جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

علی اكبر دهخدا


علی اكبر دهخدا

میرزاعلی اكبرخان قزوینی, فرزند خان بابا قزوینی, در سال ۱۲۹۷ قمری در تهران به دنیا آمد هنگامی كه ده ساله بود, پدر را از دست داد و زیر نظر مادر به فراگیری دانش پرداخت

علی‌اكبر دهخدا، میرزاعلی‌اكبرخان قزوینی یا علامه دهخدا، نویسنده، شاعر، پژوهشگر، لغت‌شناس و از آزادی‌خواهان دوران مشروطه، كه طی ۴۵ سال كوشش پی‌گیرانه توانست بزرگ‌ترین گنجینه‌ی لغت‌شناسی فارسی را با نام لغت‌نامه گرد آورد. او در مدرسه‌ی علوم سیاسی با دانش سیاسی آشنا شد و نوشته‌هایی را با عنوان چرند و پرند در روزنامه‌ی صوراسرافیل منتشر می‌كرد. پس از جنگ جهانی اول، كار سیاسی را كنار گذاشت و كار گردآوری لغت را آغاز كرد. با اوج گیری جنبش ملی كردن نفت از پشتیبانان دكتر مصدق شد و مقاله‌ها و گفتارهایی در پشتیبانی از دولت مصدق در روزنامه‌ها نوشت. امثال و حكم و تصحیح چند دیوان از شاعران بزرگ از دیگر آثار اوست.

● زندگی‌نامه

میرزاعلی‌اكبرخان قزوینی، فرزند خان‌بابا‌‌ قزوینی، در سال ۱۲۹۷ قمری در تهران به دنیا آمد. هنگامی كه ده‌ساله بود، پدر را از دست داد و زیر نظر مادر به فراگیری دانش پرداخت. در جوانی نزد شیخ‌غلام‌حسین بروجردی، استاد زبان عربی و علوم دینی و سپس شیخ‌هادی نجم‌آبادی آموزش دید و به مدرسه‌ی علوم سیاسی راه یافت. از آن‌جا كه دانش‌آموخته‌های آن مدرسه به كار در وزارت امور خارجه فراخوانده می‌شدند، او همراه معاون‌الدوله‌ی غفاری به بخارست رفت و دو سال در جایگاه دبیر سفارت ایران در بالكان به كار پرداخت و در این زمان توانست با زبان فرانسه و دانش جدید بیش از پیش آشنا شود.

بازگشت دهخدا به ایران با جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران برای دست‌یابی به نظام مشروطه همراه بود. او با همراهی جهانگیرخان شیرازی روزنامه‌‌ای به نام صوراسرافیل را راه‌اندازی كرد و نوشته‌هایی با عنوان چرند و پرند را، كه نمونه‌های بی‌همتایی از طنز سیاسی است، در آن می‌نوشت. آن نوشته‌ها همراه با سرمقاله‌هایی كه می‌نوشت، در بیداری و هوشیاری مردم نقش چشم‌گیری داشت. اما با سركوبی جنبش مشروطه و بسته شدن مجلس شورای ملی به فرمان محمدعلی‌شاه، روزنامه‌ی صوراسرافیل بسته شد و دهخدا همراه بسیاری از آزادی‌خواهان از ایران تبعید شد. او نخست به فرانسه و سپس سوئیس رفت و در آن‌جا توانست سه شماره از صوراسرافیل را منتشر كند. سپس به تركیه رفت و روزنامه‌ای به نام سروش را تا ۱۵ شماره منتشر كرد.

هنگامی كه آزادی‌خواهان از گوشه و كنار ایران، به‌ویژه تبریز، اصفهان و گیلان، به سوی تهران به راه افتادند و سرانجام محمدعلی‌شاه را بركنار كردند، دهخدا از سوی مردم كرمان و تهران به نمایندگی مجلس شورای ملی برگزیده شد و با درخواست مردم و سران مشورطه از تركیه به ایران آمد و به مجلس رفت. اما پس از جنگ جهانی اول از كار سیاسی كناره گرفت و تا سال ۱۳۲۰ خورشیدی مدیر مدرسه‌ی علوم سیاسی بود.

دهخدا پس از بركنار شدن از مدیریت مدرسه‌ی علوم سیاسی، به كارهای پژوهشی خود افزود. اما با اوج گیری جنبش ملی كردن نفت از پشتیبانان دكتر مصدق شد و مقاله‌ها و گفتارهایی در پشتیبانی از دولت مصدق در روزنامه‌ها نوشت. آن نوشته‌ها و پشتیبانی‌ها باعث شد كه پس از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فرمان قطع حقوق او را صادر شود و او را دو بار برای بازجویی به دادستانی ببرند. دهخدا در پی آن رفتارهای نادرست به سختی صدمه دید و بیماری آسم او بازگشت. سرانجام، دهخدا در هفتم اسفند ۱۳۳۴ خورشیدی در خانه‌ی خود درگذشت و در ابن‌بابویه(در ری) به خاك سپرده شد.

● سال شمار زندگی

▪ ۱۲۹۷ قمری: در تهران به دنیا آمد.

▪ ۱۳۰۷ قمری: فراگیری علوم دینی را در مدرسه‌ی شیخ غلام‌حسن بروجردی آغاز كرد.

▪ ۱۳۱۷ قمری: آموزش‌های خود را نزد حاج شیخ هادی نجم‌آبادی كامل كرد.

▪ ۱۳۲۰ قمری: دوره‌ی آموزشی مدرسه‌ی علوم سیاسی را به پایان رساند.

▪ ۱۳۲۱ قمری: كار رسمی خود را به عنوان منشی سفارت ایران در بالكان آغاز كرد.

▪ ۱۳۲۳ قمری: به ایران بازگشت.

▪ ۱۳۲۴ قمری: به كارهای اداری مربوط به راه‌سازی در خراسان گماشته شد.

▪ ۱۳۲۵ قمری: در روزنامه‌ی صوراسرافیل به كار طنزنویسی سیاسی پرداخت.

▪ ۱۳۲۶ قمری: دفتر روزنامه‌ی صوراسرافیل بسته شد و دهخدا به اروپا رفت.

▪ ۱۳۲۷ قمری: چند شماره از روزنامه‌ی صوراسرافیل را در پاریس منتشر كرد.

▪ ۱۳۲۷ قمری: چند شماره از هفته‌نامه‌ی سروش را در تركیه منتشر كرد.

▪ ۱۳۲۸ قمری: به نمایندگی مجلس شورای ملی برگزیده شد.

▪ ۱۳۳۴ قمری: در جریان جنگ جهانی اول، به میان ایل بختیاری رفت و لغت‌نامه را پی‌ریزی كرد.

▪ ۱۳۳۲ خورشیدی: در دولت ملی دكتر محمد مصدق به عنوان ریاست شواری سلطنت برگزیده شد.

▪ ۱۳۳۲ خورشیدی: پس از كودتای ۲۸ مرداد به دادستانی حكومت نظامی فراخوانده شد.

▪ ۱۳۳۴ خورشیدی: روز دوشنبه هفتم اسفندماه،هنگام غروب خورشید، چشم از جهان فروبست.

● در راه آزادی

مبارزه‌های سیاسی دهخدا، كه بیش‌تر با زبان قلم بود، با بازگشت او به ایران و بنیان‌گذاری روزنامه‌ی صوراسرافیل به كوشش میرزاجهانگیرخان شیرازی، آغاز شد. او به‌خوبی دریافته بود كه خودكامگان از آگاه شدن مردم از حقیقت بسیار بیم دارند و تنها راه جلوگیری از به دام افتادن مردم در چاه دسیسه‌های آن‌ها، افزایش آگاهی مردم است. او در این راه هم به نگارش مقاله‌های جدی روی آورد و هم از اثرگذاری شگفت مقاله‌های طنزگونه به خوبی بهره گرفت. نوشته‌هایی كه او با نام چرند و پرند در صوراسرافیل چاپ می‌كرد، از نمونه‌های برجسته‌ی طنز سیاسی به شمار می‌آید. ابوالقاسم حالت، كه خود از طنزپردازان نامی ایران است، درباره‌ی اثرگذاری طنزهای دهخدا چنین گفته است" طنز دهخدا، نمك صوراسرافیل بود. بدون مقاله‌های او، این هفته نامه مانند شیپوری بی‌صدا یا صبحی بی‌جان به نظر می‌آمد."

دهخدا در دوره‌ای كه در صوراسرافیل می‌نوشت، یك‌بار مورد تكفیر قرار گرفت و چند بار هم تهدید شد. اما با وجودی كه آدمی هنگام ترس كم‌تر حوصله‌ی شوخی كردن پیدا می‌كند، به نظر می‌رسد آن تهدیدها به شوخ‌طبعی دهخدا افزود كه پس از شرح مطلب می‌نویسد:" من از این تهدید ترسیدم و یك سره به اتاق رفتم و در اتاق را پیش كردم، برای این كه لازم بود پیش كنم، برای این كه مرا با ششلول و تفنگ تهدید كرده بودند. برای این كه ننه‌ی من از بچگی همیشه من را از تفنگ و ششلول می‌ترساند. برای این كه وقتی من تفنگ فتیله‌ای خالی یادگار جد مرحومم را دست می‌گرفتم، ننم می‌گفت: ننه، از من به تو امانت، هیچ وقت به تفنگ دست نزن. می‌گفتم: ننه، آخر تفنگ خالی است. می‌گفت: ننه، شیطان پرش می‌كند!"

دهخدا درمان نابسامانی‌ها ایران را در پایه‌گرفتن حكومت قانون و برچیده شدن بساط خودسری و خودكامگی می‌دانست و هر اندازه كه مخالفت محمدعلی شاه با آزادی‌خواهان دوران مشروطه شدن بیش‌تر می‌یافت، زبان طنز خود را در طعنه‌زنی بر حكومت تندتر و تیزتر می‌كرد. اما فرمان لیاخوف و غرش توپ‌هایی كه بر سر مجلس و نمایندگان مردم باریدن گرفت، طنین طنز دهخدا را نیز خاموش كرد. میرزاجهانگیرخان شیرازی را در باغ شاه به دار آویختند و دهخدا به ناچار به سوی اروپا روان شد. او در سوئیس پس از آن كه در خواب با میرزا جهان‌گیرخان شیرازی دیدار كرد و او به دهخدا گفت كه" چرا نگفتی آن جوان افتاد"، شعر بسیار شناخته شده‌ی خود، یادآر ز شمع مرده یادآر، را سرود كه می‌توان آن را پاس‌داشتی برای همه‌ی جان‌نساران راه آزادی دانست:

ای مونس یوسف اندر این بند

تعبیر، عیان چو شد تو را خواب

دل پر ز شعف، لب از شكر خند

محسود عدو، به كام اصحاب

رفتی بر بار و خویش و پیوند

آزادتر از نسیم و مهتاب

زان كو، همه شام با تو یك چند

در آرزوی وصال احباب

اختر به سحر شمرده یادآر


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.