاهری نیست، بلکه در پس معنای ظاهری، معنایی باطنی نیز وجود دارد: ...«او در روش تفسیر رمزی تمثیلی،... معتقد بود ظاهر متن هم حقیقت را می‌گوید، ولی معنای ظاهری یا لفظی فقط برای عوام است و معنای باطنی برای خواص.» (تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، ۱۶) برای مثال داستان آدم و حوا را فیلون به این شکل تفسیر کرد که آدم نمود عقل مادی و حوا نمود حس و مار نمود لذت است. همچنین خروج بنی‌اسرائیل از مصر به رهبری حضرت موسی را (که ظاهر آن به شکل قومی قبیله‌ای تفسیر می‌شد) به شکل باطنی این گونه تفسیر کرد که این داستان به معنی تطهیر نفس است. (که دیگر محدود به یک قبیله و قوم نیست بلکه همه انسان‌ها را شامل می‌شود)

پانوشت:

۱- بی شک فلسفه یونان و اندیشه یونانی‌مآب، اندیشه‌هایی مبتنی بر عقل بشری بودند. هرچند ممکن است برخی از متفکران آ‌نها متاثر از ادیان شرقی بوده‌باشند، ولی اگر سخن از تاثیر و تاثر را کنار بگذاریم (که مسلما هیچ کس نمی‌تواند تاثیر و تاثر بین اندیشه‌های مختلف، بخصوص تاثیر اندیشه‌های سابق بر اندیشه‌های لاحق را منکر شود)، فلسفه یونان و اندیشه یونانی‌مآب پس از آن، دارای خاستگاه دین توحیدی نبودند. البته اندیشه یونانی‌مآب رفته رفته به شکل فلسفه‌ای با رنگ و لعاب دینی درآمد که در اینجا در مقام تشریح آن نیستیم.

منابع:

۱-‌‌ ایلخانی، محمد، متافیزیک بوئتیوس، الهام

۲- ‌ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس

حسین شقاقی