یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سوگواری برای مرگ تدریجی مردسالاری


سوگواری برای مرگ تدریجی مردسالاری

این یک نقد سینمایی نیست یک نقد محتوایی است در این نوشته کیفیت فیلمبرداری و لانگ شات ها و کلوزاپ های متفاوت سریال فریدون جیرانی را بررسی نمی کنیم بلکه به اندیشه ای می پردازیم که در پشت داستان «مرگ تدریجی یک رویا» ترویج می شود سریالی که گویا نویسنده اش داستان زنان روشنفکر امروز را می گوید, قصه زنی به اصطلاح روشنفکر که با مردی کاملاً متضاد با خودش ازدواج می کند و در کمال بی رحمی روزگارش را سیاه می کند

این یک نقد سینمایی نیست. یک نقد محتوایی است. در این نوشته کیفیت فیلمبرداری و لانگ شات ها و کلوزاپ های متفاوت سریال فریدون جیرانی را بررسی نمی کنیم بلکه به اندیشه ای می پردازیم که در پشت داستان «مرگ تدریجی یک رویا» ترویج می شود؛ سریالی که گویا نویسنده اش داستان زنان روشنفکر امروز را می گوید، قصه زنی به اصطلاح روشنفکر که با مردی کاملاً متضاد با خودش ازدواج می کند و در کمال بی رحمی روزگارش را سیاه می کند. این قصه روایت زندگی یک زن و مرد نیست بلکه روایت دو اندیشه است که در یک قلمرو نمی گنجند. خواه این قلمرو خانه باشد، خواه جامعه ای مثل تهران یا کشوری مثل ایران، تفاوتی نمی کند زیرا به گفته راوی داستان هر دو اینها تفکراتی حذفی هستند منتها با درجاتی مختلف. حامد شوهر مارال (زن نقش اول سریال) نماینده تفکر روشنفکری دینی است. با همان ژست های مشهور تساهل و مدارا در برابر دیگران و در عین حال پایبندی

صد درصدی به ارزش های سنتی خود. البته آنچه که ما در این تصاویر از روشنفکری دینی می بینیم به طرز اغراق شده ای آرمانی و مثبت است؛ تفکری که بیش از هر تفکر دیگری مدرن و در همان حال مطابق با باورها و ارزش های جامعه سنتی است، تفکری که نه تنها زندگی همراه با آرامش و موفقیت را به بار می آورد بلکه در برابر مسائل امروز بیش از هر اندیشه دیگری به کار می آید. حامد به عنوان یک تفکر، واسطه انعطاف پذیری است میان پدر کاملاً سنتی و زن بسیار مدرنش البته در این میان این مدرنیته است که با او سر ناسازگاری دارد.سوال این است اصلاً این روشنفکری دینی چیست؟ روشی است تساهلی برای کنار آمدن با همه چیز یا چارچوبی مشخص و رویکردی معلوم دارد؟ آیا همان تقیه خودمان نیست؟ آیا طیفی است از سنت تا مدرنیته یا جای خاصی درمیان این دو تفکر ایستاده است؟ اگر اینطور باشد این جا کجاست؟ و فاصله آن از هر کدام این اندیشه ها چقدر است؟ از سوی دیگر این چگونه طرز فکری است که می تواند همه تناقضات ما را حل کند؟ واگر واقعاً می تواند چرا تا به حال این کار را نکرده؟ آیا روشنفکری دینی خود تفکری متناقض نیست؟در سریال هم به نظر می رسد تکلیف حامد روشن نیست و از سویی به سوی دیگر کشیده می شود. به نظر می رسد او توان حل مشکلاتش را ندارد زیرا خواسته اش روشن نیست و رفتارهایش فقط عکس العمل فرزندی از خانواده ای سنتی در برابر دنیای مدرن است. فردی که نمی تواند از ریشه های سنتی اش جدا شود و ذره ای از خط قرمزهای تفکرات پدرش بگذرد اما جذب جذابیت های مدرنیته شده و همین موضوع زندگی اش را دستخوش بحران کرده است. به نظر می رسد او می خواهد با مارال به شیوه ای بی سابقه در خانواده اش زندگی کند و برسر این شکل «من درآوردی» با او به توافق برسد. پیش فرض مسلم نویسنده داستان این است که راه حل حامد کاملاً منطقی و درست بوده و مارال است که به خاطر جزم اندیشی با او کنار نمی آید. حامد یک نمونه تمام عیار از روشنفکران دینی است. انسانی مستاصل، حق به جانب، ستمکش، آسیب پذیر و سردرگم. در دیگر سو با نگاهی دقیق تر می توان دید تفکر مارال به عنوان زنی مدرن دارای تعریفی مشخص است، شیوه و مواضعی روشن دارد و هیچ گاه از ابتدای داستان چرخش فکری نداشته و برخلاف اعتقاداتش حرفی نزده یا داستانی ننوشته اما نویسنده به شدت قصد دارد او را مانند فردی بی اراده که از نظر فکری تحت تاثیر توطئه گران غرب زده است، نشان دهد. او از ابتدای عمرش خانواده و دوستانی مدرن داشته، در میان همین افراد می نوشته، حرف های آنان را می شنیده و درباره شان می اندیشیده است، مثل بسیاری از روشنفکران با دیدگاه های مدرن. گفتمان حامد حرف جدیدی نیست که بر سر راه مارال چراغی روشن کند. تلویزیون، مدرسه و تمامی فضاهای عمومی جامعه ایرانی تریبون های آن هستند. آیا اگر روشنفکران - مخصوصاً زنان اهل قلم- مثل ما فکر نکنند فریب خورده اند؟ آیا پس از این همه تبلیغ چیزی از حرف های ما باقی مانده که اگر بشنوند به اشتباه خود پی ببرند و راه خود را عوض کنند؟ به راستی دلیل تردیدهای مارال می تواند چیزی به جز وابستگی های عاطفی اش باشد؟حامد به راحتی از کنار نصایح پدر سنتی اش می گذرد و مارال را به همسری برمی گزیند اما در عین حال مارال را هم قبول ندارد و بالاخره هم در این زندگی شکست می خورد. گویی این شکست تاوان سرپیچی از فرمان های سنت است. این همان روشنفکری دینی است؛ اقتباس از مدرنیته به پشت گرمی سنت.

پیام این است: اگر در اجرای این اصل بیش از حد لازم به مدرنیسم نزدیک شوی حتماً صدمه خواهی دید.از طرف دیگر نماد بارز روشنفکران انتقادی شخصیت داریوش آریان است. منتقد ادبی میانسالی که مقیم لندن است. فردی غرب زده، موذی با صدایی اغواگر و قدرتی ماورایی برای تحمیل کردن طرز فکر خود به دیگران. به نظر می رسد او مهره ماری دارد که هرگاه لب به سخن می گشاید عده زیادی نویسنده و مترجم را هیبنوتیزم می کند و به دنبال خود می کشاند. در سریال هرگاه داریوش آریان شروع به صحبت کردن می کند، موزیکی دلهره آور جای صدایش را می گیرد و مخاطب هیچ وقت با فن سخنوری او رو به رو نمی شود. بیننده کنجکاو است بشنود او چه می گوید و چگونه می گوید که کلام مسیحایی اش اینطور مارال را جذب می کند. یا اصلاً چرا حامد تا به حال با او روبه رو نشده یا جواب حرف هایش را نداده تا همسرش را از این خواب خرگوشی بیدار کند؟ گویی حامد از آریان می گریزد. اما چرا؟ مگر نه اینکه او شخصیت موجهی است و مگر نه اینکه ایده آل ترین روشنفکر ایرانی است. آیا او آریان را به رسمیت نمی شناسد؟ یا آریان او را به رسمیت نمی شناسد؟ آیا حامد قدرت مناظره با آریان را در خود نمی بیند؟ یا دچار تواضعی بیمارگونه است که وارد گفت وگو نمی شود؟ باز هم به نظر می رسد این دو پادشاهانی اند که در یک اقلیم نمی گنجند.

● شخصیت های سریال

نقص دیگر این سریال شخصیت پردازی های غیرواقعی اش است. پررنگ ترین شخصیت ها ساناز (خواهر مارال) و هلن و پری (دوستانش) هستند؛ گروهی که سیاه ترین کاراکترها را دارند.ساناز بیماری روانی است که تعادل روحی ندارد و همه جور مواد مخدری استفاده می کند، مشروب می نوشد و بسیار پرخاشگر است. همچنین به این خاطر که در زندگی زناشویی اش شکست خورده، زنی مردستیز است. در این داستان او نماد یک زن خواهان برابری (فمینیست) است. او و دوستانش همگی تنها زندگی می کنند. هلن که کمی منطقی تر به نظر می رسد، دیوانه وار به سگش دلبسته است و پری زنی مطلقه است که به ظاهرش می رسد و خیلی اهل فکر و اندیشه نیست. این سه جمعی را تشکیل می دهند که میان مارال و زندگی بی عیب و نقصش شکاف می اندازند.سوال اینجاست آیا برای روشنفکر بودن الزاماً باید تنها هم بود؟ و آیا زنان تنها همه به دنبال به هم زدن زندگی دیگران هستند؟

نقش اول زن قصه هم دارای دوگانگی های فراوانی است. در ابتدای فیلم مارال دختری عاقل، باهوش، خردمند و هنرمند است که رفتار و عقایدی معتدل دارد. در عین حال فردی خود کنترل، با اراده و موجه است که روابط مادر مذهبی و خواهر ملحدش را تنظیم می کند و درواقع حلقه اتصال خانواده است اما همین شخصیت از نیمه داستان تبدیل به زنی بی اراده، دهن بین، بی اعتماد به نفس و منفعل می شود که مثل عروسک کوکی تابع حرف های آن سه نفر است.اینجا درست در یک چرخش ۱۸۰ درجه ای نقش مارال و ساناز عوض می شود و این ساناز است که مارال را کنترل می کند تا حدی که حتی به او امر می کند بچه اش را سقط کند یا طلاق بگیرد؛ خواهر شوهرش را به باد کتک می گیرد و مارال هیچ مداخله ای نمی کند.

بیننده از خود می پرسد چه بلایی سر مارال آمده؟ زنی مستقل و با تدبیر که تا دیروز نویسنده و نقاشی قابل بود و به تنهایی از پس زندگی خود برمی آمد چرا اینقدر عوض شده است؟ چطور با آن همه مطالعه و درک عمیق، در برابر تزریق افکار آریان، ساناز یا هر کس دیگری تسلیم می شود؟ او که پیش از این خواهرش را کنترل می کرد چرا کنترل روابط خودش را به دست نمی گیرد؟ آیا شخصیت مارال در واقعیت وجود دارد؟اغراق در بی عرضگی مارال تا حدی است که مخاطب را از حیرت به خنده وا می دارد. او توانایی اداره یک آشپزخانه را ندارد و بعد از حداقل شش ماه مادری نمی تواند کهنه بچه خود را عوض کند. از همه جالب تر آنکه به راحتی فرزندش را رها می کند. چنین دختر بی استعداد و ناتوانی چطور در جنبه های دیگر اینقدر برجسته است؟ و چطور توانسته تاکنون تا این حد رشد کند؟در مقابل حامد که در ابتدا برای هر تصمیمی از پدرش صلاح و مصلحت می گرفت به مردی جدی، مقتدر و عاقل تبدیل می شود و در تقابل با ساناز بی منطق مورد ظلم قرار می گیرد. به راستی هر زنی که مثل مارال جذب افکار مدرن شود بی فکر، بی اراده و بی عرضه است؟ و آیا ساناز به خاطر فمینیست بودنش، وحشی، بی منطق، خودخواه و مردستیز است؟اما نویسنده ترسیم شخصیت زن ایده آل را هم فراموش نکرده؛ خواهران حامد دخترانی محکم، همه چیزدان، مهربان و بی ادعا هستند. کاری در بیرون از خانه انجام نمی دهند اما حداقل به حال زندگی خانوادگی خود مفیدند اما آیا چنین زنانی تصویری واقعی از زنان ایرانی اند و خانواده پدرسالاری که در سریال نشان داده می شود تا این حد موفق است؟ خانواده ای که در آن همه فرزندان از لحاظ مالی به پدر وابسته اند، مثل خانواده هسته ای در یک خانه زندگی می کنند و همیشه در مسائل مهم پدر تصمیم آخر را می گیرد. با این حال پدر آنقدر دموکرات است که هیچ چیز را به بچه هایش تحمیل نمی کند اما در واقع بچه ها نیز نظری برخلاف او ندارند. همه افراد خانواده فهیم، باشعور و بردبار هستند. همگی خوشبختند و با فداکاری با هم زندگی می کنند. مارال عروس این خانواده شده و همه برای راحتی او بسیج شده اند. آن وقت او بی شرمانه از هویتش حرف می زند و به دنبال علاقه اش یعنی نویسندگی می رود. قضاوت مخاطب فقط می تواند نمک نشناسی مارال باشد ولی آیا هویت اجتماعی مستقل داشتن قدرناشناسی است؟

سارا کریمی



همچنین مشاهده کنید