سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تحریک احساس و اندیشه تماشاگر


تحریک احساس و اندیشه تماشاگر

همان طور كه دنیای رنگ قلمرو نقاشی, و دنیای صوت قلمرو موسیقی است , دنیای حركت قلمرو فیلم است از دامنه ی وسیع حركت در فیلم میتوان برای كندوكاو ظریف ترین و پیچیده ترین حالات و موقعیّات بهره برد بنابراین , حركت بعد از تصویرسازی, مهم ترین عنصر ساختاری فیلم است در زندگی واقعی, حركت به اَعمال و رفتار فیزیكی انسان , حرف زدن , تكان خوردن و جابه جایی مكانی یا زمانی گفته میشود, اما حركتی كه بر روی پرده ی سینما دیده میشود با این نوع حركت حركت در واقعیت متفاوت است

ویژگی های زیبایی شناختی حركت‌ در سینما

همان‌طور كه‌ دنیای رنگ‌ قلمرو نقاشی، و دنیای صوت‌ قلمرو موسیقی است‌، دنیای حركت‌ قلمرو فیلم‌ است‌. از دامنه‌ی وسیع‌ حركت‌ در فیلم‌ میتوان‌ برای كندوكاو ظریف‌ترین‌ و پیچیده‌ترین‌ حالات‌ و موقعیّات‌ بهره‌ برد. بنابراین‌، حركت‌ بعد از تصویرسازی، مهم‌ترین‌ عنصر ساختاری فیلم‌ است‌. در زندگی واقعی، حركت‌ به‌ اَعمال‌ و رفتار فیزیكی انسان‌، حرف‌زدن‌، تكان‌خوردن‌ و جابه‌جایی مكانی یا زمانی گفته‌ میشود، اما حركتی كه‌ بر روی پرده‌ی سینما دیده‌ میشود با این‌ نوع‌ حركت‌ (حركت‌ در واقعیت‌) متفاوت‌ است‌. حركت‌ در سینما تنها جلوه‌ای از حركت‌ فیزیكی است‌. هنگامی كه‌ قاب‌های ثابت‌ فیلم‌، كه‌ جزئیات‌ و مراحل‌ گوناگون‌ یك‌ رویداد را به‌ ترتیب‌ نشان‌ میدهند، با سرعتی ثابت‌ و یكنواخت‌ از جلوی دستگاه‌ نمایش‌ میگذرد، آن‌چه‌ از این‌ حركت‌ پیوسته‌ و لاینقطع‌ حاصل‌ میشود توهمی است‌ كه‌ از بازی نور پدید آمده‌ است‌. این‌ فرآیند معلول‌ توانایی ویژه‌ای در چشم‌ انسان‌ است‌ كه‌ تأثیرهای دریافتی را تا وقتی كه‌ تأثیر دیگری جایگزین‌ آن‌ نشده‌، برای مدتی كوتاه‌ حفظ‌ میكند. به‌ این‌ ترتیب‌، عبور تصاویر ثابت‌ در دستگاه‌ نمایش‌ و جایگزین‌ شدن‌ تدریجی آن‌ها تصوری را در ذهن‌ بیننده‌ پدید میآورد كه‌ «حركت‌» نامیده‌ میشود. همچنین‌ به‌ این‌ پدیده‌ی فیزیولوژیك‌ در چشم‌ انسان‌ «تداوم‌ بصری» گفته‌ میشود. این‌ درهم‌آمیختگی مداوم‌ تصویر، كه‌ مراحل‌ و جزئیاتِ گوناگون‌ حركت‌ را نشان‌ میدهد، برای شیوه‌های بیانی سینما اهمیتی بنیادی دارد. «حركت‌» امكانِ نیرومندی در اختیار فیلم‌ساز میگذارد تا آن‌چه‌ را كه‌ میبیند و میشنود با بیانی مؤثر به‌ مخاطب‌ منتقل‌ كند.

انواع‌ حركت‌ در سینما

در یك‌ نگاه‌ كلی، چهار نوع‌ حركت‌ برای سینما تعریف‌ میشود كه‌ عبارت‌ است‌ از:

۱ـ حركت‌ افراد و اشیاء جلوی دوربین‌؛

۲ـ حركت‌ دوربین‌ كه‌ خود شامل‌ حركت‌ روی وسیله‌ی نقلیه‌ی متحرك‌ و حركت‌ روی سه‌پایه‌ی ثابت‌ است‌؛

۳ـ حركتی كه‌ با شیوه‌ی نوری (اپتیك‌) حاصل‌ میشود، مثلِ تغییر عدسی دوربین‌ از حالت‌ غیروضوح‌ (غیرفوكوس‌) به‌ حالت‌ وضوح‌ (فوكوس‌)، یا استفاده‌ از منشورهایی كه‌ تصویر را از شكل‌ طبیعی خود خارج‌ كرده‌، آن‌ را تكثیر، تجزیه‌ و یا تكرز میكند و یا استفاده‌ از عدسی زوم‌ كه‌ اجازه‌ میدهد ضمن‌ ثابت‌بودن‌ دوربین‌، توهم‌ نزدیك‌ شدن‌ به‌ موضوع‌ و یا دورشدن‌ از آن‌ حاصل‌ شود. ۱

۴ـ حركتی كه‌ به‌ گونه‌ای تركیبی از طریق‌ تدوین‌ پدید میآید و با حذف‌، اضافه‌، تغییر و تشدید انواع‌ دیگر حركت‌، حسی جدید و بدیع‌ از مفهوم‌ حركت‌ در سینما میآفریند.

هریك‌ از انواع‌ نمایش‌ حركت‌ ارزش‌ و كاربرد خاص‌ خود را دارد. حركت‌ اشیاء و آدم‌ها در برابر دوربین‌ ثابت‌، با تدبیر امكاناتی چون‌ تركیب‌بندی (كادربندی) تصویر، صحنه‌پردازی (میزانسن‌) و سایر عوامل‌، كارگردان‌ را قادر میسازد تا با تأكید بر گفت‌وگوها، جلوه‌های صوتی، حركات‌ و رفتارهای بازیگران‌ و طراحی و جایدهی آن‌ها، مجموعه‌ی گسترش‌یافته‌ای از انواع‌ حركت‌ را پدید آورده‌، توهمی از حس‌ حركت‌ به‌ هنگام‌ تماشای فیلم‌ بیآفریند. وقتی با دوربین‌ متحرك‌ از موضوعی كه‌ ثابت‌ یا متحرك‌ است‌ فیلم‌ گرفته‌ میشود، بیننده‌ با ناظری خیالی كه‌ همان‌ دوربین‌ باشد، همذات‌پنداری میكند. بنابراین‌، وقتی این‌ ناظر خیالی برای مشاهده‌ی وقایعی كه‌ مقابلش‌ اتفاق‌ میافتد حركت‌ كرده‌، به‌ آن‌ها نزدیك‌ و یا از آن‌ها دور میشود، بیننده‌ نیز خود را شریكِ رخدادهای روی پرده‌ حس‌ میكند و با آدم‌ها و شخصیت‌های آن‌ها همدردی مینماید. چنین‌ پویایی و جنبشی، به‌ لحاظ‌ توانایی آن‌ برای ایجاد حسِ بیواسطگی و مشاركت‌ فیزیكی و روانی با عناصر روی پرده‌، ارزش‌ و اهمیت‌ بسزایی دارد. با نگاهی كلی به‌ سیر پیشرفت‌ سینما، درمییابیم‌ فیلم‌سازان‌ دهه‌ی ۱۹۲۰ آلمان‌ نخستین‌ كسانی بودند كه‌ از تكنیك‌ دوربین‌ متحرك‌ استفاده‌ كردند. فردریك‌ ویلهم‌ مورنائو در فیلم‌ آخرین‌ خنده‌ (۱۹۲۵)، دوربین‌ را همچون‌ موجودی زنده‌ به‌ كار میگیرد كه‌ در یك‌ نمای متحرك‌ (تراولینگ‌) ۲ طولانی، با آسانسور پایین‌ میآید، راهروها را پشت‌ سر میگذارد، از درهایی كه‌ باز و بسته‌ میشود میگذرد، خیابان‌ها را طی میكند، دور اتاق‌ها میچرخد و از پنجره‌ها میگذرد. به‌ این‌ ترتیب‌، بیننده‌ به‌ بطن‌ فعالیت‌های شخصیتِ دربانِ فیلم‌ رسوخ‌ كرده‌، و از نوعی مشاركت‌ مؤثر، همذات‌پنداریِ عاطفی و عجین‌شدگی با ماجراهای داستان‌ برخوردار میشود. این‌ تكنیكی بود كه‌ بعدها آلفرد هیچكاك‌ با استادی و مهارتی بینظیر در فیلم‌ طناب‌ (۱۹۴۸) به‌ كار برد. او با استفاده‌ از تحرك‌ و آزادیِ نامحدود دوربین‌، موفق‌ شد حركتی پیوسته‌ و روان‌ خلق‌ كند. در این‌ فیلمِ هشتاد دقیقه‌ای، كه‌ سراسر آن‌ در واقع‌ شامل‌ یك‌ نما است‌، حركت‌ تراولینگ‌ دوربین‌، بدون‌ هیچ‌گونه‌ برش‌ و یا هر نوع‌ تمهید متداول‌ انتقالی از یك‌ نما به‌ نمای دیگر، پیوسته‌ جریان‌ دارد.بدون‌ تغییر مكان‌ دوربین‌ نیز امكان‌ حركت‌ وجود دارد. كَلِگی متحركِ سه‌ پایه‌ی دوربین‌ این‌ امكان‌ را به‌ وجود میآورد كه‌ دوربین‌ با حركتی افقی حول‌ یك‌ محور ثابت‌ به‌ چپ‌ و راست‌ بگردد و به‌ اصطلاح‌ «پن‌» ] چرخش‌ افقی [ كند و یا به‌ صورت‌ عمودی به‌ بالا یا پایین‌ نظر افكنده‌، به‌ قولی «تیلت‌» ] چرخش‌ عمودی [ كند. معمولاً از چرخش‌ افقی و عمودی برای توصیف‌ و معرفی مكان‌ یا فضای داستان‌ در ابتدای سكانس‌، یا توجه‌ دادن‌ بیننده‌ به‌ حوادثی كه‌ در پیش‌ است‌ و یا صرفاً برای جنبش‌ بخشیدن‌ به‌ تصویری كه‌ بیش‌ از حدّ ساكن‌ و ایستا مینماید استفاده‌ میشود. چرخش‌ افقی و عمودی را میتوان‌ با عقب‌انداختن‌ معنا و منظورِ حركتِ دوربین‌ تا آخرین‌ لحظه‌، به‌ عنوان‌ شگردی برای ایجاد تعلیق‌ و غافل‌گیری دراماتیك‌ به‌ كار برد. به‌ طور مثال‌، در فیلم‌ سایه‌ی یك‌ شك‌ (۱۹۴۲) ] از هیچكاك‌ [ صحنه‌ای وجود دارد كه‌ در آن‌ دو مرد در تعقیب‌ مرد سومی هستند. مرد فراری وارد محوطه‌ای شده‌، از آن‌ خارج‌ میشود. مدتی بعد، تعقیب‌كنندگان‌ ظاهر شده‌، میایستند و مات‌ و مبهوت‌ در جست‌وجوی طعمه‌ اطراف‌ را میپایند. در این‌ لحظه‌، دوربین‌ از روی دو مرد «پن‌» كرده‌، با حركتِ «تیلت‌» به‌ پشت‌بام‌ میرسد و مرد فراری را كه‌ نگران‌ و مضطرب‌ تعقیب‌كنندگان‌ را مینگرد نشان‌ میدهد. سومین‌ نوع‌ حركت‌، یعنی حركتی كه‌ با تغییرات‌ نوری در عدسی دوربین‌ و قراردادن‌ موضوع‌ در نقطه‌ی وضوح‌ و خارج‌ كردن‌ آن‌ از وضوح‌ تحقق‌ پیدا میكند، بهترین‌ تمهیدی است‌ كه‌ مركز توجه‌ بیننده‌ را در یك‌ نما از نقطه‌ای به‌ نقطه‌ی دیگر تغییر میدهد. كاربرد شاخصِ این‌ تمهید معمولاً در لحظاتی است‌ كه‌ در آن‌ شخصی در پیش‌زمینه‌ با كسی كه‌ در پس‌زمینه‌ است‌ صحبت‌ میكند و در طول‌ گفت‌وگو، دوربین‌ با تغییر وضوح‌ از یكی به‌ دیگری، توجه‌ تماشاگر را به‌ نقطه‌ی موردنظر هدایت‌ میكند. در این‌ صورت‌، حسی از انتقال‌ و حركت‌ دراماتیك‌ در تصویری كه‌ به‌ نظر ساكن‌ و ایستا میآید، آفریده‌ میشود. از وضوح‌ و عدم‌وضوح‌ تصویر میتوان‌ به‌ طور متوالی برای خلق‌ جلوه‌های روان‌شناختی، ایجاد حس‌ تاری در دید آدم‌ها و شخصیت‌ها، بیان‌ رؤیا و دیگر تجاربی كه‌ ماهیت‌ ذهنی (سوبژكتیوی) دارند استفاده‌ كرد. در صحنه‌ای از فیلم‌ كهنه‌ و نو (۱۹۲۹) ساخته‌ی سرگئی آیزنشتاین‌، از این‌ شگرد برای خلق‌ تعلیق‌ استفاده‌ شده‌ است‌: در لحظاتی كه‌ روستاییان‌ دور ماشین‌ خامه‌گیری تجمع‌ كرده‌اند تا نحوه‌ی عملكردِ خودكار دستگاه‌ را در انجام‌ كاری كه‌ آن‌ها همیشه‌ با دست‌ انجام‌ میدادند از نزدیك‌ شاهد باشند. برای نشان‌دادن‌ بیگانگی روستاییان‌ با این‌ دستگاه‌، آیزنشتاین‌ ابتدا آن‌ را خارج‌ از وضوح‌ نشان‌ میدهد، به‌طوریكه‌ فقط‌ هاله‌ای از انعكاس‌ نقاط‌ روشن‌ روی بدنه‌ی فلزی دستگاه‌ دیده‌ میشود. سپس‌ وقتی به‌ تدریج‌ دستگاه‌ شروع‌ به‌ كار میكند، تصویر به‌ تدریج‌ واضح‌ میشود، به‌ گونه‌ای كه‌ به‌ نظر میرسد آگاهی روستاییان‌ از دستگاه‌ به‌ تدریج‌ بیش‌تر میشود و سرانجام‌ با پذیرش‌ مشتاقانه‌ و رضایتمندانه‌ی اهالی، تصویر به‌ حداكثر وضوح‌ و شفافیت‌ بصری میرسد. با انجام‌ تغییراتی در عدسی دوربین‌ و نصب‌ منشورهای ویژه‌ای در جلوی آن‌، میتوان‌ تصویر را تكثیر یا تجزیه‌ كرد. همین‌طور، با جابه‌جا كردن‌ عدسی، لرزاندن‌، تكان‌دادن‌، چرخاندن‌ و یا ایجاد وضعیت‌های گوناگون‌ در آن‌، میتوان‌ به‌ اَشكال‌ مختلفی از حركت‌ در نمای فیلم‌ دست‌ یافت‌. نمونه‌های قابل‌توجهی از كاربرد چنین‌ تمهیداتی را میتوان‌ در فیلم‌ لوط‌ در سودوم‌ (۱۹۳۳) یافت‌. در این‌ فیلم‌، از انواع‌ منشورهای تغییر شكل‌دهنده‌ با تركیبی از شیوه‌های نورپردازی متحرك‌ و نوردهی چندمرتبه‌ای استفاده‌ شده‌ است‌ تا كیفیتی خاص‌ در تصاویر واقع‌گرای فیلم‌ پدید آید. یكی از تجهیزاتی كه‌ امكان‌ ایجاد حركت‌ در درون‌ یك‌نما را به‌ وجود میآورد عدسی زوم‌ است‌. به‌ كمك‌ این‌ عدسی میتوان‌ با تغییر اندازه‌ی موضوع‌ از نمای نزدیك‌ (كلوزآپ‌) تا نمای دور (لانگ‌شات‌) و برعكس‌، در تصویر ثابت‌ و ایستای دوربین‌ حسی از حركت‌ را پدید آورد. استفاده‌ی مناسب‌ از عدسی زوم‌ میتواند برای تغییر مركز توجه‌، تأكید و انتقالِ حس‌ تعقیب‌ موضوع‌ توسط‌ دوربین‌ بسیار كارآمد باشد. همین‌طور، میتوان‌ با تأخیر در ارائه‌ی دیدنیترین‌ بخش‌ تصویر تا زمانی كه‌ حركت‌ زوم‌ به‌ انتها نرسیده‌، حسی از تكامل‌ در انتقال‌ معنا و مفهوم‌ را آفرید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 8 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید