شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

پیوند ناگسستنی علم و فلسفه‏


پیوند ناگسستنی علم و فلسفه‏

‏ ‏در تاریخ علم می توان انفکاک های مختلف از فلسفه و ظهور رشته های علمی مجزا را ملاحظه کرد. ولی هریک از این رشته ها که بر فلسفه مبتنی هستند، مجموعه ای از مسائل را برای فلسفه برجای …

‏ ‏در تاریخ علم می توان انفکاک های مختلف از فلسفه و ظهور رشته های علمی مجزا را ملاحظه کرد. ولی هریک از این رشته ها که بر فلسفه مبتنی هستند، مجموعه ای از مسائل را برای فلسفه برجای نهاده اند: مسائلی که خود نمی توانند از عهده حل آنها برآیند، ولی باید پرداختن به این مسائل را برای همیشه و یا حداقل بطور موقت به فلسفه واگذار کنند. به عنوان نمونه، ریاضیات با اعداد سروکار دارد ولی نمی تواند به این پرسش که عدد چیست، پاسخ دهد. حداقل از زمانی‌که افلاطون اذعان داشت که اعداد، شئی - گرچه انتزاعی- هستند، فیلسوفان پاسخ های متفاوتی به این سئوال ارائه داده اند. با این حال ۲۵۰۰ سال پس از افلاطون، هنوز هم توافقی عمومی درباره پاسخ صحیح به سئوال چیستی اعداد، وجود ندارد.تمامی علوم بویژه علوم کمی، بر پایایی برهان های منطقی و استدلالات معتبر استقرایی، مبتنی هستند. این علوم همچنین بر استدلالات قیاسی متکی

می باشند. ولی هیچ یک از این علوم مستقیما اشاره نمی کنند که چرا استدلالات استقرایی اعتبار دارند و نیز چرا باید از استدلالات قیاسی علی‌رغم این واقعیت که همواره پایا نیستند، استفاده کنیم. زیر شاخه ای از فلسفه که منطق نامیده می شود، به‌طور گسترده ای درگیر پاسخگویی به این سئوالات است.

تاریخ علوم و میراث مسائلی که برای فلسفه وانهاده است، نشان می دهد که این دو جستار فکری همواره به‌طور جدایی ناپذیری با یکدیگر پیوند داشته اند؛ و این میراث به ما کمک می کند تا فلسفه را معنی نماییم. یکی از عجایب فلسفه این است که به نظر می رسد فلسفه رشته ای نامتجانس و فاقد انسجام رشته هایی همچون اقتصاد یا شیمی، می باشد. زیر شاخه های فلسفه عبارتند از: منطق- مطالعه اشکال معتبر برهان؛ زیبایی شناسی- برررسی ماهیت زیبایی؛ اخلاق و فلسفه سیاسی که با مبانی ارزش اخلاقی و عدالت سروکار دارند؛ معرفت شناسی- مطالعه ماهیت، دامنه و موجه بودن شناخت؛ و متافیزیک که در صدد شناخت انواع بنیادین اشیایی که واقعا موجودند، می باشد؛ مسئله این است که چه چیزی این همه پرسش های گوناگون را در یک رشته گرد هم آورده است؟ در اینجا تعریف کاربردی از فلسفه ارائه می شود که اشتراکات این

زیرشاخه ها را نشان می دهد:

فلسفه به دو مجموعه از پرسش ها می پردازد:

اول، سئوالاتی که علوم- فیزیکی، زیستی، اجتماعی، رفتاری- هم اکنون و شاید هیچ وقت قادر به پاسخگویی بدانها نیستند.

دوم، سئوالاتی راجع به اینکه چرا علوم نمی توانند به پرسش های مجموعه نخست، جواب دهند.گونه ای از سوالات که فقط فلسفه با آنها سروکار دارد، عبارت است از پرسش های هنجاری، یعنی مسائل مربوط به ارزش - چه کاری باید انجام دهیم، راجع به خوب و بد، درست و نادرست، عادلانه و غیر عادلانه، که در فلسفه سیاسی، زیبایی شناسی، و اخلاق مورد بررسی قرار می گیرد. در نظر داشته باشیم که منظور این نیست که فیلسوفان از گونه ای موقعیت یا چشم انداز خاص برخوردارند که از منظر آن به سوالات غیرقابل جواب علوم، پاسخ می دهند. سئوالات راجع به علم، دامنه و محدوده های آن به همان اندازه، سئوالاتی هستند که دانشمندان می توانند همانند فیلسوفان در پاسخگویی بدانها سهیم باشند. در واقع در بسیاری از موارد، دانشمندان برای پاسخگویی به این سئوالات در موقعیت بهتری قرار دارند؛ یا اینکه نظریات و یافته های آنان نقش مهمی در پاسخگویی به این پرسش ها داشته است. ولی در کل منظور این است که حتی برای کسانی که معتقدند در نهایت تمامی سئوالات واقعی، یعنی سئوالات دارای ارزش پاسخگویی، فقط توسط علم قابل پاسخند، فلسفه، غیرقابل اجتناب است. این ادعا را هم فقط یک استدلال فلسفی می تواند تأیید کند. علاوه بر این با هیچ ابزاری نمی توان روشن ساخت که تمایز واقعی بین سئوالات کلی تر علمی بویژه سئوالاتی که در سرحدهای پویای علم مطرح می شوند با پرسش های فلسفی وجود دارد.‏

الکساندر روزنبرگ

ترجمه با تلخیص: آیدین تبریزی